خوب محور بحث ما بررسی
روایات یمانی است.روایات زیادی داریم
که یمانی یکی ازعلامات حتمی است، وقطعا اتفاق
میافتد.منتهی دراینجا بحثها ی متعددی هست، مشخصات
یمانی؟ او کیست؟ مکان ظهور یمانی؟ آیا
بالضروره ازیمن است؟ یا نه منسوب به یمن است.ممکن است ازشهر
دیگری باشد.ولی رگ و ریشهاش یمنی است.ممکن
است ازقم باشد.با توجه به این که اصل و ریشة قمیها
یمنی است.و من اگر رسیدم بحث میکنم که
اشعریین کسانی هستند که تشیّع را به قم آوردندو
تشیع قم به اشعریها برمی گردد.این را شیعه و
سنی نقل میکنند.درسال 83 هجری، یعنی دوران امام
زین العابدین، اشعریین آمدند من بعدا بحث خواهم کرد، به
تصریح ياقوت حموي که اساس رواج تشیع درقم با اشعریها
است.اشعریها همه شان یمنی هستند.پس یکی ازبحثها
این است که آیا مکان ظهور یمانی بالضروره لازم است که
یمن باشد؟ یاممکن است جای دیگرباشد، اما ریشهاش به
یمن منتهی میشود.ولی آنچه که خیلی
برای ما مهم است؟ این است که یمانی چهرة مثبت است
یا منفی؟ و ما در برابر یمانی چه تکلیفی
داریم؟ اگر یمانی ظهور کرد آیا ما وظیفة
تبعیت از او را داریم؟ همانی که معروف است،
اهدی رایة، رایة
الیمانی، حرم بیع السلاح، لا یجوز الالتواء علیه،
عدم تبعیت ازاو جایز نیست.ازمجموع این حرفها چه استفاده
میشود؟ آیاباید اورا تبعیت کرد؟ الان اکثریت
همین را میگویند.با هرکس صحبت یمانی شود، میگوید
چهرة مثبت است.و باید ازاوتبعیت کنیم.محور بحث من این
است، یعنی دربحث یمانی معلوم شود که آیا چهرة او مثبت
است و ما دربرابرش وظیفه داریم یا نداریم؟ اجمال قبل
ازتفصیل اینست که، ظاهرا حتی یک روایت صحیح
السند که برای ما دربرابر یمانی تکلیف درست کند، من
پیدا نکردم.برخلاف نظر برخی که خیلی هم مصّر هستند.ما
پیدا نکردیم.اشتباه نشود، وطور دیگر نقل نشود.من منکر
یمانی نیستم.یمانی یکی ازعلامات
حتمیه است.و روایاتش هم ازاستفاضه گذشته است.شاید ادعای
تواترهم بشود.ما نمیتوانیم یمانی را منکرشویم.آن
که برای من جای بحث و مناقشه است، مثبت بودن او، وازآن مهمتر
تکلیف داشتن ما دربرابر او است.این را ما باید ثابت
کنیم.و ظاهرا دون اثباته خرط القتاد است و ما به این نتیجه
نرسیدیم
[1].اولین
روایتی که راجع به یمانی مطرح میکنیم،
روایتی است که مرحوم نعمانی نقل میکند.این
روایت مهم و مفصل است.نعمانی در چاپ مکتبة الصدوق، صفحة 253
حدیث 13 باب 14.نعمانی میفرماید: اخبرنا احمد بن محمدبن سعید، ابن عقدة قال:
حدثنی احمد بن یوسف بن
یعقوب ابوالحسن جعفی من کتابه قال: حدثنااسماعیل بن مهران قال
حدثنا الحسن بن علی بن ابی حمزة، پسر بطائنی، عن ابیه[2]،
ظاهرا جعفی دوتا طریق دارد،
طریق اول:
جعفی ازاسماعیل بن مهران ازابن ابی حمزة از امام باقر
علیهالسلام .
طریق دوم:
وهیب ابن حفص عن ابی بصیرعن ابی جعفر علیهالسلام
[3].
اما متن:
هرگاه ازسمت شرق آتشی دیدید، هردی، زردچوبه را میگویند.وزرد
چوبه یا زرداست یا متمایل به سرخی است، میگوید
ازسمت مشرق اگر یک همچون آتشی دیدید، که سه روز این
آتش شعله وراست یا هفت روزفتوقعوا فرج آل محمد صل الله علیه وآله
وسلم، ان شاء الله ان الله عزیزحکیم.
[4]این ان شاء الله اشاره به
چیست؟ لولا آیه فی کتاب الله لاخبرتکم بما کان و امایکون
الی یوم القیامة، آن آیه چه است؟ یمحو الله ما
یشاء و یثبت وعندهام الکتاب.
[5]
ثم قال، من شاهد را میخواهم بخوانم، ولی شما همة روایت را
ببینید.تقریبا این روایت چهار صفحه است.شاهد ما
ازاین جا شروع میشود:
لا یقوم القائم علیهالسلام الا علی خوف
شدید تا… ثم خروج السفیانی، والیمانی و
الخراسانی فی سنة واحدة،
دریک سال دریک ماه و دریک روز، همانند دانه های
تسبیح، پشت سرهم خواهندآمد.این را من درتفصیلات بحث خواهم
کرد.شما نمیتوانید تفکیک کنید.اگر میخواهید
مثبت بودن چهرهاش را ثابت کنید، ازاین روایت این مطلب
استفاده نمیشود.میگوید اینها دریک سال دریک
ماه و دریک روز.شمانمی توانید تفکیک کنید که
خراسانی هست اما یمانی نیست، یمانی هست اما
سفیانی نیست، سفیانی هست اما آن دو تا
نیستند.فیکون الباس من کل…دیگر آتش جنگ و گرفتاری ازهرطرف
شروع میشود، وای به حال کسی که با اینها طرف بشود با
کی؟ با هرسه آنها.شاهد ازاینجا شروع میشود: ولیست
فی الرایات، سه تا پرچم هستند، اگر بگوییم الف لام،
برمی گردد به رایات این سه نفر.«لیست فی
الرایات رایة اهدی من رایة الیمانی»،
رایتی که هدایت گرتراز رایت یمانی باشد
نیست.خوب این مگر افعل تفضیل نیست؟ پس باید
بقیه رایات هم رایت هدایت باشند، تا این رایت
بشود رایت اهدی.ظاهر این روایت این است که هرسه شان
رایت هدایت هستند.اما ازهمه هدایت گرتر، رایت
یمانی است، مگر به توجیه روی بیاوریم.بعد
میفرماید: هی رایة الهدی، این رایة
الهدی است که مردم را به سوی مهدی آل محمد فرا میخواند
صلوات الله علیه.(اللهم صل علی محمد و آل محمد).علیه صلوات
المصلین.فاذا خرج، اگر یمانی خروج کرد، حرم بیع السلاح
علی الناس، لازم بخوانیم؟ حرُم بیع السلاح، یا
متعدی بخوانیم؟ که فاعلش خودش باشد حرَّم، خودش تحریم میکند،
بیع السلاح علی الناس.ناس در روایات یعنی کی؟
پیروان غیر مکتب اهل بیت، را ناس ميگويند ما یقول الناس،
گاهی امام علیهالسلام میفرماید: مردم چه میگویند؟
گاهی راوی میگوید: سمعت الناس، ناس یعنی
اکثریت.خلاصه ایشان نقل میکندفروش سلاح حرام میشود و کل
مسلم، به طور کلی دیگر خرید و فروش سلاح جایز
نیست.و اذا خرج الیمانی فانهض إلیه، ازاین استفادة
تکلیف میکنند.زمانی که شنیدید یمانی
خروج کرد بروید ازاو پیروی کنید.فان رایته
رایة الهدی، این بار دوم است، ببینید دو سطر قبل چه
فرمود، هی رایة الهدی، دوباره دو سطر بعد چه فرمود؟ فان
رایته رایة الهدی، و لا یحل لمسلم، الالتواء
یعنی سرپیچی، بی توجهی، جایز
نیست، باید ازاو پیروی کنی.فمن فعل ذلک، کسی
که این کاررا بکند، سرپیچی کند، اعتنا نکند به
یمانی، فهو من اهل النار، او جهنمی است، چرا؟ برای بار
سوم در روایت آمده لانه یدعو الی الحق، او داعی الحق
است.و الی طریق مستقیم، خوب به نظرمن شاهد همین
است.این روایت مضمونش خیلی روشن وواضح است، و برای
ما تکلیف درست ميكند.
ما باید درچند محور بحث
کنیم اول اینکه این روایت درکتابهای ما آمده
یا نه؟ غیر ازکتاب شریف نعمانی دوم، آیا سندش درست
است یا نه؟ کتابی که دست من است، معجم احادیث امام مهدی.
این را داشته باشید.شما را
از خیلی از کتابها بینیاز میکند، مخصوصا
این چاپ جدیدش.
جلد 4 صفحة 385 ما این
حدیث را آورده ایم، اولین سندی که برای این
کتاب آمده،
غیبة
نعمانی است البته میگوید
فضل بن شاذان،علی
مافی غیبة الطوسی،
درحالی که غیبة طوسی این را نقل نکرده است.دقت
فرمودید، ما که کتاب فضل بن شاذان را نداریم پس کی گفته؟
شیخ طوسی فرموده، شیخ طوسی کتابش دراختیار ماست
ولی روایتی که شیخ طوسی نقل کرده این
نیست.البته نعمانی به سه مضمون دیگرهم نقل میکند.درصفحة
262 همین روایت است.صفحة 238 یک مضمون دیگر نقل میکند.درصفحة
267 باز یک مضمون دیگر.ولی آن که فعلا مورد بحث مااست،
همین روایتی است که خواندم.آن دو تا روایت دیگرش
رابعد میخوانیم.میخواهیم بدانیم این
روایت که من امروز ازکتاب نعمانی خواندم کی این را نقل
کرده است غیر از نعمانی؟ این روایت را ظاهرا تا این
مقداری که ما با تحقیقات به آن رسیدیم، مرحوم فیض
کاشانی، در کتاب نوادر الاخبار، صفحة 259 حدیث 16 از غیبه
نعمانی همین را با اختصار نقل میکند.خوب دقت کنید!
اززمان نعمانی تا زمان فیض کاشانی ما ندیدیم
کسی این را نقل بکند.وفات فیض کاشانی سال 1091 هجری
است ومرحوم نعمانی درحدود قرن چهارم هجری، یعنی طی
800سال ما ندیدیم ـ طبق تحقیقات ـ کسی آنرا نقل کرده باشد
تا فیض کاشانی.بعد ازفیض کاشانی مرحوم حر عاملی
دراثبات الهداة نه درکتاب وسائل الشیعه، وسائل الشیعه نظرات
فقهی ایشان است
[6].ایشان
این حدیث را نقل فرمودند در اثبات
الهداة، جلد 3، صفحة 735 باب 34، حدیث
100 ازنعمانی
[7].خلاصه
ایشان فقط در اثبات الهداة
این را نقل میکند.بعد از او هم، مرحوم بحرانی صاحب حلیة الابرار.
متوفاي 1107 درست است.اصلا
حرعاملی، مرحوم مجلسی، ازهم دیگراجازة روایتی
دارند.معاصر هستند.فیض کاشانی درحدود1091هجری است.
1104 تفاوت چندانی ندارند، معاصر
هستند.
مرحوم بحرانی در حلیة الابراراین
را نقل میکنند.البته فقط روایت دوم و سوم را که ما نخواندیم
ولی روایت اول را بیان نمیکنند.مرحوم مجلسی درجلد
52، صفحة 230، حدیث 96، روایت نعمانی را میآورد، البته
بایک مقدارتفاوت.
اما از متاخرین بشارة الاسلام،
صفحة 82، باب 4، بعض آن را نقل میکنم.بازصفحة 187، 188، همان روایت
اولی را دوباره میآورد.
بعد ملحقات احقاق
الحق است، جلد 29، صفحة 384، روایت اولی را ازبرهان متقی
هندی نقل میکند.ولی ما برهان را داریم
پیدانکردیم.بعد هم منتخب الاثرآورده است.ظاهرا درکتب ما همینها
بود.بنابراين بعد ازنعمانی، دوتا یا سه تا کتاب بیشتر این
روایت را نیاوردهاند.مشكل ما فعلا روایت اولی است.و
معلوم شد كه اززمان نعمانی تاحرعاملی کسی این را
نیاورده بود.حالا آنرا ندیدند، یا دیدند و به آن توجه
نداشتند.حالا اگرکسی اشكال كند كه این روایتی که شما
میگویید: حرم بیع السلاح، درطول تاریخ ازهزاران
عالم، و محقق، کی این را نقل کرده؟ چه میخواهید جواب
بدهید؟ ازاهل سنت هم من ندیدم کسی این را نقل کند.حالا ما
خواهیم دید اصلا یمانی درروایت اهل سنت چه قدر نقل
شده.بعضی علائم مشترک است، بعضی علائم نزد آنها خیلی پر
رنگ است.دجال خیلی پر رنگ است.انشاء الله توفیق حاصل شود
این را هم، بحث کنیم.هرعلائمی که جزء حتمیات باشد ما بحث
ميكنيم.یمانی ازاین قسم است که پیش ما پررنگ است،
پیش آنها یا معمولا مطرح نکردند یا ازکنارش به سادگی
گذشتند.این را باید ما ان شاء الله به موقع بحث کنیم.این
ازنظر متن، اما ازنظر سند فقط یک نکته بگویم، ما از همة افرادی
که درسند اسم بردیم میگذریم، شما فقط این شخص رادرست
کنید ما تسلیم میشویم، درسندش این شخص است، احمد
بن یوسف بن یعقوب، که درهردو طریق هم هست این را شما
برای ما توثیق کنید، ما تسلیم هستیم دربرابر شما.
[1].من
يک بحثي تابستان داشتم، درهمين مرکز تخصصي، براي عده اي ازفضلاي نجف اشرف. پانزده
يا سي جلسه اگر اشتباه نکنم، بامن بود که عربي صحبت کردم. سي دي هايش هم هست در
اين سي تا جلسه من سه چهار تا بحث را توانستم مطرح بکنم. بحث يماني را من مطرح
کردم البته نه به اين گستردگي که حالا ميخواهم بحث کنم. آن کساني که دوست داشته
باشندهمکاري کنند تا اين بحث کامل شود، من چون خودم هم ازشما قطعا استفاده ميکنم،
تتبعات دوستان براي من راه گشاست. ميتوانيد آن سي ديها را بگيريد، و قبل ازآن هم
من بحثي در اين مرکز داشتم براي سطح سه، که الان هم چاپ شده است. دو جلد کتاب تا
ظهور، شما اين کتاب راهم ميتوانيد داشته باشيد، تهيه کنيد ازهمين جا و داشته
باشيد، اينها را هم شما ببينيد تا ببينيم به کجا ميرسيم. .
[2].بايد
بحث کنيم که کي مشکل دارد؟ علي
بن ابي حمزة مشکل دارد؟ يا پسرش؟ يا هردو؟ يا هيچ کدام؟.
[3]. أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد بن عقدة قال حدثني أحمد بن يوسف بن
يعقوب أبو الحسن الجعفي من كتابه قال حدثنا إسماعيل بن مهران قال حدثنا الحسن بن
علي بن أبي حمزة عن أبيه و وهيب بن حفص عن أبي بصير عن أبي جعفر محمد بن علي أنه
قال إذا رأيتم نارا من قبل المشرق شبه الهردي العظيم تطلع ثلاثة أيام أو سبعة
فتوقعوا فرج آل محمد إن شاء الله عز و جل إن الله عزيز حكيم ثم قال الصيحة لا
تكون إلا في شهر رمضان لأن شهر رمضان شهر الله و الصيحة فيه هي صيحة جبرئيل إلي
هذا الخلق ثم قال ينادي مناد من السماء باسم القائم فيسمع من بالمشرق و من بالمغرب
لا يبقي راقد إلا استيقظ و لا قائم إلا قعد و لا قاعد إلا قام علي رجليه فزعا من
ذلك الصوت فرحم الله من اعتبر بذلك الصوت فأجاب فإن الصوت الأول هو صوت جبرئيل
الروح الأمين ثم قال يكون الصوت في شهر رمضان في ليلة جمعة ليلة ثلاث و عشرين فلا
تشكوا في ذلك و اسمعوا و أطيعوا و في آخر النهار صوت الملعون إبليس ينادي ألا إن
فلانا قتل مظلوما ليشكك الناس و يفتنهم فكم في ذلك اليوم من شاك متحير قد هوي في
النار فإذا سمعتم الصوت في شهر رمضان فلا تشكوا فيه أنه صوت جبرئيل و علامة ذلك
أنه ينادي باسم القائم و اسم أبيه حتي تسمعه العذراء في خدرها فتحرض أباها و أخاها
علي الخروج و قال لا بد من هذين الصوتين قبل خروج القائم صوت من السماء و هو صوت
جبرئيل باسم صاحب هذا الأمر و اسم أبيه و الصوت الثاني من الأرض و هو صوت إبليس
اللعين ينادي باسم فلان أنه قتل مظلوما يريد بذلك الفتنة فاتبعوا الصوت الأول و
إياكم و الأخير أن تفتنوا به و قال لا يقوم القائم إلا علي خوف شديد من الناس و
زلازل و فتنة و بلاء يصيب الناس و طاعون قبل ذلك و سيف قاطع بين العرب و اختلاف
شديد في الناس و تشتت في دينهم و تغير من حالهم حتي يتمني المتمني الموت صباحا و
مساء من عظم ما يري من كلب الناس و أكل بعضهم بعضا فخروجه إذا خرج عند اليأس و
القنوط من أن يروا فرجا فيا طوبي لمن أدركه و كان من أنصاره و الويل كل الويل لمن
ناواه و خالفه و خالف أمره و كان من أعدائه و قال إذا خرج يقوم بأمر جديد و كتاب
جديد و سنة جديدة و قضاء جديد علي العرب شديد و ليس شأنه إلا القتل لا يستبقي أحدا
و لا تأخذه في الله لومة لائم ثم قال إذا اختلف بنو فلان فيما بينهم فعند ذلك
فانتظروا الفرج و ليس فرجكم إلا في اختلاف بني فلان فإذا اختلفوا فتوقعوا الصيحة
في شهر رمضان و خروج القائم إن الله يفعل ما يشاء و لن يخرج القائم و لا ترون ما
تحبون حتي يختلف بنو فلان فيما بينهم فإذا كان كذلك طمع الناس فيهم و اختلفت
الكلمة و خرج السفياني و قال لا بد لبني فلان أن يملكوا فإذا ملكوا ثم اختلفوا
تفرق ملكهم و تشتت أمرهم حتي يخرج عليهم الخراساني و السفياني هذا من المشرق و هذا
من المغرب يستبقان إلي الكوفة كفرسي رهان هذا من هنا و هذا من هنا حتي يكون هلاك
بني فلان علي أيديهما أما إنهم لا يبقون منهم أحدا ثم قال خروج السفياني و اليماني
و الخراساني في سنة واحدة في شهر واحد في يوم واحد نظام كنظام الخرز يتبع بعضه
بعضا فيكون البأس من كل وجه ويل لمن ناواهم و ليس في الرايات راية أهدي من راية
اليماني هي راية هدي لأنه يدعو إلي صاحبكم فإذا خرج اليماني حرم بيع السلاح علي
الناس و كل مسلم و إذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رأيته راية هدي و لا يحل لمسلم
أن يلتوي عليه فمن فعل ذلك فهو من أهل النار لأنه يدعو إلي الحق و إلي طريق مستقيم
ثم قال لي إن ذهاب ملك بني فلان كقصع الفخار و كرجل كانت في يده فخارة و هو يمشي
إذ سقطت من يده و هو ساه عنها فانكسرت فقال حين سقطت هاه ـ شبه الفزع ـ فذهاب
ملكهم هكذا أغفل ما كانوا عن ذهابه و قال أمير المؤمنين علي منبر الكوفة إن الله
عز و جل ذكره قدر فيما قدر و قضي و حتم بأنه كائن لا بد منه أنه يأخذ بني أمية
بالسيف جهرة و أنه يأخذ بني فلان بغتة و قال لا بد من رحي تطحن فإذا قامت علي
قطبها و ثبتت علي ساقها بعث الله عليها عبدا عنيفا خاملا أصله يكون النصر معه أصحابه
الطويلة شعورهم أصحاب السبال سود ثيابهم أصحاب رايات سود ويل لمن ناواهم يقتلونهم
هَرْجاً و الله لكأني أنظر إليهم و إلي أفعالهم و ما يلقي الفجار منهم و الأعراب
الجفاة يسلطهم الله عليهم بلا رحمة فيقتلونهم هرجا علي مدينتهم بشاطئ الفرات
البرية و البحرية جزاء بما عملوا و ما ربك بظلام للعبيد.
[4] . بحارالانوار 52/233، ب25، ح96، نقل از غيبت نعماني، 253، ب14،
ح83.
[6].مرحوم
عاملي گاهي ميفرمايد: حکم باب... ولي گاهي ميفرمايد: باب وجوب... اگر فرمودند
حکم يعني من نظر خاصي ندارم و روايت را مطرح ميکنم ولي اگر فرمودند وجوب، .کراهة،
استحباب، اباحة، يعني فتواي من است. وسائل کتاب فتوايي است. خوب
ديديد دراين روايت صحبت حلال وحرام نبود، ومرحوم حرعاملي اصلا اين روايت را
دروسائل نياوردهاند.
[7].خوب
اگر لازم بودکه البته لازم هم هست، ما بايد راجع به اثبات الهداة هم
بحث کنيم. ازکتابهاي مهم است. 20 هزارروايت اينجا هست. 70 هزارطريق دارد. اين مرد
اگر عنايات خدا نبود، نميتوانست به اين جاها برسد. عنايات خدا به ايشان رادرآن سه
تا قصه اي که درآخر .اثبات
الهداة ميآورد ببينيد.