درس مهدویت استاد طبسی

88/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم


روایت سومی که در جلسه قبل شروع کردیم[1]، روایت مفصل است ص214 از مجله تراثنا آمده که مختصر اثباة الرجعه را نقل کرده است در جلسات قبل عرض کردیم که حر عاملی کل این کتاب مختصر را در الایقاظ من الهجعة نقل کرده است که اشکال اساسی در این مورد طریق حر عاملی به این کتاب بود همانند همان اشکالی که به کتاب ابن الغضائری گرفته می‌شود.
حدثنا محمد بن ابی عمیر[2]قال حدثنا جمیل الدراج عن زرارة عن الصادق علیه‌السلام  قال: اسعیذوا بالله من شر السفیانی والدجال وغیرهما من اصحاب الفتن، خوب دقت کنید به این تعبیرات، می‌فرماید به خدا پناه ببرید از شر سفیانی ودجال وغیر ایندو که غیر اینها هم شر هستند، قیل له اما الدجال فعرفناه وقد تبین من مضامین احادیثکم فمن السفیانی وغیره وما یصنعون، امام علیه‌السلام  فرمودند: اول من یخرج منهم رجل یقال اصحب بن قیس یخرج من بلاد الجزیرة[3]له نکایة شدیدة فی الناس وجور عظیم ثم یخرج الجرهمی من بلاد الشام ویخرج القحطانی من بلاد الیمن[4]ولکل واحد من هولاء شوکة عظیمة فی ولایتهم، ویغلب علی اهلها الظلم والفتنه منهم، هر کجا که باشند مردم آنجا مورد ظلم وامتحان سخت قرار می‌گیرند،فبیناهم کذلک یخرج علیهم السمرقندی من خراسان مع الرایات السود[5] وهو من ولد عتبة بن ابی سفیان[6]وهذا الملعون یظهر الزهد قبل خروجه ویتعشب، یعنی درزندگی خیلی به خود سخت می‌گیرد[7] تا مردم باور کنند که او زاهد است، ویتقنع بخبز الشعیروالملح ویبذل الاموال فیجلب بذلک قلوب الجهال والرذال، ثم یدعی الخلافة فیبایعونه ویتبعهم العلماء[8]الذین یکتمون الحق ویظهرون الباطل فیقولون انه خیر اهل الارض[9]، وقد یکون خروجه وخروج الیمانی من الیمن مع الرایات البیض فی یوم واحد وشهر واحد وسنة واحدة، فاول من یقاتل السفیانی القحطانی، فعلا نمی‌خواهیم نتیجه گیری کنیم ولی سوال راوی راجع به کسانی است که باید از شرشان به خدا پناه بردویکی از کسانی نام می‌برد خود سفیانی است، فینهزم ویرجع الی الیمن ویقتله الیمانی ثم یفرالاصحب، از عراق یا از حجاز، والجرهمی بعد محاربات کثیرة فیتبعهما السفیانی ویقهرهما ویقهر کل من ینازعه ویحاربه الا الیمانی، ثم یبعث السفیانی جیوشا الی الاطراف ویسخر کثیرا من البلاد، روایات ما حدود فعالیت سفیانی رادرشام، عراق وبخشی از ایران (اصتخر/خوزستان) وبخشی از حجازمی دانند.ویبالغ فی القتل والفسادویذهب الی الروم[10] لدفع الملک الخراسانی، برای کمک گرفتن از رومیان برای دفع خراسانی، ثم یقصد الیمانی فینهزم السفیانی بعد محاربات عدیدة ومقاتلات شدیدة فیتبعه الیمانی فتکثر الحروب لهزیمة السفیانی فیجده الیمانی فی نهر اللوبا مع ابنه، با فرزند سفیانی، فیقطعهما اربا اربا ثم یعیش فی سلطنته فارغاً من الاعداء ثلاثین سنةبعد از این همه جا امن وامان می‌شود وبیت القَضیدِ از اینجا شروع می‌شودثم یفوض الملک بابنه السعیدویأوی مکه وینتظر ظهور القائم علیه‌السلام  حتی یتوفی فیبقی ابنه بعد وفاة ابیه فی ملکه وسلطانه قریباً من اربعین سنة وهما یرجعان الی الدنیا بدعاء القائم.
امااشکالات وارده بر این روایت:
اشکالات سندی:
اشکال اول: سند حرعاملی به کتاب مشخص نیست.
اشکال دوم: درمرجع ضمیر عنه است که آیابه فضل بن شاذان است (دراینصورت سند مرسل می‌شود) یا به سیف بن عمیرة؟
اشکالات دلالی:
اشکال اول: ظاهر روایت اینست که امام علیه‌السلام  در مقام بیان کسانی است که باید از شرشان به خدا پناه ببریم ودرذیل روایت امام علیه‌السلام  اسم آنها را بیان می‌کند.
اشکال دوم: یمانی با سفیانی طبق روایات ما در یک سال یک ماه ویک روز هستند و فاصله یمانی تا ظهور حَمل إمرأة است حال اگر اقل حمل مراد باشد، شش ماه و اگرحمل کامل مراد باشد نه ماه بیشتر فاصله نیست.و بالاخره امام علیه‌السلام  در همان سال ظهور می‌کند این درحالی است که روایت مذکور می‌گوید سفیانی کشته می‌شود و یمانی و فرزندش مجموعا هفتاد سال حکومت می‌کنند و بعد از اینکه از دنیا می‌روند امام علیه‌السلام  ظهور می‌کند و این با روایات ما معارض است.



[1]. قبل از اينکه وارد بررسي روايت سوم شوم، اشکالي را مطرح کردند راجع به مشخصات يماني ونام او، ما گفتيم که اين مطالبي را که مرحوم مجلسي درمورد يماني از کتاب مشارق‌الأنوار نقل کرده درباب نادرمطرح کرده است، حال اشکال اينست که نوادرجمع نادرة به معناي نفيس است. بايد دقت کرد که مرحوم مجلسي عنوان اين باب را نوادرقرار نداده بلکه نادرقرارداده است، مراجعه کنيد ج7صفحات 491وصفحات 500 کتاب .مقباس الهداية اولين چاپ حروفي آل البيت نه سنگي درآنجا ايشان نادرونوادر را توضيح مي‌دهد، بالاخره اين يک اصطلاح درايه ايست وما براي اينکه معناي اين اصطلاح را بدانيم بايد به کتبي که در اين رابطه است مثل مجمع البحرين مراجعه کنيم، تعابيري که مرحوم مجلسي درمورد نادر در مقباس مطرح مي‌کند عبارت است از:
تعبير اول: نادر ما قل روايته من الاخبار وندر العمل به في تلک الاعصار،
تعبير دوم: ما وافق القياس وقل استعماله،
تعبير سوم: ما کان مخالفا للمشهور،
تعبيرچهارم: قد يراد منه شاذ،
تعبيرپنجم: النادرفي الحديث ما ليس له اخ او يکون لکنه قليل جدا و يسلم من المعارض. ايشان در ادامه در صفحه 500 نوادر را مطرح مي‌کند.
[2]. آيا سيف بن عميرة مي‌گويد حدثنا يا فضل بن شاذان، اگر فضل مراد باشد که روايت مرسل مي‌شود، لذا برخي تلاش دارند بگويند مراد از حدثنا سيف است.
[3]. بلاد حجاز را جزيره مي‌گويند.
[4]. عربها در جزيره وهمين حجاز ونجدويمن دوقسم بودند قسمي را بني قحطان وقسمي را بني عدنان مي‌گفتند بني قحطان معمولا جنوب جزيره ويمن زندگي مي‌کردند وبني عدنان شرق وشمال جزيره زندگي مي‌کردندکه خود عدنان جد بيستم پيامبراکرم صلي الله عليه وآله محسوب مي‌شد واينها دائما با هم مشکل داشته‌اند لذا برخي مي‌گويند اين روايات قحطاني مجعول عدنانيان است. .
[5].اکثر روايات رايات سود را مخالفين نقل مي‌کنند.
[6]. اين مطلب خلاف رواياتي است که مي‌گويد اسم سفياني، عثمان بن عنبسه واز نوادگان خالد، پسر يزيد، برادر معاويه، پسر ابو سفيان است. سفياني از نسل يزيد است.
[7]. همانند اين فرمايش را حضرت امير نسبت به عبدالله بن زبير دارند که او يک عمر خود را در لباس زهد قرار داد تا به دنيا برسد.
[8]. مراد از اين علماء چه کساني هستند؟ مراد همان علمائي هستند که منهم بدئت الفتنة واليهم تعود، همانهائي که وجوههم وجوه الآدميين وقلوبهم قلوب الشياطين، کساني که در بعضي از نصوص در توصيفشان آمده (روايت نيست): لولا السيف بيده لافتي الفقهاء بقتله، تطبيق داده نشود بر علماي شيعه وکساني که امام هادي ع در مورد آنها مي‌فرمايد: اولئک هم الافضلون عندالله، مراد علمائي است که دست پرورده امويين وطرفدار آنها هستند.
[9]. ببينيد وهابيت راجع به معاويه چه مي‌گويند وراجع به علي بن ابي طالب چه مي‌گويند، دئب آنها همين است که امثال معاويه را بزرگ کنند وامثال علي ع را کوچک کنند. مثلا راجع به معاويه مي‌گويند پيامبر به او فرموده: يا معاويه انک لتزاحمني علي .باب الجنة، يا در روايتي ديگر او را خال المومنين لقب مي‌دهند، خال المومنين بودن چه مزيتي است؟ اگر خال بودن مزيت باشد يهود و نصاري همه خال المومنين‌اند چون پيابر دختر حي بن اخطب را هم به تزويج خود درآورد پس آنها هم بايد خال المومنين باشند؟
[10]. روم الآن بالتحديد ايتالياي کنوني است، شيخ طوسي نقل مي‌کند(البته روايت نيست) که يجيء السفياني من الروم متنصرا وفي عنقه صليب يعني تحت حمايت آنهاست.