یک روایت دیگر فقط ما
ازاین چهارده، پانزده روایت کافی شریف را میخوانیم،
وپروندة این بحث را میبندیم. هرچند این بحث گسترده است.
درجلسات قبل اشاره شد، که ما باید حدیث من مات را ازطرق عامه
نیزبررسی کنیم. این یک محور. بعد باید
بیاییم توجیهات خود عامه را جمع کنیم. که آنها نسبت
به این روایت چه میگویند.، این هم یک بحث.
بعد باید دید کلمة امام، به چه معناست؟چون ما مرادازمعرفت را
بیان کردیم. میتة
الجاهلیة را نیز بیان
کردیم. ماند کلمة امام که این امام کیست؟ یک اشارة
مختصری امروز خواهد كرد. بعد یک بحث فقهی ما داریم، این
لازمة بحث است. که بالاخره مات
میتة الجاهلیة، نفاق است؟ کفراست؟
ضلالت است؟ و آیا اگر مراد کفر باشد، همین مفتی به است؟ خوب
ببینید این را ما خواسته باشیم این طوری بحث
بکنیم، خیلی گسترده میشود شاید تا آخرسال
این بحث را نتوانيم تمام کنیم. ازطرفی دوستان هم اصرار دارند که
به بحث های جزئی دیگر هم بپردازیم. لذا ما امروز
هرطوری شده این بحث را باید تمام کنیم، اما این
نکاتی که عرض شد باید پی گیری شود.
اما روایت ششم: از كافي
عدةّ من اصحابنا[1]
عن احمدبن محمد بن خالد، عن ابیه (یعنی محمد بن خالد) عمن ذکره،
عن محمد بن عبد الرحمن ابن ابی لیلي، عن ابی عبد الله،(ع)
ایشان میفرماید: این روایت ضعف دارد و این
ضعف یا به اعتبار عمن ذکره وارسال آن و یا به اعتبار محمد بن عبد
الرحمن است، ایشان میفرماید در کتاب کفر و ایمان
همین روایت با اختلاف اندکی اما با همین سند نقل شده است.
اما روایت این است: انکم لا تکونون صالحین حتی تعرفوا،
اصلا صالح بودن متوقف بر شناخت است. مرحوم مجلسی میفرماید: ای لا صلاح و لا نجاة و
لا قبول عند الله إلاّ بالمعرفة. اصلا آدم نمیتواند صالح باشد، نمیتواند اهل نجات باشد،
واعمالش اصلا قبول نیست، إلا بالمعرفة، خیلی مهم است. خوب این معرفت چیست؟ بعد مرحوم
مجلسی بیان میکند. إذ لا صلاح إلا بالعبادة، صالح بودن متوقف برعبادت است. عبادت چه كسي؟ عبادة من یستحق ان
یعبد، ولا عبادة إلا بالمعرفة، عبادت متوقف بر معرفت است. لذا امام
عليهالسلام فرمودند انکم
لاتکونون صالحین حتی تعرفوا، خوب شناخت به چیست؟ و لا تعرفوا
حتی تصدقوا، اینجا مرحوم مجلسی میفرماید:
این «لاتعرفوا» صیغة نهی است. اما معنایش نفی است.
میگوید معرفت محقق نمیشود. مگر به تصدیق. و
معنایش این است که و
لا تعرفونای لا معرفة
إلا بالتصدیق لله و لرسوله و للحجج، بعد
امام میفرماید تصدیق هم حاصل نمیشود حتی تسلموا
ابوابا، مشکل اینجاست. این تسلموا ابوابا یعنی چه؟
اینجا بیاناتی مرحوم مجلسی دارد. میفرماید:
ولا تصدیق إلا بالتسلیم والرضاء بما من جانب المصدق مصدق به،
یعنی ابواب
اربعة، این ابواب
اربعة چه کسانی هستند؟ ایشان میفرماید که اولا
تسلیم یعنی چه؟ لا تصدقوا حتی تسلموا، این
تسلیم یعنی چه؟ این همان تسلیم معنای معرفت
است. المراد
بالتسلیم الانقیاد للائمة. عليهالسلام دربرابر ائمة معصوم عليهالسلام انقیاد و پذیرش و تبعیت، والرضاء بما
یصدر منهم، بدون هیچ تأمل و تردید، هرچه اینها گفتند.
هرچه ازایشان صادرشد. وهردستوری که دادند، این معنای
معرفت است. میفرماید الزموا رادرتقدیر بگیرید،
یأخذوا رادرتقدیربگیرید، یا اعلموا رادرتقدیر
بگیرید، الزموا ابوابا، این ابواب را ملازم باشید. خوب
این ابواب یعنی چه؟ یک بار دیگر بخوانم: انکم لا
تکونون صالحین حتی تعرفوا، صلاحیت بستگی به عرفان دارد،
ولا تعرفوا حتی تصدقوا، معرفت هم درمدار تصدیق، و تصدیق هم
درمدار تسلیم، تسلیم هم به معنای چه بود؟ انقیاد و اطاعت
محض ازائمة طاهرین. عليهالسلام خوب بعد تسلموا ابوابا، این ابواب یعنی
چه؟ پنج تا معنی میکند مرحوم مجلسی، میفرماید:
معنای اول ابواب
اربعة، حتی تسلموا ابوابا اربعة
لا یصلح اولها إلا بالآخرها، یعنی چه؟ آن چهارتا باب که ما گفتیم، سه تایش
راهم اگر داشته باشید، چهارمی را نداشته باشید مثل این که
سه تا را هم ندارید. ضل اصحاب الثلاثة و تا هو تيهاً بعيداً، آنهایی که تابع سه تا
هستند، اینها گمراه هستند. خیلی ازنقطة مرکزی دورشدند.
حالا شاهد این کلمه است. که معرفت بستگی به تسلیم،
انقیاد، اطاعت ازابواب. البته اینجا ایشان ابواب را منصوب
میخواند. به تقدیر الزموا، الزموا ابوابا، میفرماید که
پنج تا توجیه شده است.
توجیه اول:. مرحوم
مجلسی میفرماید توجیه اول توجیه پدرم است، سمعته
من الوالد
[2]، که فرمودند این ابواب
اربعة اشاره به آن آیه است که:
من تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدی.ای
التوبة والایمان و العمل الصالح والاهتداء،
اهتداء به چه؟ بولایة اهل
البیت. عليهالسلام اصحاب الثلاثة هم التارکون للرابعه.
ولایت را گذاشتهاند کنار. خوب پس اینها میشوند اصحاب الثلاثة.
آنوقت این لفظ به دو معنا است. میفرماید: ایشان اصحاب
ثلاثة به این معنا هستند فقط سه تا را گرفتهاند و به معنای
پیروی ازاون سه نفر هستند.
مع انهم اصحاب الثلاثة علی وجه آخرلقولهم بخلافة خلفاء الثلاثة.
وقتی که ازاهل بیت عليهالسلام پیروی نمیکنند،
ازدیگران پیروی میکنند
[3]. این
توجیه اول است. که مراد ازابواب چه شد؟ همان چهارتا که مهم آنها چهارمی
است. معرفت یعنی تسلیم و پیروی ازامام. عليهالسلام
این معنای اول.
معنای دوم مراد از اربعة همان
چهارتایی که درکنار پیامبر اکرم صلاللهعليهوالهوسلم
درقضیة کساء بودند. معلوم شد. یعنی پیرو کی
باشید؟ اهل بیت، عليهالسلام بازمعنا همان است. مجلسی میفرماید
که طبق توجیه دوم تتمة فرمایش امام ضل اصحاب الثلاثة
باز یعنی خلفاء. یعنی ضل پیروان آن سه نفر. بعد
آنوقت میگویند این انسب است. این توجیه دوم.
توجیه سوم مراد از اربعة همان اصول پنج
گانة ما است. عدل را داخل درتوحید قرار دادندچون ازصفات خداست.
یعنی شما باید تابع توحید، نبوت، امامت و معاد، و بالثلاثة
یعنی غیرازامامت، توحید ونبوت ومعاد. مراد این است.
امام فرمودند حتی تسلموا ابوابا اربعة،
یعنی این چهارتا را باید داشته باشید. امامت هم
باید جزءش باشد. ولی اینها سه تا را فقط گرفتند.
توجیه چهارم یکی
ازچهارتا، معرفت خداست وتصدیق او، دومی تصدیق رسول است صل الله
علیه و آله وسلم، سومی موالاة
ولی امراست، از اهل بیت پیامبر اکرم، صلاللهعليهوالهوسلم
وچهارمی برائت ازاعداء شان است. این مراد از اربعة است. با
این حساب دیگر این ضل اصحاب الثلاثة
دیگر بخلفاء بر نمیگردد، باید یک توجیه دیگر
پیداکرد. ایشان دیگر اشاره هم نمیکند.
توجیه پنجم مراد، المذکورات
فی اول الخبر، خود روایت را بخوانم برایتان. امام صادق فرمود:
انکم لا تکونون صالحین حتی تعرفوا ولا تعرفوا حتی تصدقوا ولا
تصدقوا حتی تسلموا، مراد اینها است. صلاح، معرفت، تصدیق
وتسلیم. صلاح، معرفت، تصدیق بدون تسلیم فایده ندارد.
تسلیم دربرابر چه كسي؟ مرحوم مجلسی میفرماید: والمراد بالتسلیم الانقیاد بالائمة
والرضاء بما یصدرمنهم، توجیه پنجم
این است. نه توجیه اول والد مرحوم مجلسی اول. ونه مراد اصحاب
کساء، و نه مراد توحید ونبوت ومعاد وامامت. مراد این است. همین
که درخود روایت آمده است. بعد میفرماید: ان یکون المراد مذکور فی اول الخبر من
الصلاح معرفة، معرفت خدا تصدیق رسول الله والتسلیم،
یعنی رضاء والاطاعة،
یعنی انقیاد. لا یصلح اولها
این فرمایش امام عليهالسلام است. درتتمة روایت. لا یصلح
اولها إلا بالآخرها، یعنی چه؟ لا یصلح اولها، یعنی
صلاح ومعرفت بدون امامت. عليهالسلام وتسلیم
وانقیاد. میفرماید: اینجا مراد ازاول
وآخریاحقیقی است، یا اعم ازحقیقی
واضافی بگیریم. یعنی لا یتم کل سابق إلا
بالله، اینها مکمل هم دیگر هستند. بعد میفرماید: وتطبیقها علی کل من المعانی ظاهر.
بعد این مطلب را بیان میکند. که ضل
اصحاب الثلاثة، یعنی چه؟ طبق
این بیان امام عليهالسلام میفرماید یعنی
کسانی که یرون الاکتفاء
بالثلاثة، سه تای اول یعنی
صلاح و معرفت و تصدیق اما بدون تسلیم دربرابر ائمه، امام عليهالسلام
فرمود: اینها گمراه هستند. والغناء عن الرابع، اینها گمراه هستند.ای
ضلوا تیهاً عن الحق، یا ازحق دورشدند، یا ازعقل دورشدند. چون
خداوند عزوجل لایقبل إلاّ العمل الصالح، وعمل صالح همین اعمالی
است که این طوری باشد. تکونون صالحین الی آخر. بعد
میفرماید که ازاین ما استفاده میکنیم. که
دلیلا علی ان المراد باولی الامر، که تسلیم دربرابرآنها،
واجب است امرای سرایا نیستند
[4]. همین که
امام فرمودند اینهایی که فاصله گرفتند ازما میگویند
قافیه چو تنگ آید، شاعر به جفنگ آید. اینها که فاصله
گرفتندازاهل بیت عليهالسلام به همین مشکلات افتادهاند. امام عليهالسلام
میفرماید که اینها اشتباه میروند. چون به چهارم توجه
نکردند. خوب حالا من این بیانی را که مرحوم ملاصالح دارد وقت
اجازه نمیدهد. نکتة دیگر هم میخواستم اشاره کنم، درارتباط با
معنای امام. حالا که اصرار داريد من ناچار هستم. معنای امام را بيان
كنيم و محور اين بحثمان است إن شاء الله که این امام را که شما خودتان هم
میگویید من مات و لم یعرف امام یا امام زمانه
این امام را برایمان بیان بکنید. این همان
اثنی عشراست. که خودتان هم نقل میکنید. این اثنی
عشر چه كساني هستند. اگر توانستید برای ما توضیح بدهيد که
این اثنی عشری که خودتان، نه اثنی عشر خلیفة،
نه امام، اثنی عشرامیر، هرچه که خودتان میگویید.
آیا مراد آنها هستند؟ اگر مراد آنها هستند برای ماهم بیان
بکنید که آنها چه كساني هستند. تحویل ما بدهید.
[1]. اگرمراداز عدة من اصحابنا که مرحوم کليني ميفرمايد را خواسته
باشيدبايد مراجعه کنيدبه آخر خلاصة الاقوال آنجا بيان ميکند. که عدّة من اصحابنا،
چه کساني هستند گاهي پنج نفر هستند، گاهي چهار نفر هستند، اينها را مراجعه بکنيد.
[2] خيلي مرحوم مجلسي براي پدربزرگوارش احترام قائل
است. تعبيرات را ببينيد. مخصوصا درکتاب ملاذ الأخيار،.
[3][3] به مناسبت يادم آمد مطلبي را
ازکامل بن عدي الکامل في الضعفاء جرجاني، کامل الضعفاء ازکتابهاي قديمي شان است.
هشت،نه جلد است. آنجا ميرسد به يکي ازروات، حالا زيادبن منذراست، يکي ازرواتي است
که شيعه است. ميگويد اين ضعيف است. چرا ضعيف است؟ نمونه ي رواياتش را که دال بر
ضعف است ميآورد، چون يکي از مبناي قدماي اهل سنت درتضعيف ياتقويت روات بررسي
روايتشان است. ازطريق روايات، اشخاص را ارزيابي ميکنندکه چه سنخ رواياتي دارند.
اين روايات دال برعدالتش است يا دال برضعفش؟ متأخرينشان هم همين مبنارا پيش ميکشند.
مثل ابن حجر وذهبي و... همين مبنارا پيش ميکشند. لذا اگر کسي فرض کنيد که توثيق
نداشته باشد. اينها رواياتش را نگاه ميکنند. جرجاني که الکامل في الضعفاء رانوشته
خودش هم ازقدما است. ميآيد ضعفاء را ميآورد ونمونه ي روايتشان را هم ميآورد. به
نظرم زياد بن منذراست، ميگويد اين ضعيف است. چرا؟لان عامة رواياته في اهل البيت. عليهالسلام الله اکبر، ميگويد
غالب روايتش درفضائل اهل بيت است. (الكامل في الضعفاء: 3/82 رقم الترجمه 635 ذيل
ترجمه داودبن ابي عوف حجاف.آيا اين ضعف است. بعد نمونه ميآورد، همين آيه رامي
گويد ببينيد چه ميگويد؟ لمن تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدي الي ولايتنا اهل البيت. عليهالسلام ببينيد چه ميگويد
اين نمونه ي روايتش است. لذا عملا مبنايشان همين است. که راوياني که رواياتشان مدح
اهل بيت عليهالسلام باشد، موجب تضعيف
راوي است. به چه بهانه است؟ ميگويند اين قبيل روات بدعت گذارند.يعني اعتقاد به
اين که اهل بيت عليهالسلام احق
هستند، اين را ميگويند بدعت، و اين راوي ميشود بدعت گذار. چون اعتقادش به اين
است که اهل بيت عليهالسلام اولي
هستند. آن وقت بدعت گذار اگرروايات درترويج بدعتش باشد، يعني درفضائل اهل بيت. عليهالسلام اين را ميگويند
ترويج بدعت. اين ديگر روايتش قبول نيست. خودش هم ضعيف است. البته ميدانيد که اساس
اين کارواساس اين حرف ازامويين است. بعد ديگر مکتوب شد وچاپي شد وجوزجانيها آمدند
جلوو جوزجانيها ديگرغيرازجرجاني است. او يک أعجوبهاي است. ميگويند اصلا اين آقا
اين مبنا را آورد دررجال. وبه اصطلاح شد قانون و قانونش کرد. و مقصودش ازاين
کاراين بود که فضائل اهل بيت عليهالسلام را قيچي کند. وقيچي کرد. بعد که يکي ازخود اهل سنت ميگويد در پاسخ جزجاني
اين بيحيا، اشاره به جوزجاني، ميگويد اين بيحيا کاري کرد که نتيجه اش اين شد که
بگوييم علي بن ابي طالب عليهالسلام يک
فضيلت هم ندارد. چرا؟ چون همين طورقيچي کردند ديگر. روات و راويان و هرکه اين طوري
بود پالايشش کردند، و ريختند بيرون. ضعيف، ضعيف، ضعيف،اينها نقل ميکردند روايت را
خودشان که نقل نميکردند. اينها نقل ميکردند که جلوي شان راهم گرفتند. خوب بعد
کتاب را بازمي کنيم چه دارد؟ فضائل عمروعاص، فضائل معاويه، فضائل مغيرة بن شعبة،
فضائل علي عليهالسلام چه؟ علي
عليهالسلام فضيلت ندارد. اين کاراينها بود.
الناس علي دين ملوکهم. معاويه نسلي را تربيت کرد. نميخواهم وارد جزئيات بشوم.
معاويه فرهنگ سازي کرد. صحبت شست و شوي مغزي نبود، حرف ذهبي است، ذهب الله بنور
بصره وبصيرته را ببينيد درشرح حال معاويه، ميگويد معاويه ربا جيلا من المنافقين،
ربا يعني چه؟ اصلا نسلي را تربيت کرد. خودش ميگويدازصفر بااينها کارکرد. چهل سال
هم کم نيست. چند تا نسل است چهل سال؟ سه نسل است، چهارنسل است، چه قدراست؟ پنج نسل
است. ازصفر شروع کرد. ازمهد کودک شروع کرد. کتاتيب، همان مکتب خانهها است. كتاب
احتجاج را، نگاه کنيد. ميگويد ازمهد کودک دستور داد کارکنند بااينها، آن وقت
اينها بزرگ شدند. آمدند دبيرستان، براي خودشان کارمي کردند. درمدارس دردانشگاه ها.
خوب اينها را استخدام کردند. لشکري، کشوري، حوزه ها، امام جمعه، امام جماعت،
بالاخره مراکز فرهنگي، ازاينها بکارگرفت. آن وقت ببينيد چه ميشود. فلاني روستا به
روستا ميرفت ومي گفت مردم استغفرالله علي عليهالسلام كافر، روستا به روستا ميرفت و تبليغات ميکرد عليه
مولا. امام جمعه بود، امام جمعه است. نه امام جماعت. ولي روزي نبود که صد وچهل
مرتبه مولا را لعن نکنند. جلوي مأمومين. خطبه ميخواند، انت مني بمنزلة قارون من
موسي. اين قضيه ي معاويه و شبيخون فرهنگي معاويه و شبيخون امويين راخيلي مطالعه
کنيد. خواب معصوم حجت است. خواب پيامبر اکرم (ص) را همه نقل ميکنند شيعه وسني.
ذيل اين آيه مراجعه کنيد. والشجرة الملعونة في القرآن، ذيل اين نگاه کنيد. همه ميگويند.
پيامبر چه خواب ديد؟ که بعد ازخودش کي منبر ميرود؟ ميمونها. ديگرتا آخر کسي
پيامبر را خندان نديد. عجب ميمونها ميروند منبر. آنوقت ميمونها را درآيه ي قرآن
ببينيد. کونوا قردة خاسئين، به کي ميگويد؟ به يهود. اينها يهود هستند. امويين
يهود هستند، وبدتر ازيهود هستند. اما قيافههاي اسلامي و ظاهر اسلامي و... اينها
خودشان هم ميدانند. الان اين وهابيها اينها نسل همانها هستند. اما چه؟ ظاهر
اسلامي. به نظر من روي قضيه ي امويين مطالعه درست نشده است،تحقيق درست نشده است،
کاربه جايي ميرسد که مثلا بعضيها ازخوديها ميگويند: امويين اسلام را مخلصانه
اسلام را به اروپا منتقل کردند. کدام اسلام را منتقل کردند؟ اسلامي که اهل بيت.
عليهالسلام در آن نباشد. ميبينيم دربعضي
مجلهها و روزنامهها تعجب ميکنيم. ازامويين دفاع ميکنند. ازعباسيين دفاع ميکنند.
لعنت خدا برعباسيين و امويين. چي براي ما اينها چه گذاشتند. حالا روي اين قضيه
مطالعه شود. من عقيدهام اين است اينها نفوذي هستند. امويين نفوذي هستند، وهابيها
هم الان نفوذي هستند. وبراي هدم اسلام آمدهاند. آنها هم براي هدم اسلام آمده
بودند وکوتاهي هم نکردند. هرکاري هم که ميبينيد نکردهاند چون نتوانستهاند. چون
هرچه درتوانشان بود انجام دادند. روي اين قضيه مطالعه بشود.
ذهبي ميگويد: خلف معاوية خلق كثير يحبونه و يتغالون فيه و
يفضلونه إما قد ملكهم بالكرم و الحلم و العطاء و اما قد ولدوا في الشام علي حبه و
تربي اولادهم علي ذلك. سير اعلام النبلاء، ج3، ص119، الرقم25
[4] کوچک نکنيد سطح را. آنقدراينها ميآيند سطح را
ميآورند پايين که مطابقت بکند با آن کساني که مورد نظر خوشان است. حاضرنيست امامت
را بياورد بالا که متناسب با نبوت باشد. نه، نبوت را ميآورد پايين. يک اشتباهي
فلاني کرده متعه ي حج ر اممنوع کرده، متعه ي نساء را ممنوع کرده، حي علي خير العمل
را ممنوع کرده، خوب شما که اعتقاد به عصمت شان نداريد، چه اصرار است که توجيه
کنيد. ما اعتقاد به عصمت داريم. توجيه ميکنيم. شما که نميگوييد معصوم هستند. خوب
بگو اشتباه است. من نديدهام جايي بگويند اشتباه کرد فلاني. بلکه دائره ي عصمت را
ازما خيلي وسيعتر ميدانند، ما ميگوييم چهارده نفر، آنها ميگويند صدو بيست
هزارنفر. آنها ميگويند همه ي اصحاب اما خودش را بياور ولي اسمش را نياور. اسمش را
عوض کردهاند نميگويند عصمت ميگويند چه؟ عدالت. خوب بگوييد اشتباه کرديم، ابدا،
ابدا. ابن تيميه رانگاه بکنيد،همين ابن تيميه که همين طور هتاکي ميکند به اهل بيت
عصمت، يک جا به خليفه ي دوم جسارت کرد. چه بود جسارتش؟ گفت أخطأواي واي قامت
الدنيا ولم تقعد ـ آسمان به زمين آمد... اين کلمه ي أخطأ را که گفت احضارش کردند.
گفتند تو گفتهاي فلاني أخطأ! گفت ببخشيد. اشتباه کردم، توبه ميکنم. توبه کرد،
نسبت به دومي. اما ببين در کتابهايش أخطأ علي في سبعة عشر مسئلة، خالف علي نص کتاب
الله، با قرآن مخالفت کرده است. چند جا الي آخر. بگذريم ما ميخواهيم بگوييم شما
اينجا را بگوييد اشتباه است. نه ايشان مجتهد است. پيامبرچه؟ پيامبرهم مجتهد است.
خوب مخالفت مجتهد لمجتهد ضرري ندارد. پيامبر روي اجتهادش فرمود حلال است. فلاني هم
روي اجتهادش فرمود حرام است. حرف قوشجي است. که مرحوم اميني ميفرمايد که إقراء ثم
اضحک ثم ابک،نگاه کنيد. بخوان بعدش هم بخند وبعدش هم گريه کن. که ببين مقام نبوت
را چه قدر تنزل دادند که به نظراتشان بخورد. مراة العقول، ج2، ص302، ح6، باب معرفة
الامام.