جلسه 37 ـ
9/12/88
ابتدایک استدراکی بر
روایت دوم داشته باشم.روایت این بود
:
لیس
فیها رایة باهدی من رایة الیمانی.راجع
به سند این روایت نظر بنده این نبود که سیف بن عمیرة
ضعیف است عرض بنده این بود که نجاشی صحبتی راجع به
ایشان نکرده ودرچاپهائی فعلی توثیقی راجع به
ایشان نیامده است، وتوثیق را قهپائی نقل میکند،
بله نجاشی ص190فرموده: عربی کوفی ثقة،
واین ثقة را در داخل کروشه قرار داده به این معنا که کلمه ثقة
در برخی از نسخهها وجود ندارد.البته مرحوم شیخ طوسی در فهرست
به صراحت ایشان را توثیق کرده ومی فرماید: ثقة.اما
در مورد بکربن محمد ازدی عباراتی است:
نجاشی در مورد ایشان
میفرماید:
وجه
فی هذه الطائفة من بیت جلیل،
به نظر من همین برای وثاقتش کافی است.
[1]مطلبی را علامه حلی از
محمد بن عیسی نقل میکنند که فرموده: بکر خیّر فاضل، که
این مطلب هم برای وثاقت این شخص کافی است، اما نقل
این مطلب از جانب علامه حلی در مورد ازدی درحالی است که
خود علامه محمد بن عيسي را قبول ندارد، و لذا ميگويد: عندي في محمد بن عيسي توقف:
ابن أخي سدير الصيرفي... فقال خيّر فاضل و عندی فی محمد بن «عيسي»
توقف
[2]،
بنابراین ممکن است در مورد بکر یک توقفی وجود داشته باشد که
البته به نظرمن سند اشکالی ندارد نه از ناحیه سیف و نه از
ناحیه ازدی بلکه مشکل در استناد کتاب ونقل روایت از اثباة الرجعة
است، اولین کسی که مدعی شده کتاب پیش من بوده حر
عاملی بوده، خب حر عاملی کجا بن شاذان کجا! نمونه این کلام را
ما، در مورد کتاب ابن غضائری داریم، اولین کسی که
مدعی شدند این کتاب نزد من است ابن طاوس بوده که خود او هم میفرماید:
لا اضمن صحته، خب ابن طاوس تا ابن غضائری 300سال فاصله است، پس اشکال نسبت
به استناد کتاب وطریق شیخ حر است.
روایت سوم را عرض کردیم
مشارق انوارالیقین نقل میکند.ابتدامن متن روایت را سپس
اشکالات رابیان میکنیم، این روایت را مرحوم
مجلسی از مشارق الانوار حافظ برسی (بالفتح) نقل میکند و مدرک
دیگری ندارد.روایت از ص245 شروع میشود
[3]: هذا
سطیح قد نطق بالمغیبات و ذکرملة الاسلام قبل وصولها وتحدث عن حوادث
الدهر الی ایام المهدی عج الله
تعالی فرجه الشریف، والکتابان مشهوران
یتداولهما الملوک والعلماء،
این کتاب نزد پادشاهان وعلماست، ولم یُخطَّئوا فی النقل عنهم،
کسی تخطئه نکرده ونگفته غلط است.اما اخبار سطیح را کعب بن حارث نقل
میکند که ان ذا بزن الملک، پادشاهی به نام ذایزن بود که فرستاد
دنبال سطیح، لامر لا شک فیه فلما قدم، زمانی که آمدپادشاه خواست
ابتدائا او را آزمایش کند، دیناری زیر پایش قرار
داد، خبّاً دینارا تحت قدمه ثم اذن له، سپس از او پرسید: ماخبات لک؟
من چه چیزی برای تو مخفی کرده ام؟ سطیح گفت: قسم
میخورم که لقد خبأت لي دينارا بين النعل والقدم، ملک گفت: از کجا این
علم را آورده ای؟ درجواب گفت: من این علم را از طریق جنی
که بر من نازل میشود میگیرم.حال با اين وجود ما میتوانیم
اخبار یمانی را از سطیحی بگیریم که معلوماتش
از طریق جن به دست آمده است؟ پادشاه از سطیح خواست از اخباری که
در آینده اتفاق میافتد خبر دهد، او هم شروع کرد به بیان
برخی مسائل: فقال سطيح: إذا غارت الأخيار، وغازت الأشرار، وكذب بالأقدار،
وحمل المال بالأوقار، وخشعت الأبصار لحامل الأوزار، وقطعت الأرحام،...فيخرج رجل من
ولد صخر، ولد صخر اشاره به سفیانی است، فيبدل الرايات السود بالحمر،
فيبيح المحرمات، ويترك النساء بالثدايا معلقات، زنان را از سینه هاشان
آویزان میکنند، وهو
صاحب نهب الكوفة، کوفه را غارت میکنند،
قرب بيضاء الساق مكشوفة،
از نوامیس کشف حجاب میکنند،
على الطريق مردوفة، بها الخيل محفوفة، قد قتل زوجها، وكثر عجزها،
واستحل فرجها، فعندها يظهر ابن النبي المهدي عج الله تعالی
فرجه الشریف، در یک
چنین موقعیتی حضرت مهدی آل محمد صل الله علیه وآله
وسلم ظهور میکند.البته در بعضی از نسخه ها، فعندها عین
النبی المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف دارد، پس
هیچ ربطی به حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف ندارد،
پس همه این حوادث قبل از بعثت است وربطی به یمانی وحوادث
آخرالزمان ندارد، حالا ما طبق همین نسخه پیش میرویم.خب
امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف کی ظهور میکند،
اذا قتل المظلوم بیثرب، حسنی است؟ نفس زکیه است؟ وابن عمه
فی الحرم وظهر الخفی فوافق الوسمي، فعند ذلك يقبل المشوم بجمعه
المظلوم، فنطاهي الروم ويقتل القروم، فعندها ينكسف كسوف إذا جاء الزحوف وصّف
الصفوف، ثم يخرج، دقت کنید، ملك من اليمن من صنعاء این
ویژگی های یمانی را از این نص میگیرند،وعدن
أبيض كالشطن، اوسفید است همانند شطن، من شطن را مراجعه کردم اصلا مناسبت با
این بحث ندارد، سه تفسیر شده که هیچ کدام ربطی به بحث
ندارد، ببینید:
الشطن: اذا دخلوا الی
شیاطینهمای مردتهم من الشطن وهو البعد، پس یکی از
معانی شطن دوری است.
الشطن: الجبل الطویل المطرد
الشطن: الاشطان جمع الشطن وهو الحبل
مراجعه کنید مجمع البحرین.هیچ
کجا ندارد که شطن به معنای پنبه سفید باشد، کالقطن اگر باشد
صحیح است اما شطن دارد.خلاصه شطن مدح نیست.درادامه میگوید:
اسمه حسین او حسن اینهائی که میگویند اسم
یمانی حسن است یا حسین به این روایت استناد
میکنند.فيذهب بخروجه غمر الفتن، فهناك يظهر مباركا زكيا، آیا خودش
زکی ومبارک است یا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف ؟
وهاديا مهديا، وسيدا
علويا، فيفرح الناس إذا أتاهم بمن الله الذي هداهم، فيكشف بنوره الظلماء، ويظهر به
الحق بعد الخفاء، ويفرق الأموال في الناس بالسواء، ويغمد السيف فلا يسفك الدماء،
ويعيش الناس في البشر والهناء، ويغسل بماء عدله عين الدهر من القذى،یرد الحق
علی اهل القری، ويكثر في الناس الضيافة والقرى، ويرفع بعدله الغواية
والعمى، كأنه كان غبارا فانجلى، فيملأ الأرض قسطا وعدلا، والأيام حبا، وهو علم
الساعة بلا امتراء.مطلب این بود
که عرض کردیم، از این متن چه استفاده میشود؟ این مواصفات
مربوط به ابن النبی المهدی علیهالسلام است که هیچ
مدحی برای خودش نیست؟ فیذهب بخروجه، خروج کی
یمانی؟ پس نقش مهدی علیهالسلام چه میشود؟ پس در
ارتباط با حضرت مهدی علیهالسلام است، پس در این صورت
مدحی نسبت به یمانی ندارد.
پس اشکال اول مربوط به متن است
واینکه مثبت بودن یمانی از این روایات قابل استفاده
نیست.
اشکال دوم: این کتاب ومولف آن چه
مقدار اعتبار دارد؟ در دوجای بحار مرحوم مجلسی نظرنهائی خودرا
نسبت به این کتاب فرموده است:
1.ایشان درمقدمه ج1ص10 میفرماید:
كتاب مشارق الأنوار و كتاب الألفين للحافظ رجب البرسي و لا أعتمد على ما يتفرد
بنقله، روایت رااگرتنها نقل کرده باشد به آن اعتماد نمیکنم،
لاشتمال كتابيه على ما يوهم الخبط و
الخلط و الارتفاع، اشاره
به غلو است،
و
إنماأخرجنا منهما ما يوافق الأخبار
المأخوذة من الأصول المعتبرة.
[4]2.مرحوم
مجلسی درج42ص300 راجع به شهادت حضرت علی علیه السلام دو قصه
[5]
از کتاب حافظ رجب نقل کرده میفرماید
: بيان، لم أر هذين الخبرين إلا من طريق
البرسي و لا أعتمد على ما يتفرد بنقله و لا أردهما لورود الأخبار الكثيرة الدالة
على ظهورهم بعد موتهم في أجسادهم المثالية و قد مرت في كتاب المعاد و كتاب الإمامة.پس اشکال دوم راجع به استناد کتاب
مشارق است.حرعاملی در مورد این کتاب میفرماید: ان
فیه افراطاً وربما نسب الی الغلو
[6]متاخرین معمولا آنرا رد میکنند،
البته علامه امینی اشکالات در مورد این کتاب که شش اشکال است را
مطرح کرده وجواب میدهد.پس نسبت به کتاب ومولف این اشکال هست.
سوال: اگرکتاب مشارق از اعتبار
کافی برخوردارنیست پس چگونه مرحوم مجلسی این روایت
را از آنجا نقل کرده است؟ جواب: ایشان این مطلب را به عنوان
روایت نیاورده بلکه به عنوان نوادر روایات ائمه:، راجع به حضرت
مهدی علیهالسلام تا امام عسکری علیهالسلام میآورد.علامه
درجای دیگری اشاره به این نکته کرده، ایشان درج51
باب 11ص163می فرماید:
نادرفیما اخبربه الکهنة واضرابهم وما وجد من ذلک مکتوبا
فی الالواح والصخور، پس ایشان
این مطلب را به عنوان نوادرمی آورد همانند: قصه جزیره خضراء که
ایشان درباب نوادر این جریان را نقل میکندآنهم نه به
عنوان روایت.
اشکال سوم: شخصی که این
روایت را نقل میکندکعب بن حارث است، ما هرچه راجع به او جستجو
کردیم نه در کتب شیعه ونه درکتب اهل سنت مطلبی راجع به او
نیافتیم، لذا او مجهول است.از طرفی سطیح را نیز
بررسی کردیم که با جنیان ارتباط داشته است.البته ما میتوانیم
این متن را به عنوان موید بیاوریم به شرطی که
روایات صحیحی درمدح یمانی وجود داشته باشد.