درس مهدویت استاد طبسی

89/03/02

بسم الله الرحمن الرحیم

روایت نوزدهم:
روایتی است که مرحوم عیاشی آنرا از جابر جعفی از امام باقر علیه‌السلام  نقل می‌کند. این روایت دارای تفصیلاتی است و قبلا آن را در بحث سيد حسنی مطرح کرديم وگفتیم که روایات عیاشی مشکل ارسال دارد ـ البته این ارسال از ناحیه خودش نبوده و دیگران برای اینکه کار نسخه برداری را زودتر به پایان برسانند اسناد آنرا حذف کرده‌اند. البته برخی از شاگردان ما تلاش کرده‌اند که اسناد روایات عیاشی را پيدا کنند. روایت مفصل است واز اینجا شروع می‌شود که امام به جابر می‌فرماید:
عن جابر الجعفي[1]عن أبي جعفر علیه‌السلام  يقول: الزم الأرض لا تحركن يدك و لا رجلك أبدا حتى ترى علامات‏... ما أشكل عليكم فلم يشكل عليكم عهد نبي الله ص و رايته و سلاحه و النفس الزكية من ولد الحسين، فإن أشكل عليكم هذا فلا يشكل عليكم الصوت من السماء باسمه و أمره و إياك و شذاذ من آل محمد، فإن لآل محمد و علي راية و لغيرهم رايات، فالزم الأرض و لا تتبع منهم رجلا أبدا حتى ترى رجلا من ولد الحسين، معه عهد نبي الله و رايته و سلاحه‏[2].[3]
شاهد کلام دراینجاست که امام علیه‌السلام  نفس زکیه را در کنار مواردی که در آن جای هیچ شبهه نیست قرار می‌دهد. این روایت فقط جریان نفس زکیه را بدون اشاره به شهادت او مطرح می‌کند. البته دراین روایت اضافه ای است که در روایات دیگر نیست، وآن اینکه می‌گوید نفس زکیه من ولد الحسین برخلاف سایر روایات که اورا من ولد الحسن خوانده‌اند. بنابراین درمورد زمان ظهور او، تحرک او، مکان قتل اوو...اشاره ای نشده است.
سند این روایت به جابر منتهی می‌شود. جابر مبغوض عامه است. درموردجابر روایاتی را از اهل سنت نقل می‌کنیم:
روایت اول: كتاب مسلم درمقدمه 5 بابی تحت این عنوان دارد: باب بیان ان الاسناد من الدین وان الروایة لا تکون الا عن الثقاث وان جرح الرواة بما هو فیهم جائزبل واجب ولیس من الغیبة المحرمة.این شخص درمورد صحابه می‌گوید راجع به آنها چیزی نباید گفت اما احادیثشان را نقل می‌کند، اما وقتی به جابر می‌رسد، چیزی نقل نمی کند ومی گوید: لقیت جابر فلم اکتب عنه کان یومن بالرجعة (هو ماتقوله الرافضة وتعتقده بزعمها الباطل ان علیا فی السحاب ویخرج  مع ولده). سپس از مسعر نقل می‌کند که حدثنا عن جابر قبل ان یحدث ما احدث[4].
روایت دوم: سفیان ثوری می‌گوید: کان الناس یحملون عن جابر قبل ان یظهر ما اظهرفلما اظهر اتهمه الناس فی حدیثه وترکه بعض الناس فقیل له ما اظهر قال الایمان بالرجعة.[5]
روایت سوم: جراح بن ملیح  می‌گوید: سمعت جابرا یقول عندی سبعون الف حدیث عن ابی جعفر عن النبی کلها، یعنی تقریبا دو برابر کتاب وسائل الشیعه، البته وسائل برخی روایات راتقطیع کرده ولی در عین حال 35 هزار روایت درآن وجود دارد. [6]
 جابر می‌گوید از دو لب امام باقر شنیدم كه پیامبر فرمود (امام باقر علیه‌السلام  تعمد داشتند وقتی نقل روایت می‌کنند بفرمایند عن النبی).
وقتی امام باقر به شهادت رسيد ظاهرا هشام درمورد حضرت گفت: الحمد لله مات من لم یری النبی و یروی عن النبی و يقول قال رسول الله، خبر به امام صادق علیه‌السلام  رسید. منبر رفت وفرمود: قال الله. این حدیث در کافی شریف است.چگونه دیگران که اصلا پیامبر را ندیده‌اند احادیثشان را از پیامبر قبول می‌کنید؛ اما احاديث امام باقر و امام صادق را قبول نمي‌كنيد.
روایت چهارم: زهیر بن حرب که عامه از اوبه امیرالمومنین در حدیث تعبیرمی کنند: ان عندی لخمسین الف حدیث ما حدثت منها  بشیء ثم حدث یوما حدیثا و قال هذا من الخمسین الف.[7]
روایت پنجم: ابوالولید می‌گوید: سمعت جابراً یقول عندی خمسون الف حدیث عن النبی بالاخره جابرمقدار زیادی روایت داشته که در مسلم به آن اشاره شده ولی هیچ کدام از آنها را نقل نمی کنند. اما مرحوم خوئي چنين مي‌فرمايد:[8]
قال النجاشي: جابر بن يزيد...لقي أبا جعفر و أبا عبد الله علیه‌السلام  و مات في أيامه، سنة ثمان و عشرين و مائة، روى عنه جماعة غمز فيهم و ضعفوا منهم:... و كان في نفسه مختلطا و كان شيخنا أبو عبد الله: محمد بن محمد بن النعمان رحمه الله، ينشدنا أشعارا كثيرة في معناه، يدل علي الاختلاط، ليس هذا موضعا لذكرها و قل ما يورد عنه شي‏ء في الحلال و الحرام، له كتب،...و هذا عبد الله بن محمد يقال له: الجعفي، ضعيف...و قال الشيخ (158): جابر بن يزيد الجعفي، له أصل،...و عده في رجاله في أصحاب الباقر علیه‌السلام  (6)،...
و عده البرقي في أصحاب الباقر و الصادق ع. و عده المفيد في رسالته العددية، ممن لا مطعن فيهم، و لا طريق لذم واحد منهم. و عده ابن شهرآشوب من خواص أصحاب الصادق علیه‌السلام ...و قال العلامة في الخلاصة،...عن الحسين بن أبي العلاء، أن الصادق علیه‌السلام  ترحم عليه، و قال: إنه كان يصدق علينا. و قال ابن عقدة: عن زياد بن أبي الحلال: أن الصادق ع، ترحم على جابر، و قال: إنه كان يصدق علينا، و لعن المغيرة و قال: إنه كان يكذب علينا. و قال ابن الغضائري: إن جابر بن يزيد الجعفي الكوفي، ثقة، في نفسه، و لكن جل من روى عنه ضعيف، فممن أكثر عنه من الضعفاء... أقول: الذي ينبغي أن يقال: إن الرجل لا بد من عده من الثقات الأجلاء لشهادة ابن قولويه و علي بن إبراهيم و الشيخ المفيد في رسالته العددية و شهادة ابن الغضائري، على ما حكاه العلامة و لقول الصادق علیه‌السلام  في صحيحة زياد إنه كان يصدق علينا، و لا يعارض ذلك، قول النجاشي إنه كان مختلطا، و إن الشيخ المفيد، كان ينشد أشعارا تدل على الاختلاط، فإن فساد العقل - لو سلم ذلك في جابر، و لم يكن تجننا كما صرح به فيما رواه الكليني في الكافي: الجزء 1، كتاب الحجة 4...لا ينافي الوثاقة، و لزوم الأخذ برواياته، حين اعتداله و سلامته....ثم إن النجاشي ذكر أنه قل ما يورد عنه شي‏ء في الحلال و الحرام، و هذا منه غريب، فإن الروايات عنه في الكتب الأربعة كثيرة، رواها المشايخ، و لعله - قدس الله نفسه - يريد بذلك أن أكثر رواياته لا يعتنى بها، لأنه رواها الضعفاء - كما قال: روى عنه جماعة غمز فيهم، و ضعفوا - فيبقى ما روته عنه الثقات، و هي قليلة في أحكام الحلال و الحرام.[9]
همانگونه که ملاحظه نمودید همه علماء اورا توثیق کرده اندوتنها کسی که جابر را تضعیف کرده نجاشی است وجالب اینکه ابن الغضائری اورا توثیق کرده است، اگر ما کتاب ابن الغضائری را بپذیریم وبگوئیم ایشان سخت گیر بوده است، نتیجه این می‌شود که اگر شخص سخت گیر کسی را توثیق کند معلوم می‌شود که او در منتهای وثاقت قرار دارد. البته تنها ایرادی که ابن الغضائری می‌گیرد ضعف کسانی است که از او نقل روایت کرده‌اند نه خودش، پس سزاوار است بگوئیم او از ثقاتی است که جای بحث در آنها نیست. نتیجه اینکه اگر ارسال روایت عیاشی را حل کنیم جابر هیچ مشکل وایرادی ندارد و این روايت می‌شود جزو روایاتی که در ارتباط با نفس زکیه است. البته دلالت واضحی بر نفس زکیه ندارد مگر با کمک روایات دیگر.
روایت بیستم:
مرحوم حسن بن سلیمان حلی از علمای قرن هشتم است. اومی گوید:
خص، [منتخب البصائر] وَقَفْتُ عَلَى كِتَابِ خُطَبٍ لِمَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام  وَ عَلَيْهِ خَطُّ السَّيِّدِ رَضِيِّ الدِّينِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ طَاوُسٍ مَا صُورَتُهُ هَذَا الْكِتَابُ ذَكَرَ كَاتِبُهُ رَجُلَيْنِ بَعْدَ الصَّادِقِ علیه‌السلام  فَيُمْكِنُ أَنْ يَكُونَ تَارِيخُ كِتَابَتِهِ بَعْدَ الْمِائَتَيْنِ مِنَ الْهِجْرَةِ لِأَنَّهُ علیه‌السلام  انْتَقَلَ بَعْدَ سَنَةِ مِائَةٍ وَ أَرْبَعِينَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ قَدْ رَوَى بَعْضَ مَا فِيهِ عَنْ أَبِي رَوْحٍ فَرَجِ بْنِ فَرْوَةَ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ بَعْضَ مَا فِيهِ عَنْ غَيْرِهِمَا ذَكَرَفِي الْكِتَابِ الْمُشَارِ إِلَيْهِ خُطْبَةً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام  تُسَمَّى الْمَخْزُونَ وَ هِيَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَحَدِ الْمَحْمُودِ الَّذِي تَوَحَّدَ بِمُلْكِهِ وَ عَلَا بِقُدْرَتِه‏... وَ لِذَلِكَ آيَاتٌ وَ عَلَامَاتٌ أَوَّلُهُنَّ إِحْصَارُ الْكُوفَةِ بِالرَّصَدِ وَ الْخَنْدَقِ وَ تَخْرِيقُ الزَّوَايَا فِي سِكَكِ الْكُوفَةِ وَ تَعْطِيلُ الْمَسَاجِدِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ تَخْفِقُ رَايَاتٌ ثَلَاثٌ حَوْلَ الْمَسْجِدِ الْأَكْبَرِ يُشْبِهْنَ بِالْهُدَى الْقَاتِلُ وَ الْمَقْتُولُ فِي النَّارِ وَ قَتْلٌ كَثِيرٌ وَ مَوْتٌ ذَرِيعٌ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ بِظَهْرِ الْكُوفَةِ[10]فِي سَبْعِينَ وَ الْمَذْبُوحُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ قَتْلُ الْأَسْبَغِ الْمُظَفَّرِ صَبْراً فِي بَيْعَةِ الْأَصْنَامِ مَعَ كَثِيرٍ مِنْ شَيَاطِينِ الْإِنْسِ وَ خُرُوجُ السُّفْيَانِيِّ بِرَايَةٍ خَضْرَاءَ[11]وَ صَلِيبٍ مِنْ ذَهَبٍ...[12][13][14]
خطب زیادی همچون تطنجیه، نورانیه، البیان داریم از این خطبه تعبیر شده به خطبة المحزون که خطبه تکان دهنده ای است، شاید ده صفحه باشد که تقریباً در حدود دو ساعت سخنراني است.


[1]جابر جعفي مي‌گويد: من هفتاد هزار روايت مي‌دانم که همه اش از پيامبر است و در جائي ديگر مي‌گويد همه اينها را از امام باقر ع شنيده ام. شما مقدمه پنجم مسلم را مراجعه کنيد، مبناي مسلم را ببينيد که ازچه کسي نقل مي‌کند و ازچه  کسي نقل نمي کند. مسلم در آنجا اسم جابر را مي‌برد ومي گويد از او نقل روايت مي‌شد تا زماني که اظهر ما اظهر يعني تا زماني که اومنحرف شد. علت انحراف اواعتقاد به رجعت بود. اعتقاد به رجعت اينقدر سنگين است که حاضراند که هفتاد هزار روايت جابر را به خاطرش کنار بگذارند. طبق بيان ابن حجر جابردر رتبه چهارم قرار دارد، رتبه يک: تشيع، رتبه دو: رافضي، رتبه سه: غلو در رفض، رتبه چهارم: اشد غلوا يعني کسي که قائل به رجعت است. .
[2]التفسير عياشي، محمد بن مسعود العياشي، ج1، ص65.
[3]بحارالأنوار،العلامة المجلسي،ج2، ص222، ب25، ح87.

[4]صحيح مسلم،. ج1، ص20، چاپ دارالفکر.
[5]صحيح مسلم،.ح161، باب الكشف عن معايب رواة الحديث.
[6]صحيح مسلم،. باب الكشف عن معايب رواة الحديث و نقلة الأخبار...، ح63.
[7]صحيح مسلم،.ح63، مسلم. باب، عن معايب رواة الحديث.
[8]صحيح مسلم،.ح64 مسلم.
[9]معجم‏رجال‏الحديث، ج4، ص 26-18.
[10]برخي آنرا بر مرحوم شهيد حکيم تطبيق داده‌اند که تطبيق مشکل است. .
[11]گفته شده دربرخي نسخ به جاي رايت خضراء رايت حمراء وجود دارد. البته در اينجا هيچ پاورقي ونسخه بدلي را هم نقل نکرده است وبحار همين متن را به همين صورت بيان مي‌کند.
[12]بحارالأنوار، العلامة المجلسي، ج53، ص82، ح3.
[13]مختصر بصائر الدرجات، ص443، چاپ دارالمفيد بيروت.
[14]مختصر بصائر الدرجات، الشيخ حسن بن سليمان الحلي، ج1، ص199.