قبل از اينکه وارد بحث نفس زکيه شويم،
مقدمتاً چند نکته را عرض ميکنيم:
نکته اول: رواياتي که درباره نفس زکيه
است، طبق استقصاء اوليه تقريبا هفده روايت است که سه روايت از مصادر اهل سنت است،
و هيچ كدام به پيامبر صلي الله عليه وآله منتهي نميشود. آري روايت سومي از عمار
است اگر سندش درست باشد ميگوئيم شأن عمار اين نيست که از جانب خود مطلبي نقل کند،
حتما از معصوم شنيده وروايت ميکند. از اين سه روايت معلوم ميشود که نفس زکيه هم
در کتب اهل سنت به طور محدود و کمرنگ مطرح هست؛ اما عمده روايات در کتب شيعه هست.
نکته دوم: غالب اين روايات ازجانب امام
صادق است البته از ائمه ديگر همچون امام باقر هست ولي به ندرت.
نکته سوم: طبق روايات، نفس زکيه در مکه
کشته ميشود اما طبق يک روايت مرسله، نفس زکيه در کوفه کشته ميشود. آيا دو نفس
زکيه وجود دارد يا يکي؟ يا اشتباه در نقل است؟
نکته چهارم: طبق بعضي از روايات قتل
نفس زکيه از علامات حتمي است اما درغالب روايات به عنوان علامت حتمي مطرح ونقل
نشده است.
نکته پنجم: طبق بعضي از روايات، زمان
قتل نفس زکيه پانزده روز قبل از قيام حضرت ذکرشده است، طبق اين نقل قتل نفس زکيه
از علامات ظهورمحسوب ميشود، اما طبق برخي ديگراز روايات قتل نفس زکيه بعد از خروج
حضرت ذکر شده است. اکنون بايد با اين تعارض چه کار کرد؟ آياخروج را غير از ظهور
بگيريم تا قتل نفس زکيه جزو علامات شود مخصوصا باتوجه به برخي از روايات که قتل
نفس زکيه را بعد از خروج و قبل از نداء آسماني ذکرکردهاند، که در اين صورت جزو
علامات ظهور حضرت خواهد شد، ولي اين مطلب با روايتي که ميگويد قتل نفس زکيه قبل
از نداء ميباشد سازگار نيست زيرا اين روايات ميگويند نداء آسماني در ماه رمضان
درشب 23 يا شب24 است وچون ظهور امام درماه محرم وروز عاشورا گفته شده است لذا اگر
طبق برخي روايات قتل نفس زکيه را قبل از صيحه بدانيم پس ديگر 15روزفاصلهاي که
روايت مذکور ميگويد محقق نميشود.
نکته ششم: دربرخي روايات نفس زکيه از
نسل سيدالشهداء حسين بن علي8 شمرده شده است ولي در روايات ديگر، از نسل امام حسن علیهالسلام
گفته شده است.
نکته هفتم: نفس زکيه دربرخي روايات
سفير حضرت قلمداد شده است اگر اين مطلب صحيح باشد مربوط به بعد از قيام وظهور حضرت
ميشود ودراين صورت ديگر علامت ظهورحضرت نخواهد بود.
نکته هشتم: ازاين تعداد رواياتي که
درباره نفس زکيه وجود دارد، برخي صحيحاند وظاهرا جاي بحث ندارند، ولي غالب آنها
مشکل سندي دارند، با اين وجود اگرما مبناي مرحوم خوئي ـ استفاضه ـ را قبول کنيم
ديگر ما از بررسي سندي احاديث بينياز خواهيم شد، در غير اين صورت بايد بگوئيم ما
دو سه تا روايت صحيح السند راجع به نفس زکيه بيشترنداريم که با آنها فقط اصل نفس
زکيه وعلامت بودن اواثبات ميشود، اما درموردتفصيلاتش که آيا قبل از ظهور است يا
بعد از ظهور؟ ازنسل امام حسن علیهالسلام است يا امام حسين علیهالسلام
؟ در کوفه کشته ميشوديا درمکه؟ نياز به دليل محكم و بيان روشن داريم.
اينک به بررسي يک يک روايات ميپردازيم؛
روايت اول: اولين روايت راجع به نفس
زکيه ازکتاب کافي شريف است، چون محوريت بحث ما کتب اربعه ميباشد.
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى
عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ عُمَرَ بْنِ
حَنْظَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام يَقُولُ خَمْسُ
عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ الصَّيْحَةُ وَ السُّفْيَانِيُّ وَ
الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ وَ الْيَمَانِيُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ
فِدَاكَ إِنْ خَرَجَ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ قَبْلَ هَذِهِ الْعَلَامَاتِ أَ
نَخْرُجُ مَعَهُ[1]قَالَ
لَا فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ تَلَوْتُ هَذِهِ الْآيَةَ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ
عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ
[2]فَقُلْتُ لَهُ أَ
هِيَ الصَّيْحَةُ فَقَالَ أَمَا لَوْ كَانَتْ خَضَعَتْ أَعْنَاقُ أَعْدَاءِ
اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
[3].
نکاتي را پيرامون اين روايت بيان ميکنيم؛
نکته اول: آيهاي که دراين روايت
ذکرشد، يازده بار در يازده روايت به مناسبتهاي مختلف از ائمه طاهرين: به آن استناد
شده وتطبيق داده شده بر آيات وعلامات ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه
الشریف .
نکته دوم: مساله قيامهاي قبل از ظهور
است که ظاهرش محکوم کردن همه قيامهاست ولي بر فرض که بپذيريم بايد در دلالتش دقت
کرد که ميگويد: من اهل بيتک، ودراين صورت بايد بگوئيم همه قيامها از جمله قيام
مختار وامثال آن همه محکوم است در حالي که ائمه چنين مطلبي را نگفتهاند؛ بلكه
مختار و بعضي از قيامها را تأييد كردهاند.
نکته سوم: از اين روايت حتميت علامت
قتل نفس زکيه استفاده نميشود. آنچه که در اين روايت آمده جمله خمس علامات است
بدون اشاره به حتميت آن.
نکته چهارم: از اين روايت تفصيلات
مربوط به نفس زکيه استفاده نميشود، فقط همين مقدار که نفس زکيه کشته ميشود اثبات
ميشودولي اينکه اوچه کسي است؟ ودر کجا کشته ميشود از آن به دست نميآيد.
نکته پنجم: درباره سند اين روايت،
نقاددراين فن، علامه مجلسي که خيلي ايراد به اسناد کافي شريف ميگيرند وقتي به اين
حديث ميرسد ميگويد: حسنٌ کالصحيح، اگر ايرادي وجود داشته باشد نسبت به عمر بن
حنظله است که آنهم مرتفع است لذا ميفرمايد کالصحيح.
بعد علامه مجلسي ميفرمايد: شهيد ثاني
اين روايت را صحيح شمرده است. ومراد از اين کلام راوي که گفت:
أهي
الصيحة؟ الظاهر أنه علیهالسلام
قرره
على أن المراد بها الصيحة و بيّن أن الصيحة تصير سببا لخضوع أعناق أعداء الله.(خلاصه
بيان مرحوم مجلسي)
[4].
مرحوم ملا صالح مازندراني در ج12ص435
ميفرمايد: «قوله خمس علامات؛ العلامات کثيرة وقد مرت هذه الخمسه وعدة اخري قبل
ذلک» شاهدبحث ما اينجاست، لعل المراد بالنفس الزکيه الحسني المذکورسابقا، اين
روايت را در بحث حسني مطرح کرديم و مشکل سندي نداشت.
[5]المراد من
الصيحه المنادي الاول ملک و المنادي الثاني الشيطان[6]ويفرق بينهما من کان يومن
بولاية صاحب الامر ومن شاء الله ان يهديه.به نظر من اگر به دنبال تفصيلات نفس
زكيه نباشيم همين روايت براي اثبات اصل نفس زكيه کفايت ميکند.
روايت دوم:روايتي است که مرحوم مجلسي
آنرا در بحارالانواراز کتاب سرور اهل ايمان
[7]
نقل ميکند؛
اين روايت سه مدرک بيشتر ندارد.
سرور اهل الايمان
بحارالانوار به نقل از سروراهل ايمان
اثبات الهداة
[8]
به نقل از بحارالانوار تنها باذکر ابتداي روايت که مورد بحث است.
اما روايت:
وَ بِالْإِسْنَادِ
يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیهالسلام فِي
حَدِيثٍ طَوِيلٍ إِلَى أَنْ قَالَ يَقُولُ الْقَائِمُ علیهالسلام لِأَصْحَابِهِ
يَا قَوْمِ إِنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لَا يُرِيدُونَنِي وَ لَكِنِّي مُرْسِلٌ
إِلَيْهِمْ لِأَحْتَجَّ عَلَيْهِمْ بِمَا يَنْبَغِي لِمِثْلِي أَنْ يَحْتَجَّ
عَلَيْهِمْ فَيَدْعُو رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ[9]فَيَقُولُ لَهُ امْضِ إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ فَقُلْ يَا أَهْلَ مَكَّةَ أَنَا
رَسُولُ فُلَانٍ إِلَيْكُمْ وَ هُوَ يَقُولُ لَكُمْ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ
الرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ الْخِلَافَةِ وَ نَحْنُ ذُرِّيَّةُ
مُحَمَّدٍ وَ سُلَالَةُ النَّبِيِّينَ وَ إِنَّا قَدْ ظُلِمْنَا وَ اضْطُهِدْنَا
وَ قُهِرْنَا وَ ابْتُزَّ مِنَّا حَقُّنَا مُنْذُ قُبِضَ نَبِيُّنَا إِلَى
يَوْمِنَا هَذَا فَنَحْنُ نَسْتَنْصِرُكُمْ فَانْصُرُونَا فَإِذَا تَكَلَّمَ هَذَا
الْفَتَى بِهَذَا الْكَلَامِ أَتَوْا إِلَيْهِ فَذَبَحُوهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ
الْمَقَامِ وَ هِيَ النَّفْسُ الزَّكِيَّةُ فَإِذَا بَلَغَ ذَلِكَ الْإِمَامَ
قَالَ لِأَصْحَابِهِ أَلَا أَخْبَرْتُكُمْ
[10]أَنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لَا يُرِيدُونَنَا فَلَا يَدْعُونَهُ حَتَّى يَخْرُجَ
[11]براي توضيح بيشتراين قسمت روايت ديگري
را از امام باقر علیهالسلام به نقل ازابو خالد کابلي بيان ميکنيم:
وَ بِالْإِسْنَادِ إِلَى
الْكَابُلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیهالسلام قَالَ يُبَايَعُ الْقَائِمُ
بِمَكَّةَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ وَ يَسْتَعْمِلُ عَلَى
مَكَّةَثُمَّ يَسِيرُ نَحْوَ الْمَدِينَةِ فَيَبْلُغُهُ أَنَّ عَامِلَهُ قُتِلَ [12]فَيَرْجِعُ
إِلَيْهِمْ
[13]فَيَقْتُلُ الْمُقَاتِلَةَ وَ لَا يَزِيدُ عَلَى ذَلِكَ
[14]سپس مولف بيان ميکند ومي گويد مراد از
لا يزيد شيئا يعني اينکه کسي را به اسارت نميبرد.
اينکه روايت ميگويد:
امام فقط مقاتلين را ميکشد تنها در اين نقل آمده است، درصورتي که اين روايت را
کتب ديگري مثل: ارشاد، اعلام الوري، روضه، کشف الغمه، صراط مستقيم ومختصر هم نقل
ميکنند ولي در آنها اينگونه نقل شده که حضرت يقتل ثلاثة آلاف من قريش.