روایت
ششم: روایتی است که بحار ج52 ص274 از کتاب سرور اهل الایمان ص50
[1]:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ محمد بن إِسْحَاقَ[2]يَرْفَعُهُ
[3]إِلَى
الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ
السَّلَامُ يَقُولُ لِلنَّاسِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي لِأَنِّي
بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ بِطُرُقِ الْأَرْضِ أَعْلَمُ
مِنَ الْعَالِمِ...فَبَيْنَمَا هُمْ عَلَى ذَلِكَ إِذْ أَقْبَلَتْ خَيْلُ
الْيَمَانِيِّ وَ الْخُرَاسَانِيِّ يَسْتَبِقَانِ كَأَنَّهُمَا فَرَسَيْ [فَرَسَا]
رِهَانٍ شُعْثٌ غُبْرٌ جُرْدٌ أَصْلَابُ نَوَاطِي
[4]وَ أَقْدَاحٍ إِذَا نَظَرْتَ
أَحَدَهُمْ بِرِجْلِهِ بَاطِنِهِ [إِذْ يَضْرِبُ أَحَدُهُمْ بِرِجْلِهِ بَاكِيَةً]هم در بحار وهم در پاورقی سرور آمده که میگویند
این روایت به دلیل افتادگی هائی که داردگنگ است.فَيَقُولُ
لَا خَيْرَ فِي مَجْلِسِنَا بَعْدَ يَوْمِنَا هَذَا،شاهد ما دراینجاست، این
فراز روایت کنایه از مدح خراسانی ویمانی است که با
وجود این دو در بین ما خیری در مجلس ما نیست.
اللَّهُمَّ
فَإِنَّا التَّائِبُونَ وَ هُمُ الْأَبْدَالُ الَّذِينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِي
كِتَابِهِ الْعَزِيزِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ
الْمُتَطَهِّرِينَ.[5]اشکالات موجود پیرامون این
روایت:
اولا: اینکه این
روایت مرفوعه است، آیا چنین قاعدهای داریم که
مراسیل محمد بن اسحاق حجت است؟ این قاعده نسبت به مراسیل ابن
ابی عمیر است که لایروی ولا یرسل الا عن ثقة، آنهم
چهار نظریه پیرامونش وجود دارد.پس این روایت مرسله
ومرفوعه است، البته اصبغ بن نباته هیچ مشکلی ندارد اما طریق
وناقل از اصبغ مشکل دارد.
ثانیا: آیا محمد بن اسحاق
صحیح است یا اسحاق؟ حال اگر طبق نقل سرورمحمد بن اسحاق را صحیح
بدانیم مشکل حل نمیشود زیرا او مشترک
بین ثلاثین شخصا بین
الثقة والمجهول والضعیف و....اگر نقل بحار را
که اسحاق است بگیرم، اسحاق مشترک است بین صدوهفت نفر.
محمد بن اسحاق را اگر گرفتیم که
حداقل مشترک است بین سی نفر، که یکی از آنها ابن
ندیم سنی است که مشکل دارد.آیا این سند را همین
طوری بپذیریم؟ باور کنید اخباریها هم اینگونه
با روایات برخورد نمیکنند.مگر صاحب حدائق اخباری نیست،
مگر ایشان به کتاب عوالی الئالی اشکال نمیکند،
ابتدای کتاب رسائل راببینید: طعن فیه من لیس دأبه
الطعن مولِفاً ومولَفاً، خلاصه ما نتوانستیم مشکل این روایت را
حل کنیم.
در مقدمه کتاب هم
مطلبی آمده که مشکل سندی را حل نمیکند:
الاخبار مَنقولة
بخط السید السعید الکامل علی بن عبد الحمید من کتاب
الغیبة،
مطالبی که ایشان در کتاب سرور آورده وجاده است، فمن ذلک ما صح به
روایته، میگوید از اینجا به خط سید عبد الحمید
است.این از حیث سند، اما از حیث دلالت، اصلا معلوم نیست
چه میخواهد بگوید، محتمل است که بگوئیم این عبارت هم
الابدال...مقام مدح است.
روایت هفتم:
یکون بعد
المهدیعلیهالسلام خلیفة من اهل الیمن من قحطان اخ المهدیعلیهالسلام فی دینه یعمل بعمله وهو الذی یفتح
مدینة الروم، بعد از حضرت
جانشینی است دریمن که او در خط مشی اخلاق ورفتار نمونه
حضرت است واو کسی است که اروپا را فتح میکند.ما حالا کار به سندش
نداریم ولی آیا شما دلالتش را میپذیرید؟ بله
این روایت مدح است، اما اشکالاتی دارد:
اولا: در اینجاهیچ
صحبتی از یمانی نکرده است.
ثانیا: میگوید
قحطانی بعد از حضرت مهدی علیهالسلام است.
ثالثا: مفاد عبارت اینست که حضرت
مهدی علیهالسلام کارشان کامل نیست وشهرها وکشورهائی
میماند که خلفای حضرت آنها را میگیرند.
اما در مورد سند این
روایت:
این روایت از فتن
نعیم بن حماد نقل شده است، او اهل مرو است سال228 هجری در زندان از
دنیا رفت وبه دلیل همان جریان حادث یا قدیم بودن
قرآن وبدون غسل وکفن و با همان غل زنجیراو را دفن کردند
[6].
من نظر شیعه واهل سنت را نسبت به
این شخص بیان میکنم:
اما نظر اهل سنت در مورد نعیم بن
حماد:
خطیب ازاحمد
نقل میکندکه: اول من عرفناه یکتب المسند.در جای
دیگرنیز گفته: کان من الثقات.نسائی میگوید: لیس بثقة، اما
نسبت به روایاتش مراجعه کنید کتاب سیر:
روی عنه
البخاری وابو داود وترمذی وابن ماجه،
چهار نفر از صحاح ست از او نقل
میکنند پس باید معتبر باشد
[7].یحیی بن معین میگوید
:
یروی عن غیر الثقات.ذهبی میگوید: لا ترکن
النفس الی روایاته[8].کان یحدث من حفظه وعنده منکرات کثیرة، لا یتابع
علیها، سمعت ابن معین سئل عنه فقال: لیس فی الحدیث
بشیء، لکنه صاحب السنة[9] احمد بن شعیب: نعیم ضعیف، کان یضع
الحدیث فی تقویة السنة وحکایات فی ثلبّ ابی
حنیفه کلها کذب[10]،
وضع نعیم
حدیثا عن عیسی عن حریز فی الرای، ابی
داود: نعیم نحو عشرین حدیثا عن النبی صل الله علیه
وآله وسلم لا اصل لها.نسائی: قد کثر تفرده عن الائمة المعروفین باحادیث
کثیرة، فصار فی حد من لا یحتج به، ذهبی: اما کتابه لا
یجوز لاحد ان یحتج به وقد صنف کتاب الفتن فاتی فیه بعجائب
ومنکرات[11]اما نظرات علمای شیعه نسبت
به بن حماد:
تا جائی که بنده تتبع کرده ام
درمصادر ما اسمی از او نیست ومرحوم مجلسی نیز در کتاب
بحار نه اسمی از او وکتابش آورده ونه حدیثی ازاو نقل کرده است،
بله ایشان در دو جای بحار در مسانید شیخ طوسی
روایتی نقل شده که در سندش اسم ابن حماد آمده است:
مورد اول:
30-
غط، [الغيبة للشيخ الطوسي] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ
عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْهَاشِمِّی
عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَانِئٍ عَنْ نُعَيْمِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ
الْوَلِيدِ عَنْ أَبِي بَكْرِ بْنِ أَبِي مَرْيَمَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ يَعْقُوبَ
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي الْمَلِيحِ عَنْ زِيَادِ بْنِ
بُنَانٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ نُفَيْلٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ أُمِّ
سَلَمَةَ قَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صل الله علیه وآله وسلم يَقُولُ
الْمَهْدِيُّ عج الله تعالی فرجه الشریف مِنْ عِتْرَتِي مِنْ وُلْدِ
فَاطِمَةَ.بحارالانوارج51 ص75.
مرحوم مجلسی در کنار این
طریق، طریق دیگری میآورد که ابن حماد در آن
نیست یعنی ممکن است طریق ابن حماد را به عنوان موید
آورده باشد.
مورد دوم:
77-
غط،
[الغيبة للشيخ الطوسي] الْفَضْلُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عُثْمَانَ
بْنِ أَحْمَدَ السَّمَّاكِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْهَاشِمِيِّ
عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَانِئٍ عَنْ نُعَيْمِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ سَعِيدٍ عَنْ
أَبِي عُثْمَانَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیهالسلام قَالَ
تَنْزِلُ الرَّايَاتُ السُّودُ الَّتِي تَخْرُجُ مِنْ خُرَاسَانَ إِلَى الْكُوفَةِ
فَإِذَا ظَهَرَ الْمَهْدِيُّ بُعِثَ إِلَيْهِ بِالْبَيْعَةِ.بحارالانوارج52
ص217
ازاین گذشته نه
در معجم مرحوم خوئی ونه در قاموس اسمی از ایشان نیامده
است. اما از مرحوم نمازی مطلبی آمده که جای دقت
دارد،ایشان میفرماید: روی عن الدراوردی فی
الاقبال، در اقبال روایتی نقل میکند که نعیم در سندآن
قراردارد ودر کتاب ملاحم هم نکاتی هست که باید بحث شود.
[1]. وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ إِسْحَاقَ
يَرْفَعُهُ إِلَى الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ
الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ لِلنَّاسِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ
تَفْقِدُونِي لِأَنِّي بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ
بِطُرُقِ الْأَرْضِ أَعْلَمُ مِنَ الْعَالِمِ... فَبَيْنَمَا هُمْ عَلَى ذَلِكَ
إِذْ أَقْبَلَتْ خَيْلُ الْيَمَانِيِّ وَ الْخُرَاسَانِيِّ يَسْتَبِقَانِ
كَأَنَّهُمَا فَرَسَيْ [فَرَسَا] رِهَانٍ شُعْثٌ غُبْرٌ جُرْدٌ أَصْلَابُ نَوَاطِي
وَ أَقْدَاحٍ إِذَا نَظَرْتَ أَحَدَهُمْ بِرِجْلِهِ بَاطِنِهِ [إِذْ يَضْرِبُ
أَحَدُهُمْ بِرِجْلِهِ بَاكِيَةً] فَيَقُولُ لَا خَيْرَ فِي مَجْلِسِنَا بَعْدَ
يَوْمِنَا هَذَا اللَّهُمَّ فَإِنَّا التَّائِبُونَ وَ هُمُ الْأَبْدَالُ
الَّذِينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ الْعَزِيزِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ
التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ وَ نُظَرَاؤَهُمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ
وَ يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ يَسْتَجِيبُ لِلْإِمَامِ فَيَكُونُ
أَوَّلَ النَّصَارَى إِجَابَةً فَيَهْدِمُ بِيعَتَهُ وَ يَدُقُّ صَلِيبَهُ
فَيَخْرُجُ بِالْمَوَالِي وَ ضُعَفَاءِ النَّاسِ فَيَسِيرُونَ إِلَى النُّخَيْلَةِ
بِأَعْلَامِ هُدًى فَيَكُونُ مَجْمَعُ النَّاسِ جَمِيعاً فِي الْأَرْضِ كُلِّهَا
بِالْفَارُوقِ فَيُقْتَلُ يَوْمَئِذٍ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ
ثَلَاثَةُ آلَافِ أَلْفٍ يَقْتُلُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَيَوْمَئِذٍ تَأْوِيلُ
هَذِهِ الْآيَةِ فَما زاَلَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِيداً
خامِدِينَ بِالسَّيْفِ وَ يُنَادِي مُنَادٍ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ مِنْ نَاحِيَةِ
الْمَشْرِقِ عِنْدَ الْفَجْرِ يَا أَهْلَ الْهُدَى اجْتَمِعُوا وَ يُنَادِي
مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ الْمَغْرِبِ بَعْدَ مَا يَغِيبُ الشَّفَقُ يَا أَهْلَ الْبَاطِلِ
اجْتَمِعُوا وَ مِنَ الْغَدِ عِنْدَ الظُّهْرِ تَتَلَوَّنُ الشَّمْسُ وَ تَصْفَرُّ
سَوْدَاءَ مُظْلِمَةً وَ يَوْمَ الثَّالِثِ يُفَرِّقُ اللَّهُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ
الْبَاطِلِ وَ تَخْرُجُ دَابَّةُ الْأَرْضِ وَ تُقْبِلُ الرُّومُ إِلَى سَاحِلِ
الْبَحْرِ عِنْدَ كَهْفِ الْفِتْيَةِ فَيَبْعَثُ اللَّهُ الْفِتْيَةَ مِنْ
كَهْفِهِمْ مَعَ كَلْبِهِمْ مِنْهُمْ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ مَلِيخَا وَ آخَرُ
خملاها وَ هُمَا الشَّاهِدَانِ الْمُسْلِمَانِ لِلْقَائِمِ.
[2]. درسرور محمد بن اسحاق آمده ولي دربحار اسحاق به صورت تنها نقل
شده که البته نقل سروربه دليل منبع بودنش براي بحار مقدم است. .
[3]. مرفوعه به اصطلاح شيعه غير از مرفوعه به اصطلاح اهل سنت است، نزد
اهل سنت مرفوعه از اقسام صحيح است ولي نزد ما از اقسام ضعيف است.
[4].اين مضاف ومضاف اليه به سه
صورت نقل شده: 1. اصحاب نواطي 2. اصحاب بواکي 3. اصلاب نواطي.
[5] . بحارالأنوار، 52/273، ب25، ح167.
[6]. احمد بن حنبل وهمفکرانش مثل ابن حماد قائل به قدمت قرآن بودند که
به همين دليل آنها را تکفير کرده وبه زندان انداختند. اکنون سلفيها فقط درمورد
احمد صحبت ميکنند که چه قدر درزندان بود وشکنجه شد. درجريان حدوث وقدم قرآن احمد
بن حنبل با يک درجه تخفيف از زندان آزاد شد وبعد از آزادي به مدح وتعريف متوکل
پرداخت، که من شبي نيست برايت دعا نکنم وتو باعث شدي من از زندان آزاد شوم کان
تنها مساله اي که برايش اهميت داشت همين آزادي او بود، اما در موردتخريب کربلا
واستهزاء ائمه.:، احمد هيچ
مطلبي بيان نميکند.
[7]. سير اعلام النبلاء، ج 10 ص612.
[9]. به کساني که طرفدار احمد باشندمي گويند صاحب .السنة، مثلا راجع
به متوکل ميگويند صاحب السنة
وفيه نصب. مراد از سنت سنت سلفي هاست.