زیاد بن مروان قندی که در
سند برخی از روایات نفس زکیه وغیرآن بود از حیث
وثاقت مورد بحث است و تا مشکل این شخص حل نشود روایاتی را که از
او نقل میشود قابل اعتماد نیست، مگر اینکه یا مضمون آن
روایت قوی باشد وبه عبارتی قوت متن داشته باشد، ویا
اینکه آن روایت به حد تواتر یااستفاضه برسد و یا
اینکه آن روایت را به عنوان موید قرار دهیم، در غیر
این سه صورت نمی توان به روایات او اعتماد کرد، مخصوصا با توجه
به فرمایش علامه حلی در «خلاصة الاقوال»
که او را مردود الروایه میداند.
مرحوم خوئی بین ورع ووثاقت
شخص فرق گذاشته و میفرماید:
أن المعلوم بزواله من الرجل
هو ورعه و أما وثاقته فقد كانت ثابتة و لم يعلم زوالها، هذا و في شهادة جعفر بن قولويه
بوثاقته غنى و كفاية[1].البته همانگونه که قبلا گفته شد،
ایشان ازمبنایشان درمورد کتاب کامل الزیارات برگشتند
ودراین صورت زیادبن مروان قندی حتي بر مبناي مرحوم خوئي هنوز بر
مشکلی که داشت باقی میماند.
مرحوم مامقانی در این باره
تحقیقی دارد، ایشان درصدد جمع بین قول به قبول
روایات او قبل از انحراف و وقف و بین قول به مردود بودن روایات
اومی باشدولذا تفصیل میدهد بین روایات زیاد
قبل از انحراف وبعد از انحراف.
این کلام، کلام خوبی است
لکن درصورتی که احراز شود این روایات قبل از انحراف نقل شده
است، ولی بحث در این احراز است. ایشان اصرار دارد که بعد از
انحراف، نقل روایتی از جانب زیاد وجود نداشته است، ایشان
دراین باره میگوید:
تحقیق الحال ان وقف
الرجل حقیقة ممنوع. لکشف قوله ویحک[2] فتبطل هذه الاحاديث التي رويناها عن اعتقاده بامامة الرضا علیهالسلام
بسبب سماعه التنصيص عليه من الكاظم علیهالسلام، نعم لا شبهة فی فسقه
بغصبه اموال الکاظم علیه السلام و عدم تسليمه إياها الي الرضا علیهالسلام
. کما لا ینبغی الشبهة فی عدالته في زمان الكاظم علیهالسلام
ومما ذکرنا یظهر النظر في وصف الفاضل المجلسي اياه بالموثقية لانه فی
زمان الکاظم ثقة بشهادة الشیخ المفید. و قبل از آن فرمود:
فروایاته التی رواها فی زمن الکاظم محکومة بالصحة.
لصدورها منه في حال الاعتدال وعروض الزندقة لايسقطها عن الحجية والظاهر انه لا
روایة له بعد وفاة الكاظم بل باع دینه بدنیاه جزافاً واِن
اتفقّت له روایة عن الكاظم بعد وفاته لم يندرج في الصحيح و لا الموثق لفقد
الوثاقة المعتبرة...نعم یکون خبره من القوی[3].نتیجه اینکه زیاد در
دوران امام رضا قطعا فاسق بوده و دردوران امام کاظم قطعا عادل بوده است
واینکه ایشان تظاهربه واقفی بودن میکرده ودرواقع امامت
امام رضا را قبول داشته و تحرز از کذب داشته است. شاهد این مطلب اینست
که از او میپرسند آیا این روایت راجع به امام رضاست؟ و
اودرجواب این مطلب را تایید میکند.
پس نتیجه اینکه
روایات قبل از انحراف مقبول وروایات بعد از انحراف ممکن است قوی
باشداما موثق نیست لذا اگر احراز کردیم روایتی مربوط به
قبل از انحراف است همان فرمایش مرحوم مامقانی خواهد بود والا قبول روایات
اومشکل خواهد بود و باید از طریق یکی ازطرق ثلاثه فوق
ازروایاتش استفاده کنیم.
روایت دهم:أخبرنا علي بن الحسين قال حدثنا
محمد بن يحيى العطار قال حدثنا محمد بن حسان الرازي قال حدثنا محمد بن علي الكوفي قال
حدثنا عبد الله بن جبلة عن علي بن أبي حمزة عن أبي بصير عن أبي عبد الله
علیهالسلام قال قلت له جعلت فداك متى خروج القائم علیهالسلام فقال
يا أبا محمد إنّا أهل بيت لا نوقّت و قد قال محمد ص كذب الوقاتون يا أبا محمد إن قدام
هذا الأمر خمس علامات أولاهن النداء في شهر رمضان و خروج السفياني و خروج الخراساني
و قتل النفس الزكية و خسف بالبيداء ثم قال يا أبا محمد إنه لا بد أن يكون قدام ذلك
الطاعونان الطاعون الأبيض و الطاعون الأحمر قلت جعلت فداك واي شيء هما فقال أما الطاعون
الأبيض فالموت الجارف[4]و أما
الطاعون الأحمر فالسيف
[5]و لا يخرج
القائم حتى ينادى باسمه من جوف السماء في ليلة ثلاث و عشرين في شهر رمضان ليلة جمعة
قلت بم ينادى قال باسمه و اسم أبيه ألا إن فلان بن فلان قائم آل محمد فاسمعوا له و
أطيعوه فلا يبقى شيء خلق الله فيه الروح إلا يسمع الصيحة فتوقظ النائم و يخرج إلى
صحن داره و تخرج العذراء من خدرها و يخرج القائم مما يسمع و هي صيحة جبرئيل ع
[6]آیا مراد از «اولاهن» در
روایت، اولای زمانی است؟ از اینکه حضرت فرمود، پنج علامت
است که اولاهن النداء، ظاهراین است که حضرت در مقام بیان ترتب به حسب
زمان است که اولین آنها صیحه آسمانی است. اگر این مطلب
درست باشد با روایات دیگر تعارض پیدا میکند؛ زیرا
در روایات دیگر خروج سفیانی در ماه رجب گفته شده وخروج
سفیانی وخراسانی ویمانی رادرسایرروایات
کنظام الخَرَز(پشت سر هم) توصیف شده است. واگر روایتی که خروج
سفیانی را ماه رجب میداند، مشکل نداشته باشد، باید خروج
خراسانی ویمانی هم درماه رجب باشد، در حالی که طبق
روایت دهم بعد از صیحه آسمانی بیان شده که البته ممکن است
در ماه رجب یا ماههای دیگر قبل ازمحرم باشد. بنابراین
بین صیحه وظهور حضرت کمتر از چهار ماه فاصله خواهد بود.
وروایاتی وجود دارد که فاصله بین سفیانی وظهوررا به
اندازه حمل امرئه دانسته اند
[7].
شاهد کلام درعبارت وقتل النفس
الزکیه است. درمقدار فاصله این علامت که بعد از صیحه
آسمانی قراردارد تا ظهوربحثی نیست، چون برخی از
روایات فاصله آنراتاظهور تنها15روز گفتهاند.
این روایت قوت متن دارد
وشواهد زیادی بر صحت این روایت وجود دارد ولی بحث
سندی مختصری در این باره میکنیم:
این روایت را اولین
بارمرحوم نعمانی نقل میکند، بعد از ایشان مرحوم مجلسی در
بحارالانوا
[8]ر
نقل میکند. در فاصله زمانی بین مرحوم نعمانی
ومجلسی کسی این روایت را نقل نکرده است. بعد از آندومرحوم
کاظمی درکتاب بشارة الاسلام
[9]
به نقل از الغیبه مرحوم نعمانی وبعد مرحوم قمی درکتاب الانوارالبهیة
[10]
وبعد از آن آیت الله صافی گلپایگانی درکتاب منتخبالاثر
[11]و
[12]
از کتاب غیبت نعمانی نقل میکند.
از نظر فنی این روایت مبتلابه اشکال سندی است.
در مورد ابوبصیر و عبد الله بن
جبل بحثی نیست که ثقه هستند. در مورد علی بن ابی حمزه به
نظر ما روایاتش مقبول است زیرادرحدود 700 روایت در کتب اربعه
دارد. واین کثرت روایت دلیل براعتمادصاحبان این کتب به
علی بن ابی حمزه میباشد.
اما اشکال درسند مربوط به دونفراست:
1. محمد بن علی
کوفی: نجاشی درمورد او میگوید:
محمد بن علي بن إبراهيم بن موسى أبو جعفر القرشي مولاهم صيرفي: ابن أخت
خلاد المقري و هو خلاد بن عيسى و كان يلقب محمد بن علي أبا سمينة، ضعيف جدا، فاسد الاعتقاد،
لا يعتمد في شيء و كان ورد قم و قد اشتهر بالكذب بالكوفة و نزل على أحمد بن محمد بن
عيسى مدة، ثم تشهر بالغلو فخفي و أخرجه أحمد بن محمد بن عيسى عن قم و له قصة[13]2.
ابن حسان رازی: نجاشی درباره او میگوید:
محمد بن حسان الرازي أبو عبد الله الزينبي
(الزبيبي) يعرف و ينكر، بين، بين، يروي عن الضعفاء كثيرا[14] توضیح این عبارت در جلسه بعد انشاء
الله.