درس مهدویت استاد طبسی

88/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

روایت سوم را مرحوم کلینی از احمد بن ادریس از محمد بن عبد الجبار از صفوان از فضیل از حارث بن مغیره نقل می‌کند.
اما سند:
ظاهراً سند هیچ مشکلی ندارد. از این رو مرحوم مجلسی که خیلی نقاد است، این روایت را می‌فرماید: «صحیح»
اما دلالت:
حارث بن مغیره می‌گوید: «قلت لابی عبدالله عليه‌السلام ‌: قال رسول الله صل‌الله‌عليه‌و‌ال‌وسلم  من مات لا یعرف امامه مات میتة جاهلیة؟ قال: نعم. قلت: جاهلیة جهلاً او جاهلیة لا یعرف امامه. قال: جاهلیة کفر و نفاق و ضلال»[1]
قبل از این که بیان مرحوم مجلسی را بیاورم، نکته‌ای که در این سه روایت است دقت نمایید. متن هیچ کدام از این سه روایت از امام نیست؛ بلکه از پیامبر اکرم صل‌الله‌عليه‌و‌ال‌وسلم  است. گويا این روايت معروف بوده است بین همه. راوی در هر سه روایت سه نفرند: ابن یعفور، حارث بن مغیرة وفضیل بن یسار. هر سه سؤال می‌کنند که آیا این متن از رسول خدا صل‌الله‌عليه‌و‌ال‌وسلم  صادر شده است یا نه؟ اگر هست، معنایش چیست. امام عليه‌السلام  می‌فرماید: بله از پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌ال‌وسلم  صادر شده و معنایش جاهلیت کفر، نفاق و ضلال است.
بیان مرحوم مجلسی:
می‌فرماید: «لا یعرف امامه، ای امام زمانه او احداً من ائمته» بعد در مقام بیان«جاهلیة کفر» می‌گوید که شایداین عبارت اشاره به این دارد که امام عليه‌السلام  شق اول را انتخاب کرده است. که آیا کافر در مقابل اسلام است؟ که امام عليه‌السلام  میفرماید: بله، سلب اسلام از او شده است «لعله اختیار للشق الاول و تصریح بمفاده و یحتمل ان یکون مراد السائل بالجاهلیة الجهلاء الکفر فی الاحکام الدنیویة فیکون کلامه عليه‌السلام  اختیاراً للشق الثانی و بیاناً لکون عدم معرفة الامام کاف»
شق دوم هم اگر مراد امام عليه‌السلام  باشد، در دنیا معامله کافر با او میشود. یعنی نجس است و توارث بین او و دیگر مسلمانان نیست. نه اینکه واقعاً جزو کفار باشد؛ بلکه معامله ما با او معامله کفار است. شق اول واقعاً کافر است؛ در دنیا و آخرت. و همین که امام عليه‌السلام  را در دنیا نشناسد کفایت میکند برای کفر او؛ چه کفر حقیقی، چه معامله کفار با او کردن و کافر و منافق و ضال بودن در دنیا.
باز هم همان شق اول است و پررنگ ترولي دیگر قسم دوم نشد. بیان مرحوم مجلسی همان اول است. بعد می‌آیند مطلبی را از جوهری نقل می‌کنند قولهم کان فی الجاهليه الجهلاء هو توکید للاول، یشتق له من اسمه ما یوکد به مثل اینکه می‌گویند: لیلة لیلاء. خلاصه بیان مرحوم مجلسی همان شق اول است، یعنی کسی که امام را نشناسد در دنیا هم با او معامله کفر می‌شود. و هم احکام کفر بر او بار می‌شود.
شق اول کافر است بالاخره کفر مقابل اسلام نیست، مقابل ایمان است. یعنی ایشان شق دوم را به بیان دیگری بیان کردند. صرف عدم شناخت امام کافی است. ولی اینکه در آخرت هم کافر باشد.
این شق دومی که مرحوم مجلسی بیان می‌کنند، همان شق اول است، ولی اشد است. بیان مرحوم مجلسی این است که همین که امام را نشناخت، کفایت می‌کند که کافر باشد در آخرت. اما در دنیا منافق است و ضال، شق دوم کفر اخروی است اما در دنیا با او چگونه برخورد می‌شود؟ آدم گمراهی است. یک آدم منافق است، اما کافر نیست. این شق دوم است.
در آخرت معامله کافر با او می‌شود اما در دنیا یک گمراه است. غالبا همین رامیگویند: ضال. اگر مصرّ باشد منافق است. برداشت مرحوم مجلسی از روایت این است.[2]
اگر ان شاء الله رسیدیم، محور بحث ما یک مساله فقهی است. آیا کسانی که منکر امامت هستند، یا امام زمان (عج) رانمی شناسند، فقهای ما نظرشان همین است که مرحوم مجلسی از آن استفاده کرده‌اند که اینها در دنیا و آخرت کافر هستند؟ یا نه، در آخرت کافر هستند اما در دنیا معامله کفر با اینها نمی‌شود، اینها گمراه هستند اما کافر نیستند، این را میخواهم بحث کنم و شروع بحث هم از حرف مرحوم صاحب حدائق است. انصافاخیلی قوی وارد شده است بعد هم صحبت امام (قدس سره) را اشاره خواهم کرد.
برای اینکه این بحث روایی تمام شود دو، سه تا روایت هم است، اینها را من بخوانم اضافه کنید به روایات دیگر.
کتابی که دست من است الامامة و التبصرة، مولف این کتاب، پدر بزرگوار شیخ صدوق است. وفاتش 329 ه‍ ق است یعنی معاصر مرحوم کلینی است. وبه اعتبار وفات، همزمان ایشان است. در انتساب این کتاب به پدر مرحوم صدوق بحث است. من در کتاب تا ظهور، در جلد2، یک بحث مفصلی راجع به این کتاب دارم. موافقین، مخالفین، نظرشان و نتیجه را خودم گرفته ام. این کتاب مهم است. در این کتاب چاپ مؤسسه امام مهدی عليه‌السلام، در صفحه 82 باب 18، سه تا روایت نقل می‌کند. هر سه آن راویانش با راویان کافی فرق می‌کند. دو تا از این روایت از امام صادق عليه‌السلام  است. یکی از آن روایت امام باقر عليه‌السلام  است. روایت اول: الحذاء، حذاء همان ابو عبیده است. در مختصر البصائر سند را اینطور میگوید، اینجاسند ندارد: اینجا می‌گوید الحذاء، قال: سمعت ابا جعفر عليه‌السلام . یقول: من مات لا یعرف امامه مات میتة جاهلیة. جاهلیة کفر و نفاق و ضلال. همین مضمونی است که امروز نقل کردیم. ولی اینجا مرسلا نقل می‌کند. ولي در مختصر البصائر این چنين آمده است. عن احمدبن محمد بن عیسی، و محمد بن عبد الجبار، عن محمد بن خالد البرقی، عن فضالة بن ایوب، عن فضیل بن عثمان، عن ابو عبیده الحذاء.[3]
این روایت دوم: باز می‌گوید عن محمد بن عیسی، عن الحسن بن علی بن فضال عن ابی جمیله، عن ابی بکر حضرمی، عن ابی عبدالله. قال من مات و لیس له امام، مات میتة جاهلیة. ولي نص روایت اولی خیلی مهم است، من مات و لم یعرف امامه.
روایت سوم: عنه عن محمد بن عیسی، عن حسن بن محبوب، عن ابی سعید المکاری، عن عمار عن ابی عبد الله عليه‌السلام  قال سمعته یقول: من مات و لیس له امام مات میتة جاهلیة، جهل کفر و شرک و ضلال. فرق این سه روایت با روایت کافی شریف چیست؟ فرقش این است که این سه تا مستقیم از خود امام معصوم عليه‌السلام  نقل شده است؛ امام صادق یاامام باقر عليهما‌السلام . اما سه روایت قبل، راوی می‌گوید: آیا این روایت از پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌ال‌وسلم  صادر شده است؟ امام عليه‌السلام  تایید می‌کنند بله از پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌ال‌وسلم  است و بیان می‌کنند. و اگر اشتباه نکنم راوی آن در هر سه فرق میکند. سه روایت کافی، و این سه روایت مشترک نیستند. روی این حساب، می‌شود شش طریق.
مرحوم مجلسی در بحارالانوار جلد 8 ص 369، می‌فرماید: وقد روت العامة و الخاصة متواترا، این نکته ایست، یعنی روایت را به حد تواتر رسانده است بعد می‌فرمایند: وقد اوردت اخبارا کثیرة فی ابواب الآیات النازلة فیهم، در آن ابواب روایات را نقل کرده‌اند. سپس می‌فرمایند: انهم فسروا الشرک والکفر فی الآیات. دقت کنید حرفی که در مرآة می‌زند با حرفی که در بحار می‌زند فرق می‌کند. می‌فرماید: فسروا الشرک، اینها همه مشرک و کافر هستند. شرک تفسیر شده است به ترک ولایت. وقد وردت اخبار متواترة انه لا یقبل عمل من الاعمال الا بالولایه، عملی از اینها قبول نمی‌شود. در جلسه قبل هم اشاره کردم. ایراد نگیرند که چطور کسی که علی بن ابی طالب را قبول نداشته باشد عملی از او قبول نمی‌شود. انما یتقبل الله من المتقین. نقضش را هم می‌توان به اهل تسنن گفت که خودتان هم این را می‌گویید که کسی که علی را احق به امامت بداند، لم یرفع له عمل الی السماء. [4] این را خودتان هم می‌گویید. یعنی اگر ما چنین چیزی را گفتیم این مساله خلاف و یک مطلب غریب غلو و جدیدی نیست. چوب خودتان هم دارید. چرا؟ براي نمونه ابوداود و … را مراجعه کنید.
حلش هم اینست که اگرروایات غدیر متواتر است واقعا، که هست، انکاراینها می‌شود انکارضروری دین. یا بیائید روایت غدیر را منكر شويد، که نمی‌توانید، چون ثابت است و متواتر، یا بیائید لازمه‌اش را بپذیرید.
کما اینکه مشهور بین قدما همین است، ولی مشهور بین متاخرین این نیست نمی‌گویند کافراند.
مرحوم مجلسی برای تثبیت حرفشان که منکر ولایت کافر نیست، می‌گوید: قال الصدوق (ره) الاسلامُ هو الاقرار بشهادتین و هو الذی به تحقن الدما. خون در اثر این شهادتین حفظ می‌شود. والاموال والثواب علی الایمان، و ثواب هم به ایمان است. و قد ورد فی الصحیح عن ابی جعفر عليه‌السلام  : من اصبح من هذه الامة، اگر صبح کند کسی از این امت، لا امام له من الله، اصبح ضالاً تائها، صبح کند در حالی که امام ظاهر و عادل را نشناسد این گمراه است. نفرمودند کافر است یا مشرک، وان مات علی هذه الحالة اگر بر همین ضلالت بمیرد، مات میتة کفر و نفاق. آن دیگر یک بحث دیگر است. یعنی در آخرت می‌شود آن یک بحث دیگر است. در دنیا ضال است و گمراه. این از سه تاروایت.[5]
حالا ما ببینیم نظر چیست نسبت به کسانی که منکر هستند؟ شروع بحثم را از حدائق می‌گویم. محور بحث اینست که آیا این روایات مفتی به هست به ظاهرش عمل شده است یا خیر؟ [6]
مرحوم صاحب حدائق در جلد 5 ص 177 یک بحث مفصلی را راجع به پیروان مکتب خلفاء دارد. می فرماید که: اینها طاهر هستند یا نه؟ بعد بحث اسلام و کفر آنان را مطرح می‌کند. می‌فرماید مشهور بین متاخرین اصحاب[7]، و متاخری المتاخرین، بعد معاصرین. خلاصه ایشان می‌فرماید: حکم به اسلام مخالفین، حکم به اینکه اینها مسلمان هستند و طاهر هستند، این نظر مشهور متاخرین است.
و خصوا الکفر و النجاسة بالناصبی، اگردر بین اینها ناصبی باشد، کافر است و نجس. ظاهرا بعضی از اهل سنت هم نسبت به نواصب نظر تندی دارند. لذا من هنوز بر همان حرفم هستم[8].


[1]. اصول كافي، ج1، ص377، ح3 باب من مات و ليس له امام من ائمه الهدي عليهم‌السلام...
[2].مرأه العقول، ج 4، ص220، ح3 باب من مات و ليس له امام. عليه‌السلام ...
[3]. البته باز اختلافات ديگري هم هست به پاورقي اين کتاب مراجعه کنيد. محقق آن خوب تتبع کرده و تدبر کرده است، ولي گمنام است. شايد ببينيد باور نکنيد، جز محققين است. ايشان شيخ عباد الله تهراني است، خدا ان شاءالله حفظ و موفقش کند. مشغول کار است و کتابهاي ديگري هم تحقيق کرده است. .
[4]. سنن ابي داود،ص776، كتاب السنه: باب التفضيل، ح9/46.
[5]. بحار الانوار، ج8، ص368.
[6].مرحوم والد مي‌فرمودند که حاج شيخ موسس حوزه علميه قم (ره) ساعت هفت تا هشت، براي بازاري‌ها درس مکاسب داشتند، در واقع بين مردم بودند ايشان مي‌فرمود که ايشان حدائق را در درس مي‌آورند و به خاطر اين است که در هر بحثي که وارد مي‌شود تمام روايات مربوط به بحث را نقل مي‌کندواز اين باب جامع است نه به خاطر اينکه کتاب يک موقعيت خاصي داشته باشد خوب اين را پدرم از مرحوم حائري نقل مي‌کردند و خودشان هم حاشيه مي‌زدند و مي‌فرمودند کتاب حدائق خودش هم موضوعيت دارد. کتاب قوي است. معروف بوده که ايشان اخباري بوده است، ولي کتاب، بسيار کتاب قوي است، پدرم مي‌فرمود کسي که مقدمه اش را نگاه کندج1درحدود 100صفحه يا بيشترنگاه کند، به علميت ايشان اذعان و اعتراف مي‌کندکه يک اخباري صرف نبوده است. .
[7].متاخرين يعني کي؟ ما قدماء داريم، متاخرين داريم، شروع متاخرين از علامه حلي‌ است. قبل از علامه اينها قدما هستند. ابن ابي عقيل، ابن جنيد از قديمين هستند. قدما هر کس که قبل از علامه باشد. يک معجم الرموزهست از نوة مرحوم مامقاني که ايشان انصافا تلاش و کار فوق‌العاده‌اي کرده است. .
[8].اهل سنت غير از نواصب هستند. نيايند در ماهواره‌ها براي جو سازي و تحريک جامعه تسنن عليه تشيع، که نتيجه اش استفاده دشمن است. نيايند عبارات کتابهاي ما را در ماهواره‌ها بخوانند و بگويند ببينيد شيعه‌ها ميگويند نواصب خونشان حلال است، نواصب نجس هستند و سني هستند، نه، نواصب غير از اهل سنت هستند، اهل سنت نصب و عداوت نسبت به اهل بيت ندارند، بله اهل سنت مطالب کتابهاي تشيع را کمتر نقل مي‌کنند يا نقل نمي‌کنند. اين مقدمه کتاب فقه الآل که از علماي معاصر اردن است را ببينيد، مي‌گويد که ما از تشيع نقل نمي‌کنيم و اين نقطه ضعف ماست. ولي مي‌خواهم عرض کنم که نصب ندارند، ملاحظه کنيد کتاب آلوسي، روحي المعاني در ذيل ايه مباهله را، خود آلوسي، زير سوال است، خود آلوسي از کساني است که نسبت به تشيع موضع سختي دارد. از وهابي‌هاي سرسخت است. خودش هم يکي به نعل يکي به ميخ ميزند. اما وقتي مي‌رسد علامه طبرسي را بسيار بد رد ميکند. اما وقتي مي‌آيد نظر نواصب را مي‌گويد و با تندي با آنان مخالفت مي‌کند. نواصب مي‌گويند اين آيه در فضيلت اهل بيت عليهم‌السلام نيست، بعد مي‌گويد: النواصب رفعهم الله لا قدرا، يعني اينکه خدا آن‌ها را از زمين بردارد نه اينکه قدرشان را ببرد بالا. بلکه خودشان را بر دارد. و وضعهم الله لا وزرا. خدا خودشان را بکوبد زمين نه گناهانشان را. اينها مي‌گويند اين آيه درفضيلت علي و حسن و حسين عليهم‌السلام هذامکر الشيطان، شيطان در پوستشان است. هذا جنون. اين ديوانگي است. اگر ما صحبت از نواصب کرديم يعني اهل سنت منظور نيست. .