بحث راجع به بررسی روایات من
مات و لم یعرف امام زمانه...
اگر فرصت شد نیمه نگاهی هم
به نظرات اهل سنت میاندازیم که آنها نسبت به این روایت
متواتر چه میگویند و آیا نزد آنها هم ارسال مسلمات شده یا
در آن تامل دارند. ظاهرا آنها هم هیچ تامل و تردیدی ندارند
ولی درتطبیق، بحث دارند و بر هر متولی و زمامدار، براً کان او
فاجراً تطبیق میدهند.
احمد بن حنبل، به
نقل از کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیه، لابی زهره، جلد 2 ص 322
ميگويد:
السمع و الطاعة للائمة و امیر المومنین، یعنی باید سراپا گوش و مطیع
باشیم، مطیع امامان و امیر المومنین، که الان معلوم
میشود امیر المومنین چه کسی است؟
و من ولی
الخلافة فاجمع الناس ورضوا به.
کسی که بالاخره زمامدار شد و مردم از او راضی شدند و به خلافت
رسید. و من غلبه بالسیف، به زور شمشیر، و سمِّی
امیر المومنین. ایشان (احمدبن حنبل)دردوران متوکل بود. نامه
نگاریهایی برای متوکل داشت: که من روزی نیست
که براي تو (متوکل ناصبی) دعا نکنم
[1]. نامهاش مفصل است،
ذهبی نامهاش را آنجا آورده است.
والغزو ماض، یعنی جنگ در
زیر سایه پرچم اینها لازم و مجاز است. ماض مع الامرا الی یوم القیامه،
صدام باشد یا فهد؛ هر که میخواهد
باشد. البر و الفاجر، و اقامه الحدود الی الائمه، آنها حق دارند که حدود
اجراکنند.
فلسفه لزوم امام: اصلا فلسفه
وجودی امام چیست؟ اقامه حدود است. وقتی که خودش حدود خدا را
رعایت نکند این فلسفه وجودی دیگر معنا ندارد. بلكه اول
بايد بر خود حد را جاری کند. در درسهاي بعد اشاره میکنم که در مورد
خودشان به تناقض گویی افتادهاند. ابن حنبل میگوید: و
اقامه الحدود لائمه ولیس لاحد ان یقع علیهم: کسی حق ندارد
اینها را مورد طعن قرار دهد و ینازعهم، پسرش به او میگوید
که پدر چرا یزید را لعن نمیکنی؟ میگوید
کی دیدی من کسی را لعن کنم.
آخر کسی را که خدا لعن کرده، تو در
لعن کردن او تأمل داری؟! پدرمی گوید در کجا؟ پسر برای او
آیه میآورد، احمد دیگر سکوت میکند.
[2]
همین آقایانی که در
لعن یزید تامل و تردید دارند و خلفا را در هر حدی از
معصيت و گناه باشند میگویند که اطاعتشان واجب است. وقتی که به
شیعه میرسند بدترین حرفها را میزنند که دیگر آنجا
هیچ احتیاطی نمیکنند. خلاصه میگوید «و دفع
الصدقات الیهم جائز»، حقوق به اینها بدهید.
من دفعها الیهم اجزئت عنهم، حقوق
را به اینها بدهید هر چند اینها بزم داشته باشند، شب
نشینی داشته باشند، رقاصی داشته باشند تا سحر، حوض داشته باشند
درونش شراب بریزند درون آن حوض بروند و تا سحر مشروب بخورند. اینها
ائمه هستند،
برا کان او
فاجرا و يجب صلاة الجمعه خلفه!خلفه و خلف کل من ولیّه،
از هر کجا آمده بودند بیرون، بایستند در محراب و نماز جمعه بخوانند.
تاریخ را نگاه کنید تاریخچه عبد الملک، امویین،
عباسیین،
کلما
دخلت امة لعنت اختها، یکی از
یکی پست تر، شمامی گویید اطاعتشان واجب است؟
جائز اقامته (جماعتشان) و من اعادها هو
مبتدع، تارک للافات مخالف لسنة، یک شیعه
در نماز جمعه اهل سنت بغداد شرکت کرد و بعد هم نماز نافله ـ احتمالا ـ میخواست
بخواند، به او گفتند که تو مخالف سنت هستی و اعدامش کردند.
ببینید مرحوم شیخ عباس قمی در سفينة
البحار قصه را نقل میکند، می
گویند شما حق اعاده ندارید، آنها هر چه میخواهند باشند، خوب ما
گاهی به این نتیجه میرسیم که زمینه
تکفیریها و زمینه این لجاجتها و خونریزیها
را قبلیها فراهم کردند. ممکن است برخی قبول نکنند و من اعادها فهو
مبتدع، (روایت وسائل را ببینید:
صلی علی خلف فاسق صلاة الجمعه ثم اعاد،
نماز جمعه را نه نمازهای يوميه چون آن، نمازها را شرکت نمیکردند و
نماز جمعه را اگر شرکت نمیکردند میگفتند که اینها از
دین خارج هستند) شرکت کرد حضرت، ثم اعاد، آن وقت بیانی مرحوم
مجلسی دارد در اینجا. چون دارد که آقایی به ایشان
گفت این چیست؟ فرمود: مسبحات، او نفهمید که منظور امام باقر
عليهالسلام چیست. امام باقر تبیین میکند و بیان
مجلسی را ببینید. همین جور ننشینند بعضیها
از خود حرف بزنند. مستند حرف بزنید. ببینید در روایات چه
نقل شده بعد حرف بزنید. خلاصه ایشان میگوید که پشت سرشان
نماز خواندن جایز است، حق اعاده ندارید و جالب این است، احمد بن
حنبلی که در زمان عباسیین بودهمان حرفهای
امویین را میزند ذیل این عبارت الصلاة
واجبه خلف کل بر و فاجر و ان عمل الکبائر
[3]، میگوید
ببینید آقای شوکانی چه میگوید
زیدی بود بعد از خودشان شد. میگوید این مطلب از
امویین است، امویین همه شان فاسق و فاجر بودند همه شان
مرتکب خلاف میشدند نماز جماعت هم میخواندند. امراي آنان نيز چنين
بودند. با آن خلاف کاریها باید احاديثي را جعل میکردند که
مردم دنباله شان بیایند. این روایت را جعل میکردند،
که پیامبر صلاللهعليهوالوسلم فرمودند پشت هر کس میشود نماز
خواند.
آقای احمد بن حنبل همان حرف آنها
را میزند و من خرج علی امام، ما باید یک بحثی راجع
به ائمه اربعه از پیروان مکتب خلفا کنیم، همین جور مطالب مخلوط
شده است. ادعا میکنند که اینها همه شان پیروان و دوست داران
مکتب اهل بیت عليهالسلام هستند. آرزوي ما از خداست که اینها
دوستداران مکتب اهل بیت عليهالسلام باشند ولی واقعیت
همین است؟
آرزوي ماست که اینها محب باشند
ولی واقعیت غیر از این است. اغراء به جهل نکنیم.
واقعیت را بیان کنیم من شاء فلیومن ومن شاء فلیکفر.
همان واقعیات را بیان کن. یک جملهای را فرض کنیم،
امام احمد گفته همان را بگیریم و مانور بدهیم. بله احمد بن حنبل
تثلیث را تربیع کرد و گفت علی خلیفه چهارم است. پس احمد
از دوستان است! مسائل دیگر را فراموش کردید. رابطه تنگاتنگش با
ناصبیها را فراموش کردید. رابطه تنگاتنگش را با متوکل و دعا
برای او را فراموش کردید. رابطهاش را با حریز بن عثمان فراموش
کردید. که بعد از نماز صبح هفتاد مرتبه علی عليهالسلام را (استغفر
الله) لعن میکرد. بعد از نماز عشا هفتاد مرتبه لعن میکرد. خوب
این آقا او را ثقة ثقة ثقة
ميداند و براي جوزجاني ناصبي نامه میفرستاد و او هم نامه های احمد
را سر منبر میخواند. کان یتقوی، پایگاه خودش را با نامه
های احمد تقویت میکرد. اینها را فراموش کردید، فقط
یک کلمه را میبینید. اینها مقدمه است برای
یک کلمهای که میخواهم عرض کنم. و من خرج علی امام من
الائمه المسلمین. بر متوکل و هر یک از اینها، و کان الناس قد
اجتمعوا علیه، و اقروا بالخلافه بأی وجه من الوجوه. خودش قبلا گفت و
من غلبه بالسیف و سمی امیر المومنین، کسی که به زور
آمده و شده خلیفه. اکان بالرضا او بالغلبه. این که الان حاکم شده به
رضایت مردم باشد یا به زور باشد.
کسی که خرج علیه (فرض
کنید متوکل يا يزيدبن معاويه)
یا خرج علیه، فقد شق عصا المسلمین، و خالف الاثار
عن رسول الله، فإن مات
(این آقا)
مات میتة جاهلیة.
خوب تطبیق دهید. یعنی امام حسین عليهالسلام، شق
عصا المسلمین همین حرفی که ابن زیاد به حضرت مسلم گفت:
یا عاق یا شاق!! حضرت مسلم هم به او جواب داد که عاق یاشاق تو
هستی. پدرت هست. همه تان هستید. و انما شق عصا المسلمین انت و
ابوک. دفاعیه حضرت مسلم را ببینید که بسیار عالی و
قوی است. حرفشان همین است، اهل بیت عليهالسلام را میکشتند.
چه بلایی سر زید آوردند. بعد از حادثه کربلا حادثهای سختتر
از این نبود. قضاهای سخت را ببینید. استنادشان در
همین حد بود. استناد میکنند به من مات و لم یعرف امام،
نتوانستند منکر این روایت شوند. اما چه طوری تطبیقش
میدهند. یزید شد خلیفه مسلمین. آخر چگونه
خلیفه مسلمین شد، ولو بالغلبه ولو به زور، خودش میگوید
ولو به زور. هر کس تخلف کرد میشود خارجی. میته جاهلیه.
زمینه را براي تكفيرها فراهم ميكند، کسانی که کتاب مینویسند
علیه اهل بیت عليهالسلام ، کتابی منتشر شده، حقائق عن
امیر المومنین یزید بن معاویه!! وهابیها
منتشر میکنند. کاغذهای گلاسه، با کاغذي که با آن قرآن چاپ میکنند
آنها چاپ کردهاند. میگوید (استغرالله)امام حسین عليهالسلام
اشتباه کرد. تازه یک چیزی هم طلبکارند. نباید قیام
میکرد، يزيد خلیفه مسلمین بود. ولو به زور باشد. یک
پاداش و اجر هم به یزید میدهند چون اول به او اجازه اجتهاد
میدهند. مجتهد است. مجتهد که شد اشتباه هم کرده باشد (اجر دارد) البته
یزید اشتباه نکرده است!! پس دو تا ثواب میبرد. اشتباه هم کرده
باشد یک ثواب میبرد. میبینید چه کار میکند.
راوی این حدیث کیست، عمر و بن عاص. چقدر سندش معتبر است!
اما تطبیقش را ببینید. این روایت را مرحوم
شیخ انصاری در حجیت خبر واحد نقل میکند و تعبیرش
این است و اشتهر علی الالسن. شما در بحار الانوار جستجو کنید،
فقط یکجا این حدیث را نقل میکند؟ آن هم حرف سید
مرتضی در مناظرهای که با گرابیسی دارد. با او مناظره
داشته است. از باب من فمک اُدینک. به اصطلاح جدلا برایشان میگوید
که شما مگر نمیگویید. این مطلب را سیدنقل میکند
و بعدا رد میکند. یعنی اینها را ملزم میکند به
پذیرش لوازمش. اما در کتب ما این نیست. خودشان هم نقل میکنند
میگویند از عمر و عاص است. خیلی سندش محکم است!! آن وقت
غلامش زاذان نقل میکند. حالا غلامش کیست ما نمیدانیم.
خودشان میگویند مجهول است. ولی چون به درد کارهایشان
میخورد، خوب میشود من نمیدانم چرا آثار این روایت
فقط توجیه کارهای آنها ست. اگر واقعا مجتهد است چطور یزید
تابعی مجتهد است امام حسین عليهالسلام صحابی مجتهد
نیست؟! چطور همهاش حرف این طرف است. و توجيه جنايات چی شده به
اصطلاح میرسید به قتله امام حسین عليهالسلام، مجتهد بود،
قتله امیر المومنین، مجتهد بود. ساب علی، مجتهد است، قاتل
علی، کسی که با علی جنگید مجتهد است. تو را به خدا
این حرفها رو آن طرف هم بزنید و بگوييد. قاتل عثمان، مجتهد بود. نه
مجتهد نیست. قاتل عثمان ملعون ملعونون، سفاک الدماء، خونریز و سفاکند.
والله هشتصد نفر از آنان صحابی بودند!! فاسق بودند!! قاتل خلیفه دوم:
مجوسی است. دین ندارد! کسانی که با خلیفه اول درگیر
شدند: مرتدند! آري اگر با خلفاء کسی درگیر شود، ارتداد و سفاک و مهدور
الدم است. اما اگر با علی عليهالسلام درگیر شود اجازه اجتهاد به او
میدهد. ما لکم کیف تحکمون چه میکنید ما نمیدانیم؟
[4]البته این بحث روایت من مات
چون از مسلمات است در بین شیعه، و آنهاخیلی روی
این مانور میدهند. اگر فرصت باشد یک مقداری راجع به
اینها بحث خواهم کرد.
اما دنبالة روایت خودمان، هشت
روایت نقل کردیم.
روایت نهم: روایتی است که باز مرحوم کلینی
روایت را نقل میفرماید. شما مراجعه کنید به جلد 7.
حدیثش را خواندم از ص 113مرآة.
کافی ج 2 ص20. مرحوم مجلسی این حدیث نهم را که نقل
میکند حدیث از امام صادق عليهالسلام بود. حدیث را که نقل
میکند میفرماید: «حدیث صحیح». شاهد من
مطلبی است که کراجکی نقل میکند. کراجکی صاحب کنز الفوائد
است. بحث جالبی را نقل میکند. مرحوم مجلسی بخشی از آن را
نقل میکند. میفرماید جاءفی الحدیث من طریق
العامه. عن عبد الله بن عمر. لازم است یک وقتی راجع به عبد الله بن
عمر بحث کنیم. ایشان کیست؟ چرا اینقدر به او بها داده
میشود. علت چیست؟ عبد الله بن عمر گفت: ان رسول الله قال: من مات و
لیس فی عنقه بیعه الامام او لیس فی عنقه عهد لامام
مات میته جاهلیه. این نص از عبد الله بن عمر است.
[5]
البته من حرف دارم، همین جناب عبد الله بن عمر، وقتی که تمام مردم
مدینه علیه یزید قیام کردند. آمد زن وبچهاش را جمع
کرد و با يزيد تجدید بیعت کرد. همینی که نسبت به
خلفای قبل هیچ نظر منفي نداشت و انتخابات را تایید کرد؛
ميبينيم صد درصد. همان کانال نيز علی بن ابی طالب عليهالسلام را
تعیین کرد؛ ولي ابن عمر قبول نکرد و گفت باطلش کنید. امام
فرمود: قم عنی یا احمق دور شو! همان کانالی که آنها را انتخاب
کرد، من را انتخاب کرد. به من که میرسی میگویی
ابطال! چرا در آنجا حرفی نزدی. به امام حسین عليهالسلام هم
همین حرف را زد. میگفت رها کن مخالفت را و تایید کن.
امام به ایشان فرمود تو درباره يزيد چه میگویی؟
وضعیتی که است پدرت هم اگر بود این حرف تو را نمیزد.
عاقبت الامر دستش به دست عبد الملک
[6] نرسید به
پای حجاج رسید. با حجاج بیعت کرد. باید بحث شود که
جایش اینجا نیست.
عبدالله بن عمر،
بوق تبلیغاتي برای حکومت است و انصافا از او استفاده کردند. و بعد هم
لوح تقدیر خوبی به او دادند. سه نفر هستند که پادویی
کردند برای امویون که یکی اش شعبی است و
یکی انس بن مالک و دیگری عبدالله بن عمر و
امویین از این سه نفر خوب تقدیر کردند. لوح
تقدیری به آنها دادند که تا ابد ماندگار است. شعبي المتجاهر ببغض
امیر المومنین عليهالسلام، هر جا مینشست به اقا جسارت
میکرد. هر جا مینشست به آقا امیر المومنین علیه
صلوات المصلین، جسارت میکرد. این مطلب را عرض کنم آقای
کراجکی (این حرفها را مرحوم مجلسی نقل میکند) میفرماید:
روی الکثیر، یک روایت است که سنیها نقل کردهاند،
بسیاری از آنها نقل کردهاند، انه قال:
من مات و هو لا
یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة. فقط عبد الله بن عمر نقل نکرده است. خیلیها
نقل کردهاند. و هذان الخبران، یطابقان المعنا فی قول الله
تعالی یوم ندعو کل اناس بامامهم، در دنیا باید
تبعیت داشته باشند. در قیامت هم شماها را فرا میخوانیم
با امامتان. این روایت را خودتان نقل میکنید. چطور
میخواهید توجیه کنید. دیدیدتوجیه احمد
بن حنبل را که روایت را قبول دارد اماتطبیق میدهد بر خلفا و
حکام. آقای کراجکی میگوید طرف مقابل مان را قبول
داریم اما امامی که در این آیه است یعنی
قرآن. ی
وم ندعو کل اناس بامامهم ان الامام ههنا
الکتاب-قرآن-قیل لهم هذا انصراف عن ظاهر القران بغیر حجة، شما که با تاویل میانهای
ندارید.
ما یک وقتی با
یکی از وهابیها بحثمان شد گفتم چرا شما نسبت به شیعه
اینجور هتاکی میکنید و میگویید
کافرند؟
ایشان که میفرماید که
آن دو تا روایت و این آیه؛ آنها میگویند نه، مراد
در اینجا قرآن است. این انصراف از ظاهر است بدون دلیلٍ. يوجب
ذلک و لا برهان، چون ظاهر آیه یفیدُأن الامام فی
الحقیقه، هو المقدم فی الفعل و المطاع فی الامر والنهی
یکی باید جلودار باشد. امر کند و نهی کند، ما از او اطاعت
کنیم. این با کتاب مطابقت ندارد.
و لیس یوصف
هذا الکتاب بالامام الا ان یکون علی سبیل المجاز
مگر اینکه شما از باب مجاز حرف بزنید.
والمسیر
الی الظاهرمن حقیقه الکلام
اولی این حقیقت اصولی است بالاخره ما لفظ رابر چه حمل
کنیم؟ بر حقیقت یا مجاز؟ ما بر حقیقت حمل میکنیم.
الا ان یدعو الی الانصراف عن اضطرار. اضطرار اگر ایجاب کرد ما
دست از ظاهر بر میداریم. بعد میفرماید احد
الخبرین یتضمن ذکرالبیعه. چطور میگویید
قران؟ این روایت دومی یا اولی که میفرماید:
من مات و لیس فی عنقه عهد، این متضمن بیعت است. و نحن
نعلم ان لا بیعه للکتاب فی اعناق الناس. اگر بیعتی است از
شخص است. با شخص بیعت میکنیم و او به گردنت بیعت دارد.
اما نسبت به قرآن چنین بیعتی نیست.
روایت دارد و
لیس فی عنقه عهدا، این یعنی امام، این فقط با
شخص منطبق است. و لا معناي لأن یکون له عهدا (یعنی قران)عهد در
گردن داشته باشد. و علم ان قولکم بالامام انه الکتاب غیر صواب. شما میگویید
مراد از امام کتاب است و لازم نیست ما امام داشته باشیم. حالا احمد
میگوید امام داریم ولو فاجر است.
اما اینها میگویند
اصلا لازم نیست ما امام داشته باشیم. گیر میکنند. اين
توجيه، از حرف و توجيه احمد بن حنبل بدتر است.
چند روایت است آنها را به چالش
میکشاند. یکی همین روایت است. فان قالوا ما تنکرون
ان یکون الامام هو الرسول باشد قبول داریم آنها میگویند،
نه خیر مراد از امام قران نیست. مراد از امام یک شخص است.آن شخص
پیامبر است، اشکالش کجاست؟ پاسخ میدهیم: ان الرسول قد فارق
الامه بالوفاه، پیامبر اکرم از مردم جدا شدند. در بعضی روایات
خودتان دارید امام الزمان. یعنی امام حی باید باشد.
و هذا یقتضی انه حی ناطق موجود فی الزمان. بایدزنده
و ناطق باشد در همان دوران. فاما من مضی بالوفاه، کسی که با رحلت
درگذشته و رحلت کرده است، فلیس یقال انه الامام و الا لکان
ابراهیم امام زماننا، خوب چرا پیامبر؟ ابراهیم امام زمان ما
باشد! الی آخر ما قاله، دنباله فرمايش ايشان را ببینید.
[7]