روایت دهم را بحث کردیم
وگفتیم که اصل این روایت درکتاب غیبت نعمانی است
وگفتیم در سند آن دو نفر وجود دارند که ازحیث وثاقت مبتلا به اشکالاند.
یکی از آنها محمد بن علی است، مراد از این شخص محمد بن
علی بن ابراهیم بن موسی معروف به ابوسمینه است.
برای این شخص توثیقی در برابر تضعیفات مکررش
نیافتم، تضعیفاتی از قبیل کلام مرحوم نجاشی که
فرمود: ضعیف جدا، فاسد الاعتقاد لا یعتمد فی شیء.
[1]یا مرحوم شیخ طوسی
که در باره او میگوید:
يكنى أبا سمينة له كتب و قيل: إنها مثل كتب الحسين بن سعيد. أخبرنا جماعة
عن محمد بن علي بن الحسين عن أبيه و محمد بن الحسن و محمد بن علي ماجيلويه عن محمد
بن أبي القاسم عن محمد بن علي الصيرفي إلا ما كان فيها من تخليط أو غلو أو تدليس أو
ينفرد به و لا يعرف من غير طريقه[2]،
وشاید به همین دلیل باشدکه این روایت را مرحوم
شیخ در کتاب غیبت نیاورده است، البته ممکن است بگوئیم
این روایت از متفردات نیست ونظائر دارد.
یا مرحوم کشی، که درباره
او میگوید:
قال حمدويه عن بعض مشيخته: محمد
بن علي رمي بالغلو...و ذكر علي بن محمد بن قتيبة النيسابوري عن الفضل بن شاذان أنه
قال كدت أن أقنت على أبي سمينة محمد بن علي الصيرفي قال فقلت له و لِمَ استوجب القنوت
من بين أمثاله؟ قال إني لأعرف منه ما لا تعرفه. و ذكر الفضل في بعض كتبه: الكذابون
المشهورون أبو الخطاب و يونس بن ظبيان و يزيد الصائغ و محمد بن سنان و أبو سمينة أشهرهم.[3]
البته بنده برخلاف نظر
بسیاری، محمد بن سنان را قبول دارم.
ابن الغضائری: ابن أخت
خلاد المقري أبو جعفر الملقب بأبي سمينة كوفي. كذاب غال. دخل قم و اشتهر أمره بها و
نفاه أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري رحمه الله عنها. و كان شهيرا في الارتفاع لا يلتفت
إليه و لا يكتب حديثه.[4]
البته ما در باره کتاب او بحث
داریم. دربرابر این همه تضعیفات فقط یک توثیق
میتوانیم برای این شخص ذکرکنیم وآن وجود نام او در
اسناد کتاب کامل الزیارات است، البته معلوم نیست آن شخص که در اسناد
کامل الزیارات ذکر شده خود ایشان باشد، چون درآنجا نام محمد بن
علی قرشی آمده که دائر بین دو نفر است ومحرزنیست که
این شخص مورد نظرما باشد. البته مبنای ما تا دو سه روز قبل همان
مبنای قبلی مرحوم خوئی نسبت به کامل الزیارات
بودولی در این روزهای اخیر در مطالعاتم یک مقدار
نظرم نسبت به توثیقات کامل الزیارات برگشته است. خلاصه اینکه
در مقابل این همه تضعیفات تنهاتوثیق کامل الزیارات است که
آن هم معلوم نیست درموردایشان باشد، لذا مرحوم خوئی میفرماید:
لا ینبغی الشک فی ضعفه.
[5]برای ضعف سندی این
روایت تضعیف همین شخص کفایت میکند مگر اینکه
از راه دیگری که بیان شدوارد شویم. اما نسبت به نفر دوم
که محمد بن حسان رازی است، علمای رجال اینگونه گفته اند؛
ابن الغضائری: ضعیف.
مرحوم خوئی به نقل ازمرحوم
نجاشی: یعرف وینکربین بین یروی عن
الضعفاء کثیرا. سپس مرحوم خوئی به بیان مرحوم وحید
بهبهانی که از متاخر متاخرین است پرداخته میگوید:
و قال الوحيد (قدس سره): محمد
بن حسان الرازي وصفه الصدوق بخادم الرضا علیهالسلام و هو في طريقه إلى محمد
بن مسلم، و يروي عنه محمد بن أحمد بن يحيى و لم يستثن روايته و هو دليل على عدالته
و يؤيده رواية الأجلة عنه، مثل محمد بن يحيى العطار و أحمد بن إدريس و الصفار و غيره
(انتهى). أقول:
أما توصيف الصدوق إياه بخادم الرضا
علیهالسلام فلا أصل له و إنما ذكر رواية عن محمد بن زيد الرزامي خادم الرضا
علیهالسلام في طريقه إلى محمد بن أسلم الجبلي[6].
نتیجه اینکه مرحوم
خوئی میگوید: روایت اجلاء حُسن ووثاقت او را ثابت
نمیکند، هر چند ضعف او نیز بر ما ثابت نشده است. اودر ادامه میگوید:
کلام نجاشی دلالت بر ضعف خود شخص نمی کند وتنها دلالت بر ضعف
روایت او دارد.البته اگر روایت حسان رازی از اجلاء ثابت شود به
نظرما دلیل بر وثاقت میتواند باشد.
درمورد جمله «یعرف وینکر»
که نجاشی در مورد حسان گفته بود، مرحوم مامقانی درکتاب مقباسالهدایةج7 ص519 دربخش نتائج این اصطلاح را آورده
واقوال مختلف را در مورد این جمله بیان میکند، او میگوید:
برخی گفتهاند اینها از
الفاظ ذم است نسبت به احادیث وفی افادتها للقدح فلا، نتیجه
اینکه به روایت او نمی توان عمل کرد.
برخی گفتهاند یعنی
یوخذ به تارة ولا یوخذ به تارة که اگر این باشد مراد از آن قدح
نیست.
برخی گفتهاند مراد از آن
اینست که برخی از علماء به روایاتش اخذ میکنند
وبرخی اخذ نمی کنند. به خاطر ضعف در روایات یا به خاطرضعف
در خود او.
برخی گفتهاند مراد از
منکرذکراعاجیب است.
برخی دیگرمراداز آن را
مضطرب دانستهاند.
برخی گفتهاند به این
معناست که گاهی عقل وظاهر کتاب احادیثش را میپذیرد و
گاهی نمی پذیرد.
مرحوم مامقانی بعد از ذکر
این اقوال اینگونه نتیجه میگیرد که ماروایات
او را به عنوان شاهد ونه دلیل میتوانیم قبول کنیم.
روایت یازدهم: حدثنا صفوان بن يحيى - رضي
الله عنه - قال : حدثنا محمد بن حمران قال : قال الصادق جعفر بن محمد عليه السلام:
إن القائم منا منصور بالرعب، مؤيد بالنصر، تطوى له الأرض، وتظهر له الكنوز كلها، ويظهر
الله تعالى به دينه على الدين كله ولو كره المشركون، ويبلغ سلطانه المشرق والمغرب،
ولا يبقى في الأرض خراب إلا عمر، وينزل روح الله عيسى بن مريم ( عليه السلام ) فيصلي
خلفه. قال ابن حمران : قيل له يا ابن رسول الله متى يخرج قائمكم ؟ قال : إذا تشبه الرجال
بالنساء، والنساء بالرجال، واكتفى الرجال بالرجال، والنساء بالنساء، وركبت ذوات الفروج
السروج، وقبلت شهادة الزور وردت شهادة العدل، واستخف الناس بالدماء وارتكاب الزنا وأكل
الربا والرشا، واستيلاء الأشرار على الأبرار، وخروج السفياني من الشام، واليماني من
اليمن، وخسف بالبيداء، وقتل غلام من آل محمد صلى الله عليه وآله بين الركن والمقام
اسمه محمد بن الحسن ولقبه النفس الزكية، وجاءت صيحة من السماء بأن الحق مع علي وشيعته،
فعند ذلك خروج قائمنا ( عليه السلام ). فإذا خرج أسند ظهره إلى الكعبة واجتمع عنده
ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا، وأول ما ينطق به هذه الآية : بقية الله خير لكم إن كنتم
مؤمنين، ثم يقول : أنا بقية الله وحجته وخليفته عليكم، فلا يسلم عليه مسلم إلا قال
: السلام عليك يا بقية الله في أرضه، فإذا اجتمع له العقد وهو أربعة آلاف رجل خرج من
مكة، فلا يبقى في الأرض معبود دون الله عز وجل من صنم وغيره إلا وقعت فيه نار فاحترق،
وذلك بعد غيبة طويلة[7]
مصادراین روایت:
الغيبة
فضل بن شاذان - على ما في مستدرك الوسائل،
إثبات الرجعة،
الفضل بن شاذان - على ما في إثبات الهداة.
مختصر إثبات الرجعة
: ص 216 - 217 ح 18
إثبات الهداة
: ج 3 ص 570 باب 32 ف 44 ح 686
أربعون الخاتون آبادي : ص 182 - 183 ح
30
مستدرك الوسائل : ج 12 ص 335 ب
39 ح 6 ودر: ج 14 ص 354 ب 20 ح كشف النوري : ص222
ما نمی
توانیم این روایت را با روایت قبل معارض بدانیم
زیرا این روایت در مقام بیان ترتیب زمانی
نیست وتنها در مقام بیان علائم حتمی وغیر حتمی است.
این روایت را بررسی
سندیی نمی کنیم زیرا قبلا کتاب مختصر اثبات الرجعه
را بحث کرده ایم. به این ترتیب روایات این باب تمام
میشود، تنها سه روایت از طرق عامه باقی میماند که ظاهرا
این روایتها به پیامبرص هم نسبت داده نشده و سه روایت هم
استدراکاتی است از حضرت علی علیهالسلام که در جلسات بعد به
آنها اشاره میشود.