درس مهدویت استاد طبسی

89/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

بعدازبحث لغوی که راجع به دجال داشتیم، اکنون سراغ روایات می‌رویم:
روایت اولی که نقل کردیم؛ از بیان سوم مجلسی اول (و يمكن أن يكون المراد أنه بعد خروج الدجال و خوف المؤمنين منه لا يتركون الزراعة فإن خوف الجوع أشد) این معنی استفاده شد که دوران دجال دوران خوف و رعب است ولی درعین حال زراعت ادامه دارد.
در روایات ما به اصل دجال پرداخته شده است و به تفصیلات دجال کمتر پرداخته شده است، ضمن اینکه تفصیلات درکتب عامه بیشترآنهاازاسرائیلیات است.[1]
روایت دوم: 
456 حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكِنْدِيِّ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِهِ (بعضی این عبارت رامرسل میدانندهرچندبه نظرمامنظوراین است که چندطریق داردبه دلیل اینکه عبارت عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِهِ بامرسل بودن وارسال تفاوت دارد) تأمل
عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْأَحْوَلِ وَ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ زَكَرِيَّا النَّقَّاضِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ النَّاسُ (کلمه ناس درروایت معمولا به اهل سنت اطلاق می‌شود) صَارُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص بِمَنْزِلَةِ مَنِ اتَّبَعَ هَارُونَ ع وَ مَنِ اتَّبَعَ الْعِجْلَ وَ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ دَعَا فَأَبَى عَلِيٌّ ع إِلَّا الْقُرْآنَ (اینکه کارش گردآوری قران است) وَ إِنَّ عُمَرَ دَعَا فَأَبَى عَلِيٌّ ع إِلَّا الْقُرْآنَ وَ إِنَّ عُثْمَانَ دَعَا فَأَبَى عَلِيٌّ ع إِلَّا الْقُرْآنَ وَ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَحَدٍ يَدْعُو إِلَى أَنْ يَخْرُجَ الدَّجَّالُ إِلَّا سَيَجِدُ مَنْ يُبَايِعُهُ وَ مَنْ رَفَعَ رَايَةَ ضَلَالَةٍ فَصَاحِبُهَا طَاغُوت[2]
 (بحثی است که قیامهای قبل ازظهور امام زمان موردتایید، يا مردود ویاباهم فرق می‌کند، قیامهائی که درعرض ویاطول قیام امام است ویاهمه قیامها مردوداست. کسانی که همه قیامها رامردود می‌دانند واستنادشان به روایات باب جهاد وسائل الشیعه است، کلام واستدلالشان مردود است زیرا یاباواقعیت سازگاری نداردویاروایات مورد استناد اینها، دارای مشکل سندي است،
ضمن اینکه اگر تمام قیامهامردود باشددرموردقیام زید و قیام مختار چه میگویند؟مختار به نظرحقیرشخصیتی کاملا مثبت است وافرادی که نسبت به ایشان موضع تردید ویانفی وانکار دارند، موضعشان حاکی ازعدم دقت درروایات طرفین است. روایاتی که مختاررا مذمت کرده یا مشکل سندي دارد ویاقابل توجیه است درحالیکه روایات مدح ازقوت سند برخوردار است
پس قیامی که درعرض قیام امام است «مثل همین روایت» مشکل داردولی قیام اگردر طول قیام امام باشد اشکالی نداردمثل قیام زید که نیتش این بود که پس ازقیام حکومت رابه امام معصوم بسپارد.)
مرحوم مجلسی درذیل روایت بیانی دارند:
بيان قوله و إن أبا بكر دعا‌اي عليا عليه‌السلام  إلى موافقته أو جميع الناس إلى بيعته و موافقته فلم يعمل أمير المؤمنين ع في زمانه إلا بالقرآن و لم يوافقه في بدعه[3]
يعني ابوبكر از حضرت علي خواست تا با او همراهي و او را تأييد كند ولي حضرت موافقت نكرد، يا از حضرت و ساير مردم دعوت به بيعت و تأييد حكومت او را خواست ولي حضرت با او همكاري نكرد و بدعت‌هاي او را تأييد نكرد و فقط به قرآن عمل مي‌كرد.
ارزیابی روایت: 
روایت خیلی ارتباط به بحث ندارد چون منتهای دلالت روایت این است که دجالی وجوددارد واینکه هرکسی قبل ازدجال پرچمی برافراشته نماید طرفدارانی پیدا می‌کند.
نکته: ماروایات خاصه را چون متعدد و شايد متواتر باشد بررسی سندی نمی کنیم، ضمن اینکه اكثر روایات ما، فقط اصل دجال راثابت می‌کند. و به خصوصيات آن كمتر مي‌پردازد.
روایت سوم:
وَ رُوِيَ أَنَّ الصَّادِقَ عليه‌السلام  ذَكَرَ الدَّجَّالَ فَقَالَ لَا يَبْقَى مِنْهَا سَهْلٌ إِلَّا وَطِئَهُ إِلَّا مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةَ فَإِنَّ عَلَى كُلِّ نَقْبٍ مِنْ أَنْقَابِهِمَا (هرورودی مکه ومدینه) مَلَكاً يَحْفَظُهُمَا مِنَ الطَّاعُونِ وَ الدَّجَّال[4]
حدروایت این است که دجالی است وگستره نفوذ او دروسعت كره زمین است.
روایت رامرحوم صدوق به صورت رُوِيَ نقل می‌کند. ایا مراسیل من لا يحضره الفقيه رامی پذیریم یانه؟ چون مراسیل مرحوم صدوق یک سوم من لايحضره الفقيه است.آیا مراسیل صدوق کمترازمراسیل ابن ابی عمیر است که طبق مبنا پذیرفته شده است؟
روایت فوق رافقط مرحوم صدوق نقل می‌کند.
روایت چهارم:
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ وَ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ ذَكَرَ الدَّجَّالَ قَالَ فَلَمْ يَبْقَ مَنْهَلٌ إِلَّا وَطِئَهُ إِلَّا مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةَ فَإِنَّ عَلَى كُلِّ نَقْبٍ مِنْ أَنْقَابِهَا مَلَكاً يَحْفَظُهَا مِنَ الطَّاعُونِ وَ الدَّجَّالِ‏مِنْهُ وَ اللَّهِ لَنَزْرَعَنَّ الزَّرْعَ وَ لَنَغْرِسَنَّ النَّخْلَ بَعْدَ خُرُوجِ الدَّجَّال‏[5]
روایت را مرحوم طوسی هم درامالی خود باتفاوت سند وابن فتال نیشابوری درروضة الواعظین (ج2 ص)407 ذکر می‌کند.
تقریبا متن روایت باروایت قبلی یکسان است هرچنددراینجا روایت باسندآورده شده است.
همه روایاتی که درکتب اربعه نسبت به دجال آمده، همین چندروایت بود، پس نتیجه ای که از ذکر این روایات می‌گیریم: (بااغماض سندی)
1 – اصل دجال ثابت است نه تفصیلات او
2 – خوف ورعبی که دجال درمردم ایجاد می‌کندحتمی است
3 – گستره نفوذ اوهمه دنیا جزمکه ومدینه می‌باشد
محورسوم: (روایات دجال درکتب خاصه غیرازکتب اربعه)
بعدازکتب اربعه، اولین کتابی که ازدجال سخن به میان می‌آورد مجموعه ورام است.
مجموعه ورام که نام دیگرش نزهة الناظرو تنبیه الخاطراست. مولفش ازنوادگان مالک اشتراست مرحوم خوئی[6] بحثی راراجع به کتاب ومولفش مطرح می‌کنند ولی خودشان نظری نمی دهند.
مرحوم مجلسی در2جاازبحار[7] کتاب وشخص مؤلف راارزیابی می‌کند:
«و كتاب تنبيه الخاطر و نزهة الناظر للشيخ الزاهد ورام بن عيسى بن أبي النجم بن ورام بن حمدان بن خولان بن إبراهيم (ابراهیم فرمانده سپاه بود که ازطرف مختار مامورشد تالشکرشام راتارومارکندوشامیان بعدازوقعه صفین کشتاری مثل این جنگ رابه خود ندیده بودند)
 بن مالك الأشتر و السند إلى هذا الكتاب مذكور في الإجازات و ذكره الشيخ منتجب الدين في الفهرس و قال إنه عالم فقيه صالح شاهدته بحلة و وافق الخبر الخبر و أثنى عليه السيد ابن طاوس[8]
و در جاي ديگر فرمود: اعلم أن أكثر الكتب التي اعتمدنا عليها في النقل مشهورة معلومة الانتساب إلى مؤلفيها[9]...
همو فرموده: وكذا كتاب تنبيه الخاطر و مؤلفه مذكوران في الإجازات مشهوران لكنه رحمه الله لما كان كتابه مقصورا على المواعظ و الحكم لم يميز الغث من السمين و خلط أخبار الإمامية بآثار المخالفين و لذا لم نذكر جميع ما في ذلك الكتاب بل اقتصرنا على نقل ما هو أوثق لعدم افتقارنا ببركات الأئمة الطاهرين ع إلى أخبار المخالفين.[10]
ازفرمایش مرحوم مجلسی استفاده می‌کنیم که کتاب کاملا مورد تایید نیست هرچند مولف کتاب کاملا مورد تاییداست (ضمنا ایشان جدمادری ابن طاووس است)


[1] ديروز متوجه خبري شدم که حوزه الازهر مصرتصميم گرفته که اسرائيليات راازکتب خودشان جداسازند واين تصميم اعتراف بزرگي ازجانب آنها به وجوداسرائيليات درکتب وتفاسيرشان است .
[2] الكافي، ج‏8، ص: 297 (روايت درروضه کافي آمده است، روضه کافي جزء کافي است وکلام يک نفر که روضه ازکافي نمي‌باشد قابل قبول نمي‌باشد،شيخ طوسي وابن شهرآشوب ونجاشي روضه راازکافي مي‌دانند براي تحقيق به آخرجلد 19 مستدرک الوسائل مراجعه نماييد) .
[3] بحارالانوار، ج‏28، ص 254 .
[4] من لا يحضره الفقيه    ج‏2    564    .
[5] تهذيب الأحكام    ج‏6 ص 385    .
[6] معجم رجال الحديث، .ج19 ص19
[7] ج1ص 10 و 29؛ بحار الانوار، ج1، ص10 و 29.
[8] بحارالانوار، ج‏1، ص 10.
[9] بحارالانوار، ج‏1، ص 26.
[10] بحارالانوار، ج‏1، ص 29.