درس مهدویت استاد طبسی

89/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

سخن پیرامون رایات سود است که فعلا در حال بررسی روایات نبوی پيرامون این موضوع هستیم، ضمن اینکه به چند دیدگاه در مورد رایات سود اشاره کردیم.
یکی از این دیدگاهها مربوط به مرحوم صدر بود که ایشان رایات سود را برعباسیان تطبیق داده‌اند. (نکته قابل توجه: سازگاری این تطبیق در صورت وجود روایاتی از ائمه معصومین علیهم‌السلام  بعد از روي كار آمدن حکومت عباسیان چگونه است؟)
مرحوم صدر به استناد روایت بحارالانوار می‌فرماید: منظور از رایات سود ابومسلم خراسانی است سپس به این مصداق دواشکال وارد و جواب می‌دهد (اشکال اول و جواب آن در جلسه قبل گذشت ) و اما اشکال دوم تعارض روایت امام صادق عليه‌السلام به نقل بحار، با 2 روایت پیامبر صل‌اللهاست. مرحوم صدر در رفع اشکال دوم می‌فرماید:
و أما المناقشة الثانیة: فالمعارضة بین الخبرین، فی الواقع، تنتج فشل الخبرین الاخیرین و سقوطهما عن قابلیة الاثبات التاریخی، و سیکتب البقاء عندئذ للخبر الذی نقلناه عن البحار.
فاننا عند دوران الامر بین صدق هذین الخبرین أو ذلک الخبر، بحیث یتعین الالتزام بکذب أحدهما... لابد و أن نحسب حساب القرا ئن المؤیدة لأحد الخبرین [1]
مرحوم صدر شايد تعارض را بین دو روایت پیامبر صل‌الله می‌دا ند که نتیجه آن سقوط هردو روایت و اثبات روایت امام صادق عليه‌السلام به نقل بحار الانوار است. اما دو روایت معارض:
روایت اول:
إذا رأيتم الرايات السود خرجت من قبل خراسان فأتوها ولو حبوا على الثلج، فإن فيها خليفة الله المهدي [2]
روایت دوم:
إنا أهل بيت اختار لنا الله الآخرة على الدنيا، وإن أهل بيتي سيلقون بعدي بلاء وتشريدا وتطريدا، حتى يأتي قوم من قبل المشرق معهم رايات سود. يسألون الحق فلا يعطونه. فيقاتلون فينصرون فيعطون ما سألوا فلا يقبلونه، حتى يدفعوا إلى رجل من أهل بيتي، فيملؤها قسطا كما ملؤوها جورا، فمن أدرك ذلك منكم فليأتهم ولو حبوا على الثلج، فإنه المهدي [3]
استاد: ولي هر چه تامل کردم تعارضی بین این دو روایت پیامبر (ص) نیافتم، بلکه هر دو روایت مثبتین، و یا لاا قل اجمال و تفصیل است و یا بگوییم شايد منظور مرحوم صدر: تعارض بین این دو روایت نبوی با روایت امام صادق عليه‌السلام به نقل بحارالانوار است که در این صورت طبق کلام خودشان تساقط هر دو (2 روایت نبوی با روایت امام صادق عليه‌السلام) است ولی چرا ایشان مُصِر بربقاء روایت بحار هستند ؟
ایشان بعد ادعای تساقط دوباره خبر بحار را ترجیح داده و می‌گوید: این روایات احتمال جعل ووضع در انها زیاد است چون عباسیان از این روایتها سوء استفاده کرده‌اند.
استاد: پس «تعارضا و تساقطا» نیست؛ يعني نوبت به تعارض نمي‌رسد؛ چون دوران امر بين حجت و لا حجت است که در اینصورت نوبت به تعارض نمی‌رسد.
سپس مرحوم صدر مشکل سندی را شاهد دیگری برای جعلي بودن دو روایت نبوی می‌دا ند و استناد به نظر ابن حجر می‌کند، ایشان می‌فرماید:
والذی یدلنا علی وضع هذین الحدیثین، ما قاله صاحب الصواعق نفسه حین أوردهما. فقد أورد
أولا قوله: « أنا اهل بیت اختار الله لنا »... الخ... و علق علیه بقوله: و فی سنده مَن هو سَیء الحفظ مع اختلاطه فی آخر عمره. ثم أورد قوله: « إذا رایتم الرایات السود... » الخ. ثم قال: و فی سنده ضعیف له مناکیر. و إنما أخرج له مسلم متابعة، و لا حجة فی هذا و الذی قبله، لو فرض أنهما صحیحان لمن زعم أن المهدی ثالث خلفاء بنی العباس [4]
استاد: از مرحوم صدر تعجب می‌کنم که برای اثبات کلام خودشان استناد به کتاب الصواعق المحرقة في الرد على أهل الرفض والضلال والزندقة إبن حجر هيتمي می‌کند. ایشان حتی اسم کتابش اهانت و ناسزا به پيروان اهل بيت است و از شیعه تعبیر به زندقه (کافر) می‌کند.
ابن حجرِ ناصبی، نزداهل سنت و شیعه چقدر اعتبار دارد که ایشان به وی استناد می‌کند، با اینکه این دو روایت مضمون آن قوی است (خصوصا روایت إنا أهل بيت اختار لنا الله الآخرة على الدنيا، وإن أهل بيتي سيلقون بعدي...)
منابع زیادی اين روایت را نقل کرده‌اند، اولین نويسنده ازشیعه که این روایت را نقل کرده محمد بن سلیمان قاضی ازعلمای قرن 3 (معاصر ابن حماد) در کتاب مناقب امیرالمومنین عليه‌السلام است و بعد از او طبری شیعی نقل می‌کند.
صاحب صواعق میگوید: «و فی سنده مَن هو سَیء الحفظ مع اختلاطه فی آخر عمره»
در سند روایت کسانی هستند که محفوظاتشان قوی نیست و در آخر عمرشان هم حواس پرتی پیدا کرده‌اند. آیا حواس پرتی شخصی در آخر عمر، معنایش این است که هرچه روایت نقل کرده زیر سوال برود؟ خود اهل سنت هم از افرادی مثل سفیان بن عیينه که در آخر عمر حواس پرتی پیدا کرده بود روایت نقل می‌کنند در مورد سَیء الحفظ هم می‌گویند اگرازکتاب (نه از حفظ) بخواند اشکالی ندارد. کم حافظه ممکن است اشتباه نقل کند ولی آیا نقلش دلیل بر وضع است؟
در مورد روایت دوم می‌گوید:
 روایت دوم، به خاطر وجود شخصی که «مناكير» منکرات نقل می‌کند سند آن مشکل دارد!! ابن حجر راوی را ضعیف می‌داند چون مرویات او منکرات است. آیا واقعا منکرات دلیل ضعف است؟ منظور از منکر چیست؟ منکر به کسی گویند که فضائل اهل بیت را نقل می‌کند، مقام علی عليه‌السلام را مطابق حقیقت تبیین کند. اینان روایاتی مثل روایت ذیل را منکر می‌دانند:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي مَرَضِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ ادْعُوا لِي خَلِيلِي فَأَرْسَلَتَا إِلَى أَبَوَيْهِمَا فَلَمَّا رَآهُمَا أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ عَنْهُمَا ثُمَّ قَالَ ادْعُوا لِي خَلِيلِي فَأَرْسَلَتَا إِلَى عَلِيٍّ ع فَلَمَّا جَاءَ أَكَبَّ عَلَيْهِ فَلَمْ يَزَلْ يُحَدِّثُهُ وَ يُحَدِّثُهُ فَلَمَّا خَرَجَ لَقِيَاهُ فَقَالا لَهُ مَا حَدَّثَكَ قَالَ حَدَّثَنِي بِبَابٍ يُفْتَحُ لَهُ أَلْفُ بَابٍ كُلُّ بَابٍ يَفْتَحُ أَلْفَ بَابٍ [5]
و یا اینکه قائلند يونس بن خباب منکرات می‌گوید، چون ناقل روایتی است که پیامبر صل‌الله فرمود: وقتی میت را در قبر می‌گذارند؛ سُئل عن ولیه مَن ولیک فان قال عَلی نجا[6]
از مرحوم صدر تعجب می‌کنم (باتعلّق زیاد ایشان به اهل بیت) زیرا دو حدیثی که مربوط به امام زمان عليه‌السلام و دارای قوت متن است با استناد به حرف ابن حجر ناصبی کنار می‌گذارد.
از طرفی ابن حجر دوروایت را ضعیف می‌داند (نه موضوع) و ضعیف اعم است. ممکن است چند روایت ضعیف به حد استفاضه برسد که دیگر نیاز به بررسی سندی نداشته، و یا به حد تواترکه موجب علم و یقین می‌شود.
سپس مرحوم صدر میفرماید: ولم یطعن ابن حجر فی هذین الحدیثین، من روایة کونهما دالین علی وجود المهدی المنتطر عليه‌السلام فانه اورد الکثیر من هذه الاخبار مویدا غیر طاعن فیها. و انما طعن فیها لکونهما ضعیفین حفظا لموضوعیة البحث (این سنخ روایات از روایاتی است که عباسيان جعل کرده اند)
 بالأخره نتیجه ای که مرحوم صدر درمورد رایات سود میگیرد: و علیه فالمظنون أن المراد بالرایات السود، رایات أبی مسلم الخراسانی، فانها بدأت من خراسان، واتجهت إلی بغداد بأعلامها السود الخفاقة... هر چند احتمالی را ذکرمی کند که آن را قابل اثبات نمی‌داند:
ولا یبقی فی مقابل هذاالظن إلا احتمال أن یکون المراد بالرایات السود، رایات اخری تخرج من خراسان فی مستقبل الدهر، لا یکون بینها و بین الظهور، ألاالقلیل. إلاأن هذا الاحتمال مما لایمکن إثباته بدلیل. (نمی توانیم این احتمال را اثبات کنیم چون آن طرف مقابل آن ظن متاخم به علم است)
و علی أی حال، فقد أصبحت أحادیث الرایات السود من أخبار علائم الظهور، وفیها اشارة لدولة العباسین، و أن انتفی القرب الزمنی بینهما.
همین مطلب را ایشان دوباره در (ص 502) تکرار می‌کند که:
وقد سبق أن تکلمنا عن مفهومها و حددناه بثورة أبی مسلم الخراسانی.



[1].تاریخ الغیبة الکبری، ص 457.
[2]. معجم الاحادیث المهدی، ج2.، ص 213
[3]. معجم الاحادیث المهدی، ج2.، ص 200.
[4].تاریخ الغیبة الکبری ص 457.
[5]. بحارالانوار، ج‏22، ص 464 ح16 ( این روایت به مضامین دیگری هم امده است مثل قَالَ عَلَّمَنِي أَلْفَ بَابٍ يُفْتَحُ مِنْ كُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ بحارالانوار، ج‏38، ص 33 ـ الكامل في الضعفا.ء، ج2، ص450، ترجمه حيي بن عبدالله مصري، شماره562
[6].تهذيب التهذيب، ج11، ص384، شماره 749.