روایت اول (دوازدهم):اولین
روایت که استدراکی است از روایات حضرت علی علیهالسلام
روایتی است که آنرا مرحوم نعمانی در کتاب غیبت به سند
خودش از عبایةبن ربعی اسدی نقل میکند؛
أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد
قال حدثني علي بن الحسن عن علي بن مهزيار عن حماد بن عيسى عن الحسين بن المختار عن
عبد الرحمن بن سيابة عن عمران بن ميثم عن عباية بن ربعي الأسدي قال دخلت على أمير المؤمنين
علي علیهالسلام و أنا خامس خمسة و أصغر القوم سنا[1]فسمعته يقول حدثني أخي رسول الله ص أنه قال إني خاتم ألف نبي و إنك خاتم ألف وصي و
كُلفت ما لم يكلفوا
[2]فقلت ما
أنصفك القوم يا أمير المؤمنين فقال ليس حيث تذهب بك المذاهب يا ابن أخي و الله إني
لأعلم ألف
[3]كلمة لا
يعلمها غيري و غير محمد ص و إنهم ليقرءون منها آية في كتاب الله عز و جل و هي وَ إِذا
وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ
أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ
[4]و ما يتدبرونها حق تدبرها أ لا أخبركم بآخر ملك بني فلان
[5]قلنا بلى يا أمير المؤمنين قال قتل نفس حرام في يوم حرام في بلد حرام عن قوم من قريش
[6]و الذي فلق الحبة و
برأ النسمة ما لهم ملك بعده غير خمس عشرة ليلة قلنا هل قبل هذا أو بعده من شيء فقال
صيحة في شهر رمضان تفزع اليقظان و توقظ النائم و تخرج الفتاة من خدرها
[7]این روایت، روایت
قبلی(روایت دهم) را که میگفت، اولاهن الصیحة
تایید میکند. برخی اشکال میکنند که در برخی
دیگراز روایات خروج سفیانی ماه رجب گفته شده واین
منافات دارد با این روایتی که این علامات را ماه رمضان
بیان میکند؟
در جواب این اشکال
توجیهی گفته شده مبنی بر اینکه، منافاتی بین
این دودسته روایات وجود ندارد، به این ترتیب که
بگوئیم اولین علامت صیحه آسمانی است ودرماه رمضان ودر رجب
سال بعد خروج سفیانی اتفاق میافتد که دراینصورت فاصله
بین خروج سفیانی تا ظهور حضرت با روایاتی که فاصله
راحمل امرئه دانستهاند منطبق میشود. مگر اینکه بگوئیم فاصله
زمانی صیحه تا ظهورحضرت را روایات چهار ماه واندی گفتهاند
که در اینصورت این توجیه کارساز نخواهد بود.
این روایت را عبایة بن ربعی
نقل میکند. درمورد عبایة
ذهبی میگوید:
روی عنه موسی
بن الطریف کلاهما من غلاة الشیعة. درنزد اهل سنت غالی شیعه
به کسی میگویند که نه تنها نسبت به علی علیهالسلام
حب دارد بلکه به مقدم بودن حضرت علی علیهالسلام بر دیگران
نیزاعتقاد دارد. ذهبی علت اینکه اورا از غلاة شیعه
میدانداینست که او روایتی که حضرت علی علیهالسلام
راقسیم النارمعرفی میکند را نقل کرده است.
[8]
[9]
پس هرکس حدیثی در فضائل نقل کند میشود غالی.
شیخ طوسی در رجالش او را
جزء اصحاب امیرالمومنین نقل میکند. مبنای شیخ
دررجال معاصرت است، به این معنا که هرکس معاصر با یکی از ائمه
بود جزء اصحاب آن امام شمرده میشود. لذا ایشان زیاد بن
ابیه راجزء اصحاب امام علی علیهالسلام وعمربن سعد را از اصحاب
امام حسین علیهالسلام میداند. لذا نمی توان به گفته
ایشان مبنی بر صحابی بودن عبایه اعتماد کرد.
[10]
اما برخی دیگرعبایه را از خواص اصحاب علی علیهالسلام
دانسته اند، واین مطلب مهمی است. عبایه روایتی را
از حبابه نقل میکند او میگوید:
و روى محمد بن الحسين عن موسى
بن سعدان عن عبد الله بن القاسم عن صباح المزني عن صالح بن ميثم الأسدي قال دخلت أنا
و عباية بن الربعي على امرأة من بني والبة قد احترق وجهها من السجود فقال لها عباية
يا حبابة هذا ابن أخيك قالت واي اخ؟ قال صالح بن ميثم فقالت ابن أخي و الله حقا يا
ابن أخي أ لا أحدثك بحديث سمعته من الحسين بن علي علیهالسلام قلت بلى يا عمة
قالت كنت زوارة للحسين...فقال يا حبابة نحن و شيعتنا على الفطرة و سائر الناس منها
براء[11].
[12]من توثیق خاصی
برای عبایه پیدا نکردم ولی میخواهیم از
طریق نقل روایات او به این نتیجه برسیم که اوفرد
مثبتی است، مضافا به اینکه ذهبی او را از غلات شیعه
دانسته واین مطلب خود جای تامل دارد، وبدانید که هرکس را که
ذهبی وامثال او بالمرة رد میکنند بایددر او تامل کرد.
مطلب دیگری را که
عبایه نقل میکند این است:
كَانَ عَلِيٌّ أَمِيرُ
الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام كَثِيراً مَا يَقُولُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي
فَوَ اللَّهِ مَا مِنْ أَرْضٍ ژ وَ لَا مُجْدِبَةٍ وَ لَا فِئَةٌ تُضِلُّ مِائَةً أَوْ
تَهْدِي مِائَةً إِلَّا وَ أَنَا أَعْلَمُ قَائِدَهَا وَ سَائِقَهَا وَ نَاعِقَهَا
إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة.[13]
این نمونه مطالبی
ایست که عبایه با اعتقاد، آنهارا نقل میکند.
ابن طاووس در کتاب فرحة
الغری به نقل از حبه عرنی میگوید:
خرجت مع علی الی الظهر فوقف بوادی السلام کانه مخاطب لاقوام.
مدتی که حضرت به عراق
آمده بودند تنها یا با برخی از افراد خاص کرارا به وادی السلام
نجف میرفتند وبا ارواح صحبت میکردند
[14].
به نظر من عبایه
مشکلی ندارد ومشکلش تنها کلام ذهبی در مورد او است که گفته: من غلاث
الشیعه.
این متن متن قوی
است ولذا نیاز به بررسی سندی ندارد.
روایت دوم از استدراکات (سيزدهم): إن بني أمية لا يزالون
يطعنون في مسجل ضلالة و لهم في الأرض أجل حتى يهريقوا الدم الحرام في الشهر الحرام
و الله لكأني أنظر إلى غرنوق من قريش يتشحّطُ في دمه فإذا فعلوا ذلك لم يبق لهم في
الأرض عاذر و لم يبق لهم ملك على وجه الأرض بعد خمس عشره ليلة.[15]
و الغُرْنُوقُ و الغِرْنَوقُ
و الغِرْنَيْقُ و الغِرْنِيقُ و الغِرْناقو الغُرَانِق و الغَرَوْنَق، كله: الأَبيض
الشاب الناعم الجميل؛[16]
[17][18]مصادر این
روایت:ابن قتیبه در غریب
الحدیث ج1ص370
ابن ابی الحدید در
شرح نهج البلاغه ج19ص131
مرحوم نمازی مستدرک
سفينة، ج4ص363
این روایت مرسل است
ولی موید روایت قبل است وروشن است که قاتل این شخص
بنی امیه است
[19].
سومین روایت از استدراکات (چهاردهم):حدثنا أبو معاوية عن
الأعمش عن عمرو بن مرة عن أبي البختري عن علي رضي الله عنه قال وددت أن النفس التي
يذل الله عند قتلها قريشا ويخزيها قد قتلت.[20]
قریشیها با
علی علیهالسلام سر جنگ داشته ودارند به تاریخ قریش در
برخورد با حضرت مراجعه کنید که حضرت چگونه از دست آنها شکایت میکند
ومی فرماید: مالی وقریش.
مصادر این روایت:
فتن ابن حماد ص301 ح1159
نهج الخلاص فتلاوی ص537
این روایاتی
بود که اکثرا در کتب خاصه وجود داشت.باقی میماند روایاتی
که از پیامبر اکرم در این زمینه نقل شده وجمع بندی آنها.