عنْ مُحَمَّدِ بْنِ
مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع
يَقُولُ
كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ
لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ
مُتَحَيِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ
عَنْ رَاعِيهَا وَ قَطِيعِهَا[1]. من همین
چند کلمه را توضیح ميدهم کل من دان الله فرمودند که دان الله
یعنی اطاع الله، البته اطاع الله بزعمه، این یک
معنای دان الله، یا عبد الله این معنای دوم است يا عامل
الله یا معامله با خدا و بده بستان با خدا میکند. خوب
میگوید این عبد، عطاء، معامله يجهد فیها نفسه.
یعنی چه؟ای یجهد و یبالغ فیها.
خیلی جدیت میکنند، خیلی تلاش میکند.
من همین امسال میرفتم برای رمی جمرات روز دوم يا سوم بود
نمیدانم یک نفر همین جور میدوید ومی گفت: حق،
حق، حق، همین جور کلمه رو میگفت ومی رفت. اگر من بودم
جای ایشان دهها بار ازنفس افتاده بودم، ولي او همین جور
میدوید و کلمه را میگفت. دهانش هم کف کرده بود و بی حال
بود ولی همین طور میدوید و این جمله را میگفت.
یجهد فیها. تلاش میکند «یحسبون انهم یحسنون صنعا».
[2]
و یبالغ فیها، خیلی مبالغه میکند ویحمل
علی نفسه، بیش ازطاقت خودش، خودش را بار میکند. این
معنای: یجهد.ای یحمل علی نفسه فوق طاقته، متحمل
میشود. این معنای یجهد فیها. بعد میفرماید:
و لا امام له من الله، این یعنی چه؟ آن تلاشش، آن جدیتش،
آن عبادتش، اما امام ازطرف خدا را نمیشناسد.ای منصوب من قبل الله،
نکتة مهمی است اینجا بعضی تأکید دارند که پیغمبر
اکرم صلاللهعليهوالهوسلم علی بن ابی طالب عليهالسلام را نصب و
تعيين کرده، پیغمبر اکرم صلاللهعليهوالهوسلم ابلاغ کرد: یا ایها الرسول بلّغ.
وظیفة پیغمبر اکرم صلاللهعليهوالهوسلم نیست که امام
تعیین کنه بلکه عنایت خداست. لذا میفرماید: لا
امام له من اللهای منصوب من قبل الله. خوب یعنی چه؟ بان لا
یعتقد امامته. عبادت میکند، تلاش میکند، اما اعتقادی به
امامت این بزرگواران نداشته باشد. و لا یکون عمله بالأخذ عنه، دستور
عملش را ازهرکس میگیردالا ازاینها. یعنی بالاخره
وصل به رهنمودهای اینها نیست. هو ضال متحیر، این
گمراه است. یعنی چه ضال متحیر؟ حیث
لم یأخذها عن مأخذها الموجب لصحة المعرفة.
این بیان مجلسی است. چرا این ضال است؟ چون ازمأخذش از
منبعش و سرچشمهاش نگرفته است. حیث
لم یأخذها عن مأخذه الموجب لصحة المعرفة.
معرفت چه؟ کی به فلانی میگویند معرفت دارد و عارف است؟
آن وقتی که احکامش را ازکجا بگیرد از منابع اصيل، از سرچشمهاش
بگیرد این معرفت است. گرفتن تکالیف از سرچشمه. امام عليهالسلام
چرا میفرماید ضال متحیر؟ چون از سر چشمه نگرفته. و عمله لم
یکن لله. تمام شد، مهر باطله را زدند. عمل این آقا برای خدا
نیست. نه فقط برای خدا نیست، والله شانئ لاعماله. شاني
یعنی چه؟ ان شانئک یعنی مبغض. خداوند عزوجل مبغض لاعماله
نه فقط این که برای خدا نیست، خدا هم نسبت به او بغض دارد و
قبولش ندارد. یعنی چه خدا مبغض اعمالش است؟ بمعني انها غیر مقبولة عند الله، قبول
نیست اعمالش. چون معرفت ندارد. آن نمیشناسد امامان را خوب
اگرمی شناخت تكاليف را ازخودشان میگرفت
[3].
خلاصه در این جا مرحوم مجلسی
میفرماید: والله مبغض لاعماله. چون این آقا معرفت ندارد. اگر
معرفت داشت عمل میکردبه گفتار آنها. مبغض بمعنی «انهاغیر مقبولة عند الله».
قبول نیست اعمالش. و صاحبها غیر مرضی، خدا این آقا را
دوستش ندارد.ای فی اعماله و «مثله»، بعد یک مثال جالبی
امام عليهالسلام میفرماید: یک گوسفندی که از گله مانده
و وارد یک گلهای میشود، شب میرسد میبیند
اينها گلّه او نیستند، دوباره همین جور سرگردان میشود،
میفرماید: این مثل او میماند. خوب درآخر مرحوم
مجلسی این جمله را میفرماید، این را من
ندیده بودم با این بیان مرحوم مجلسی تعبیر کند، بعد
از این که این جمله را امام عليهالسلام دارد میفرماید:
والله، یا محمد یعنی محمد بن مسلم، من
اصبح من هذه الامة، کسی صبح کند
ازامت پیغمبر اکرم صلاللهعليهوالهوسلم لا امام له من الله، این
طرف و آن طرف نروید، کسی که صبح کند از این امت و امام من الله
نداشته باشد البته خوب این امام عليهالسلام من الله طاهر، عادل
اگراین نباشد اصبح ضالا تائها، این گمراه است. و ان مات علی هذه
الحاله، درحالی که امام را نمیشناسد،
مات میتة کفر و نفاق و اعلم یا محمد ان ائمة الجور و
اتباعهم، امامان ظلم و پیروان آنها، لمعزولون عن دین الله،
بیخود یدک نکشند دین را. اینها از دین خدا فاصله
گرفتهاند.
قد ضلوا و اضلو، ببینید شما
این اوزاعی را. چه میکنند به کجا میرسانندش؟
ببینید سفیان ثوری را به کجا میرسانند؟ ميگويند
چند دفعه پیغمبر به خوابش آمد، چند دفعه خدا را استغفرالله خواب دید،
او را ديدند کنار خدا نشسته است!! نگاه کنید در تثبیت حكومت
امویین چه قدر اینها نقش داشته اند؟ و بعد ازاین که بساط
اینها برچیده شد و درزباله دان ریخته شدند، باز هم مواضع
اینها عوض نشده است. هنوز در دلشان چه؟ حب امویون بود. عباسیون
روی کار آمدند، امويان را تعقیب میکردند به اوزاعي ميگفتند
نظر تو چه است؟ پاسخ ميداد: ریختن خون مسلمان جائز نیست. الله اکبر
چه قدر اینها دلشان برای خون مسلمانها سوخته است. اصلا اینها
کربلا را فراموش کردهاند؟ گويا آنها مسلمان نبودند، خونشان ریخته شد
درکربلا. به وسیلة همین شجرة ملعونه، چرا حرف نزدید؟ بگذریم.
امام سنگ تمام میگذارد. میفرماید که:
ائمة جورو اتباعهم لمعزولون عن دین
الله قد ضلوا و اضلوا فاعمالهم. این سنگ تمام
است. التی یعملونها كرماد یعنی خاکستر، اشتدت به
الریح في یوم عاصف، هیچ از آن نميماند. لا یقدرون مما
کسبوا علی شیء. ذلک هو الضلال البعید. اين حدیث را
فرمودند. صحیح. آن هم مثل مرحوم مجلسی، که ازشانزده هزار نه هزارتا را
زیر سؤال میبرد.
خوب مرحوم مجلسی وقتی که به
این عبارت میرسد، این جمله را میفرماید
حالا برداشت میکنیم، مضمون
این روایت این شد: معرفت یعنی چه؟ یعنی
گرفتن معارف، فقه از منبعش. این میشود معرفت. اگر نگرفت، ضلوا و
اضلوا. بعد مرحوم مجلسی این بیان را دارد: این را من
ندیده بودم، این جوری تعریف کند، وهذا الخبر صریح
فی کفر المخالفین، عجیب است، نمیفرماید ظاهر
نمیفرماید یحتمل، ميفرمايد: صریح فی کفر
المخالفین، لانکارهم، چرا؟ دلیل دارد، میفرماید:
لانکارهم اصلا عظیما من اصول الدین، پس امامت چه شد؟ ازاصول دین
است. یک اعتقادی که این قدر روایت داشته باشد. میفرماید
که اینها یکی اصول دین را منکر شدهاند. و نفاقهم، منافق
هستند چرا؟ لانهم یقرّون ظاهرا بما جاء به من النبی، صلاللهعليهوالهوسلم
به حسب ظاهر میگویند ما تابع سنت پیغمبر صلاللهعليهوالهوسلم
هستیم. ظاهراً اقرار میکنند. و ینکرون فی القلب عمدتها،
به ظاهر میگویند ما تابع سنت پیغمبر هستیم، اما درواقع
چه میکنند؟ عمدتها یعنی اصولش را زیر پا میگذراند.
واضلوا، و مردم را هم گمراه میکنند. بعد میفرماید کلام امام
که فرمودند: فاعمالهم الخ این تضمین آیه است. گاهی درشعر
آیهای راهم میآورند، گاهی دریک جملهای
آیهای را میآورند. این میشود تضمين.
میفرماید که امام درواقع:
فاعمالهم التی یعملونها کرماد، اشاره به آن آیة کریمه
است، کدام آیه: مثل الذین
کفروا
بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الریح[4]ای حملته و طیرته ولکن
فی یوم عاصفای شدید ریحه و وصف الیوم بالعصف
بالمبالغة. تعبیر کردند این که
اینها خیلی گمراه هستند. ودر روز قیامت، لا یقدرون
مما کسبوا، هیچ چیزی ندارند. پرونده آنان نقطة مثبتی
ندارد. لحبوطه، حبط عمل شده. ذلکای ضلالهم مع حسبانهم انهم یحسنون
صنعا، خیال میکنند که کاردرستی انجام دادهاند. خوب
لکونهم فی غایة البعد عن
طریق الحق، این فرمایش مرحوم
مجلسی است.
[5] مرحوم ملا صالح مازندرانی در جلد 5
صفحة 141 بعد میآید این بحث را مطرح میکند، و
سعیه غیر مقبول، البته چیزی من ندیدم دراین
جا بیش ازحرفهای مرحوم مجلسی داشته باشد. سعیه غیر
مقبول چرا؟ میفرماید: عمل برای خدا تصویر ندارد، مگر
این که زیر نظر یک امام هادی عليهالسلام و مرشدباشد، در
غیر این صورت عمل اصلا تصویر ندارد،
بان العمل لله لا یتصور الا بتوسط هذا المرشد الی
دین الله وکیفیة العمل به،
عمل را او باید تبیین کند، اگر خودتان بخواهید
تبیین کنید عمل مال خدا نیست، مال خودت است، و العامل
المعتمد برایه او بامام اختار لنفسه، کسی بیاید خودش
یک چیزی انتخاب کند. بگوید این امام من است. خودش
انتخاب کند. و عمل کند به دستورات او. میفرماید: و ان قصد الصلاح
فی عمله، اما ما قصد لم یقع وما وقع لم یقصد، و ان قصد الصلاح
واجتهد فیه فانه یقع فی الباطل فیحصل انحراف من
الدین و ضلال عن الحق، این حرف مرحوم مازندرانی است. و
یضیع العمل و یخسر این یعنی در معامله
زیان کار است. بعد میفرماید: کدأب الخوارج، خوارج
خیلی تلاش میکردند. عبادت میکردند اما براي غير خدا
[6]. ایشان
میفرماید: کدأب الخوارج، اینها اهل عبادت هستند اما به
این گونه، و العامة،
عامه هم همین طور. العادلین
عن العترة الطاهرة، اینهای
که منحرف هستند از اهل بیت، عليهالسلام بعد میفرماید:
و الیهم، آیة
شریفه: قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا،
درآخر این بیان را ایشان دارد، میتة
کفر ونفاق، یعنی چه؟ میفرماید:
من قبول دارم همین طوراست، اما الکفر، چرا کافر هستند؟ فلأنه لم یؤمن،
ایمان نیاوردهاند. و من لم یؤمن فهو کافر. اسلام آورده که، و
الاسلام لا ینافی، اسلام منافات با عدم ایمان ندارد. یا
ایها الذین آمنوا، آمنوا، ندارد؟ قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولکن
قولوا اسلمنا، میفرماید: عدم ایمان با اسلام هیچ منافات
ندارد. (البته اینها بحث میخواهد نه این که نظر بنده
همین است فعلا دارم طرح بحث را میکنم) میفرماید: اما
النفاق، چرا اینها منافق هستند؟ همان فرمایش مجلسی فلأنه
اقرلسانه بجمیع ما جاء به الرسول، صلاللهعليهوالهوسلم میگویند
ما تابع پیامبر صلاللهعليهوالهوسلم هستیم اما به زبان. وانکر
قلبه اعظمها، همان فرمایش مجلسی است. اینجا چه فرمود؟ و مضمون هذا الحدیث متفق علیه بین
الامة، این را یادداشت
کنید. این خیلی مهم است. و مضمون
هذا الحدیث متفق علیه بین الامة
مضمون
حدیث: من مات و لم یعرف و لکن لبعضهم مزخرفات،
هشت تا مزخرف درتوجیه این حدیث یا آن حدیث الائمة
اثنی عشر جعل کردند. هشت تا توجیه براتون نقل کردم ببینید
که این را که ازحق فاصله ميگیرند گرفتار چه شده اند؟ قافیه چون
به تنگ آید، شاعر به جفنگ آید. میفرماید: لبعضهم مزخرفات
یضحک منها شفاه الاعلام و یستنکف عن تحریرها الاقلام، قلم شرمش
میآید که این مطالب را بنویسد. اما خوب دیگر
اینها گفتهاند.
یک کلمه را هم اشاره کنم. چرا
حاضرنیستی به همان چیزهای که در کتابهای خودتان
آمده، فرائد السمطین، که نویسندهاش ازخود علمای شافعی
است. متعصب ترین متعصبها که آقای ذهبی باشد این آقا را
قبول دارد و ندیدم کسی بگوید مولف این کتاب ایشان
نیست. من ندیدم شما مراجعه کنید. آقای جوینی
درفرائد السمطین، حدیث را میآورد، اسم دوازده امام را میبرد،
چرا دیگر برنمی گردید؟ فقط این کلمه را بگویم
توضیحش برای فردا. آقای ذهبی کتابی دارد، المعجم
المختص للمحدثین ـ این قدرمن گشتم پیدا نکردم این راتا
ازمکه خریدم ازآنجا آوردم ـ صفحة 66 باز معجم محدثین الذهبی.
آنجا این مطلب را میگوید: وقتی که میرسد به
ابراهیم بن محمدبن مؤيد بن عبد الله بن علي بن محمد جوینی كه
730 هم فوت شده است. میگوید الامام الکبیر، امام به چه كسي
میگویند که من
بلغ رتبة الامام فقد جاز القنطرة،
دیگر راجع به اوحرفی نباید زد. اصلا امامت فوق این حرفها
است. ذهبی نسبت به این آقا میگوید: الامام الکبیر
المحدث شیخ المشایخ الجوینی. بعد میگوید که
خوب احادیثش را نقل میکنند، میگوید و کان ذا اعتناء
بهذا الشأن، یعنی توجه خاصی تخصص خاصی دررابطة با
حدیث داشت. وعلی یده اسلم غازان خان، قصهاش معروف است، به دست
این آقا مسلمان شده است. پس خودش هم بالاخره مسلمان بوده است،
نگویید مسلمان نیست. علی یده اسلم قازان خان، بعد
میگوید که قرأنا، ذهبی میگوید خود من از او حديث
شنیدم. قرأنا علیه، سال 695» بله این روایت را نقل
میکند بعد میگوید که فوافقناه بعلو. پس رد نمیکند
ایشان را. مولف کتاب ایشان است. دراین کتاب اسم دوازده امام تا
مهدی آل محمد صلاللهعليهوالهوسلم آمده،
[7]
[1] 8- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ
صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ
مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ
وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ
فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ
لِأَعْمَالِهِ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِيهَا وَ قَطِيعِهَا
فَهَجَمَتْ ذَاهِبَةً وَ جَائِيَةً يَوْمَهَا فَلَمَّا جَنَّهَا اللَّيْلُ
بَصُرَتْ بِقَطِيعِ غَنَمٍ مَعَ رَاعِيهَا فَحَنَّتْ إِلَيْهَا وَ اغْتَرَّتْ
بِهَا فَبَاتَتْ مَعَهَا فِي مَرْبِضِهَا فَلَمَّا أَنْ سَاقَ الرَّاعِي قَطِيعَهُ
أَنْكَرَتْ رَاعِيَهَا وَ قَطِيعَهَا فَهَجَمَتْ مُتَحَيِّرَةً تَطْلُبُ
رَاعِيَهَا وَ قَطِيعَهَا فَبَصُرَتْ بِغَنَمٍ مَعَ رَاعِيهَا فَحَنَّتْ إِلَيْهَا
وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَصَاحَ بِهَا الرَّاعِي الْحَقِي بِرَاعِيكِ وَ قَطِيعِكِ
فَأَنْتِ تَائِهَةٌ مُتَحَيِّرَةٌ عَنْ رَاعِيكَ وَ قَطِيعِكَ فَهَجَمَتْ ذَعِرَةً
مُتَحَيِّرَةً تَائِهَةً لَا رَاعِيَ لَهَا يُرْشِدُهَا إِلَى مَرْعَاهَا أَوْ
يَرُدُّهَا فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذَا اغْتَنَمَ الذِّئْبُ ضَيْعَتَهَا
فَأَكَلَهَا وَ كَذَلِكَ وَ اللَّهِ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ
الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ظَاهِرٌ عَادِلٌ أَصْبَحَ
ضَالًّا تَائِهاً وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالَةِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ
نِفَاقٍ وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ أَنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ
لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ
الَّتِي يَعْمَلُونَهَا كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ
لَا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ
.
کافي
ج1ص183 1/375
باب فيمن دان الله... باب معرفه الامام و الرد اليه ح8.
[3]. ما يک وقتي با يك نفر از اهل سنت فراتر بحث کرديم حالا اشاره فقط
ميکنم، وقت نيست ايشان اصرار داشت که اين امت اسلامي چرا اختلاف دارند. گفتم ميخواهي
اختلاف امت اسلام تبديل به وفاق شود؟
ازعلماء
بود گفت بله، گفتم به اين حديث عمل کن، گفت چه است؟ گفتم اني تارک فيکم الثقلين
کتاب الله وعترتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدي ابدا. گفت والله ما اهل بيت را
قبول داريم، گفتم يعني چه اهل بيت را قبول داريد؟ مگر کسي ميتونه قبول نداشته
باشد؟ دوست هم داريم، گفتم ببين اين روايت ميفرمايد دوست داشته باشيد؟ يا ميفرمايد
تمسک کدام را ميفرمايد روايت؟ خلاصه بحث مفصل شد من اين کلمه را به او گفتم. گفتم
وقتي که پيامبر اکرم (ص) ميفرمايد که تمسکتم بهما، خوب آيا يعني علي؟ عليهالسلام
اهل بيت. خوب گفتم اينها فقهي دارند يا ندارند؟ اگردارند چرا شما به فقهشان عمل
نميکنيد؟ گفتم شما پيرو چه فقهي هستي؟ گفت شافعي هستم. گفتم پيامبر اکرم (ص) گفت
تمسکتم به شافعي. اگر فقه دارند، شما چرا فقه از ديگري ميگيريد؟ اگر فقه ندارند
چرا پيمبرتأکيد ميکنند؟ گفتم بالاخره شما به تمسکتم ادعا داريد، ولي عمل نميكنيد.
.
[5].
مرآه العقول2/313 باب من دان الله، ح8.
[6]. يکي ازعلماي مصر، ده دقيقه قبل ازاذان مغرب اينها تفسير يکي از
مفسرين را ميگذارند، ماه رمضان من درآنوقت دانمارک بودم، نماز جمعه تمام شده بود
يک آقاي آمد و گفت آقا ديشب يک جمله ي بسيار زيبايي تلويزيون مصر پخش کرد و من
ضبطش کردم گفتم بفرما چه است؟ گفت: راجع به خوارج صحبت کرد، گفت اينها کساني هستند
که راجع به خون پشه ـ بعوضه ـ سراغ ميگيرند ضرري به نمازدارد يا ندارد؟ ولي همينها
درريختن خون امام حسين عليهالسلام شريک بودند. بعد اين جمله را گفت إن الذين
يقتلون بالعراق، کساني که درمساجدعراق کشته ميشوند شهيد ميشوند، هم اتباع علي،
عليهالسلام پيروان علي بن ابي طالب عليهالسلام هستند. و اتباع فاطمه، پيروان
فاطمه عليهالسلام هستند. فاطمه کي است؟ بضعة الرسول، علي کي است؟ نفس الرسول،
بعد گفت: و کساني که خون اينها را ميريزد، هم الخوارج، همين خوارج هستند. يک
دقيقه بعد اين برنامه قطع شد. .
[7].
فرائد السمطين ( دوجلد با سند احاديث و فضائل اهل البيت عليهالسلام را جمع آوري نموده است).
مجمع محدثين الذهبي: 60 رقم الترجمه 73.