ما به این نکته اشاره
کردیم به این روایت ما به سندش گیرندهیم متنش
خیلی مؤید طرف مقابل نیست.طرف میخواهد بگوید
که این شخصیت مثبت است وما دربرابر اوتکلیف داریم، خوب
ازاین کاسرعینه، چه استفاده میشود؟ این روایت
یا به این معنا است که بالاخره چشمش نیمه بازاست، یاحالت
تحقیراست، یا غضب.بالاخره این روایت نه صراحت درمدح دارد
نه ظهور، سندش هم محکم باشد مشکلی را حل نمیکند.
برگردیم سراغ بحث خودمان.عرض شد
که درروایات مهدویت درارتباط با یمانی، حسنی،
سفیانی، به روایات امثال نعیم بن حماد یا
روایات کعب الاحبار یا روایات ارطات استناد میشود.اینها
را برای یک بارهم که شده بررسی کنیم.نسبت به نعیم
بن حماد، دیروز اشاره کردیم، خود اهل سنت نسبت به خصوص کتاب فتنش،
گفتهاند اعتمادی براین کتاب نیست.و نسبت به شخصش هم گفتهاند
مختلف فیه، وبعضیها اورا تضعیف کردهاند. اما در کتابهای
خودمان ترجمه نشده است.لا اقل این مقداری که من مراجعه کردم.
مرحوم علامة مجلسی که لا اقل
ازششصد تا کتاب نقل میکند. شما منابعش رادرجلد اول نگاه کنید.منابع
حدیثی، منابع تفسیری، منابع تاریخی، منابع
فقهی، اینها همه را ارزیابی میکند.ازشیعه
هست، ازاهل سنت هم هست، اما اصلا ازاین کتاب نقل نمیکند، و حرفش را
هم نمیزند.و یکی دوجا آنهم فقط درسند شیخ طوسی
بودآن هم روایاتی بود که متنش قوی است.که ما اصلا
نیازی به توثیق یا تضعیف نداریم.مرحوم
نمازی درکتاب شریفشان دوتا نکته میفرمایند و نتیجة
این دوتا نکته کانه اعتماد برابن حماد است.نکتة اولشان این است که ابن
طاووس دراقبال ازایشان روایتی را نقل میکند.این
مطلب اول.مطلب دوم این است که درفتن یعنی درفتن ابن طاووس
ازکتابش زیاد نقل میکند.بعد نتیجه گیری میکند.علی
وجه ظاهره الاعتماد علیه، یعنی ابن طاووس برابن حماد اعتماد
دارد.ما میخواهیم این دو تا نکته را بررسی
کنیم.نکتة اول نقل روایت دراقبال.این اقبال ابن طاووس است.نقل
هم که میفرمایدجلد 3، صفحة 22، مراجعه کنید.دراینجا بحث
میکند که این تاریخ هجری را کی وضع کرد.خود من
یک نظرخاصی دارم، نظرات مختلف است.یک عده میگویند
زمان خلیفة دوم بود سال 16به اشاره امیرالمؤمنین علیهالسلام
بود.یک عده اسم حضرت علیهالسلام را هم حذف میکنند، میگویند
خود خلیفة دوم این کار را کرده.وجزء نقاط مثبت خلیفة دوم نقل
میکنند.نظر حقیر این است که اصلا این حرفها درست
نیست.تاریخ زمان خود پیامبر اکرم صل الله علیه وآله وسلم
بوده.آیاوقتی پیامبر صل الله علیه وآله وسلم اکرم نامهها
رامی نوشته بدون تاریخ مینوشته! نامه های که
ازپیامبر اکرم صل الله علیه وآله وسلم رسیده تاریخ
دارد.حالا این بحث است که باید یک وقتی مطرح بشود.مرحوم
ابن طاووس کانه به این نظر قبلی تمایل دارند که زمان
خلیفة دوم بوده به اشارة مولا علیهالسلام یعنی
مشورتی شد، حضرت علیهالسلام این نظررا دادند آنها هم
پذیرفتند.خوب، رویت بعدة اسانید قد ذکرته فی کتاب
الإجازات، الی الطبری.خوب برای تثبیت فرمایششان
روایتی راازطبری نقل میکنند.که طبری قصه را نقل
میکند.باسند درسند آن قصه کی هست؟ ابن حماد.خوب حالا آنوقت میشود
که روایت ابن طاووس ازابن حماد.این طوری میشود؟ نه.بعد
قصه را این طوری نقل میکنندو میگوید: الی
الطبری من تاریخه، میگوید سال 16را نگاه کنید.ما
هذا لفظه، میگوید فیها، یعنی سال 16هجری،
کتب التاریخ فی شهر ربیع الاول، ماهم درربیع الاول
هستیم.بعد فرقش این است.میگوید
قال حدثنی ابن سبرة عن عثمان بن
عبیدالله بن ابي رافع عن ابن المسیب.بعد میگویدقال اول
من کتب التاریخ خلیفة دوم، لسنتین و نصف من خلافته،
دو سال ونیم ازخلافتش گذشته بودکه،
کتبت لستة عشر من الهجرة بمشورة علی ابن ابی طالب
علیهالسلام .بعد میگوید
حدثنی عبدالرحمان بن عبدالله بن حکم قال حدثنی نعیم بن حماد قال
حدثنا الدراوردی، عن عثمان بعد این قصه را نقل میکند.
[1]
پس آقای نمازی شما که میفرماید اقبال ازایشان نقل
کرده درحقیقت ایشان نقل نکرده.روایت ازطبری آورده و
طبری سند میدهد، خوب امااین که فرموده اید درکتاب ملاحم
اگر آورده باشد بله درکتاب ملاحم ازایشان زیاد نقل میکند
ودلالت براعتماد اوست.دراین کتاب ملاحم دقت کنید میفرماید:
ثم انقل کلما وقفت علیه و جست یسیرا من کثیر مما اعتقدت
اننی احتاج الیه و رأیت بالله جل جلاله لاقل ان اذکر ثلاث
تصانیف، ثلاث تصانیف منها، سه تا ازاین کتابها را من نقل
میکنم که لا غنی لمن یحتاج الیها، کسی که به
این بحث نیازدارد ازاین کتاب بی نیاز
نیست.یک احدها کتاب الفتن، تألیف نعیم بن حماد.خوب چرا
شما ازاین نقل میکنید؟
لانه اقرب عهد بالصحابة والتابعین.خوب
دقت کنید یعنی قدیمی ترین کتاب
است.شخصی است که به صحابه و تابعین نزدیک تراست.چون 228 سال
مرگش بوده.درزندان بوده وازبین رفته.خوب شما نظرتان چیست؟ شما که نقل
کردید میگویید فقط به خاطر اقرب بودنش آیا اعتماد
هم دارید؟ میگوید:
وقد زکاه جماعة من المفسرین،
عدهای ازمفسرین این را تزکیهاش کردهاند. اسم برده
میگوید درتاریخ بغداد ازیحیی بن معین
ازاحمد بن منصوررمادی وازبخاری وبالاخره این سه تاکه ما اسم
بردیم، ازاین آقا روایت نقل کردهاند. خوب بعد گفته کان
نعیم یسکن مصر، ساکن مصر بوده.ازیحیی بن معین
سؤال کردم
قال ثقة
باز از یک جای دیگر پرسیدند از ابوزکریا خوب
همین است.گفته که حماد ثقة
صدوق رجل صدق، پس یحیی بن معین یک جا گفته ثقة،
یک جا گفته ثقة لصدوق.بعد
میگوید من ازهمه به ایشان آشنا ترهستم.انا اعرف الناس
به.این را که میگوید؟ زکریا، چرا میگوید؟
کان رفیقی بالبصره، دربصره باهم بودیم.کتب عن روح بن عبادة
خمسین الف حدیث، پنجاه هزارتا حدیث.نعیم بن حماد ازروح بن
عبادة
نقل کرده است.خوب این خلاصة مطالبی که مرحوم ابن طاووس نقل کرده
است.از کجای این عبارت استفاده میشود اعتمادی که
ایشان تصریح میکند ومی گوید چون ازاصول قدیم
است و قریب العهد است به صحابه وتابعین.اما آیا خود ایشان
تزکیهاش میکند؟ نه اهل سنت هم تزکیهاش نکردند.آنها هم مختلفاند.
خوب تازه کسی را که دیدید اهل سنت همه تزکیهاش کردند
روی او تأمل کنید.این چه بوده که همه توثیقش کردهاند.
اینهای که ازامام کاظم وامام رضا نمیدانم امام جواد، امام
هادی وامام عسکری، اصلا روایت نقل نمیکنند اگر هم بشنوند
ناراحت میشوند.چرا یک شخصی را این طوری
توثیقش میکنند.این یک بحث.یک بحث دیگر
این است که به اصطلاح یظهر منه الاعتماد علیه، این
ازکجاست؟ خود ابن طاووس هم درخود این کتاب تصریحی به اعتماد بر
ابن حماد ندارد.این عبارت را مرحوم نمازی میفرماید که له
کتاب الفتن نقل الشیخ فی کتابه الملاحم کثیرا علی وجه
ظاهره الاعتماد علیه، آیا صرف نقل کتاب فتن دلیل
اعتماداست.حوادث را نقل میکند ازدو کتاب دیگر ازکلینی
نقل میکند.ازدیگری هم نقل میکند.عمده کلام همین
سه بزرگواراست.حرف اقبال وحرف فتن را نقل کردیم.تصریحی
براین که اعتماد باشدپیدانکردیم.خودش گفته
زکّاه جماعة من المفسرین.و
اسم مفسرین را هم نمیبرد میگوید بخاری، و
یحیی بن معین، وازیکی دیگریش
روایت بیشتراز این نیست.اما مسئلة اعتماد و این
حرفها را من نمیدانم فقط یک نکتة دیگر هم هست رواه عن روح بن
عبادة،
چند حدیث؟ پنجاه هزار حدیث، خوب روح بن عبادة
کیست؟ جلد 9، سیر صفحة 404 را نگاه کنید آیا این
روح بن عبادة
مطلق است.بفرمایید عبدالرحمن بن مهدی این شاگرد
یحیی بن سعید قطان است.رتبه بندی کنید رجال
را یعنی رتبة دو.عبد الرحمن ابن مهدی کان ینکر علیه
احادیث ابن ابی ذبح عن الزهری بازیحیی بن
سعید کان یتکلم فی الروح عفان بن مسلم کان لا یرضاه عن
روح بن عبادة،
یعقوب میگوید:
احسب عن عفان لو کان عنده حجة مما یسکت بها روح بن عبادة لاحتج
الی آخر قواریری لا یحدث عن روح، حدیث
ازاین نمیگوید.بعد میگوید:
اکثر ما انکرعلیه تسع
مائة الحدیث، نهصد تا حدیث
است که ازاو اشکال کردند.خوب ابو حاتم رازی گفته: لایحتج به، لذا هم
گفته لیس بالقلیل یعنی اعتماد ابن حماد برروح بن عبادة
است روح بن عبادة
هم بالاخره مطلق نیست.اوهم مشکل دارد.خوب این نسبت به کی بوده؟
این شخص نعیم بن حماد است که بیشتر روایات در قضیة
فتن به ایشان برمی گردد.ذهبی هم که نقل میکند میگوید
فلانی وفلانی وفلانی میدانندتنها مشکلی که وجود
دارد خود کتاب فتن را قبول نمیکند.این وجه قبول نکردنش ازطرف اهل سنت
چیست؟ یک تحلیلی وجود داشت میگفتند که این
شخص عثمانی نبوده، عثمانیها و کسانی که پیرو عثمان محسوب
میشدند بابحث مهدویت خیلی جدال ویژهای
داشتند که این بحث را ازشیعیان میدانند، عمدة او با
نعیم درکتاب فتن است.نعیم بن حماد سلفی است.یعنی
درخط احمد بن حنبل است.و کیست که نداند که سلفیین پیرو
معاویه هستند و طرفدار خط آل امیه هستند.وتلاش میکنند که آنها
را زنده کنند.میخواهم عرض کنم که خود این مدرک مورد بحث ومورد حرف
است.بازیکی ازروایات که اینها بهش اعتماد میکنند
من دوست دارم چون من بنا ندارم همة روایات یمانی را مطرح
کنم.فقط آن روایاتی که دانه درشت است.آن روایاتی که دال
برمثبت بودن است روایات دیگر هم نقل کردیم به نظر من هرچه
دراین زمینه هست شما بیاورید ما
ببینیم.میتوانیم مشکلش را حل کنیم یا نه؟
روایت بعدی ازکعب الاحبار است.معجم جلد 1 چاپ قدیم چاپ پنج
جلدی صفحة 483 حدیث این است، یعنی که چه عرض کنم
یعنی اثر کعب الاحبار میگوید لابد من نزول
عیسی الی الارض ولابدان یظهر بین یدیه
العلامات والفتن فاول ما یخرج و یغلب علی البلاد الاذهب، فتنههایی
هست.اولیش فتنة اذهب است.این ظاهر میشودو همه جا را تصرف
میکند.ازکجا خارج میشود یخرج من بلاد الجزیرة،
جزیره را باید حل کردکه کجاست؟ پنج شش تا جزیره درمعجم البلدان
آمده، پنج شش مورد، آن همه را ببینید بعد تطبیق
بدهید.خلاصه یخرج من بلد الجزیرة
ثم یخرج من بعده جرهمی من الشام، یعنی اوهم ازشام خارج
میشود.و یخرج القحطانی من بلاد الیمن این
روایت هیچ دلالت برمدحش نیست.اماچون آقا ودیگران اصرار
دارند که یمانی ازکجاست؟ خروج یمانی ازیمن ما
میخواهیم این روایت را بررسی کنیم که
بالاخره آن روایتی که تأکید دارد ازیمن است، اعتبارش چه
قدراست؟ ما در این اوصاف را میخواهیم بحث کنیم.نه اصل
یمانی را.خوب البته دو تا روایت هم هست که ازیمن
است.ازطرف ما یکی ازامام صادق علیهالسلام است یکی
ازامام باقر علیهالسلام است.اینها راهم نقل میکنیم و
بحث میکنیم.اما فعلا این روایات که ایشان
ازیمن است، این را یادداشت کنید
[2]
این روایت را فقط عقد الدررنقل
[3]
میکند.احدی نقل نکرده است.نه شیعه نه سنی. او هم
میگوید عن قصص الانبیاء محمد بن عبید کسائی اصلا
کتابش هم در دسترس نیست.پس فعلا دو تا مدرک است. احاديث الامام المهدي
علیهالسلام ازکتاب عقدالدرر و خود کعب الاحبار.بعد ازآن این نکته را
میگوید، که
بین ما هؤلاء الثلاثة اذهب و جرهمی وقحطانی قد
تغلبوا علی مواضعهم بالظلم.اگر
شما اعتماد به کعب دارید کعب میگوید هر سة اینها ظالم
هستند.پس این روایت ربطی به یمانی ندارد.وحال آنکه
تطبیق میدهند قحطانی را بریمانی تطبیق
میدهند.میگویند اصلا قحطانی خود یمانی است.
اجازه بدهید من کعب الاحبار را
برای یک دفعه پروندهاش را بررسی کنیم.ببینیم
کیست ایشان؟ اهل سنت قبولش دارند شیعه قبولش دارند؟ مرحوم
آقای تستری درکتاب قاموس، جلد 8، صفحة 576، راجع به ایشان
مطالبی دارند.قبل ازاین که مطالب را بگوییم یک
استدراکی هم بکنم.استدراک ما راجع به کتابهای فتن است.اعم ازابن حماد
و سلیلی وزکریا.این استدراکی است مربوط به بحث قبل
و مربوط به نعیم بن حماد.مراجعه کنید کتاب لسان المیزان.خوب مال
کیست؟ ابن حجر عسقلانی جلد 1، صفحة 106، دار الکتاب العلمیه،
یک حرف عجیبی ازاحمد بن حنبل نقلی میکند،
ثلاثة کتب لیس لها اصول،
سه تا کتاب است که ریشه ندارد یعنی به آن اعتماد نمیشود
کرد.یک مغازی، یعنی جنگ نامه، دو کتب تفسیر، سه کتب
ملاحم، خوب دیگر چه تهش ماند.میگوید این سه تا کتاب
نمیشود بهش اعتماد کرد.عسقلانی اضافه میکند، میگوید
قلت ینبغی ان یضاف الیها الفضائل میگوید
فضائل هم ریشه ندارد چرا؟ میگوید
فهذه اودیه ألاحادیث الضعیفة و موضوعة، میگوید این
وادی و دشت پهناور احادیث موضوعه است.هرکس حدیث میخواهد
وضع کند.میآید اینجا وضع میکند.البته حرفی
میخواهم اینجا بزنم که علیه او تمام میشود.حالا چرا؟
میگوید اذکانت العمدة
فی المغازی علی مثل الواقدی، عمدة مغازی و جنگها
را ازکجا میگیرند ازواقدی میگیرند.وصف
التفسیر علی مثل مقاتل والکلبی، حالا خدمتش میرسیم
مقاتل را، ازمقاتل هم خیلی نقل میکند.خوب مقاتل و کلبی
هم ازاصحاب تفسیرهستند.و فی الملاحم، میگوید ملاحم هم
عمدتا اسرائلیات است.خوب ببینید وقتی که ذهبی، به
حساب عسقلانی این طور میگوید لااقل کتابهای خودشان
دارد میگوید، و ابن حماد ازخودشان است.میگوید
ریشه ندارد.اما الفضائل ببینید اینجا چه کارمی
کند.چرا فضائل بی اساس است.میگوید
فلا تحصی کم وضع الرافضة فی فضل اهل البیتعلیهالسلام
شیعهها درفضیلت اهل بیت
احادیث حصل كردهاند گذاشتهاند.
وعارضهم جُهّالُ اهل السنة،
میگوید جهال اهل سنت هم با آنها معارضه کردند.
بفضائل معاویة و بدؤ بفضائل الشیخیناین
خیلی
حرف است یعنی آقای ابن حجر عسقلانی قبول دارد که
بسیاری ازفضائل شیخین جعلی است.قبول دارد که
روایت درفضیلت معاویه جعلی است.من جایزه
تعیین میکنم اگر کسی یک دانه روایت
صحیح، یک روایت صحیح ولو ازطریق خود اهل سنت درفضل
معاویه بیاورد.فلا اشبع الله بطنه، خدا شکمش را سیر نکند.خوب
ولی اینجا خوب بازی کرده درعبارات میگوید:
شیعهها درفضیلت اهل بیت حدیث جعل کردهاند.نه خیر
جهال نبوده علماءشان وضع کردند.آنهم نه دربرابر شیعه.چون شیعه
احادیث صحیح درفضیلت اهل بیت: داردرا نتوانستند منکرشوند.چه کار کردند؟ شبهه سازی
کردند.فرمایش آقایمان امام جواد علیهالسلام است.میفرماید:
روایت الحسن و
الحسین سیدی اهل الجنة،
خوب چه کار کنم.زیرآبش را بزنم نمیتوانم، شبیهاش را میسازم،
فلانی و فلانی سیدی کول الجنة، گويا بهشت دارالعجزه است.
بهشت عینک و عصا و سمعک واینها شأن دارالعجزه و خانه سال مندان است.
ولی خوب دیگر چاره نیست.بله
انا مدینة العلم و علی بابها.حالا
چه بگوییم علی بابها این که نمیشود هم روایت
متنش قوی است، هم سندش، پس چه کارکنیم، ازرویش بسازیم
یک طبقة دیگر بسازیم، علی بابها فلانی سقفها
وفلانی حائطها، در حالي كه شهر سقف ندارد.فلانی حلقتها
ببینید این بازی کردن با عبارات.روایات درباب اهل
بیت است.احمد بن حنبل میگوید
لم یرد فی فضل احد من الصحابة بالأسناد الجیاد ما
ورد فی شأن علی بن ابی طالب علیهالسلام، این
را خود احمد بن حنبل میگوید.آنوقت بیایید
توجیهاتش را ببینید.خود احمد کسی است که هفتصد هزار
حدیث بیشتر میگوید به سند صحیح.آنقدر که درفضائل
مولا علی علیهالسلام آمده درفضائل هیچ کس نیامده
است.خوب این هست من اين جمله را از علامة مجلسی بزرگوار دیدم
راستي راستي که تعجب کردم و تأسف خوردم.درکتاب شریف روضة المتقین
میفرماید خودم صد هزارحدیث درفضائل اهل بیت: دیدهام.
اين احاديث کجا شد الان چه قدراست.صدهزارهست الان؟
[4]
چه شد کجا رفت.ابن حجر عسقلانی با الفاظ بازی میکند.اولا جهلة السنة
نبوده است.بلکه علمای اهل سنت بودند.و ببینید چه میگوید.کمیته
بودند.توی کاخ خود معاویه، کمیتة جعل حدیث، وضع
حدیث، خوب اعضای این کمیته کی بودند؟ دیگر
افشا گری نکنم.چند تایشان صحابه بودند، چندتایشان تابعین
بودند.عروة
بن زبیرنقش داشت.اوهم ازارکان آقایان است.یکی ازآنها
بود.اسم میبرم.شش، هفت تا بودندا مثال ابوهریرة
که اینها کارشان جعل حدیث بود، دیگر چاپش هم با خود حکومت
بود.فقط شما بنویسید، جعل کنید.پخشش هم با ما درهمة مراکز
دولتی و فرهنگی، نظامی، لشکری، کشوری، اگر جهله
آنها هستند پس عالمی ندارید.اگر جهله آنها بودند وضع میکردند،
قال رسول الله صل الله علیه وآله وسلم ببینید چه کار میکنند
انت منی بمنزلة قارون من موسی.ای بابا آقا قارون من موسی
نفرمود.شاهد شما چیست؟ آقای ابوهریرة،
قال عبد الملک بن مروان میگویند، به او گفتند شنیدیم تو
شراب میخوری؟ گفت نه اشتباه کردید.من خون سرمی کشم، شراب
نمیخورم.این آقا این حدیث را نقل کرده است.وآقا جهلة اهل سنت است
تا برسیم به بحث کعب الاحبار.