بحث سندی اولین
روایت یمانی منتهی شد به بررسی شخصی به نام
احمد بن یوسف بن یعقوب جعفی.این شخص مهمل است
یعنی ترجمة مستقلی ندارد نه درفهرست ونه در سایر کتابهای
رجالی اشاره ای به او نشده است.ولی درسند روایات آمده
است.درطرق نجاشی هم در رجالش و هم درفهرستش آمده است.چندتا روایت هم
دارند.حالا آیاما راهی برای توثیق این شخص
داریم؟
مرحوم مامقانی میفرماید:
لم اقف علی ترجمة الرجل[1]به چند نکته اشاره میکنیم
شاید ازطریق این چند نکته بتوانیم علی سبیل
منع الخلو، توثیقش را درست کنیم:
یک: نقل احمد بن محمد بن
سعید یعنی ابن عقده، ومحمد بن عبدالله هاشمی از
ایشان.
اما نسبت به ابن عقده با اینکه
زیدی مذهب است درجلالت او و در وثاقت او، هیچ حرفی
نداریم.ولی کسی نگفته است که این جلیل
القدرهمیشه ازثقه نقل میکند.حتی درمورد ابن ابی
عمیرو و صفوان واصحاب اجماع بعضی حرف ونظردارند.
اما درمورد محمد بن عبد الله
هاشمی باید گفت ظاهرا درنقل هاشمی از احمد بن یوسف بحث
است.مراجعه کنیدکتاب (قاموس جلد 1، صفحة 683) ایشان اشکال میکند
به مرحوم مامقانی که
اولا: معلوم نیست محمد بن عبد
الله هاشمی ازابن یوسف نقل کرده باشد،
ثانیا: برفرض که نقل هم کند،
این نقل چه مقدار میتواند معادله را تغییر
دهد.درنتیجه روایت این دونفر ازاحمدبن یوسف مشکل را حل
نمیکند، مگر برمبنای اهل سنت.ببینید ما یک مجهول
عینی داریم یک مجهول وصفی(ثقه بودن یا نبودن)
نظر مشهور اهل سنت در اینجا این است که اگر دوتا ثقة ازشخصی
مجهول نقل کردند ازجهالت عین بیرون آمده ولی ازجهالت وصفی
بیرون نمیآید.لکن ابن حبان صاحب الثقات مبنایش این
است، میگوید اگر یک ثقة ازشخصی که مجهول باشد نقل
کرداوازجهالت وصفی هم بیرون آمده وثقه میشود.حالا تفصیل
این بحث را اگر شما میخواهید مراجعه کنید به کتاب
لکنوی (الرفع والتکمیل) دریکی ازفوائدش این مطلب را
نقل میکند. لذا توثیقات ابن حبان را خیلیها درآن تأمل
دارند.میگویند اُوسِعِة مشرب دارد، یعنی به اصطلاح
متساهل است.خوب این مبنای غیرمشهوراهل سنت یعنی
مبنای ابن حبان بودآیا با این مبنا مشکل حل میشود، و
آیا روایت ثقات ازشخصی دلیل برثقه بودن آن شخص است
یاخیر؟ این جای بحث دارد.
دو: راه دیگری برای
توثیق احمد بن یوسف کلام مرحوم بهبهانی در حاشیة منهج
المقال است، آنجا ایشان این مطلب را میفرمایند: راه
توثیق ایشان این است که ایشان ازشخصی به نام محمدبن
اسماعیل زعفرانی نقل میکندواز طرفی نجاشی فرموده
که زعفرانی هم خودش ازثقات نقل میکند و هم ثقات ازاو نقل میکنند.به
عبارتی دریک قیاس به این شکل(شکل دوم) گفته میشود:
صغری: احمد بن یوسف
روی عن الزعفرانی.
کبری: الثقاة
یروون عن الزعفرانی.(کل من روی عن الزعفرانی فهو ثقة)
نتیجه: فاحمد بن یوسف
ثقة.این نکته رامرحوم بهبهانی فرموده است.لذا آقای
مامقانی میفرماید: و فیه اشعار بوثاقته،اشعار داردنه
دلالت، حرف نجاشی را در(صفحة 927، شمارة 444، چاپ جامعة مدرسین) نگاه
کنید.ایشان این مطلب رابیان میکند که
زعفرانی ثقة عین روی عن الثقاة و روی عنه.
آیا بااین راه مشکل حل
میشود؟ خیر.من یک مثال عرفی میزنم.وقتی
میگویند طلبه های فاضل درس فلان آقا میروند میتوانید
بگویید پس هرکس که درسش میرود.فاضل است؟ خیر، ثقات
اززعفرانی نقل میکنند.پس هرکس که نقل کرد ثقة
است؟ خیر، لذا این راه نیزنتیجه نمیدهد
[2].علی
ای حال فضلاء، ومجتهدین دردرسش حاضربودند، ولی معنایش
این نیست که همه آنها مجتهد بودند
[3].خلاصه
شما نمیتوانید توثیق این شخص را از این راه درست
کنید.
ببینید فرزند مرحوم
مامقانی(شیخ محیی الدین) نیزهمین عرض
ما را تایید میکند یا ماهم ازایشان و
ازدیگران استفاده کردیم، ایشان میفرماید:
لیست
العبارة (عبارت نجاشی) لیست العبارة ما یدل علی حصر
روایته عن الثقاة ولذا لا یأتی جزم بوثاقته،
همین مطلب را مرحوم آقای خوئی هم نسبت به احمد بن یوسف
دارد، ایشان در(جلد 2،صفحة 365) چند نفر را به این نام آورده میفرماید:
وحید بهبهانی فرموده که نجاشی هم نسبت به زعفرانی
این کبری را فرموده اند
[4].بعد
مرحوم خوئی نظر داده ومی فرماید:
لکن لا
دلالة لهذا الکلام علی أن کل من روی عن الزعفرانی ثقة، حرف
نجاشی این کبری کلی رابرای ما محقق نمیکند
که هرکس از اونقل کرد، پس ثقة
است، کما هو الظاهر، پس این هم درست نشد.آقای خوئی سه یا
چهارنفر به نام احمدبن یوسف میآورد که یکی ازآنها احمدبن
یوسف، مولی بنی تیم الله که ثقه است، بعد هم میفرماید:
ان الظاهر اتحاده مع احمد بن یوسف متقدم
[5]،
یعنی جعفی.خوب اگر متحد باشد باجعفی، توثیقی
برایش پیدا میشود، ولی:
اولا: اتحاد ثابت نیست،
ثانیا: احمد بن عقده 249 به
دنیا آمده، درحالی که 209ازاو روایت نقل میکند،
واین محال است یعنی چهل سال قبل از ولادت ابن عقده، مگر در
عبارت سقط یا تحریف صورت گرفته باشد، خوب دقت کنید.
سه: بعضی ازطریق
دیگر وارد شده، میگویند ایشان(احمد بن یوسف) کتاب
دارد، آیا کتاب داشتن واصل داشتن اینها وثاقت آوراست؟ خیر، لذا
از این طریق هم نمیشودوثاقت او را ثابت کرد.
چهارم: راه دیگر اینکه
برخی گفته اند: من المشایخ، وبا این عبارت میخواهند
بفهماندکه ایشان جزء اساتید و مشایخ است.آیا اینها
کفایت میکند؟
به هرصورت، هیچ یک از
اینها توثیقی برای احمد بن یوسف درست نمیکند.خود
مرحوم مامقانی نتوانست، نظر نهایی بدهد.ولی فرزند
ایشان میخواهد حسن بودنش را درست کند، میفرماید:
الانصاف، ان المعنون (یعنی
احمد بن یوسف) لما کان ذاکتاب وذا اصل، وشیخ الروایة،
وروایة الثقاة الاجلاء عنه، ان لم یفد ذلک کله فی وثاقته، فلا
اقل من استفادة حسنه وجلالته،
اول شما برای ما ثابت کنید اجلاء ازاو نقل کردهاند.چون آندونفر(ابن
عقده وهاشمی) را که اسم بردید، اولا هاشمی که اصلا معلوم
نیست ازایشان نقل کرده باشد.وچه قدرهم اعتماد داشته است. میگوید
پس مرحوم شیخ محی الدین مامقانی استناد میکندبه
ذااصل بودن ذاکتاب بودن، شیخ
الروایة بودن.
آیا با این امور میشود
وثاقت رادرست کردیاخیر؟ باز دوباره ایشان روایاتش را نقل
میکند.دقت کنید.ازطریق روایات میخواهد وارد
شود.درآخر میفرماید: تأمل در روایات معنون ومضمون
روایاتش وبعضی قرائن، ازاینها استفاده میکنیم که:
لا مساغ من الجزم بانه امامی، میگوید: او شیعه است، وعد
روایته من جهته حسان
[6]،
همین مطلب را ایشان درباره ابن جلا معروف به عزرم میفرماید
اگر بگوییم با او یکی است.علی ای نجل
مامقانی حسنش رادرست کرد.اما وثاقتش برای ما درست نشد.
بعدازاین
شخص، حسن بن علی بن ابی حمزة بطائنی است، آیا این
شخص را میتوانید توثیق کنید؟ ایشان نه فقط کذاب
است.بلکه مطالبی ازایشان نقل شده است که این شخص سوای
اینکه گفتهاند کذاب است، ظاهرا گفتهاند که ایشان ملاحم و این
چیزها راهم دارد.کتاب ملاحم وکتاب فتن هم دارد آیااحتمال نمیدهید
که این کتب را اوخودش دراسناد و درمتن، زیاد و کم کرده باشد! حالا
مراجعه کنید، درمورد این شخص نسبت به پدرش تأمل نداریم بلکه
نسبت به خودش تأمل داریم.
ابن الغضائری میگوید:
ضعیف فی نفسه ابوه اوثق منه، ازعلی ابن حسن فضال نقل میکنند
که میگوید من حیا میکنم ازخدا که ازاین شخص
روایت نقل کنم.مطلبی را ازنجاشی نقل میکنند که فرموده
است:
رأیت
شیوخنا، یذکرون انه کان من وجوه الواقفة، له کتب، منها کتاب الفتن و
هو الملاحم[7]،
علی بن حسن
بن ابی حمزة بطائنی دروغ گواست، ضعیف است و کتاب فتن و ملاحم
دارد.واین قصة یمانی مربوط به چیست؟ مربوط به کتاب ملاحم
اکنون احتمال نمیدهید که این روایت راخودش جعل کرده باشد
وبه ثقات نسبت میدهد.
من نمیخواهم
منکر یمانی شوم، یمانی ازمسلمات است.هیچ جای
بحث نیست.من تأمل درویژگیها ودر اوصاف او دارم، من میگویم
آن مطالبی که میگویند در مورد یمانی که مثلا
رایته حق
واهدی رایة،
من میگویم اینها را برایم ثابت کنید.
این متن را(اهدی
رایت بودن یمانی) فقط نعمانی نقل میکند
[8]
وبعد از نعمانی تنها کسی که آنرا نقل میکند شیخ
طوسی است
[9]
وبعد از ایندوتا اول قرن دوازده کسی آنرانقل نکرده است.نسبت به
این شخص کشی از محمد بن مسعود(صاحب تفسیر) نقل میکند که
صاحب تفسیر میگوید: حسن ابن علی ابن ابی حمزة رجل
سوء سپس ابن مسعود میگوید: ازابن فضال سؤال کردم راجع به این
شخص، فرمود: کذاب ملعون
[10]
و
[11].
[1].تنقيح
المقال8: 266، شماره 1728.
[2]. خدا رحمت کند والدين شما را مرحوم پدرم ميفرمودند که ازمرحوم
قوچاني شنيده بود، مرحوم قوچاني و مرحوم آقا ضياء عراقي (اين دو تا ازشاگردان خوب
مرحوم آخوندبودند) که ما ايستاديم شمرديم، طلبههاي درس 1700نفر بودند. و معروف
بود که شاگردهاي درس آخوند همه مجتهد بودند. پس اين جمله قلم به اينجا رسيد وسر
بشکست اشاره به کي بود وچه شد؟ يک طلبه برخاست و اشکال کردو گفت کفربالله الرجل،
اشاره به آخوند کرد که کافر شدي.
[3].من
اين را ازآقاي نجفي رحمة
الله شنيدم يک طلبه اي ميآمد درس مرحوم آخوند ظاهرا معمم بود يک
عمامه ي بزرگ خودش هم کوتاه قد بود، کوتاه قد عمامه ي بزرگ وسط درس مينشست گاهي
هم اشکال ميکرد. آخوند خوب تکه ميانداخت. قبل ازاين مزاح ميکرد توي درس ايشان
هم که ساکت شوي اي استکان زير نعلبکي، اين را هم اضافه اش بکن اين هم شأن نزول
است.
[4]. أحمد بن يوسف بن يعقوب الجعفي، روي: عن محمد بن إسماعيل
الزعفراني، و فيه إشعار بوثاقته أقول: نظر في تلك إلي ما ذكره النجاشي، في ترجمة
محمد بن إسماعيل بن ميمون الزعفراني، من أنه روي عنه الثقات، لكن لا دلالة لهذا
الكلام علي أن كل من روي عن محمد بن إسماعيل، ثقة كما هو الظاهر.معجم الرجال
ج2ص365.
[5]. أحمد بن يوسف: مولي بني تيم الله: كوفي، كان منزله بالبصرة، و
مات ببغداد، ثقة، رجال الشيخ، في أصحاب الرضا (11).
أقول:
الظاهر: اتحاده مع أحمد بن يوسف المتقدم، الذي ذكر الشيخ، أن له روايات و مع أحمد
بن يوسف الجعفي، الذي ذكره في ترجمة الأصبغ، و إلا لذكرهما في رجاله، فإن موضوعه
أعم، و أوسع، و كونه جعفيا لا ينافي كونه مولي بني تيم.
فإن
منزله كان بالبصرة، فجاز ولاؤه فيها لبني تيم و علي ذلك فهو من المعمرين، لا
محالة، فإن أحمد بن محمد بن سعيد المولود سنة 249. قد روي عنه، و هو من أصحاب
الرضا ع. نعم يبقي هنا شيء، و هو أن النجاشي، ذكر رواية أحمد بن محمد بن سعيد،
عنه سنة 209، و هذا أمر غير ممكن، و لا بد أن في العبارة سقطا أو تحريفا. و الله
العالم. معجم الرجال ج2ص367.
[7].مصّرهستند
بعضيها که بگويند روابط حسنه بوده بين ائمه ي طاهرين: وبين حکومت، يکي ازدلائلشان شرکت امام حسن وامام حسين: درجنگ هايشان بود. خوب ما ميگوييم درمکاسب هم متأسفانه آمده اين
مطلب. خوب شرکت درجنگها را شما دليل برحسن روابط ميدانيد. سندش را مراجعه کرديد
توي کتابهاي ما آمده؟ اين مطالب ازخودشان است. طبري نقل ميکند. طبري را ببينيد
ازکي نقل ميکند. ازعلي بن مجاهد، علي بن مجاهد شرح حالش را نگاه بکنيد. کذاب له
کتاب في المغازي، دروغ گو است وکتاب جنگ نامه دارد. خوب احتمال نميرود اينها
راخودش جعل کرده باشد.
[8].الغيبة للنعماني ص253
باب14، ح13.
[10]. دراين باره مراجعه کنيد به کتاب مرحوم کشي، درآنجا قصه ي نسبت به
ابن فضال هست که آدم مبهوت ميماند، که يعني همچنين شخصيتهايي ما درتاريخ داشته ايم،
اوگاهي دربيابان ميآمد به عبادت ميپرداخت. کبوترها، پرندهها ميآمدند روي
سرش... کان هيچ توجهي به اين چيزها ندارد ومعروف بود درکوفه، بين خاص وعام، شيعه
وسني، زبانزد بود. رجال كشي، 515، رقم 993.
[11] . رجال كشي، 404، رقم 756، قال بن مسعود.