درس مهدویت استاد طبسی

89/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث ما در بررسی روایات رایات سود بود. روایتی که نقل شد:
روايت اول:
 معاوية بن هشام، عن علي بن صالح، عن يزيد بن أبي زياد، عن إبراهيم، عن علقمة، عن عبد الله بن مسعود قال: بينا نحن عند رسول الله صلى الله عليه وسلم إذ أقبل فتية من بني هاشم، فلما رآهم النبي صلى الله عليه وسلم إغرورقت عيناه وتغير لونه، قال فقلت له: ما نزال نرى في وجهك شيئا نكرهه؟ قال " إنا أهل بيت اختار لنا الله الآخرة على الدنيا، وإن أهل بيتي سيلقون بعدي بلاء وتشريدا وتطريدا، حتى يأتي قوم من قبل المشرق معهم رايات سود. يسألون الحق فلا يعطونه. فيقاتلون فينصرون فيعطون ما سألوا فلا يقبلونه، حتى يدفعوا إلى رجل من أهل بيتي، فيملؤها قسطا كما ملؤوها جورا، فمن أدرك ذلك منكم فليأتهم ولو حبوا على الثلج فانه المهدی [1]
منابع روایت:
مدارک زیادی در کتب اهل سنت برای این روایت موجود است. در 2 کتاب معروف اهل سنت این روایت آمده است.
منبع اول: فتن ابن حماد: ص 84 ح 895 (قبلا گفتیم کتاب مذکور نزد خود اهل سنت هم بي‌اعتبار است.)
 منبع دوم: ابن أبي شيبة: ج 15 ص 235 ح‍ 19573 (اعتبار کتاب ابن ابی شیبه وحتی جایگاه خود ایشان نزد اهل سنت از فتن ابن حماد و خودش بیشتر است)
در صحاح اهل سنت این روایت نیامده است. فقط در سنن ابن ماجه وا بوداوود آمده است. (سنن ابن ماجه رده ششم است و نقل از سنن ابوداوود را هم طبق بیان شافعی آوردیم)
 حاكم در مستدرك: (ج 4 ص 464) (باکمی تفاوت، که این تفاوت بسیار مهم است) بسند آخر عن عبد الله بن مسعود رضي الله عنه قال: أتينا رسول الله صلى الله عليه وآله، فخرج إلينا مستبشرا يعرف السرور في وجهه، فما سألناه عن شئ إلا أخبرنا به، ولا سكتنا إلا ابتدأنا، حتى مرّت فتية من بني هاشم، فيهم الحسن والحسين، فلما رآهم التزمهم وانهملت عيناه، فقلنا. وإنه سيلقى أهل بيتي من بعدي تطريدا وتشريدا في البلاد، حتى ترتفع رايات سود من المشرق، فيسألون الحق فلا يعطونه، ثم يسألونه فلا يعطونه، ثم يسألونه فلا يعطونه، فيقاتلون فينصرون. فمن أدركه منكم أو من أعقابكم فليأت إمام أهل بيتي ولو حبوا على الثلج. فإنها رايات هدى يدفعونها إلى رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي، (درروایات ما این جمله اسم أبيه اسم أبي نیامده و در بعض روایات اهل سنت آمده است و معمولا سند آن به زا ئده منتهی میشود که در مورد ایشان گفته اند «ا نه یزید فی الحدیث» فيملك الأرض فيملؤها قسطا وعدلا كما ملئت جورا وظلما "
 خلاصه اینکه بسیاری ازاهل سنت این روایت را نقل کرده اند و ازشیعه هم بسیاری نقل کرده‌اند. اولین كسي كه از شیعه آن را نقل کرده محمد بن سلیمان قاضی ازعلمای قرن 3 (معاصر ابن حماد) در کتاب مناقب امیرالمومنین عليه‌السلام با همین متن و بعد آن طبری شیعی نیز با همین متن و سند نقل می‌کند0 روایات رایات سود در اثر کثرت و استفاضه و قوت متن شاید نیاز به بررسی سندی نداشته باشد، ضمنا این روایت داعی برجعل آن بسیار کم است. و از طرفی خصوص این روایت [ نه روایات رایات سود ] اگر روایات دیگر به آن اضافه شود و استفاضه[2] ثابت شود روایات رایات سود اصل مسلّم میشود (هرچند بنی عباس از این روایات سوء استفاده هائی کرده واز این سوء استفاده‌ها معلوم میشود این روایات قبلا بوده است. به عنوان مثال مثل جمله لا مهدی إلا عیسی طبق نقل سلیلی از سوء استفاده‌ها و شبهه‌های معاویه[3] به مساله مهدویت است پس مساله مهدویت امر مسلمی بوده که اینان با القاء شبهه خواستار تحریف بوده اند)
پس روایات رایات سود اگر به حد استفاضه رسید ما بی نیاز از بحث سندی هستیم واگر به استفاضه هم نرسد خصوص این روایت متن آن قوی است، هرچند ما نسبت به ابن مسعود نظر مثبتی نداریم (ماوالی علیا وا لی القوم با علی عليه‌السلام نبود بلکه تا آخر هم با دیگران بود)
قبل از ابن مسعود شخصی بنام علقمة بن قیس است. ایشان تحت تاثیر حکومت علی عليه‌السلام قرار گرفت هرچند قبل از حکومت علی عليه‌السلام با دیگران بود. در جنگ صفین با علی عليه‌السلام بود ودر جنگ جزء معلولین گشت وتا آخر عمر هم باعلی عليه‌السلام بود. از روات مقبول الطرفین است. مرحوم خوئی در مورد علقمة می‌فرماید: ذكره الشيخ في أصحاب أمير المؤمنين عليه السلام مرتين، هرچند دلالت بر وثاقت ندارد.
و بعد مرحوم خوئی مطلبی نقل می‌کند:
روى يحيى الحماني، قال: حدثنا شريك، عن منصور، قال: قلت لإبراهيم: أَشَهِد علقمة صفين؟ قال: نعم، وخضب سيفه دما، وقُتِل أخوه أبيّ بن قيس يوم صفين، قال: وكان لأبي بن قيس خُصٌّ (كوخي) من قصب ولفرسه، فإذا غزا هدمه (هنگام مبارزه كوخش خراب میکرد) وإذا رجع بناه، (به خاطر اینکه هنگام جنگیدن تعلق خاطری نداشته باشد) وكان علقمة فقيها في دينه، قارئا لكتاب الله، عالما بالفرائض، شهد صفين، وأصيبت إحدى رجليه فعرج منها، وأما أخوه أبيّ فقد قتل بصفين، وكان الحارث جليلا فقيها، وكان أعور ". ومر في الأصبغ عده من ثقات أمير المؤمنين عليه السلام، كما مر في جندب ابن زهير عده من التابعين الكبار ورؤسائهم وزهادهم[4] (پس مرحوم خوئی ایشان را از ثقات میدا ند.)
در کتب اهل سنت، ذهبی از متعصبین سلفی در مورد علقمة میگوید:
 علقمة فقيه الكوفة وعالمها ومقرئها، الامام، الحافظ، المجود، المجتهد الكبير،... وخال فقيه العراق إبراهيم النخعي (علقمه دائی ابراهیم نخعی است، ابراهیم آغازگر مکتب قیاس است و أبو حنیفه شاگردِ شاگردِ ایشان است) ولد في أيام الرسالة المحمدية، وعداده في المخضرمين، وهاجر في طلب العلم والجهاد، ونزل الكوفة، ولازم ابن مسعود حتى رأس في العلم والعمل،... عن شقيق، قال [ كان ] ابن زياد يراني مع مسروق فقال: إذا قدمت فالقني، فأتيت علقمة فقال: إنك لم تصب من دنياهم شيئا إلا أصابوا من دينك ما هو أفضل منه، (از دنیاشان چیزی به تو نمیرسد بلکه بالاتر ازدنیا دینت را از دست میدهی) ما أحب أن لي مع ألفي ألفين واني أكر م الجند عليه. (اگر میلیونها به من بدهند دوست ندارم با اینها و در موقعيت والائي باشم)
وقال إبراهيم: كتب أبو بردة علقمة في الوفد (وارد شوندگان) إلى معاوية، فقال (علقمة) له علقمة: امحني امحني. (اسم مرا از لیست این گروه پاک کن)
وقال علقمة: ما حفظت وأنا شاب، فكأني أنظر إليه في قرطاس.
قال إبراهيم عن علقمة: إنه كان له برذون يراهَن عليه.
الاعمش: عن مالك بن الحارث، عن عبدالرحمن بن يزيد، قلنا لعلقمة: لو صليت في المسجد وجلسنا معك فتسأل، قال: أكره أن يقال: هذا علقمة، قالوا: لو دخلت على الامراء، قال: أخاف أن ينتقصوا مني أكثر مما أنتقص منهم..شهد علقمة صفین مع علی بن ابیطالب [5]
 نتیجه: اگر سند تا علقمه مشکل نداشته باشد ظاهرا سند روایت مشکلی ندارد (مگر ابن مسعود) علاوه بر اینکه این روایت از قوت متن برخوردار است.
روایت دوم
حدثنا عبد الله بن مروان عن العلاء بن عتبة عن الحسن (اگرمنظور حسن بصری باشد، ایشان پیامبر صل‌الله را ندیده است لذا روایت مرسل و دارای مشکل است) أن رسول الله صلى الله عليه و سلم ذكر بلاء يلقاه أهل بيته حتى يبعث الله راية من المشرق سوداء من نصرها نصره الله ومن خذلها خذله الله حتى يأتوا رجلا اسمه كاسمي فيوليه أمرهم فيؤيده الله وينصره [6]
 اولین کسی که این روایت را نقل می‌کند فتن ابن حماد است، عقد الدرر و العرف الوردي سیوطی و برهان متقی هندی همگی از ابن حماد نقل میکنند. اما از شیعه فقط ابن طاووس آن را نقل کرده است؛ بر خلاف روایت ماقبل که منابع شیعی زیادی آن را نقل کرده‌اند. اول محمد بن سلیمان قاضی صاحب کتاب مناقب امیرالمومنین عليه‌السلام، سپس دلائل الامامة طبری شیعی در چند جا، ملاحم ابن طاووس، الدر النظيم شيخ جمال الدين يوسف بن حاتم بن فوز بن مهند الشامي المشغري العاملي[7]، كشف الغمة (معروف است از کتب اهل سنت نقل می‌کند)، العدد القوية، إثبات الهداة، غاية المرام، حلية الأبرار، البحار، ملحقات احقاق الحق در موارد متعدد و منتخب الأثر این روایت را نقل میکنند. این روایت را شیعه، ظاهرا تلقی به قبول کرده است بر خلاف روایت دوم (روایت حسن بصری) که از شیعه فقط ابن طاووس به نقل از ابن حماد و ملحقات احقاق الحق هم در 3 جا این روایت را ذکر می‌کند.
البته باید بررسی شود که منظور از رایات سود کیست؟ مرحوم مجلسی ذیل روایت نعمانی، بیانی دارند:
«بيان لا يبعد أن يكون إشارة إلى الدولة الصفوية شيدها الله تعالى و وصلها بدولة القائم عليه‌السلام»
ایشان رایات سود را بر دولت صفویه تطبیق میدهند. [8]


[1].معجم أحاديث الإمام المهدي.4، ج 2، ص 200
[2].مساله استفاضه مبنائی است که مرحوم خوئی حدا قل در 3جا به آن اشاره میکند یکی درباره ابن عباس در جلد 10، ص233 و دیگری درباره زید شهید در جلد7، ص345، سومي درباره عمروبن حمق،  در جلد13،صفحه 91 که ایشان را تایید میکند ومیگوید روایاتی که در تایید زید شهید آمده ولو از نظر سندی ضعیف باشند ولی چون به حد استفاضه میرسد مارا بی نیاز از بررسی سندی میکند.
[3].نگا: الشيعه و الرجعه، ج1، ص179. .
[4]. معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج 12،ص 181.
[5]. سیر أعلام النبلا، .ج4، ص53
[6].فتن ابن حماد، ج 1، ص 313 ؛ معجم الاحادیث المهدی، ج2، ص 209.
[7].الدر النظیم عاملی ( وفات: از کتابها ی مهم است که مطالب دست اول نقل میکند، نمیدانم چرا علامه مجلسی از ایشان نقل نمیکند ( این مطلب که حضرت امیر (ع) شب شهادت و صیت کرد که پیراهن خونین وی را با او دفن کنند فقط در این کتاب آمده است. ضمنا کتاب التعجب أبو الفتح الكراجكی (وفات: 449 ) را حتما مطالعه کنید.
[8].بحارالانوار، ج‏52، ص 243 ح 116، ذیل روایت:... عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ كَأَنِّي بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ يَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا يُعْطَوْنَهُ ثُمَّ يَطْلُبُونَهُ فَلَا يُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِكَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوا فَلَا يَقْبَلُونَهُ حَتَّى يَقُومُوا وَ لَا يَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لَأَبْقَيْتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ .