سخن راجع به روایات خراسانی
است. بحث ما در روایتی است که الغیبه نعمانی (الغیبه
نعمانی ص 282 باب 14 ح55 ) به سند خودش از امام
صادق عليهالسلام از امیرالمومنین عليهالسلام نقل میکند. در
جلسه قبل گفتیم این روایت ؛ یکی از دلایل
کسانی است که خراسانی را از علائم ظهوردانسته و روایت را جزو
روایات خراسانی میدانند.
بررسی سندی
روایت:[الغيبة للنعماني] عَلِيُّ
بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى (علوی) عَنْ عَبْدِ
اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ (انصاری) عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ
الْعَلَاءِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ أَنَّ
أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع ما در بررسی سندی به
إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ، که سند به وی
منتهی میشود اکتفا میکنیم. علامه حلی از ابن
غضائری نقل میکند:
قال ابن الغضائري: لا نعرفه الا بما ينسب إليه عبد الله بن محمد البلَوى، وينسب إلى أبيه
عبيد الله بن العلاء عمارة بن زيد، وما يسند إليه (اعتماد نمیکند به او)
الا الفاسد المتهافت، قال: وأظنه اسما موضوعا على غير واحد. أقول (علامه حلی):
وهذا لا
اعتمد على روايته، لوجود طعن هذا الشيخ فيه، مع اني لم اقف له على تعديل من غيره
(کسی را نیافتم که إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ
را تعدیل نماید.. ) [1]جزائری در حاوی نقل
میکند:
الرجل مجهول الحال و طعن ابن
الغضائری قد عرفت حاله غیر مره (ابراهیم
بن عبدالله مجهول حال است هرچند کتاب ابن غضائری را قبول ندارم)
وحید
بهبهانی در تعلیقه خود بر منهج المقال از قول سعد بن عبدالله نقل
میکند:
قال سعد بن عبد الله أدرك الرضا (ع ) ولم
يسمع منه فترك لذلك روايته
[2]سعد گوید: ابراهیم بن
عبدالله امام رضا عليهالسلام را درک کرده ولی روایتی ازامام
نقل نکرده، به همین جهت روایتش ترک میشود.آری راوی
که معاصر امام عليهالسلام باشد ولی روایتی از امام نقل نکند
این راوی مشکل دارد (ریگی در کفشش است.)
«« بعضی ازاصحاب صحاح مثل
بخاری امام جواد و هادی و عسکری علیهم السلام را درک کرده
است و با اینکه رحال و کثیر السفر برای نقل حديث بود و به
محیطهای علمی سر میزد، ولی یک روایت
از ائمه معصومین: ما نقل نمیکند. معلوم میشود دشمنی و عداوت و
کینه اشان باعث عدم نقل شده است. بخاری با اینکه ازعمران بن
حطان که آرزوی بوسه زدن بر دست ابن ملجم مرادی به خاطر کشتن امام
علی عليهالسلام دارد و یا از حریزی که روزی 140
بار مولا علی عليهالسلام را نعوذ بالله لعن میکرد روایت نقل
میکند ولی از امام عليهالسلام نقل نمیکند. آیا
این بزرگواران در حد یک راوی هم نبودند ؟ »»
با اینکه وحید بهبهانی
برای توثیق افراد بسیار سعي مشرب دارد و حدود 40 مورد
برای توثیق افراد يا روايت آنان علاوه بر طرق مشهور بیان
میکند ولی باز ترک و نپذیرفتن روایت ابراهیم بن
عبدالله را به خاطر عدم نقل از امام عليهالسلام باوجود درک زمان امام عليهالسلام
قبول دارد.
مرحوم مامقانی بعد از نقل
این مطالب میگوید و علی کل حال فالرجل من
المجاهیل.
مجهول در اصطلاح مشهور یکی
از الفاظ جرح ونشان ضعف است ولی دراصطلاح مامقانی مجهول
یعنی بعد از تحقیقات در مورد فلان شخص به جائی
نرسیده است.
[3] فرزند ایشان هم میگوید:
در صورت اعتماد به تضعیف ابن غضائری شخض ضعیف، و در صورت عدم
اعتماد مجهول الحال می شود.
هرچند نتیجه یکی است
ولی نظر ما این است که راوی ضعیف است گرچه کتاب ابن
غضائری را قبول نداریم. پس روایت سندش مشکل دارد.
نسبت به عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى
(علوی) هم، کتب رجالی مانند جامع الرواة، صاحب تنقیح، رجال
خوئی،قدماو... نامی از او به میان نیاوردهاند؛ فقط
الغیبه نعمانی 13 روایت از
عُبَيْدِ
اللَّهِ بْنِ مُوسَى نقل میکند؛ ولی آیا نقل
نعمانی باعث وثاقت است ؟ انتخاب وثاقت یا عدم وثاقت به مبنای هر
شخص بر میگردد.
[4]نتیجه نهائی: اگر
ازطریق قوت متن وارد شویم ویا روایت را به عنوان
موید روایت دیگر قرار دهیم میتوانیم ازسند
صرف نظرکنیم. ودر صورتیکه روایات خراسانی به حد استفاضه
برسد بازهم اغماض از سند مشکلی ندارد، هر چند به چنین استفاضه
ای دست نیافتیم.
روایت سوم:كتاب الفتن - نعيم بن حماد المروزي - ص
189
حدثنا سعيد أبو عثمان عن جابر عن أبي جعفر
قال يخرج شاب من بني هاشم بكفه اليمنى خال من خراسان برايات سود بين يديه شعيب بن
صالح يقاتل أصحاب السفياني فيهزمهم.
کتاب عقد الدرر في أخبار المنتظر المقدسي
الشافعي السلمي (ص171)وعرف الوردي السیوطی
[5]
(ج2 ص 68 ) و البرهان متقی هندی (ص151 ) هر سه از فتن ابن حماد نقل
میکنند.
اما از شیعه سید ابن طاووس
در الملاحم و الفتن خود (ص53 باب97 ) از فتن ابن حماد نقل میکند است
البته قبل ازعبارت « من خراسان » « یاتی » اضافه دارد.
ملحقات مرحوم مرعشی نجفی هم
ج29 ص 411،476و 605 در 3 جای کتاب خود از 3 کتاب عقدالدرر والفتن والبرهان
نقل میکند. دیگر کسی از ما نقل نکرده است چون قبلا هم
گفتیم کتاب الفتن و صاحب کتاب (ابن حماد)از نظر شیعه اشکال دارد،
این کتاب از نظر خود اهل سنت هم دارای مشکل است.
بررسی سندی (با اغماض از
مولِف و مولَف )
ابن حماد میگوید:حدثنا
سعيد أبو عثمان عن جابر عن أبي جعفر (امام باقر عليهالسلام)
ما هرچه در کتب رجالی شیعه
جستجو کردیم سعيد أبو عثمان را نیافتیم.به نظر ما نه
تنها مجهول بلکه مهمل (در کتب رجالی اسمش نیامده) است.
اما از نظر اهل سنت:به تهذيب التهذيب ابن حجر العسقلاني، ج4،
ص28 مراجعه کنید (هرچند تضعف ایشان به درد ما نمیخورد بلکه
برای تکمیل بحث است) ایشان از متعصبین اهل سنت است.
[6]در کتب اهل سنت به سعيد أبو عثمان، ابن
زکریا القرشی و ابو عمرو مدائنی هم می گویند.نزد
اهل عامه مورد اختلاف است
احمد بن حنبل در مورد سعيد أبو عثمان
میگوید: لم یکن صاحب حدیث (تخصص او در حدیث نبود).
ابن معین از شخصیتهای
بسیار بزرگ اهل سنت است در مورد سعيد أبو عثمان میگوید
لیس بشیء (ضعیف). ساجی هم اورا تضعیف میکند.
عثمان بن ابی شیبه برادر ابوبکر بن ابی شیبه صاحب مصنف
(کسی که به همراه عده ای دیگر از علمای اهل سنت،
زمینه ساز اقدام ننگین متوکل برای تخریب قبر امام
حسین عليهالسلام بود) در مورد سعيد أبو عثمان میگوید: لم
یکن یعرف الحدیث (شغلش حدیث شناسی نبود) حال با
توصیفات مذکور آیا میتوان به این روایت اعتماد
کرد؟