درس مهدویت استاد طبسی

88/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

دو روایت دیگر مانده یکی روایت سدیرکه ايشان (يكي از شاگردان حاضر) زحمت كشيده و پيدا كرده‌اند و ما باید پيرامون آن بحث کنیم و یک روایت هم از مأمون عباسي است چون من در اصل روایت بودنش بحث دارم آن را در آخر نقل خواهم کرد. این یک محور بحث محور دوم بحث جمع بندی است بالاخره در مقابل این تعداد روایت ما چه می‌توانیم بگوییم؟ حسنی هست یا نیست؟ چهره مثبت است یا منفی است؟ وتفصیلاتی هم که راجع به ایشان نقل می‌شودآیا مورد تایید است یا خیر؟ مشکوک است یا مردود؟
اما محور اول که روایت هفتم است این روایت را مرحوم مجلسی در دوجای بحار نقل می‌کند ج52 ص271وج52 ص303. اما روایت این است:[1] (عن سرور اهل الایمان) از کتاب سرور اهل ایمان (باسناده) به سند خودمولف (عن عثمان بن عیسی عن بکربن محمد الأزدی عن سدیر الصیرفی قال قال ابو عبدالله علیه‌السلام : يا سدیر الزم بیتک) در جریانات و قیام‌ها وارد نشو بنشین (وکن حلسا من احلاسه) به زمین بچسب مثل دشکچه‌های که از پوست است و در گوشه‌ای می‌اندازند اینگونه باش کنایه از جلیس الدار بودن (واسکن ما سکن اللیل و النهار) تا روز وشبها آرام می‌گذرد تو هم آرام باش تا كي؟ (فاذا بلغ ان السفیانی قد خرج فارحل الینا) اگر خبر به شما رسید که سفیانی دست به تحرکات زده برنامه ما شروع می‌شود[2] اگر سفیانی خروج کرد تو بیا سراغ ما آماده باش به هر نحوی که شده خودت را به ما برسان (ولو علی رجلک) باصطلاح اگر وسیله پیدا نکردی به هر نحوی که شده پیاده هم که شده بیا.[3]
شاهد از این جا شروع می‌شود می‌گوید: «قلت جعلت فداک» جانم فدای تو «هل قبل ذلک شئ» قبل از سفیانی علاماتی هست؟ «قال نعم واشار بیده بثلاث اصابع الی الشام» با سه انگشت به شام اشاره کردند فرمودند: «قال ثلاث رایات» آیا قبل از سفیانی خبری هست؟ فرمود بله سه پرچم، رایة حسنیة، رایة امویة، رایه قیسیه، شما از این روايت چه استفاده‌اي می‌کنید؟ از کجاست؟ مگر ما بدمان می‌آیدخدا سید حسن نصرالله را حفظ کند واقعاً شیعه را سر بلند کرد ولی تطبیق آسان نیست. (فبینماهم علی ذلک... ما رایت مثله قط) و خود قیس کیست؟ منظور قیس بن ثعلبة بن عکایة است یا قيس ابن عیلان بن مضر[4] یا غیر اينها؟ اینها بحث است علی ای حال «بینما هم علی ذلک» سه تا پرچم که مقدمات ظهور سفیانی‌اند «اذ قد خرج السفیانی فیحصدهم حصد الزرع» با هرسه در گیر می‌شود و هر سه را درو می‌کند ما رایت مثله قط یک جوری کشتار راه می‌اندازد که نظیرش نبوده من دو سه نکته را در چند محور خدمت شما عرض کنم:
1. آشنایی با مصدر و منبع این روایت (سرور اهل ایمان) كه از کیست؟
2. آیا این روایت در مصادر دست اول ما که قدیمیتر از سرور باشد آمده است؟
3. آیا کتاب هایی دیگر قبل یا بعد از سرور اهل ایمان این را نقل کرده‌اند یا خیر؟
4. بررسی سندي
5. معنای حدیث و دلالت آن
اما در ارتباط با محور اول سرور اهل ایمان مراجعه کنید به کتاب الذریعه مرحوم تهرانی ج12ص173می فرماید سرور اهل الایمان فی علامات ظهور صاحب الزمانعجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف پس کتاب راجع به حضرت مهدیعجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است.
مرحوم مجلسی;، مطلبي را از ریاض العلما نقل می‌کند که این کتاب للسید النسابه نسب شناس بوده بهاء الدین علی بن عبدالکریم نجفی نیلی است. سپس مرحوم تهرانی می‌فرماید: از مقدمه کتاب سرور اینگونه استفاده می‌شود که ایشان یک کتاب دیگری داشته مفصل واین کتاب سرور مختصر وتلخیص آن کتاب است می‌فرماید: «انه منتخب من کتاب الغیبه» خودش مؤلفش بوده (کان مفصلا) کتاب مفصل بوده «فانتخب السید نفسه من کتاب الغیبه» خودشان تلخیص کردند انتخب این کتاب را پس هم غیبه وهم سرور مؤلفش آقای نیلی است، بعد می‌فرماید که اصل کتاب غیبه از کیست؟ و اصل کتاب الغیبه[5] مفصل نقل خواهیم کرد می‌فرماید که ریشه کتاب الغیبه بر می‌گردد به کتاب انوارالمضیئه سید علم الدین علی بن عبدالحمید ابن مختار ابن معد موسوی دیگر به نظرم نیازی به بیش از این نیست پس این کتاب به قرن 9 نهم بر می‌گردد و مؤلف کتاب انوار المضیئه متوفای 776 است یعنی قرن 8 این کتاب اساسش از کتاب انوار المضیئه است البته سند هم می‌دهد اما در بحارالانوار نیامده و سند از نیلی تا عثمان بن عیسی را بیان نکرده که ما بدانیم این سند چقدر اعتبار دارد؟ لذا ما نمی‌توانیم فعلاً او را تایید کنیم، فرض کنید طریق من به کافی شریف ضعیف است آيا این ضربه ای به کافی می‌زند؟ خیر طریق من و بسياري از اجازات روايتي تشریفاتی است برای اینکه تو در سلسله سند قرار بگیری والا اسناد کافی شریف همین است که در دست ماست استنادش به مرحوم کلینی اظهر من الشمس است طریق من به وسایل الشیعه فرض کنید ضعیف باشد لطمه ای به وسایل نمی‌زند مگر اینکه ما بگوییم که این روایتی که مرحوم نیلی نقل فرموده وسندش را هم داده‌اند سندش را بدانیم یا ندانیم، یا بدانیم كه ضعیف است این لطمه ای نمی‌زند چون از کتابی نقل می‌شود که استنادش لا شک ولا ریب است.
شاگرد: استاد، علامه مجلسی در ج1 هنگام ذکر توثيق منابع اضافه کرده‌اند که اين کتاب مشتمل علي نوادرالأخبار و السيد المذكور من افاضل النقباء النجباء…[6] و توضیح میدهند که از چه کسی است. سپس آقاي تهراني می‌گویند« او استاد ابن فهد است كه در سال 791 از او اجازه روايت گرفته قرن 6عثمان بن عیسی از بکربن محمد ازدی از سدیر اینها پیداست قرن 2و3 بوده‌اند 300 سال فاصله است از کجا وبه چه طریق نقل كرده است؟ مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی ج8 ص231 این را نقل فرموده اما با این فرق كه مرحوم کلینی به همین سند روایت را آورده‌اند اما تا این عبارت «ولو علی رجلک» یعنی شاهد ما در آن روایت نیست لذا من روایت كتاب سرور را مقدم داشتم نه روایت کافی شریف را، یک سند است و یک طریق است دیگر مورد بحث ما نیست پس اگر طریق سرور مشکل داشت یا ندانیم بالاخره ضعیف است یا نیست، این روایت به اشکال بر خورد نمی‌کند چون کافی شریف نقل می‌کند پس اشکالش چیست؟ مهم دنباله روايت است كه تثبیت نشد و درست نشد مرحوم مجلسی در مرآة‌العقول این روایت را نقل می‌کند بعد بیانی دارند من فقط راجع به سند صحبت می‌کنم می‌فرماید: حسن او موثق با اينكه خیلی مشکل پسند است و در مرآه خیلی از روایات را تضعیف می‌کند ولی اینجا که می‌رسد می‌فرماید: روایت حسن است یا موثق حالا چرا ایشان اینگونه تعبیر می‌کنند، می‌رسیم، بیانی داریم، در کتب رجالی مطالبی هست اشاره خواهیم کرد، پس معلوم شد مدرکش سرور اهل ایمان است قبل آن هم کافی شریف است سند آن هم مشکلی ندارد آیا غیر از سرور اهل ایمان کسی این روایت را نقل کرده؟ ظاهراً روایت نیلی را تا آنجایی که من اطلاع دارم غیر از بحار احدی نقل نکرده است، بله وسایل الشیعه[7] روایت را آورده است، اما نقل کافی شریف است نه سرور اهل ایمان و در معجم احاديث امام مهديعجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف هم آمده[8] پس کسی این روایت را با این بیان وبا این اضافه والله العالم من برخورد نکردم به نقل آن از طريق غیر از مرحوم نیلی
در وسایل در جای دیگر هم آمده بحار ج53ص51 کدام متن را آورده اند؟ همان بدون ذیل پس این متن را اضافه کنید ولی مشکل ما را حل نمی‌کند شاید آن چاپ آل البیت است ج15می شود کتاب جهاد باب الجهاد این ج11هم کتاب جهاد است که چاپ بیروت است پس در دو جا نیست در یک جا آمده است این دو تا چاپ است عرض کردم بحار الانوار در دو جا این را نقل کرده یک جا از كتاب سرور با ذیل، یک جا بدون ذیل از کافی، یعنی می‌شود گفت روایت سرور اهل ایمان، قبل از مؤلف و بعد از او کسی آنرا ذکر نکرده فقط مرحوم مجلسی، آيا ما می‌توانیم سندش را درست کنیم بله سندش تصحیح می‌شود اما مشکل حل نمی‌شود چون آن ذیل قابل تصحیح نیست. سند را بخوانید، عده من اصحابنا عن احمد بن محمد عن عثمان بن عیسی عن بکر بن محمد ازدی عن سدیر احمدبن محمد کیست؟ ظاهراً مشکلی ندارد، پس مرحوم کلینی خودشان از عده ای نقل می‌کنند حالا این عده که هستند مراجعه کنید به خلاصة الاقوال علامه حلی; در فایده در اواخر خلاصة الاقوال آن عده را بیان می‌کند یا خود جلد اول بحار یک بیانی دارد ظاهراً این سند مشکلی نداشته باشد اضافه کنم برایتان این چند نفری را که اینجا آمده‌اند یکی بکر ویکی هم سدیر است.
اما بکر بن محمد ازدی این شخص گاهی گفته‌اند از اصحاب امام صادق علیه‌السلام  است گاهی گفته‌اند از اصحاب امام کاظم علیه‌السلام  است گاهی گفته‌اند از اصحاب امام رضا علیه‌السلام  است و گاهی هم گفته‌اند باب من لم یروي عنهم اسم ایشان را نقل نکرده‌اند البته جمع می‌کند بین این عبارات آیا این آقا توثیق دارد یا ندارد؟ این تعبیر مجلسی حسن أو موثق ناظر به این است بعضی‌ها اینگونه گفته‌اند آقای نجاشی[9] گفته‌اند وجه فی هذه الطایفه وجه یعنی آینه چهره یعنی چهره شیعه است نمی‌دانم چرا ماباید در این چارچوب توقف داشته باشیم فقط باید بگوید ثقه اگر نگفت ثقه دیگر این راوي موثق نیست من مستدل بیان می‌کنم حرف من نیست از معاصرین گفته‌اند وقبل از معاصرین اگر اشتباه نکنم جرقة آن را شهید ثانی[10] زده و گفته که ما خارج می‌شویم از چارچوب کلمه ثقه عباراتی را ما نسبت به اشخاص داریم یعنی اشخاصی را قبول و تأييد کرده‌اند وحال آنکه کلمه ثقه در آن نقل نشده سپس مرحوم بحرالعلوم[11] و سيد كاظمي[12] علی ای حال وجه فی هذه الطایفه من بیت جلیل فی الکوفه این یک عبارت، بعد ذکر ذلک اصحاب الرجال وکان ثقه توثیق هم که دارد دیگر مشکل کجاست؟
تحریر طاووسی می‌گوید: خیّر فاضل دیگران هم باز همین را گفته‌اند علی ای حال علامه فرموده‌اند: «وجه في هذه الطائفة من بيت جلیل فی الکوفه وکان ثقه» (شما در توثیقات متاخرین تامل بکنید مرحوم آقای خویی تامل می‌کند در توثیقات متاخرین اما از قدما توثیق دارد)، نتیجه اینکه این شخص هیچ جای بحث ندارد ببینید آقای مامقانی چه می‌فرماید: «ان دراسة کلمات الاعلام فی بکر بن محمد واحد أم متعدد» یا یکی است یا دو تا. بعد می‌فرماید: «که ـ علی کل حال فوثاقه المترجم متفق علیها وجلالته معترف بها وروایاته تعد من جهته صحاحا»[13] هیچ مشکلی آقای ازدی ندارد بعد از او سدیر می‌ماند. او هم همین گونه ظاهراً مشکلی نداشته باشد. مراجعه کنید به کتاب معجم الرجال[14] مرحوم آقای خویی ایشان از وی دفاع می‌کند فتحصل مما مرانه لایمکن الاستدلال بشئ من الروایات علی مدح سدیر و لاعلي قدحه. روایات مادحه را نقل می‌کند بعد می‌فرماید که به هیچ کدام انسان نمی‌توان اعتماد کردند ولا علی قدحه «نه مدح نه قدح» لکنه مع ذلک یحکم فی انه ثقه از کجا؟
وقتی که روایات نقل شد می‌گوید: نه میتوانیم بر مدح نه می‌توانیم بر ذم، چون مشکل سندی دارد در ادامه می‌گوید ثقه است چرا؟ من جهة شهادة ابن قولویه (همان مبنایی که از آن بر گشت. ابن قولویه می‌فرماید: من از ثقات نقل می‌کنم یکی شان هم همین آقاست) وعلی بن ابراهیم فی تفسیره بوثاقته. ایشان دو مبنا دارند از مبنای اول برگشته اما مبناي دوم همین است يعني کسانی که در تفسیر قمي آمدند ثقه هستند.
نظر بنده تا دوسال قبل همین بود ولی با یک مشکلی برخورد کرده ام ناچار شدم دوباره مراجعه کنم جهتش چه بود؟ برخورد کردیم به یک مطلبی در جامع المقاصد که اگر پیامبر اکرم صله الله و اله صلم به یک زنی نگاه کرد اگر مطلقه یا خلیه باشد باید به عقد پیامبر در آید واگر مزوجه باشد شوهر باید طلاقش بدهد. بعد هم مراجعه کردم دیدم علامه حلی هم این را نقل کرده‌اند گفتم ببینم بالاخره ریشه این به کجا منتهی می‌شود؟
خلاصه دیدم در کتب عامه آقای غزالی این را نقل می‌کند خودش هم تامل می‌کند بعد هم آمدیم در کتب خودمان، دیدیم در تفسیر هم اشاره ای شده این مرا وادار کرد که ده روزی بحث کنیم من با تحقیق سندتفسیر را هم زدیم بعد از آن فعلاً نظرمان غیر از این است علی ای اگر ایشان از دو مبنایشان برگردند سدیر بلا توثیق خواهد شد ولي نظر من این است که ایشان بر نگشتند از علی بن ابراهیم هستند وکتب فقهی ایشان پراست تا آخر وقتی که می‌خواهد توثیق کنند به استناد تفسیر، اما نسبت به ابن قولویه نظر من همان است که ایشان برگشتند ولی ما بر نگشتیم وبحث هم کردم و در ملحقات بحث فقهی بنده هم آمده دلیلش را هم نقل کردم لذا سدير مشکلی ظاهراً نداشته باشند.
حالا مطالب دیگری هم نقل شده من یک نكته از روایتی را نقل کنم که به این روایت می‌خواهند استناد کنند برای مدح سدیر در حالي كه ذمش ادل است. مارواه الصدوق بسنده الصحیح عن حنان بن سدیر عن ابیه، از خود سدیر پسر می‌گوید: «دخلت انا و ابی وجدی وعمی حماما فی المدینه واذا رجل فی بیت المسلخ» دیدیم یک آقایی مشغول درآوردن لباسهایش برای آمدن به حمام است. فقال لنا ممن القوم. آقا از ما پرسید که اهل کجا هستید؟ «قلنا من اهل العراق فقال ای العراق؟ قلنا کوفیّون». ما اهل کوفه هستیم. «فقال مرحبا بکم یا اهل الکوفة». (کوفه در زمان امام صادق علیه‌السلام  مرکز تشیع بود) انتم الشعار یعنی خواص هستيد دون الدثار یعنی دون العامه ثم قال امام فرمود: که ما یمنعکم من الأزر (در كافي چنين آمده) چرا بدون لنگ وارد شدید. فان رسول الله صله الله و آله وصلم قال: عورة المومن علی المومن حرام … فلما خرجنا من الحمام سئلنا عن الرجل فی المسلخ این آقا که بود؟ فاذا هو علی بن الحسین ومعه ابنه محمدبن علی:،[15] پس ایشان امام زین العابدین را هم درک کرده، خوب به این روایت می‌خواهید استناد کنید؟ برای چه؟ مدحش! شعار دون الدثار اقول آقای خویی می‌فرماید: مع الغض عن ان الروايه راويها سدير نفسه لا دلالة فيها الا علي مدح اهل الكوفه لكثرة الشيعة فيهم و ليس فيها‌اي مدح لسدير و ابيه و جده بأشخاصهم بل انها صريحة في انهم كانوا مكشوفي العورة فأمرهم علیه‌السلام  بالاتزار.
می‌خواهیم وثاقت سرور را استفاده کنیم از کجا؟ از این روایت که دارد انتم الشعار دون الدثار این را چه كسي نقل کرده است؟ سدير نقل کرده است دلیل بر وثاقت خودش، خودش است من ثقه هستم؟ بله که می‌گوید؟ خودم می‌گویم من ثقه هستم این کفایت می‌کند!؟ می‌فرماید که اولاً راوی‌اش خود سدیر است بعد می‌فرماید: لا دلالة فیها هیچ دلالتی این روایت ندارد. الا علی مدح اهل الکوفه لکثره الشیعه فیهم ولیس فیها ای مدح لسدیر وابیه وجده بل آن چند نفری که در حمام آمده بودند بل انها صریحة فی انهم کانوا مکشوفي العوره فامرهم الامام بالاتزار[16] اگر دلالت بر مذمتش نداشته باشد دلیل بر مدحش ندارد.


جلسه پانزدهم – 10/8/88
مرحوم مفید در ارشاد می‌فرماید:
قد جاءت الآثار شايد منظور ایشان از آثار، احادیث باشد چون فرق است بین اثر و حدیث، ایشان تعبیر آثار کرده‌اند: «قد جاءت الآثار بذکر علامات لزمان قیام القائم المهديعجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و حوادث تکون امام قیامه وآیات ودلالات فمنها خروج السفیانی وقتل الحسنی واختلاف بنی العباس فی الملک الدنیاوی وقتل النفس الزکیه بظهر الکوفه فی سبعین من الصالحین وذبح رجل هاشمی بین الرکن والمقام و هدم حائط مسجدالکوفه واقبال رایات سود من قِبَل خراسان». بعد می‌فرماید: وخروج الیمانی وظهورالمغربی بمصر وتملک الشامات ونزول الترک الجزیرة و نزول الروم الرملة[17] مرحوم شیخ مفید در این دو صفحه جمع کرده بین علامات حتمیه وغیر حتمیه وجمع کرده بین قتل نفس زکیه وقتل حسنی وذبح شخصی از بنی‌هاشم بین رکن ومقام گويا اینها سه نفرند ولی خواهیم گفت بعضی‌ اين را قبول ندارند لا اقل نفس زکیه وحسنی را یکی می‌دانند مثل مرحوم مازندرانی، روایت نهم را شما مراجعه کنید به روضه کافی خمس علامات قبل قیام امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف که یکی از آنها ظاهراً نفس زکیه است، سند روايت: محمدبن یحیی عن احمدبن محمد بن عیسی عن علی بن الحکم عن ایوب الخزاز عن عمربن حنظله قال سمعت ابا عبدالله یقول خمس علامات قبل قیام القائم الصیحة والسفیانی والخسف وقتل النفس الزکیه والیمانی فقلت جعلت فداک ان خرج احد من اهل بیتک قبل هذه العلامات أَنخرج معه قال لا فلما کان من الغد...[18] این روایت را من انشاءالله در بحث یمانی مفصل بحث می‌کنم از نظر سند به عمربن حنظله ختم شد بحث خواهیم کرد بر فرض اینکه تمام سلسله سند درست باشد خود عمربن حنظله صاحب مقبوله عمر بن حنظله آيا همه روایاتش مقبول است؟ یا آن روایاتی که در باب اجتهاد وتقلید در باب قضا ومحاکمات نقل میشود؟ این روایت را مرحوم مازندرانی در مقام شرح وقتی که این روایت می‌فرمایند: العلامات کثیره و قد مرت هذه الخمسه. این 5 علامت جای دیگر هم آمده و عدة اخری قبل ذلک، شاهد ما این کلمه است: ولعل المراد بالنفس الزکیه الحسنی المذکورسابقا. پس طبق بیان ایشان، نفس زکیه همان حسنی است اگر این بیان مقبول باشد روایات نفس زکیه کلا ضمن روایت حسنی قرار می‌گیرد باز آنهارا هم بررسی مي‌كنيم ولي ظاهر فرمایش شیخ مفید در ارشاد اين است كه با هم مغاير و سه نفرند و در دنباله روایت سخن از صیحه آسمانی دارد؟وقلت له أهی الصیحه فقال امالو کانت خضعت. این روایت را در بحث قیام‌های قبل از ظهور حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف آورده‌ايم و اعتبار این روایت را سندا ودلالتا بحث كرديم[19] ودر بحث يماني هم مطرح می‌شود، فعلاً فقط خواستم به حرف مازندرانی درج12ص435 اشاره کنم ایشان این احتمال را میدهند که مراد از نفس زکیه حسنی است آخرین روایتی که بحث می‌کنیم می‌خواهیم جمع‌بندی کنیم.
سوال: حاج آقا نقل شیخ مفید در ارشاد جاءت الآثار نیست جاءت الاخبار است «پس دیگر تمام شد اگر صحبت اخبار باشد دیگر آثار نیست احتمال ما کنار می‌رود ولی اشاره به همان است به قول ایشان جمع بندی است اشاره به همین رواینی که ما نقل کردیم یک روایت مستقل نیست».
مازندرانی یک جای دیگر[20] اشاره به واقعه حسنی البته به صورت غیر مستقيم دارد: کیف انت اذا وقعة البطشة بین المسجدین فيارز العلم کما تأرز الحیّة فی جُحرها و اختلفت الشیعة. فلعل هذا اشارة الي وقعة الحسني و اليماني و السفياني بين المسجدين.ماتقریبااین را در روایات نداشتیم که درگیری بین مسجد مکه ومدینه اتفاق افتد خود مرحوم مازندرانی مراد از مسجدین را مسجد مدینه وکوفه معرفی میکند.
سوال: ]يكي از طلاب[ حاج آقا سه قضیه اینجاست که به صورت خلاصه میگویم این بطش به سه قضیه اشاره دارد یکی حضرت مهدی با یمانی که از مدینه به مکه فرار می‌کند دوم خسفی که بین دو مسجد پیش می‌آید سوم کشته شدن او در مکه یا مدینه چه دو نفر باشد چه یک نفر این بطش اشاره به این قضایا دارد کشته شدن نفس زکیه یا حسنی دو تا باشد یا یکی؟
جواب: ظاهراً دو نفر کشته می‌شود ولی می‌خواهیم بگوییم که نفس زکیه همین حسنی در روایات ما داشتیم به صراحت می‌فرمودند روایت کافی، به صراحت، کمترین تحرکی که حسنی می‌کند اهل مکه اورا می‌کشند.
روايت دهم: آخرین مطلبی که می‌توانیم ملحق کنیم یه این روایات مطلبی است که از مامون نقل شده ظاهراً جواب نامه ای است به عباسيان، من تعجب می‌کنم عباسيان به مأمون گفته‌اند چرا حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام  را به عنوان ولیعهد انتخاب کردی و این سبب تزلزل ارکان تو می‌شود باید شخص دیگری را تعیین می‌کردی عجبا عباسيان شده‌اند مهاجم و مأمون شده مدافع علی بن موسی الرضا علیه‌السلام ! علی ای حال روایت مفصل است من اول اشاره ای به شاهد بکنم بعد بقیه روایت را نقل می‌کنم. ان ابیتم الا کشف الغطاء وقشرالعصا. خیلی تلاش می‌کنند که افشاگری کنند فان الرشید اخبرنی، من به شما بگویم پدرم به من خبر داد از پدر از آباء و عمّا وجد فی کتاب الدولة و غيرها ان السابع هوالذی لا یقوم ببنی العباس قائمة بعده، بعد از هفتمی دیگر حکومتی برای بنی العباس نیست. «ولا تزال النعمه متعلقة علیهم بحیاته تازمانی که این هفتمی هست واذا فقدتم شخصی فاطلبوا لانفسکم معقلاوهیهات ما لکم الا السیف یاتیکم الحسنی». شاهد من اینجاست می‌گوید بعد از حکومت بنی العباس حسنی الثائر البائر، یعنی قیام کننده فیحصدهم حصداً ریشه تان را می‌کند والسفیانی المرغّم بعد می‌گوید والمهدی وعند القائم المهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف يحقن دماءكم الا بحقها این مطلب را مرحوم مجلسي در بحار ج49 ص212 نقل می‌کند به تفصيل نقل مي‌كنند. اساساً مصدر اصلی‌اش طرائف است طرائف ابن طاووس، از شیعه نقل می‌کند مدرک عامي آن هم ابن مسکویه در کتاب ندیم الفرید، جریان چه بوده؟ ابن طاووس می‌فرماید که من الطرائف المشهوره از نکات زیبا ومشهور ما بلغ الیه المامون فی مدح امیرالمومنین علیه‌السلام  مامون مولارا مدح می‌کند انصافااگر از ایشان باشد خیلی مهم است یعنی قضایای مهمی را در این نامه آورده است من نمی‌دانم ابن عباسیان چه بودند؟ این موضع مامون است آنهم قتل امام علیه‌السلام  به دست مامون است، نامه ابو جعفر منصور را ببینید تکان دهنده است هیچ ناصبی اینگونه حرف نمی‌زند نامه ای که به محمد نفس زکیه می‌نویسد به مقدمه موطاً نگاه کنید تمام فضایل اميرالمؤمنين علیه‌السلام  را منكر مي‌شود. همین است که امروز از زبان وهابی‌ها می‌شنویم حرفی که دیروز از ابن تیمیه می‌شنیدیم در کتاب هایش کپی حرفهای منصور دوانقی است در مقدمه موطاً مالک البته او بخشی از نامه را آورده.
این هم متوکل عباسی از آنطرف علمای بلاد را جمع می‌کند وچقدر پول وامکانات به ایشان می‌دهند زمینه سازی می‌کند دستور می‌دهد بر تخریب قبر امام حسین علیه‌السلام  دو دفعه هم تخریب می‌کند نه فقط قبر امام حسین، تمام ساختمان‌های اطراف را نمی‌دانم اینها چه انسانهائي بودند همه اینها منتهی می‌شود به عبدالله بن عباس سلسله بنی العباس به ایشان منتهی می‌شود ایشان را هم من بحث می‌کنم شخصا نظرم این است که جلیل القدر است یخرج المیت من الحی اینکه جلیل القدر است حرف من نیست مرحوم آقای خویی[21] قویا از ایشان دفاع می‌کند قبل از مرحوم آقای خویی جامع الرواة از ایشان دفاع می‌کند ودیگران این نامه خواندن دارد وهو صاحب الولایه فی حدیث غدیر خم عجب پس تو چکار میکنی؟ و چرا بر تخت نشستی اگر علی صاحب الولایه است پس تو چرا نشستی وحکومت می‌کنی؟ وصاحب قوله انت منی بمنزله هارون من موسی وکان احب الخلق الی الله اشاره به حدیث طیر وسد الابواب المسجدالا بابه دیگر همین طور فضائل را نقل مي‌كند واقعاً اين نامه مطالعه دارد، اما آقای ابن حبان شافعی می‌گوید: و مات علي بن موسي الرضا علیه‌السلام  بطوس من شربة سقاه اياها المأمون فمات من ساعة و ذلك يوم السبت[22]؛ مامون امام رضا را زهر داد و شهیدش کرد.
حاصلش این است مدح مامون امیرالمومنین علیه‌السلام  را ومدح اهل بیت امیرالمومنین علیه‌السلام  اهل بیت پیامبر اکرم می‌گوید که ذکر کتابا کتبه بنو هاشم يعني بني العباس یسئلون جوابهم نامه ای نوشته‌اند بنی العباس وخلاصه جواب را از مامون می‌خواستند
سوال:حاج آفا بنی العباس خودشان را جزءخاندان اهل بیت می‌دانستند برای اینکه خودشان به یک نوایی برسند اینها با هم منافاتی ندارد اگر اینها از امیر المومنین علیه‌السلام  میگفتند به این دلایل بود که بگویند ما اصالت داریم.
نه، شعارشان این بود باشعار الرضا علیه‌السلام  من آل محمد  آمدند جلو وخود این منصور دوانقی شرح حالش را نگاه بکنید میگفت دستم خالی بود برای اینکه به آب ونانی برسم روستا به روستا می‌رفتم برای اینکه به من کمک بکنند فضایل اهل بیت علیه‌السلام  را برایشان می‌خواندم قصه‌اش مفصل در علی بن ابی حمزه طوسی در کتاب الثاقب فی المناقب نقل می‌کند اینها شعارشان همین بودولی وقتی که روی کار آمدند لبه تیز پیکان متوجه اهل بیت: بود و آنقدری که اینها به اهل بیت: ظلم کردند امويان نكردند. شاعر می‌گوید:
تالله مافــعلت امیة فيهم               معشار ما فعلت بنو العباس[23]
آقای ذهبی در کتابش آورده از وقتی که متوکل دستور داد تخریب کردند قبر شریف امام حسین علیه‌السلام  را دیدند که روي ديوارهاي کوچه‌های بغداد شعار نوشته‌اند علیه متوکل و یکی از شعارها هم همین بود[24] فرمودید که اینها جزءبنی هاشم اند، چه توجیهی دارد جه طور ما بگویم اینها طرفدار امیرالمومنین علیه‌السلام  بودند وحال آنکه تثلیث ریشه‌اش به اینهاست، تثلیث یعنی چه؟ یعنی اینکه خلفا سه تا هستند ما شنیده بودیم در آندلس حکومت باقی مانده حکومت سیاه بخت امویین آنجا که رفتند این مسئله را مطرح کردند که خلفا سه تاهستند وچهارمی هم معاویه است، در خطبه جمعه ما اسم ائمه طاهرین: را می‌بریم و جزء خطبه‌هاست آنها هم اسم خلفا را می‌برند جزءخطبه است اسم چهارتا خلیفه را می‌برند معاويه هم جزءشان است ولی امویین امیرالمومنین علیه‌السلام  را حذف می‌کردند و می‌گفتند معاویه، يعني تثلیثی بودند یا اگر هم تربیعی بودند معاویه چهارمی بود اینگونه بودند اما هارون خیلی عجیب است هارون رسماً حذف کرده بود و کسی جرأت نمی‌کرد اسم ببرد تا یکی آمد و صحبت کرد و نظر هارون را تغيير داد[25] نسبت دادند تربیع را به احمدبن حنبل ولی قضیه از این قرار نیست ابومعاوية الضرير آمد با ایشان بحث کرده گفت بنی تیم امام دارند بنی عدی امام دارند، امویین امام دارند، خوب شما بنی هاشم علی است چرا علی را حذف می‌کنید خیلی خوب با او بحث کرد از آن روز کمی تغییرش داد اینها نسبت به اهل بیت خیلی دشمنی داشتند هر چه از دستشان بر آمد شما نگاه کنید امام جعفر صادق علیه‌السلام  در چه قضیه ای تب کرد؟ سه روز مریض شد نفرین کرد آن وقتی که مأموران از بغداد آمدند به مدینه قصه اعمال ام داوود در همین راستا است مأمورين بني العباس هرچه جوان هر چه از اهل بیت هر چه شیعه بود دستگير وسر به نیست کردند امام انصار را نفرین کرد چرا دفاع نكردند. قصه را در بحار[26] نگاه کنید مفصل است محمد کامل حسین از علمای مصر است. در مقدمه موطا آنجا می‌گوید سیاست عباسیان با امویان فرق نمی‌کند هر دو در اهل بیت زدایی وتلاش در محو اسم امیرالمومنین علیه‌السلام  و فرهنگ حضرت یکی بودند، مثل هم بودند. حالا من این نامه مأمون را مي‌خوانم هرچند جاي شگفتي دارد و تعجب می‌کنم از ایشان حاصلش این است که بالأخره نامه ای اعتراض‌آميز نوشتند وایشان جواب دادند خیلی زيبا پاسخ مي‌دهد. شروع جواب این است: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآل محمد علی رغم انف الراغمین.آري نه صحبه هست نه صحبه المنتجبیناما بعد عرف المامون کتابکم تدبیر امرکم… خطاب به عباسيان می‌کند و بعد می‌گوید که شما چرا به من اینطوری نوشتید این نامه خیلی نامه بی‌ارزشی است لولا ان یقول قائل ان المامون ترک الجواب عجزا لما اجبتکم من سوء اخلاقکم.اصلاً نامه شما شایسته جواب نیست خیلی بد اخلاقید وقله اخطارکم ورکاکة عقولکم. چقدر عقول شما سست بود.و من سخافة ما تأوون الیه من آرائکم. چقدر آراء سخیفی دارید. فلیستمع اگر براي اين كه نبود بگویند نتوانست و نخواست یعنی جواب نداد من اصلاً جوابتان را نمی‌دادم، این نامه را شما مفصل ببینید بعد در آخر، اما ما سئلتم من البيعةکه چرا شما اصلاً امام رضا علیه‌السلام  را مطرح کردید دیگر ایشان شروع می‌کند به دفاع از کار خود و اينكه چرا من امام رضا علیه‌السلام  را به عنوان ولیعهد انتخاب کردم فاذا ابیتم شاهد من این چند سطر است. فاذا ابیتم الا کشف الغطاء[27]حالا که تلاش دارید كشف اسرار کنید فالرشید اخبرنی عن آبائه عما وجد فی کتاب الدوله وغیرها که هفتمی از فرزندان عباس لا تقوم بنی العباس بعده بعد از آن دیگر خبری نیست لا تزال النعمه متعلقه علیهم بحیاته می‌دانید عباسیین خیلی حکومت کردند از 133تا 656 سال حکومت کردند این سابع كيست؟ خلاصه می‌گوید اگر او رفت حیات شما در گرو حیات عباسین است اگر او رفت فاذا اودعت فودعوها دیگر حیات ندارید واذا فقدتم شخصی حالا یا خودش است یا آن شخص است فاطلبوا لانفسکم معقلا دنبال جای امن مخفی گاه بگردید چون تحت تعقیب خواهيد بود و هیهات هیچ جا برایتان امن نیست ما لکم الا السیف یاتیکم الحسنی الثائرحسنی می‌آید حسنی به جان شما می‌افتد؟ بنی الحسن زیدی‌ها فیحصدکم حصدا سپس می‌گوید او السفیانی بالاخره یا گیر این می‌افتید یا گیر آن، بعد امام زمان علیه‌السلام  که آمد برای شما فرج و گشايش خواهد بود. یحقن دماءکم الا بحقها.[28] حال جمع بندی می‌کنیم حالا بیایید یک نیم نگاهی به روایات بیندازید ببینید از این روایات ما چه استفاده ای می‌کنیم؟ قدر متیقن شخصی به نام حسنی است ولي مثبت بودن حسنی!! من نتوانستم استفاده کنم که به تواتر یا مستفیض مثبت بودن حسنی استفاده شود مثبت بودنش از کدام روایت؟ باید با لعل این را درست بکنیم از مضمون می‌توانیم بفهمیم قتل حسنی اشاره به یک واقعه بزرگ دارد آنچه من به نتیجه رسیدم آنكه مستفیض است اصل حسنی است البته ما روایت صحیح السند در هیچ کدام پیدا نکردیم آیا دراین 8، 9روایت که گفتیم روایتی هست که بلا اشکال باشد؟ روایت کافی روایت کافی بلا اشکال بود؟ سندش را بیاورید ما همان را بحث کردیم روضه الکافی که محمدبن یحیی العطار، احمد بن محمد بن عیسی، حسن بن محبوب یعقوب سراج در یعقوب سراج ما بحث نداشتیم؟
اشكال يكي از طلاب: شما دو تا نکته فرمودید اما به اصطلاح طبق نظر رجالیون وبقیه ابن غضائري تایید کرده بود که رد کردید مبنایی به خاطر اینکه کتاب مقبول نیست اشتراک اینهاراهم با یعقوب احمد فرمودید که باز فرمودید هردو ثقه است بعلاوه اینکه مرحوم آقای خوئی شما فرمودید که اشتراک با یعقوب احمر ایشان را اشتراک با یعقوب ین ضحاک میداند که می‌گوید وی ثقه است پس یک روایت پیدا کردیم بیشتر پیداکردیم متنش را بخوانید تحرک الحسن یعنی یک صحیح السند یک روایت البته باید مبانی را اعمال کرد ابن غضائري گفته ضعیف است ما کتاب او را قبول نداشته باشیم این مسائل را همه حل کنید یک روایت صحیح السند نسبت به حسنی داریم آیادراین زمینه روایت دارد که حسنی مقبول است مذموم است؟ چه دارد؟
می شود اشاره کرد به این عنوان که فیطلع علی ذلک بعض موالیه در امر ظهور حضرت موالی کیست؟ ضمیر را به که برگردانیم؟ ضمیر را به خود آقا امام زمان یابه حسنی؟ هردو هست اما الثانی موالی یعنی برگردانیم به موالی حسنی نه موالی آقا مکیان به حق می‌کشند یا به ناحق؟ آنطور که شما تفسیر کردید به ناحق می‌کشند نه منافاتی ندارد من نمی‌خواهم بگویم این ناحق است درگیری مکی‌ها با کسی دلیل نیست خود سفیانی می‌آید طرف مکه که نرسیده به مکه لشگر او خسف می‌شود حضرت علیه‌السلام  مخفیانه از مدینه به مکه حرکت می‌کند واذن از خدا می‌خواهد هیچ کس نمی‌توانسته مطلع باشد از هدف حضرت علیه‌السلام  مگر اطرافیان خاص حضرت علیه‌السلام  واینجا اشاره می‌کند که فیطلع علی ذلک بعض موالی حسنی که بعضی موالی امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف هم هستند این که جزء است صراحت ندارد ما از این 9تاروایات تعبیر مستفیض می‌کنیم اگر به استفاضه رسید دیگر ما بی‌نیازیم از بحث سندی، یک وقتی ما میگوییم که دلیل داریم یکی از علامات خروج حسنی است، شما یک روایت ضعیف می‌آورید می‌گوییم ثابت نمی‌شود شما ده روایت می‌آورید ما اصل حسنی به عنوان یکی از علامات را میپذیریم البته اشکالات سندی هست شما می‌گوییدیک روایت صحیح است ما مي‌گوئيم اگر ده تا روایت شد اصلاً نیازی به بحث سندی نداریم.
در اينجا یک مطلبی مرحوم آقای خوئی در ج10 ص233 ایشان راجع به ابن عباس می‌فرماید که کلید است ایشان روایاتی را که در مدح ابن عباس است نقل می‌کند بعد می‌فرماید که والاخبارالمرویه … ونحن وان لم نظفر بروایة صحیحه مادحةما به یک روایتی که مدح کند ابن عباس را دست نیافتیم وجمیع ما رأیناه من الروایات فی اسنادها ضعف.[29] تمام روایاتی که در مدح ابن عباس آمده است همه در سندش اشکال و ضعف[30] هست الا شاهد من این کلمه است الا ان استفاضتها مستفیض بودن روایات مادحه اغنتنا عن النظر فی اسنادها همین که روایت در حد استفاضه رسید دیگر ما کاری به سند نداریم فمن المطمئن به صدور بعض هذه الروایات عن المعصومین ما اطمینان داریم به تواتر اجمالی یعنی چه ما تواتر لفظی داریم معنوی داریم اجمالی داريم. اجمالی یعنی ما میدانیم یکی یا بعضی از اینها از امام صادر است 10 یا 9 روایت است، از نظر فنی نه تای دارای اشکال است فقط یک روایت آنهم صراحتی در این که چهره مثبتی است ندارد می‌گوید به دست آنها کشته می‌شود ولی من می‌خواهم عرض کنم همین فرمایش آقای خوئی را اینجا پیاده می‌کنیم می‌گوییم که استفاضتها حالا استفاضه یعنی چه؟ اشاره می‌کنم خلاصه استفاضه این روایت مارا از بررسی سندی بی‌نیاز می‌کند پس مفاد این روایت این است که حسنی هست واز علامات ظهور امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است پیشگویی است یا علامت است؟ بالاخره در این روایات یکی از علامات است اما تفصیلات دیگر این حسنی، روایات متعرض بود یکی می‌گفت در مکه کشته می‌شد یکی می‌گفت در راه عراق یکی می‌گفت در کوفه با امام بحث می‌کند جزءلشکر امام خواهد بود اینها تفاصیل است به تفاصیل من نتوانستم برسم یعنی اصلش مسلم است اما جزئیات تفصیلات اینها را روایت صحیح السند اگر داشته با شیم به تفصیلاتش هم دست پیدا می‌کنیم والا همان اصل بودن شخصی به نام حسنی به عنوان یکی از علامات ظهور امام زمان عجه‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف این از مسلمات است.



[1].[ أَقُولُ وَ رُوِيَ فِي كِتَابِ سُرُورِ أَهْلِ الْإِيمَان‏] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِيِّ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام  يَا سَدِيرُ الْزَمْ بَيْتَكَ وَ كُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ وَ اسْكُنْ‏ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَ لَوْ عَلَى رِجْلِكَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَلْ قَبْلَ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ قَالَ نَعَمْ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ بِثَلَاثِ أَصَابِعِهِ إِلَى الشَّامِ وَ قَالَ ثَلَاثُ رَايَاتٍ رَايَةٌ حَسَنِيَّةٌ وَ رَايَةٌ أُمَوِيَّةٌ وَ رَايَةٌ قَيْسِيَّةٌ فَبَيْنَا هُمْ عَلَى ذَلِكَ إِذْ قَدْ خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ فَيَحْصُدُهُمْ حَصْدَ الزَّرْعِ مَا رَأَيْتَ مِثْلَهُ قَطُّ بحارالأنوار ج: 52 ص: 271..
[2]. مستحضر هستيد که روايات دارد که بين حرکت سفياني وظهور حضرت مهدي خيلي زمان نيست 6 ماه يا کمتر در همين حدود است اگر توانستيم روايتش را درست کنيم که سفياني ماه رجب ظهور مي‌کند ظهور امام زمان هم که دهه محرم است همان 6 ماه است .
[3]. بحثي است درکتاب «تا ظهور» در انجا آورده ام كه انشاالله متعرض مي‌شوم كه آن، حکم قيام‌هاي قبل از ظهور حضرت است که چه حکمي دارد؟ آيا روايت «کل راية ترفع قبل ظهور القائم فصاحبها طاغوت» درست است؟ پس قيام مختار محکوم است! قيام زيد محکوم است! قيامهاي علما! اينگونه نيست، هم در سند و هم در دلالتش ما بحث داريم مراد چيست؟ مفاد اين روايت چيست؟ اصولاً ما چند روايت در اين زمينه داريم اول 3روايت پيدا کردند،. بعد 3 تا ديگر اين جزو همان 3 تاي استدراکات است در مجموع 6 روايت داريم که همه را ما مناقشه کرديم در اين کتاب «تا ظهور»..
[4]. الانساب.
[5]. الذريعه إلي تصانيف الشيعه، 12/ 125، رقم 1157، چاپ داراحياء التراث العربي، بيروت.
[6]. بحارالأنوار، 1/34، الفصل الثاني في توثيق المصادر.
[7]. وسائل الشيعه، .ج11ص36ب13ح13.
[8]. معجم احاديث الامام المهدي.عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، ج5 ص191.
[9]. رجال نجاشي، م 450، ص108، باب الباء، رقم 273، چاپ موسسه النشر الاسلامي، جامعه مدرسين قم.
[10]. انظر اصول الحديث و احكامه، ص175.
[11]. رجال بحرالعلوم، ج1، ص460.
[12]. مستدرك الوسائل، ج7، ص89 (الخاتمه).
[13]. تنقيح المقال، ج13، ص39، چاپ جديد.
[14]. معجم رجال الحديث، ج8، ص34.
[15]. من لايحضره الفقيه، ج1/ 118 باب غسل يوم الجمعه و دخول الحمام، و كافي 6/ 497، باب الحمام، ح8.
[16]. معجم الرجال الحديث، 9/ 22رقم الترجمه 4992 سدير بن حكيم.
[17]. كشف الغمه، باب ذكر علامات قيام القائم آل عبا و مدة أيام ظهور، و...، 4/161، چاپ مركز الطباعة و النشر للمجمع العالمي لأهل البيت.:؛ الارشاد، 2/ 368، تاريخ الامام المهدي عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، باب ذكر العلامات قيام القائم آل عبا.
[18]. وسائل الشيعه، .15/ 52، ح19970، باب حكم الخروج بالسيف قبل...؛ كافي، .(روضة)، ج8، ص310، ح483.
[19]. تا ظهور، ج1، ص85.
[20]. شرح اصول كافي، 6/265، ح17، باب في الغيبه؛ اصول كافي، مولي صالح مازندراني، م1081، دار الاحياء التراث العربي، بيروت.
[21]. معجم الرجال الحديث 11/257، رقم 6955، عبد الله بن العباس.
جامع الرواة، 1/494، رقم 4013، عبد الله بن العباس.
[22]. کتاب الثقات، 8/457، ذيل ترجمه امام علي بن موسي الرضا علیه‌السلام .
[23]. مستدرك الوسائل، 1/15.
[24]. سير اعلام النبلاء، 12/35، ذيل ترجمه المتوكل عباسي لعنة الله عليه.
[25]. مناقب آل ابي طالب، ج1، ص553؛ السلف و السلفيون، ص53.
[26]. البحار، ج47، ص308.
[27]. بحار، ج49، ص212.
[28]. بحارالأنوار، 49/212، تاريخ امام أبي الحسن الرضا. علیه‌السلام .
[29]. معجم الرجال الحديث، 10/233.
[30]. والاخبار المرويه في كتب السدير و الروايات الدالة علي مدح ابن عباس و ملازمته لعلي و من بعده الحسن و الحسين: كثيرة... و نحن و ان لم نظفر برواية صحيحة مادحة و جميع مارأيناه من الروايات في اسنادها ضعف، الا ان استفاضتها اغنتنا عن النظر في اسنادها، فمن المطمئن به صدور بعض هذه الروايات عن المعصومين.: اجمالاً معجم رجال الحديث، ج10، ص233.