دو روایت از مستدرک الوسائل نقل
کردیم. در باب جملة ما
یثبت به الکفر و الارتداد. روایت
اول را مستدرک الوسائل از کتاب جعفر بن محمد بن شريح حضرمی نقل میکند.
[1]
روایت دوم را از کتاب اختصاص نقل میکند. به امام عرض میکند:
اين گونه که شما خواندید ما نشنیده بودیم.
من مات بغیر امام مات میتة
جاهلیة. امام حی یعرفه.
[2]روایت را مرحوم نوری از
اختصاص مفید نقل میکند. که ما در سندش یک تاملی
داشتیم. هم خود کتاب و هم سند. خوب از امام عليهالسلام سوال میکند،
فرمودند که آقای عمر بن یزید میگوید امام کاظم
عليهالسلام فرمودند: من مات بغیر امام، کسی که امام را نشناسد و
بمیرد مات میتة
جاهلیة. این جمله را در جای
دیگر من نديده بودم. امام حی یعرفه. در هر دوران یک امام
عليهالسلام زنده باشد و باید او را بشناسم. کانه آن راوی هم
برایش تازگی داشت. به امام عرض کرد: من حدیث را به این
صورت از امام صادق عليهالسلام شنیده بودم. اما این نحوی که
شما میفرمایید، نشنیده بودم. حی را نشنیده
بودم. امام عليهالسلام قسم خوردند: فرمودند: قد و الله قال ذلک رسول الله صلاللهعليهوالوسلم
به خدا قسم پیامبر اکرم صلاللهعليهوالوسلم اینطوری
فرمودند: امام حی یعرفه و قال رسول الله صلاللهعليهوالوسلم،
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: من مات و
لیس له امام و یسمع له و یطیع. در بحث معرفت روی
این دو جمله خیلی تاکید شده است. پیامبر صلاللهعليهوالوسلم
این را فرمودند، کسی که بمیرد امامی نداشته باشد که نسبت
به آن امام گوش شنوا و نسبت به امام سراپا تسلیم و اطاعت، اگر چنین
امامی نداشته باشد، مات
میتة جاهلیة.
[3]روایت سوم نيز
از مستدرك ج 18 ص 181 از امالی شیخ مفید، صفحه 120 حدیث
4. راوی مالک بن ضمرة است.
[4]
از امیر المومنین عليهالسلام نقل میکند که حضرت عليهالسلام
فرمودند:
قال رسول
الله ومن مات و هو یبغضک، مات میتة جاهلیة.
غیر از متن قبل است كه ميگفت: من
مات و لم یعرف امام زمانه.
[5]آخرین روایتی که مرحوم
نوری در کتاب شریفشان نقل میکنند، همان جلد 18 ص 187 از مرحوم
میر لوحی است.
[6] حالا مشکلی بوده
بین ایشان و مرحوم مجلسی، مشکل چه بوده؟ نمیخواهم وارد
این بحث شوم. این بزرگوار معاصر مرحوم مجلسی بوده است.
کتابی دارند به نام الاربعین، در آنجا از کتاب غیبت علوی،
طبری نقل میکنند «من کتاب الغیبه الحسن ابن حمزه العلوی
الطبری. این در بحار هم نیست، قال ابو علی محمد بن همام،
شرح حال محمد بن همام را ببینید در کتاب نجاشی، نمیخواهم
خیلی از بحث پرت شوم. یک نکتهی بسیار
ظریفی در آنجا است. در قرن سوم ظاهرا این آقا از احمد بن ما
بنداد نقل ميكند كه برادر این آقا ـ احمد ـ، اینها همه شان ظاهرا
مجوسی بودهاند. برادر این آقا مسلمان میشود ولي غير
شیعه، ولی خود احمد مسلمان شیعه میشود (قرن سوم).
کسانی که میگویند فلانی ایران را مسلمان کرد،
فلانی در حدود سال 25 وفات کرده است. تا اوايل قرن سوم بخشی از
ایران هنوزمجوسی بودند، چه طور میگویید اسلام را
اینجا آورد. مجوسی بودند. تاریخ این را نگاه کنید،
پاورقی الذریعه را ببینید. خلاصه مجوسی بود و بعد
مسلمان شد. در راه حج آقای عبد الرزاق صنعانی را میبینید
و میگوید بگو مذهب حق کدام است آرام به او میگوید از
مذهب اهل بیت عليهالسلام پیروی کن و از اینها اطاعت کن
از اینها تبعیت کن. فهمیدم راه حق چیست و شیعه شدم.
قصه را نگاه کنید. چند تا نکته از این بحث بدست میآید.
1. عظمت خود عبد الرزاق 2. اعتقادات عبد الرزاق 3. این نکتهای که
خیلی روی آن مانور میدهند که فلانی همه را مسلمان
کرد. اگر اسلام ايران مرهون فلانی بود، پس چرا سال30 عثمان به خراسان لشکر
کشید
[7]، به کرمان لشکر
کشید؟ اگر اسلام را اینجا آوردند پس چطور در قرن سوم میگوید
من مجوسی بودم. خلاصه اینها را مطالعه کنید هرچند به بحث الان
ربطی ندارد.
می گوید که در کتاب نوادر
الانوار روایتی را نقل میکند که سئل ابو محمد، ابو محمد امام
حسن عسکری عليهالسلام است. ظاهرا این روایت را ما نقل
کردیم، اما به طریق دیگر. حالا برای شمابخوانم خودتان
اذعان میکنید. روایت این است: از امام عسکری عليهالسلام
سوال شد: عن الخبر الذی روی عن آبائه، این خبر در اذهان همه جا
افتاده بود و مرتکز همه بود. خلاصه ازامام عليهالسلام سوال میکند
آیا به خبری كه از پدران بزرگوارتان نقل شده، (
ان الارض لا تخلو من حجه
لله علی خلقه الی یوم القیامة)
زمین از حجت خدا بر خلق خدا خالی نمیشود تا روز قیامت،
من مات و لم یعرف امام زمانه، اگر بمیرد و حجت را نشناسد، امام زمانه،
ما دنبال این عبارت میگردیم، امام زمانه، در هر زمان امام
حی است. پس کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد مات میتة جاهلیة.
به امام عسکری عليهالسلام عرض میکند که آیا این
روایت درست است؟ و قال ان هذا حق، کما ان النهار حق.
ما این
حدیث را از وسائل ج 16 نقل کردیم.
[8]
گفتیم از اعلام الوری آوردیم. هدف از استدراک آقای
نوری چیست؟ همین روایت را نقل میکند اما ظاهرا
سندش هم همان سند است، محمد بن عثمان بن سعید است منتهی از
کتابهای دیگر نقل میکند.
[9]
آن کتاب شاید قدیمتر از کتاب مرحوم طبرسی باشد. بحار
الانوارمفصل راجع به این روایت مطالب دارد مراجعه کنید به بحار
ج 2 ص 84. جلد 8 ص 362، و جلد 23 ص 41، و جلد 53 ص 76 که آن دیگر مفصلتر
است.
یک روایت را نقل میکنم
و وارد بحث دیگری میشوم.
بحار الانوار در جلد2 از سرائر نقل
میکند. از کتاب ابن قولویه، از امام صادق عليهالسلام از
پیامبر اکرم صلاللهعليهوالوسلم همان روایت معروف و
من مات بغیر امام
مات میتة جاهلیة،
[10]ص 316.
روایت دوم[11]
را باز بحار نقل میکنداما جلد 8 ص 13از عیاشی من نشد مراجعه
کنم عیاشی رااز بحار نقل میکنم.عمار ساباطی، (بنده در
فقه یک نظر خاصی نسبت به ایشان دارم چیزی که الان
به ذهن شماست، چیست؟ عمار ساباطی، ثقه. من متفردات او را قبول ندارم.
چون متفردات شواذ را نقل میکند. کسی که نقل میکند یک تحقیقی
کند. مراجعه کند به نظرات مرحوم تستری در قاموس ببیند روايات شاذ دارد
که نقل میکند به خيلي از شاذ نمیشود اعتماد کرد. همین که بعضي
گفتهاند سن بلوغ دختر 13 سال است، یک ایرادش این است كه روايت
از عمار ساباطي است و ما به شواذ او نمیتوانیم عمل کنیم.
ولی این روایتی
که نقل میکنیم اولا در اصول دین است در ثانی در شاذ هم
نیست این متواتر است. حالا میخواستم به شواذ اشارهای
بکنیم.
او 35 مورد شاذ دارد و عمل به آن نشده
است. اين تنها حرف بنده نیست و اينكه به اين موارد عمل نکردند، با
اینکه قبل از ما هم آنها دیدند اعراض کردند شاذ ایشان را کنار
گذاشتند.
روایت از امام صادق عليهالسلام
است: لا یترک الارض بغیر امام. امام عليهالسلام
این طور فرمودند که زمین بدون امام رها نمیشود. کدام امام؟
بغیر امام يُحل حلال الله و یُحرم حرامه. امام این است
هیچ وقت زمین از چنین امامی که حلال خدا را حلال و حرام
خدا را حرام کند، خالی نمیشود. و هو قول الله یوم ندعوا کل
أناس بإمامهم، بعد امام میفرماید: قال
رسول الله صلاللهعليهوالوسلم :
من مات بغیر امام
مات میتة جاهلیة.
ظاهرا جلسه یک طوری بود که
تحمل نمیکرد این مطلب را و این فرمایش را. لذا دارد که
فمدوا اعناقهم، سرها بلند شد، فتحوا اعینهم، یعنی چه؟ کسی
که امام رانشناسد، آنها هم مطمئن بودند امامی که بااین توصیف
یحلل حلاله، یحرم حرامه، اینها حکام و سلاطين و خلفاء نبودند.
آنها منظور نیستند. کسانی دیگر هستند. آن کسان دیگر را
نمیشناسیم، پس اگر بمیریم موت جاهلیت،
برایشان تعجب آور بود.مدوا اعناقهم و فتحوا اعینهم. امام صادق عليهالسلام، ظاهرا زود اینجا باصطلاح صحنه را مدیریت کردند و زود
قضیه را جمع کردند و یک توجیه دیگری کردند. و قال
ابو عبد الله لیست الجاهلیه الجهلاء. فرمود: مراد کفر نیست،
(فلما خرجنا من عنده).
عمار ساباطی میگوید
از خدمت امام عليهالسلام آمدیم بیرون. قال لنا سلیمان:
یکی از اصحاب امام عليهالسلام همراه ما بود. به ماگفت: هو و الله الجاهلیة الجهلاء
همانی که آقا اول فرمودند. کسی که امام را نشناسد به مرگ
جاهلیت، قبل از اسلام مرده است.
لکن لما
رآکم مددتم اعناقکم و فتحتم اعینکم، قال لکم كذلك،
شما برایتان یک امر تازهای بود. لذا امام مسیر صحبت را
تغییر دادند.
[12] روایات دراین زمینه
زیاد است. به حد تواتر است. و ان شاء الله روايات از اهل سنت را هم متن و هم
حرفهایی که زدهاند را نقل ميكنم ولي اجازه بدهید وارد محور
بعدی بحث يعني معناي معرفت شوم. معناي جاهلیت کم و بیش معلوم شد
که جاهلیت یعنی چه؟ ضلال است، فسق است، کفر است؟ مفصل بحث
خواهیم کرد که نظر فقهاء چیست؟ بر طبق اين فهم و برداشت نظر میدهند
یا نه؟ اما صحبت معرفت است. یعنی ما امام عليهالسلام را
بشناسیم، امام زمان را، مراد ازمعرفت چیست؟ عارفا بحقکم،
یعنی امام مفترض الطاعة
است. یا معناي معرفت عمیقتر از این است؟ بحار الانوار،
عنوانی دارد، معرفت الامام و الرد الیه، جلد 23 ص 90. چهل حدیث
میآورد راجع به شناخت امام. شما یک نگاهی به این
احادیث بیندازید تا جلسه بعدببینید شمااز
اینها چه استفادهای میکنید. خودشان هم بیان دارند.
قبل از بحار مرحوم کلینی در کافی شریف، جلد 1 ص 180
چهارده روایت میآورند. مرحوم مجلسی به سند و دلالت این
روایات در مرآة العقول
میپردازد بعضی از آنها اشکال سندی دارد، علی المشهور
وگاهی مجهول است. بعد هم بیاناتی ایشان دارند. به
اینها ان شاءالله میپردازیم و اشاره خواهیم کرد،
ولی واقع مطلب اگر مراد از معرفت و شناخت امام، همان شناختی باشد که
ما از عمر بن حمق در جلسه قبل نقل کردیم، واقعا ما مشكل داریم. شما
سرنوشت عمر بن حمق را ببینید، کتابی که مفصل این قصه
رانقل کرده است، کتاب ارشاد القلوب دیلمی است و خودم در کتاب شناخت
صحابه قصه را به نقل از ديلمي نقل کردهام ببینید این
آقایی که اينگونه به امام عرض میکند، سرنوشت او چه شد. تا آخر
هم ایستاد. آیاشناخت این است؟ دیروز بنده اشاره کرده به
شخصی به نام هاشم مرقال، از شما خواهش میکنم یا در همین
کتاب «اصحاب النبي حول السيد الوصي» شرح حالش را ببینید یا در
کتابهایی که در این باره آمده است.
هاشم مرقال،
این پسر عم عمر بن سعد بود امااین کجا و آن کجا؟ در جنگ صفین،
مااینجا رسیدیم که اذا خرج عليهم فتي شاب و شَّد یضرب
بسیفه، شعار میداد حمله میکرد با سلاح حمله ميكرد و میزد
(استغفرالله) و یلعن علیا عليهالسلام
[13]
ویشتمه
[14] همین طور شعار
میداد و فحش میداد، سب میکرد حالا چه چیزی به
این گفته بودند كه مغزش شستشو داده شده بود؟! خیلی راحت به امام
مسلمین جسارت میکرد و یکثر الکلام. خیلی هم حرف
میزد و بد و بیراه میگفت. هاشم رفت جلو، گفت: در پس این
صحبتها دادگاهی است. همه این مسائل باید رسیدگی
شود. حرفی که میزنی بايد مستند باشد. چرا این حرفها را
میزنی؟ چرا آمدی و جبهه باز کردی؟ چرا درگیر
شدی؟ قال: انی أقاتلکم لان صاحبکم لا یصلی کما ذکر لي، من
اخبار بیگانه راگوش میکنم. آنها به من گفتند که این آقا نماز
نمیخواند. و انکم لاتصلون: شما هم اهل نماز نیستید و اقاتلکم
لان صاحبکم قتل خلیفتنا امام شما قاتل خليفه ما است و خلاصه عثمان را کشته
است و انتم وازرتموه، شما هم دور و بر و کمک امام عليهالسلام هستید. پس ما
با همه شما درگیریم. هاشم مرقال درتبیین این حقائق
خیلی نقش دارد و روشن ميکند برای او حقايق را.
[15]
میگوید به او گفتم: تو را
چه کار به ابن عفان؟ ابن عفان، قتله اصحاب «محمد النبی»، شما مگر
نمیگویید که کانالهایی است، اهرمهایی
جهت عزل و نصب خليفه است؟! خوب همان اهرمی که خلیفه اول، خلیفه
دوم، خلیفه سوم را تعیین کرد همان اهرم خلیفه سوم را کنار
زد و علی بن ابی طالب عليهالسلام را به کار آورد. قتله اصحاب
النبی صلاللهعليهوالوسلم و قرّاء الناس. مگر شما برای قرأ
جایگاه قائل نیستید. چرا؟ او کارهايی بر خلاف قانون و
موازین انجام داد و با قرآن مخالفت کرد و اصحاب النبی صلاللهعليهوالوسلم
هم اصحاب الدین. ما بالاخره یک تشکیلاتی داریم. خوب
اصحاب پیامبر صلاللهعليهوالوسلم، اصحاب دین هستند و اولی
بالنظر فی امور المسلمین، امور مسلمین را اینها
باید نظر بدهند و
مااظن امر هذالامة و لا امر هذا الدین عناك طرفة عين
قطً تو چه کار به امور مسلمین داری؟ تو چه کار به این کارها
داری؟ ربطی به تو ندارد. موازينی هست و اهرمهایی
است و عزل و نصب دست آنهاست تو چه چكاره هستی؟ اما آن که گفتی صاحبکم
لایصلی: فهو اول من صلی مع رسوله (صلوات الله علیه و
آله). تا هفت سال نماز خوانی نبود جز علی بن ابی طالب عليهالسلام
و حضرت خدیجه(س) که پشت سر پيامبر صلاللهعليهوالوسلم نماز میخواندند.
و افقههم فی دین الله، مقامات دینی ایشان، فقه
ایشان، از همه بالاتر است. و اولاه برسول الله صلاللهعليهوالوسلم .
این نسبت به علی عليهالسلام . اما اطرافیان علی بن
ابی طالب عليهالسلام چه کسانی هستند؟ و اما من تری معه، فکلهم
قاری الکتاب، همه فضلاء هستند، همه علماء هستند، همه مفسرین هستند.
لاینام اللیل، تهجدا، شب را تا صبح مشغول عبادت هستند. این دو
تا نکته را که گفت: این علی عليهالسلام است و این طرفداران
علی عليهالسلام هستند. حالا تو چه میگویی؟ فقال الفتي
یا عبدَ الله، من را تحت تاثیر قرار دادی. انی لاظنک
امرءاً صالحا آدم خوبی باشید، اخبرنی
هل تجد لی من توبة. من اشتباه رفتم حالا
آگاه شدم. راهی برای توبه است. نعم.
[16]رفت به لشکرگاه خودش، یکی از
این شامیها، روی کرد به ایشان گفت: تو را گول زدند تو هم
مثل آنها شدی.
قال: و لكن نصحني او به من
آگاهی داد، روشنم کرد. امیر المومنین عليهالسلام بعد از
پایان جنگ صفین، میخواستند استاندار برای مصر
تعیین کنند ببینید چه فرموده است:
اما والله لقد کنت اردت ان اولیَّ
المرقال مصرحیف
از دستم رفت شهید شد، من دلم میخواست این شخص را به عنوان
استاندار تعیین کنم. چرا؟
لو انه و لیها لما خلي لعمر بن عاص و اعوانه الفجرة العرصة،
اصلا به اینها زمینه شیطنت نمیداد، اینها را چنان
در زاویه قرار داده و محاصره شان میکرد که تکان نخورند این
شیاطین و لاقتل الا وسيفه یده
[17]
[18]تا
آخر هم جهاد میکرد، به اصطلاح تا آخرین گلوله. وقتی که
شهید شد، در لشکر ضجه و موجي از تأثر به راه افتاد. به هم ریخت، همه
گریه کردند. شهادت ایشان همراه با جمعی بود. عدة
دیگری هم شهید شده بودند.
و اصیب معه عصابة من اسلم من القراء. فمّر علیهم
علی (علیه السلام)
حضرت آمدند کنارشان
فقال
جزي الله عصبة اسلمیة صباح الوجوه صرّعوا حول هاشم.
[19][20]نکتهای که در شرح حال ایشان
آمده است: میگویند هنگاميكه ایشان افتاد و مجروح شد،
جراحتی که به شهادت او منجر شد جایی كه افتاد دید که
عبید الله بن عمر نيز همانجا افتاده و مجروح است، او همان كسي است که با
معاويه بود و خیلی هم درگیر شده بود. چون او را دید، گفت:
نمیگذارم جان سالم به در ببری. خودش را سینه خیز سمت
این فرد رساند و گفت حالا که دیگر سلاح و تیر ندارم، ولي دندان
دارم، نمیگذارم سالم بروی، که دوباره مداوایت کنند
برگردی به جبهه نمیگذارم. سینه خیز رفت و خودش را
روی سینهاش انداخت سینهاش را گاز گرفت تا آخرین لحظهای
که جان دارم از مولایم دفاع میکنم. خوب اینها را نمیدانیم
اگر معرفتی که از ما خواسته شده این باشد، باید در کار خودمان
تجدید نظر کنیم.
آقای محمد بن ابی
حذیفه شرح حالش را نگاه کنید. این آقا از ولایت مدارها
بود، واقعا امیر المومنین عليهالسلام را شناخته بود، بعد از شهادت
امیر المومنین این آقا دستگیر شد، مدتها زندان بود تا
یک روز معاویه گفت نمیخواهید بفرستید دنبال
این سفیه؟ فنبکته(فننكته) و نخبره بضلاله، بالاخره باید محکومش
کنیم و بگوییم تو گمراهی و نأمره ان یقوم، ازش
بخواهیم به عنوان نیروهای امیر المومنین عليهالسلام، سب کند مولا را و به ایشان جسارت کند، یک کار تبلیغاتی
هم بود. گفتند حرف خوبی است. رفتند از زندان آوردند. و قال معاویه:
یا محمد بن ابی حذیفه آیا وقت آن نرسیده که آگاه
بشوی؟ گمراه بودی بنصرتك علی بن ابی طالب (استغفرالله)
الكذاب ببینید به کجا میرسند. سياست و برخورد امیر
المومنین عليهالسلام با لشکر معاویه با سياست و برخوردشان با
اغتشاشگران بصره فرق میکرد. چرا؟ علتش همین جاست، اینها تشکل
داشتند باید زد و تشکلشان به هم ریخت که نتوانند دوباره پا
بگیرند. معاويه ميگويد: آيا نميداني كه عثمان مظلوم کشته شد. و عايشه و
طلحه و زبیر برای طلب خون او آمدند. إن علیاً هو الذي دس
فی قتله، و ما هم به طلب خون او آمده ایم. دفاعیه را
ببینید: محمد بن ابی حذیفه، گفت: تو میدانی
از نظر فامیلی نزدیکتر از من به تو کسی نیست. من
پسر دایی توام. ولی بدان كه فامیلی مانع از
این نیست که از رهبری حمایت نکنم، والله الذی لا
اله الا هو. اگر فتنهای است تویی؛ اگر فتنهگري است،
تویی؛ اگر قاتل است، تویی؛ اگر توطئه گر است،
تویی؛ اگر تحریک کننده است، تو هستی؛ اساس فتنه تو
هستی. نمیتوانم، وقت نیست، فقط یک کلمه عرض میکنم.
حتما مراجعه کنید عبارت را. بعد به ایشان میگوید: من
فامیل تو هستم شهادت میدهم انک
منذ عرفتک فی الجاهلية و الاسلام لعلی خلق واحده.
تو فرقی نکردی زمان جاهلیت مبغض امیر المومنین عليهالسلام
و اهل بیت عليهالسلام بودی و الان هم همینطور هستی.
هیچ فرقی نکردی. انک لعلی خلق واحد ما زاد الاسلام
فیک قلیلا و لا کثیرا. شعار میدادی اما وضعت همان
بود. و ان علامة ذلک،
میخواهی به تو بگویم علامتش چیست که تغییر
نکردی؟ به چه دلیل؟ لبینة
تلومنی علی حبی علياً،
این علامتش است. تو آمدی مرا ملامت کنی که چرا ولایت مدار
هستم. این دلیل بر این است که تو هیچ فرقی
نکردی خرج مع علی عليهالسلام کل صوام، ببین طرفداران
علی عليهالسلام که هستند طرفداران تو که هستند؟ اینها که زیر
پرچم تو هستند که هستند، آنهایی که آن طرف هستند که هستند؟! اهل روزه،
اهل عبادت، شبها عبادت، روزها روزه، مهاجرین و انصار، و خرج معك ابناء
(الطلقاء) همان تامینیها، زندانی ها. ابناء المنافقین
والطلقاء. کسانی که حقشان اعدام بود ولی پیامبر صلاللهعليهوالوسلم
با یک درجه تخفیف اینها را آزادشان کرد؛ شدند ابناء الطلقاء.
اینها باتوهستند. ابناء المنافقین، ابناء الطلقاء، ابناء العتقاء.
هرچه تامینی و هرچه مجرم. خدعتهم عن دینهم، اینها را
گولشان زدی. وخدعوک عن دنیاک یا معاویه ما خفی
علیک ما صنعت تو خودت هم میدانی که چه میکنی، و ما
خفی علیهم، بر اونها هم مخفی نیست که تو که هستی و
چه هستند؟ متاسفانه اینها آمدند خدا را به سخط آوردند در اختیار تو
قرار گرفتند.
و الله لا
اَزال أَحبُّ علیاً الله و ا بعضك في الله و في رسوله ما بقيت
به خدا قسم هنوز که هنوز است سراسر دلم و وجودم مهر علی است. برای خدا
هم هست نه برای پست و مقام. و ابغضک فی الله و فی رسوله ابدا ما
بقیت. زندان هم ببری، هر کاری میخواهی انجام بده.
تا زمانی که من هستم با تو دشمن هستم به خاطر خدا و پیغمبر.
معاویه گفت: بله انی اراک علي ضلالك، نه تاثیر نکرده، هنوز
گمراهی. ایشان را برگرداند. ایشان هم گفت
[21]:
رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه.
[22]
امیدوارم کمی از این معرفتها پیدا کنیم.
روایات کافی و بحار را ببینید و اگر مطالبی هم حول
و حوش آن است ما هم استفاده کنیم.