روایت
«
من مات و لم یعرف امام زمانه »
تقریبا بررسی و استقصا شد ومعلوم شد که مضمون این روایت
متواتراست هم درکتابهای خود ما و هم درکتابهای اهل سنت که ما در مرحلة
بعد به آن اشاره خواهیم کرد. ولی صحبت در دلالت آن است ما این
معناي «موت جاهلی» را تبیین کردیم که مراد چیست؟
درمقام تبیین البته به قدرفهم خودمان.
نوبت
میرسد به معرفت که مراد از معرفت چیست؟من مات و لم یعرف.
بعضی
از فضلا ی بحث پیشنهاد میکردند که امام عليهالسلام را هم
بیان کنید، مراد ازامام عليهالسلام کیست؟ البته پیشنهاد
ایشان پیشنهاد بجایی است.
ولی
وقت میگیرد، امام همان ائمة اثنی عشرعلیهم صلوات
المصلین و امروز آقا حضرت ولی عصرعلیه السلام یا مراد
همان اثنی عشری که اهل سنت مدعي هستند و نتوانستند به
جایی برسند اگر بیایند این روایت را برما
توضیح بدهند و تطبیق بدهند، حالا این هم پیشنهاد حاج آقا
(يكي از شاگردان درس) بود اگر رسیدیم ان شاء الله به این هم
میپردازیم. که مراد ائمة اثنی عشر با همین اسم هستند،
همین اسماء معصومین علیهم السلام بماندبرای مرحلة بعد.
خوب معرفت یعنی چه؟ همان عرفانی بود که امثال هاشم مرقال
یا عمروبن حمق یا عماریاسر (که حرف تکان دهندهای دارد.
ببینید در کفایة الأثر) اینهاست مرادازمعرفت،
اگراینها باشدکه کلاهمان پس معرکه است.
ما
کجا و اینطور شناخت کجا! یا مراد از معرفت این
برداشتهایی است که عامه دارند عبارتی را من (حتی اسم او
را دوست ندارم ببرم؛ ولی بالاخره چارهای نیست) عبارتی را
ابن تیمیه علیه ما یستحق میگوید که مراد
ازمعرفت همین ولاة امر هستند. بله این (عرض کردم عبارت مستحق له آن
نیست که ما درجلسات علمی حرف آن را بزنیم. اما دیگر چارهای
نیست.) امروز این آقا نزد تكفيريها به عنوان المرجع و الرأس مطرح است.
همة وهابیها این شخص را به عنوان مرجع رأس و به عنوان امام قبول
دارند. خوب این آقا وقتی که میرسد به این روایت
میگوید مراد از معرفت این است ! «فاعلم ان هذا الحدیث دل
علی ما دل علیه سائر الاحادیث الآتیه. مضمون
یکی است. چه؟ من أنه لا یخرج علی ولاة امور
المسلمین. حق خروج بر ابن زیاد و حجاج و بر هیچ کس از ولاة بر
مسلمين را نداريم همین که یدک بکشد اسم والی مسلمین را،
اين يك مصونيت است. والسلام. من مات و لم یعرف امامه مات میتة
جاهلیه، یعنی من مات و خرج علی حجاج مات میتة جاهلیه»
یعنی
درواقع دست وپای مسلمین را این روایت میبندد.
میگوید که: وان من لم یکن مطیعا لولاة المسلمین
این خیلی حرف است.
و
اعلم ان من لم یکن مطیعاً لولاة الامور. کسی که مطیع
اینها نباشد. مات میتة جاهلیه. بعد آنرا تطبیقش
میدهد بر شیعه. میگوید: هذا ضد قول الرافضی. فانهم
اعظم الناس مخالفة لولاة الامور، این معروف است. زیر بار ولاة امور
نمیروند درست است ما این را شرعی نمیدانیم.
ولایت اینها ولایت شرعی نیست، و ابعد الناس عن
طاعتهم الا کراهاً. مگر بزور. خوب آیا مراد ازمعرفت این است که هرکس
باشد، اطاعتش کن؟
ابو
جعفر طحاوی در شرح عقیدة طحاویه مطلبی را نقل میکند.
البته این کتاب دردانشگاه هایشان تدریس میشود، اصلش
این است که نافرمانی از سلاطین و ستمگران وامیران؛ هرچند
ستمگرباشند، جایز نيست. این است معنای من مات و لم یعرف
امامه یا امام زمان و ما هرگز دست ازاطاعت آنان برنمی داریم.
اگر چنين احادیثی برای صدام و فهد خوانده شود، چقدر سبب
تقویت ارکان اینها است. میگوید ما دست برنمی
داریم و اطاعت آنان، اطاعت خداست. خوب این یکی (شرح
علی الطحاویه، صفحة 110).
نظر
احمد بن حنبل را قبلا خوانديم این کتاب السنه او مطالب عجیبی
دارد. مطالعه میکردم، بهتم زد! راستی این است عقیدة آنها
یک وقت اشاره خواهم کرد. ایشان میگوید: ایمان به
خلافت خلفا ء جزءی ازعقیدة اسلام است. ایمان به فلانی،
فلانی، فلانی، خوب شما مقالات اسلامیه را ببینید
صفحة 323 عقیدة الطحاویه باز صفحة 471 مطلبی را یکی
ازعلمای اهل سنت نقل میکند البته نقطة مقابل اینهاست. که
ازاین سنخ صحبتها خوشش نیامده آقای عبد الرحمن عامر در كتاب
الطغیان السیاسی ص317 میگوید: من خرج من الطاعة و
فارق الجماعة فمات مات میتة جاهلیة کسی که سرپیچی
کند ازاطاعت حکام این بمیرد به مرگ جاهلیت مرده من کره من
امیره شیئا. یک چیزهایی دید که خوشش
نیامد. فلیصبر. صبرکن سرپیچی نکن چرا؟ فانه من خرج من
السلطان شبرا. کسی ازحدود سلطنت سرپیچی کند ولو یک وجب
مات میته جاهلیه. بعد حدیثی به پیامبر صلاللهعليهوالوسلم
نسبت میدهد که فرمودند: «
یکون بعدی
ائمه لا یهتدون بهدای »الله اکبرمسیر دیگری
پیش میگیرند لا یستنون بسنتی. اصلاً روش آنها سنت
من نیست. و سیقوم فیهم رجال قلوبهم قلوب الشیاطین.
شیاطین هستند که حکومت میکنند بر مسلمین. راوی
میگوید که گفتم خوب چه کار کنم درآن وقت؟ وظیفه چیست؟ نه
به راه تو یا رسول الله صلاللهعليهوالوسلم لایهتدون به هداک. نه
تابع اسم تو هستند. شیطان هستند. اینها حاکم اندبرمسلمین. چه
کارکنیم؟ قلت: کیف اصبح یا رسول الله صلاللهعليهوالوسلم .
چه کار کنم؟ (نسبت دادند به پیمبر) فرمود: «ان ادرکت ذلک تسمع و تطیع
للامیر» اطاعت کن. گوش شنوا داشته باش و ان ضرب ظهرک و اخذ مالک. هرچند به
تو هم بتوانند بزنند، اموالت راهم مصادره كنند. فاسمع و اطع. حکومت
جبارعباسی چند سال حکومت کرد؟ 400سال اینها را رواج ميدادند.
کتابی دستم رسید ازیکی ازعلمای مالکی که
عقاید حنابله
[1]
را نقل میکرد ومستند. یک کتاب دیگر ازکویت دستم
رسید آن (نستجير بالله) امام حسین عليهالسلام را محکوم میکرد.
یزید نامه بود؛ دفاع ازیزید. حالا ببینید.
خوب اما این خودش اهل سنته... کتاب اولی مؤلف حسن بن فرحان مالكي ميگويد:
اینجا دیگر من تعجب میکنم شماها نسبت به امویین
حساس هستید. روش حنابله اين است؛ کسی اجازه ندارد به
امویین جسارت کند. فوراً موضع میگیرید؛ حتی
یزید. و دربرابر کسی که نسبت به یزید حرف بزند به
قدري حساسیت نشان ميدهيد كه اگر نسبت به امیرالمؤمنین عليهالسلام
جسارت بکند، ندارید. جهتش چیست؟ فرهنگتان. شمااین فرهنگ را رواج
دادید. خوب این مطالبی که من نقل کردم حرفهای بود که
شوکانی نقل میکند. شوکانی خودش اهل سنت است وعجیب است
خودش میگوید این روایاتی که دارد پشت سرهرکس نماز
بخوانید، و إن عمل الکبائر. میگوید این روایات
امویین هست. چون استاندارانشان ولاتشان معمولاً مجرم بودند معمولاً
گناهکار بودند ودرمحراب هم میرفتند، نمازجماعت میخواندند.
برای اینکه مردم به آنها اقتدا کنند این روایات راجعل
میکردند. تویی که برای امامت جماعت این حرف را
میزنی، چطور برای ولایت امور مسلمین این
مطالب رانقل میکنی؟ خوب این آقا مطالبی نقل میکند،
عبدالله عامر ردش میکند. میگوید اینطور نیست.
که
اطاعت در بست و بيچون چرا باید باشد. معرفت معنایش این
نیست. میگويد این روایت است که اگرهم تورا زد، اموالت را
گرفت نمیدانم چه کرد اطاعتش بکن. درست است. دلیل علی وجوب طاعة
الامرا و ان بلغوا فی العسف و الجور الی ضرب الرعیة و اخذ
اموالهم فيكون هذا مخصصا. ببینید میگوید این
روایات تخصیص این آیه است: «
فمن
اعتدی علیکم فاعتدوا»
[2]
این تخصیص خورده به اعتدی اگرسلطان تعدي كرد حق مقابله به مثل
نداري!! دیگرلاتعتدوا. اموالت را گرفت نگیر. مقابله نکن. سپس میگوید
من تعجب میکنم. کیف جاز ان تقام الامامه لاجل ردع الظالم و الاخذ
للمظلوم. میگوید اصلاً فلسفة امامت چیست؟ فلسفة وجود امام
چیست؟ میگوید فلسفهاش این است که ظلم رادفع کند و حق
مظلوم را بگیرد و اقامة حدود بکند. میگوید خوب فلسفة
وجودی امام این است. بعد ثم نجیز للقائم بذلک. که امام باشد، ان
یکون ظالماً فاسقا، اشکال خوبی است. میگوید فلسفة
وجودی امام این است که دفع ظلم بکند، اقامة حدود بکند. ولی اگر
خود امام اینطور باشد، تكليف چيست؟ چرا میگویيد معرفت
یعنی این؟ بعد میگوید و خیر من اوضح هشاشة
هذا المنطق... میگوید بهترین کسی که توضیح داده
ابن حزم است، اين شخص نزد اهل سنت جایگاه چنداني ندارد؛ چون به همه پرخاش میکند؛
لذا بعضي میگویند که زبان ابن حزم ازشمشیر حجاج بدتراست، به
پای همة آنها پیچیده است. این روایت را که نقل
میکند میگوید: کل هذا لاحجة لهم فیه لما تقصيناه. تمام
این روایتی راکه نقل میکنند نمیتواند آن معرفت را
تبیین کند. اما امره بالصبر، میگوید، گفتید
پیمبر صلاللهعليهوالوسلم گفته صبر کنید دربرابر ظلم حکام جور. و
اخذ مال و ضرب به «پشت» او بزند. صبرکنید میگوید: انما ذلک بلا
شک. درسته صبر کنید. اما اذا تولی الامام ذلک بحق. یعنی
بالاخره اجرای حد و اقامة حقوق باشد. و هذا مالا شک فیه انه فرض
علینا الصبر. بما گفتند صبرکنید. و ان امتنع من ذلک بل من ضرب رقبته
فهو فاسق عاص لله. بلکه اگر او را ميخواست بكشد، باز هم چیزی
نگویید.
امّا
ان وجب علیه؛ اگر واجب القتل باشد. خوب وامّا، ان کان ذلک بباطل. شما
ببینید چهل نفرشهادت کذب دادند علیه حجر بن عدي يكي از شيعيان
علی بن ابی طالب عليهالسلام معاويه هم دستورداده که او را
بکشید به همراه نه نفر ديگر؛ ولی میخواهد چه کارش کنند،
قانونیش کنند. چهل نفر یکی شان همین شریح
قاضی بود، ديگري هم خالد بن عبدالله قسری است. تاریخشان را نگاه
کنید.
شخصي
درمدینه منوره به ما رسید ـ از منبریهای مناطق شیعه
نشین حجاز بود ـ گفت: من دانشجو بودم. استاد دانشگاه علیه شیعه
حرف زد. من بلند شدم، دفاع کردم. گفتم: شما که این حرفها را
میزنی، مدرك آن کجاست؟ گفت: رفت هشتاد تا امضاء از دانشجوها جمع کرد
که من سرکلاس قرآن را زیرپا گذاشتم، هشتاد نفر امضاء كردند. دادگاه
علیه ما حکم غیابی صادر کردند که باید اعدام بشود.
میگوید: شش، هفت ماه ما مخفی بودیم وتا به نحوی
خدا ما را خلاص کرد. هشتاد تا امضاء که این آقا قرآن را زیر پا
گذاشته. کجا ما این کار راکردیم! برگردیم. اما اذا کان بباطل
معاذ الله. بیایم تعریف کنیم، کارمعاویه را ما
بیاییم تأیید کنیم، کارهارون را میگوید
نه معاذ الله. برهان ذلک. میگوید آن آیاتی که اشاره
کردید «ولا تعاونوا علی البر»بعد میگوید
یقین داریم که شکی هم در آن نیست. يدري و کل مسلم
ان اخذ مال مسلم أو مال ذمی بغير حق... اموال ذمی را هم بدون حق
یا او را بزند، این اثم هست. این عدوان هست.
و
پیغمبر صلاللهعليهوالوسلم فرمود: ان دمائکم واعراضکم حرام
علیکم. و قال الله توبیخاً و تحقيراً لقوم فرعون و اتبعوا امر فرعون و
ملأه و ما امر فرعون برشید.
[3]
که درمقام توبیخ هست. واتبعوا کل جبارعنید.
تا
میرسد که بالاخره این برنامهای که شما
میگویید درست نیست. این حرفی راکه شما مطرح
میکنیدکه حاکم ظالم هم باشد، بايد از او تبعيت كرد، درست نيست.
دستوراست.
الان هم نظر اکثریت اهل سنت همین هست. روایت من مات را
نتوانستند منکر بشوند. فقط آقای ابن تیمیه است یکی
به نعل یکی به میخ میزند.
بعضی
ازمعاصرین اهل سنت هستند که میگویند این از من
درآوردی های شیعه است. دکتر علی شامی ميگويد ان
حدیث من مات هو حدیث شیعی. لیصحوا به مذهبهم في
الامامة. خوب دیدید توجيه درستي نیست. و اين درکتابهای
ما، کتابهای قدیم، و حتی در کتابهای خودشان هست. حالا ما
میخواهیم ببینیم معرفت که در روایت آمده است، مراد
چیست؟ چهارده، پانزده تا روایت در کافی شریف آمده با
محوریت تبیین معرفت اشتباه نکنم دربحار چهل تا روایت. که
بعضي از آن از کافی شریف و اکثرش از کتابهای غیر کتب
اربعه است. لابد مستحضرهستید مرحوم شیخ بزرگوار ما شیخ
مجلسی تعمد داشت که از کتب اربعه دربحار نیاره، میدانید
چرا؟ ببینید تواضع این بزرگوار را میگويد من از
کتابی که در بحار از آن نقل شد، آن كتاب گويا، نسخ میشود. من
میخواهم این چهار تا کتاب به عظمت خودش، ابهت خودش بماند. لذا نقل
نمیکنم، مگر نادراً.
[4]
دقت کنید ازکتب اربعه کمترمی آورد. اینها بماند نقل نشود. شما
دقت کنید کتابهای که ایشان نقل کرده، معمولاً نقل شده.
اخیراً شروع کردهاند مصادربحار را چاپ کردند. زحمت کشیدند، تلاش
کردند، خیلی هم کار خوبی است. شکرالله سعیکم. ولی
باز كمتر به آنها مراجعه ميشود؛ چون خود بحار هست.
خلاصه
ایشان چهل تا روایت میآورد، که بعضی ازکتاب شریف
کافی است. حالا ما ببینیم معرفتی که آمده مراد
چیست؟ قبل ازاینکه من وارد روایت کافی بشوم، این دو
تا روایت را نقل کنم برای شما، یک اکمال الدین، جلد 2
صفحة 441 باب 43 حدیث 12. روایت از ابو نصرالطریف میفرماید:
دخلت علی صاحب الزمان عليهالسلام فقال: اتعرفنی؟ عرض کردم: نه.
فقال: من أنا؟ من كه هستم؟ فقلت: انت سیدی و ابن سیدی. هم
خودت مولای من هستی، وهم پسر مولای من هستی. امام عليهالسلام
فرمود: فقال: لیس عن هذا سئلتک، من أنا جوابش این نیست، قال:
طریف. درمتن چنين آمده فقلت: جعلت فداک، ببخشید من دیگر
بیشتر از این بلد نیستم.
روایتی
را مرحوم سيد أحمد مستنبط درکتاب القطره از كتاب كنزالفوائد كراجكي نقل کرده. که
روزي پیامبراکرم صلاللهعليهوالوسلم به ابوذر میفرماید:
«علی عليهالسلام کیست؟ آيا اين شخص را ميشناسي. علی عليهالسلام
کیست؟ ابوذر در پاسخ ميگويد: هذا اخوك و ابن عمك و زوج فاطمة البتول و
ابوالحسن سيدي شباب اهل الجنة. پیامبر اکرم صلاللهعليهوالوسلم مطالبي
را كه تقريباً سه صفحه است پيرامون اميرالمؤمنين عليهالسلام توضیح
میدهد که علی بن ابی طالب عليهالسلام کیست
[5].به
حديث كمالالدين برگرديم:
لیس
عن هذا سئلتک. طریف گفت من بیشترازاین بلد نیستم. امام
فرمود: أنا خاتم الاوصیاء. حالا یا خاتَم یا خاتِم، کدام را
بگوییم؟ أنا خاتِم الاوصیاء و بی يدفع الله عزوجل ألبلاء
عن أهلی و شیعتی. اگرخداوند عزوجل دفع بلا میکند ازشما و
بستگان ما ـ که ان شاء الله شیعة امام زمان باشیم ـ به واسطه ما است.
[6]
این روايت ببینید مضمون همان عبارتی است که درزیارت
جامعه است. بکم ینزل الغیث و بکم ینفس الهم و بکم یکشف
الضر. یا دردعای عدیله یکی ازعزیزانی
که الان هم دراینجا هستند زحمت کشیدند، چند سال قبل جزوهای را
راجع به معرفت امام نوشتند
[7].
آن هم خوب است. بالاخره نکات خوبی درجزوه هست. دعای عدیله،
ببقائه بقیة الدنیا بیمنه رزق الوری بوجوده ثبت الارض و
السماء.
اما
به روایت دوم اشاره کنم. این روایت را بحارالانوارجلد 36 صفحة
407، ازکفایه الاثر قمي. ص259 نقل میکند. البته بخشي از آنرا فقط
میآورد؛ ولي روایت مفصل است. حتماً روایت را در کفایة
الاثر ببینید؛ وقت بگذارید. یاد وصیت مرحوم علامة
حلی افتادم. ديشب جایی بودم و در سخنراني به اين وصيت اشاره
کردم، به آخر كتاب قواعد علامه نگاه بکنید. چه سفارشهايي دارد! میگوید:
حدیث مطالعه کنید. به حدیث دقت کنید. به معانی
احادیث بپردازید. سفارش از آن کسی است که علم من اعلام الطائفه
است. خلاصه این آدرسهایی که من دادم اینها همه
احادیث در اين موضوع است. شما وقت بگذارید. نورهمینها است.
روایت مفصل است.فعلاً من مقداری ازعبارت را میخوانم، تا
برسیم به شاهد. امام صادق عليهالسلام میفرماید:
[8]
و ادنی معرفه الامام. کمترین رتبة شناخت امام این است که
بدانیم،
أنه عِدل النبی صلاللهعليهوالوسلم
». الله اکبر. این کجا وحرفهای امثال ابن تیمیه
کجا؟ که بالاخره میآید هارون الرشید و معاویه را
کنارامام میگذارد. عدل النبی صلاللهعليهوالوسلم الا درجة
النبوة و وارثه. امام عليهالسلام وارث پیغمبر است. و أن طاعته طاعة الله.
ببینید ديگران ميخواهند چه كساني را قالب کنند. ببینید
شبیه سازی میکنند. طاعت یزید را، این کتاب
را من خواندم اصلاً حالم به هم خورد. میگويد امام حسین عليهالسلام
باید ازیزید اطاعت کند و میخواست اطاعت کند، میخواست
بیعت کند، اما این شمر نگذاشت. باز خدا را شکر ما دیدیم
از جانب سلفيها یک فحشی هم به شمر دادند. چون معمولاً لعن شمر را جايز
نميدانند و به اينها فحش نمیدهند. به اهل بیت جسارت میکنند،
ولی به اینها اصلاً جسارت نمیکنند. شمر نگذاشت میخواست
برود بیعت کند. امام عليهالسلام میفرماید که: طاعته طاعة
الله و طاعة رسول الله و تسلیم له. کمترین شناخت امام عليهالسلام
این هست. و تسلیم له فی کل أمر و رجع الیه و اخذ بقوله.
این کمترین درجة شناخت است. که بدانیم امام عليهالسلام زمان
عدل حضرت محمد است صل الله علیه و آل محمد. البته نبوت نه. اطاعت امام زمان
(عج) اطاعت خدا است، اطاعت پیامبر اکرم صلاللهعليهوالوسلم است و ما
تسلیم باشیم در برابر اوامر ایشان هرچه گفتند
[9]
و اگر مشکلی، سؤالی، مطلبی پیش بیایید،
ما باید مرجع مان چه كسي باشد؟ خود ایشان. به آنها باید
برگردیم. این کمترین مرحلة شناخت امامت است. تا نوبت بعد.