درس هایی در مورد وهابیت آیت الله سبحانی

وهابیت

جلسه 24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:قسم دادن خدا به حق انبیاء

 مهمات مسائلی که مورد اختلاف مسلمانان و گروه وهابی ها است را مطرح کردیم و تا حدی حقیقت برای حقیقت جویان روشن گردید.

 ولی در اینجا سه مسئله دیگر باقی مانده، یکی این است که آیا می‌شود خدا را به حق انبیاء و اولیاء قسم داد یا نه؟

 فرض کنید خداوند منان در قرآن مجید گروهی را تعریف می‌کند و از جمله‌ی آنها

 « و المستغفرین بالأسحار» است،یعنی کسانی که در سحرگاهان از خدا طلب آمرزش می‌کنند، این گروه را خداوند منان ستایش می‌کند، مثلاً من موقعی که می‌خواهم دعا کنم، چنین می‌گویم:

« اللّهم أسئلک بحق المستغفرین بالأسحار اغفرلی ذنوبی»

  خدایا! به حق کسانی که آنها را ستودی، یعنی گروهی که در سحرگاهان استغفار می‌کنند گناهان مرا ببخش، خدا را سوگند می‌دهم به حق مردان نیک و پاک دلان و پاک فکران، آیا این جایز است یا نه؟

 در دو مرحله باید سخن گفت:

الف: آیا این شرک در عبادت هست یا نه؟

 اگر ثابت شد که شرک در عبادت نیست، نوبت به مرحله دوم می‌رسد و آن اینکه:

ب: آیا شرعاً هم جایز است یا نه؟ چون ممکن است چیزی شرعاً حرام باشد، اما شرک نباشد، مثلاً غیبت کردن مومن شرک نیست، اما شرعاً حرام است.

بررسی مرحله اول

  مرحله اول این بود که آیا این شرک است یا نه؟

  مسلماً تعریف شرک در عبادت بر آن منطبق نیست،چون شرک درعبادت این است که انسان در مقابل طرف خضوع کند و در او قائل به الوهیت و ربوبیت باشد و او را نوعی خدا بداند، یا خدای بزرگ یا خدای کوچک، یا خدای صادق یا خدای کاذب،خلاصه یکنوع قدرت غیبی گسترده در جهان به صورت مستقل در او قائل بشود، کما اینکه بت پرستان در باره بت های خود چنین عقید‌‌ه‌ای داشتند، هرنوع خضوع در برابر چنین افرادی، شرک در عبادت است و پرستش آنهاست، در حالی که من نسبت به «المستغفرین بالإسحار» یک چنین عقیده‌ای ندارم، بلکه آنان را بندگان صالح خدا می‌دانم که خدا در قرآن از آنها تعریف کرده‌ است و می‌گویم خدایا!

  به آن مقامی که اینها دارند و قربی که اینها در پیشگاه شما دارند، بخاطر قرب اینها گناه مرا ببخش، من در حقیقت به عبودیت و بندگی آنها اعتقاد دارم، منتها بندگان شایسته و صالح، آنها را جلو می‌اندازم و می‌گویم بخاطر اینها، در حق من چنین و چنان کن، عیناً مثل اینکه انسان در موقع قحطی قنداقه طفل شیرخوار را بگیرد و حیوانانت را هم جلو بیندازد و بگوید خدایا! بخاطر اینها ما را ببخش و باران رحمتت را بر ما نازل کن، در حقیقت در اینجا نه ربوبیتی است و نه الوهیتی، هیچ نوع عقیده‌ای نسبت به این فرد ندارد، جز اینکه خدا اینها را ستوده و اینها مقربان درگاه الهی هستند.

« اللّهم إنّی استغفرک و أسئلک بحق المستغفرین بالأسحار اغفر لی ذنوبی» خدایا! به حق کسانی که آنها را ستودی، یعنی گروهی که در سحرگاهان استغفار می‌کند گناها مرا ببخش.

بررسی مرحله دوم

 حال که معلوم شد شرک نیست، نوبت می‌رسده به مرحله دوم و آن اینکه:

  آیا جایز است یا نه؟ البته اگر شرک نباشد، باز نمی‌توانیم خدا را سوگند بدهیم، مگر اینکه در کتاب و سنت نسبت به این عمل چراغ سبزی روشن بشود و شرع مقدس تجویز کند، اتفاقاً کتاب و سنت مملوء از این سوگند ها و پرسش و سوال هاست، من تعجب می‌کنم که این افراد با بودن این همه مدارک، می‌گویند یا این شرک است یا حرام،

 من مقداری از آنجه که در کتاب و سنت آمده است می‌خوانم، شما ببینید که آیا چنین کاری در کتاب و سنت آمده یا نه؟

روایت عثمان بن حنیف

 در مسئله ضریح که عثمان بن حنیف نقل کرد و عرض کردیم که سندش نیز صحیح است، حتی ابوجعفری که در آنجا هست، ابوجعفر ختمی است، ابن تیمیه هم می‌گوید سند صحیح ا ست، حتی نویسندگان وهابی نیز می‌گویند سندش صحیح است، پیامبر (صلّی‌الله علیه و آله) به این آدم نابینا، یاد داد که چنین دعا کند: «‌اللّهم إنی أسئلک و أتوجه إلیک بنبیّک»، کلمه‌ی «أسئلک» دراینجا به معنای «أقسمک» من از تو سوال می‌کنم به حق پیامبرت، یعنی تو را قسم می‌دهم به حق این پیغمبر، آن پیامبر کیست؟ نام مبارکش محمد و وصفش نبی رحمت است، چطور در اینجا خدا را سوگند می‌دهیم به حق اولیاء و انبیاء و در رأس آنان به حق پیغمبر اکرم، هر چند «أسئلک» به معنای سوال است، ولی در واقع یک نوع قسم دادن و سوگند دادن است، در حقیقت در اینجا حق انبیاء و اولیاء و در رأس آنان حق پیامبر اکرم «مقسم به» است، من سوگند کننده هستم ، مقسم به بنبیّک است، یعنی بحق نبیّک، فکر نمی‌کنم کسی به این روایت اشکال کند.

روایت ابو سعید خدری

 ابو سعید خدری از پیامبر نقل می‌کند و حدیث هم حدیثی است در سنن ابن ماجه، ج1، ص265،شماره حدیث 778،

« اللهّم إنّی السائلین علیک، و أسئلک بحق ممشای هذا، الخ...»، خدایا! من از تو سوال می‌کنم به حق کسانی که در درگاهت از تو سوال می‌کنند، یعنی آن سائلین واقعی و پاک، به حق آنها در باره من چنین و چنان کن، سوال در اینجا به معنای سوگند دادن خداست، خدایا! من تو را سوگند می‌دهم به حق آن سائلان واقعی که اگر سوال کنند، اجابت می‌کنی، تو را قسم می‌دهم به آن راه و مسیرم به سوی مسجد.

عمر بن خطاب از پیامبر«صلّی الله علیه و آله» نقل می‌کند

 این حدیث در مستدرک حاکم است ج 2، ص 615،‌حتی در در المنثور سیوطی، ج 1، ص59، روح المعنای آلوسی که گاهی گرایش های وهابی دارد، ج 1، ص217،

 ببینید که عمر بن خطاب چگونه این خبر را از پیامبر اکرم نقل می‌کند؟

  ایشان نقل می‌کند که رسول گرامی فرمود، آنگاه که آدم مرتکب خطا شد، یعنی ترک اولی، رو به درگاه الهی کرد و گفت:

«یا رب أسألک بحقّ محمّد لمّا غفرت لی ، فقال الله: یا آدم و کیف عرفت محمداً إذا لم أخلق ، قال: یا رب لأنک لما خلقنی بیدک و نفخت فیّ من روحک، رفعت رأسی ، فرأیت علی قوائم العرش مکتوباً : لا إله إلا الله، محمد رسول الله، فعلمت أنّک لم تضف إلی اسمک إلا أحب الخلق إلیک...» مستدرک حاکم: ج 2، ص 615،‌ در المنثور سیوطی، ج 1، ص59، روح المعانی: ج 1، ص217،

 پروردگارا ، من از تو می‌خواهم به حق محمد که گناه مرا ببخشی. در این موقع خطاب آمد: آدم ، چگونه محمد را شناختی در حالیکه من هنوز او را نیافریده‌ام؟

 گفت: پروردگارا ، آنگاه که مرا با عنایتت آفریدی و از روحت در من دمیدی، سر بلند کردم و در ستونهای عرش دیدم که چنین نوشته است :«لا إله إلا الله محمد رسول الله»، فهمیدم که تو نام کسی را در کنار نامت قرار نمی‌دهی، مگر اینکه محبوبترین کسان نزد تو باشد.

 عمر بن خطاب طبق نقل مستدرک از پیامبر نقل می‌کند که توبه‌ی آدم به وسیله‌ی همین پذیرفته شد

« یا رب أسألک بحقّ محمّد لمّا غفرت لیّ»

  کلمه‌ی «أسئلک» در اینجا به معنای

 « أقسمک» است. اگر واقعاً حرام است، پس این همه روایات برای چیست؟! مقداری واقع بین باشید، دنبال این دو نفر نباشد، بلی! اگر این دو نفر حق گفتند، روی چشم، اما اگر دیدیم که بر خلاف کتاب و سنت است، تعصب آباء و ابناء، تعصب آموزگار و...، شما را نگیرد، واقع درست بر خلاف این است.

کلامی از ائمه‌ی اهل علیهم السلام

 کمی از ائمه اهل بیت هم مقداری بگویم، آقایان، ائمه‌ی اهل بیت انسان های ساده‌ای نیستند، بلکه در کنار« کتاب الله» است و آنچه هم در حدیث وارد شده، «کتاب الله و سنتی» نیست و تازه اگر در بعضی از احادیث هم وارد شده باشد، حدیث صحیحی نیست، حدیث صحیح عبارت است از:« کتاب الله و عترتی» ، عترت در کنار « کتاب الله» قرار گرفته است.

کلام امام زین العابدین علیه السلام در مقام دعا

 ما می‌بینیم که امام زین العابدین (علیه السلام) در مقام دعا چنین می‌گوید:

«اللّهم بحق من انتخبت من خلقک، و بمن اصطفیته لنفسک، بحق من اخترت من بریّتک، و من اجتبیت لشأنک، بحقّ من وصلت طاعته بطاعتک، و من نیّطت معاداته بمعاداتک»

 (( بارالها، به حق کسانی که آنان را از دیگر آفریدگان خود انتخاب کردی و برای خود برگزیدی، و به حق افرادی که آنان از میان مردم اختیار نمودی و آنها را برای آشنایی به مقام خود آفریدی، و به حق پاکانی که اطاعت آنان را با اطاعت خود ، و دشمنی آنان را با دشمنی خود قرین و همراه ساختی، در باره علی بن الحسین چنین کن ))

  علی بن الحسین جزء تابعان است و شما هم برای تابعان احترام و مقام عظیمی قائلید، ایشان امام معصوم است و در حقیقت قولش قول پیغمبر است، او از پدرش نقل می‌کند، تا می‌رسد به سول اکرم، اگر این کار حرام بود، چرا دعایی نموده است، شما کتاب صحیفه سجادیه را بخوانید، مملوء از این قسم و سوگند هاست.

 در جای دیگر می‌فرماید:« اللّهم استجب دعائی و اقبل ثنائی و اجمع بینی و بین أولیائی»

 کمی مغز را تکان بدهید و کمی واقع بین باشید، از این نوع تقلید ها بیرون بیایید، اینها ائمه اهل بیت هستند، لا أقل آنان را در کنار دیگران قرار بدهید.

اشکال وهابی چیست؟

 می‌گویند هیچ کس بر گردن خدا حق ندارد، چطور می‌گویید: خدایا! به حق فلانی در حالی که کسی بر گردن خدا حق ندارد.

پاسخ

 ما پاسخ این را در مبحث توسل عرض کردیم و گفتیم که حق داشتن بر دو قسم است، حق ابتدائی و اصالتی، ابداً کسی بر گردن خدا یک چنین حقی ندارد، اما حقی که خدا لطف کند، یعنی خود را علیه الحق و مرا له الحق کند، این گونه حق ها در قرآن و حدیث فراوان است:

1- «وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ »

  الروم: ٤٧،

 یاری کردن افراد مؤمن، حق آنها بر ماست.

2- « و وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّـهِ»

 وعده‌ای حق بر خدا که در تورات ، انجیل و قرآن آمده است و چه کسی از خدا به وعده‌اش وفا کننده تر است.

3- «كَذَٰلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِينَ »

  يونس: ١٠٣،

نجات دادن افراد مؤمن حق آنها بر ماست.

4- «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّـهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ» النساء/17.

 به راستی پذیرش توبه کسانی که بدی را از سر نادانی انجام می‌دهند (پس بدون تاخیر توبه می‌کنند) بر خداست.

  خدا می‌فرماید این حقی است بر گردن من کسانی که گناه کنند و توبه کنند، توبه آنها را پذیرم، با این همه آیات، چطور می‌گویید کسی بر گردن خدا حق ندارد؟!

 بلی! حق ندارد ابتداءً، اما خدای لطیف و مهربان گاهی خودش را «علیه الحق» و بندگانش را «له الحق» حساب می‌کند، کما اینکه گاهی خودش را وام گیر و بندگانش را وام ده معرفی می‌کند، که در حقیقت خدا می‌‌شود قرض کننده و بندگانش وام دهنده و حال آنکه بندگان چیزی ندارند، این لطف الهی است که در جهان طبیعت و جهان تشریع است.

کلام رسول خدا در سنن ابن ماجه

 در سنن ابن ماجه چنین آمده است:

 قال رسول الله صلّی الله علیه و آله:

« ثلاثة حقّ علی الله عونهم ، الغازی فی سبیل الله، و المکاتب الذی یرید الأداء، و الناکح یرید التعفف»

 سه گروهند که بر خدا لازم است که آنان را کمک کند:

الف: مجاهد در راه خدا،

ب: برده‌ای که با مولای خود قرار بسته است که با دادن مبلغی آزاد شود،

ج: جوانی که می‌خواهد از طریق از دواج عفت خود را حفظ کند.

 در حقیقت این سه نفر بر گردن خدا حق دارد.

 بنابراین، این مسئله برای ما روشن است که نه شرک است و نه حرام، شرک نیست، چون من در طرف الوهیت، ربوبیت ومقام غیبی قائل نشدم، جایز است بخاطر این همه آیات و روایات.

سوگند به غیر خدا

  این بحث تمام شد، بحث دیگر که الان شروع می‌کنیم با این فرق بحث دارد، دراین بحث خدا را سوگند می‌دهیم به حق مستغفرین و به حق انبیاء، اما بحثی که الآن وارد می‌شویم و گاهی در مسجد النبی خطبا بالای منبر می‌گویند و آن این است که نباید به غیر خدا قسم خورد، ولی این مسئله غیر از مسئله‌ی قبلی است، در مسئله قبلی خدا را قسم می‌دادیم به مقامات انبیاء، در حقیقت سوگند نبود، بلکه سوالی از حق تعالی بود به حق انبیاء و اولیاء، سوگند دادن خدا بود به حق انبیاء و اولیاء، ولی در اینجا مستقیماً سوگند می‌خورم که به قرآن من فلان کار را نکردم، به پیغمبر قسم می‌خورم که من این کار را نکردم، یا به پیغمبر قسم می‌خورم که این کار را انجام بدهم. آیا این این گونه قسم خوردن ها جایز است یا نه؟

 من یک کتابی دارم بنام :« الأقسام فی القرآن الکریم» سوگند هایی که در قرآن کریم است، خداوند منان در قرآن کریم، غیر از خودش سی و نه مورد به غیر خودش قسم خورده است، قسم خوردن خدا به غیر خود، یکی از دو وجه را دارد:

1: یا می‌خواهد عظمت «مقسم به» را بیان کند که ما دنبال تحقیقش برویم ،مانند:« وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿الشمس: ١﴾. . وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿الشمس: ٢﴾ . وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا ﴿الشمس: ٣﴾. وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا ﴿الشمس: ٤﴾.. . وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا» ﴿الشمس: ٥﴾.

 این قسم خوردن برای این است که عظمت اینها را نشان بدهد و بشر دنبال تحقیق آنها برود و عجائبات آنها را کشف کند.

2: گاهی قسم خوردن به غیر خدا،‌که خدا قسم خورده بخاطر عظمت و قداست شخص است، بخاطر عظمت و قداست شخص است، مثلاً خدا به جان پیغمبر اکرم قسم می‌خورد،‌مانند:

«لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ » الحجر/٧٢،

  کلمه‌ی «عمر» در این مورد به معنای جان پیغمبر اکرم است که معنایش این می‌شود:

 ای پیامبر به جان تو سوگند که آنها در مستی شهوات خود سرگردانند.

 این برای این است که عظمت و قداست پیغمبر را نشان بدهد، اگر قسم خوردن به غیر خدا شرک بود، خدا خودش به جان پیامبر قسم نمی‌خورد،پس مسلماً شرک نیست، مسلماً حرام هم نیست چنانچه در روایات می‌خوانیم.

 قرآن برای ما اسوه است، با این حال چطور شما بالای منبر می‌روید و می‌گویید به غیر خدا قسم نخورید و حال آنکه خدا در همین قرآن سی و نه مورد به غیر خودش قسم خورده است‌،حتی در سوره «و الشمس» حدود هفت قسم به غیر خداست، اگر واقعاً قسم خوردن به غیر خدا شرک و یا حرام بود، قرآن بد آموزی نمی‌کرد.لا أقل می‌گفت اینها از خصائص خداست، یعنی خدا حق دارد که به غیر خودش قسم بخورد نه شما، و حال آنکه ما گفتیم که خدا اگر به غیر خودش سوگند می‌خورد، یا می‌خواهد بندگانش را تحریک کند که در باره آنها تحقیق کنند و آثار و اسباب آنها را کشف کنند، رموزی که در خورشید است و زمین است، قوانین آنها را کشف کنند، یا اینکه می‌خواهد عظمت و قداست «مقسم به» را بیان کند، کما اینکه می‌فرماید:

«لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ » ای پیامبر به جان تو سوگند که آنها در مستی شهوات خود سرگردانند.

 قرآن نمونه و اسوه است،فلذا ما نمی‌توانیم بگوییم قرآن اینها را فقط برای خدا اختصاص داده، اگر چنین بود بیان می‌کرد، این بد آموزی است که این همه قسم در قرآن به غیر خدا باشد و این از خصائص حق تعالی باشد و بشر حق ندارد حتی به جان پیغمبر قسم بخورد، اگر چنین بود، در آیه و روایتی مسئله را مطرح می‌کرد که مردم این قسم هایی که در قرآن مجید است مال خداست، شما حق ندارید که به جان پیغمبر اکرم قسم بخورید.

خاطره‌ای، از سالهای بسیار قبل

 من سالها پیش (حدود پنجاه سال پیش) مکه مشرف شده بودم و در مسجد النبی بودم که یک جوانی بالای منبر رفت و در باره سوگند به غیر خدا سخن گفت که این حرام است، حتی یک نفر هم در آنجا بلند نشد که بگوید جناب مبلغ و آقای آمر به معروف و ناهی از منکر، آنچه را که به تو گفته‌اند، همان ها را تلقین می‌کنی، اگر قسم به غیر خدا حرام است و شرک، این سی و نه قسم در قرآن مجید را چه می‌گویید؟! مانند: وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ ﴿التين: ١﴾ وَ طُورِ سِينِينَ ﴿التين: ٢﴾

 .اگر اینها شرک است، پس چرا خدا به اینها قسم می‌خورد، شرک، شرک است خواه خدا قسم بخورد یا بندگان خدا، فحش از هر کسی صادر شود فحش، خواه من فحش بدهم یا مقام دیگری.

 پس معلوم می‌شود که این نوع قسم خوردن انگیزه می‌خواهد،یا انگیزه این است که ما را دعوت کند که برویم و رموز اینها را کشف کنیم،‌آیات خدا را درک کنیم و یا بر عظمت و قداست« مقسم به» پی ببریم کما اینکه در آیه«لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ » چنین است.

سوگند خوردن به غیر خدا در سنت پیامبر صلّی الله علیه و آله

 اینها با روایتی استدلال می‌کند که نمی‌شود به غیر خدا قسم خورد، این روایات بر دو دسته‌اند:

الف: دسته‌ای گواهی می‌دهند که رسول خدا به غیر خدا قسم می‌خورد و هرگز نه خودش آن را شرک تلقی می‌کرد و نه یارانش، من دو حدیث از دو کتاب صحیح می‌خوانم:

1: مسلم در صحیح خود نقل می‌کند که:

«جاء رجل إلی النّبی فقال: یا رسول الله ، أیّ الصدقه أعظم أجراً؟

فقال: أما و أبیک لتنبأنه ، أن تصدق و أنت صحیح شحیح ، تخشی الفقر و تأمل البقاء». صحیح مسلم:3/94، باب أفض الصدقة از کتاب زکات.

 «مردی حضور پیامبر آمد و گفت ای پیامبر خدا ،پاداش کدام صدقه بزرگتر است؟ فرمود: سوگند به پدرت از آن آگاه می‌شوی و آن این که صدقه دهی درحالی که سالم هستی و به آن حرص داری، از فقر می‌ترسی و به فکر زیستن در آینده هستی».

 در اینجا رسول خدا قسم به پدر سائل می‌خورد و می‌فرماید:

«أما و أبیک لتنبأنه »

 سوگند به پدرت که الآن به تو می‌گویم.

 اگر سوگند به غیر خدا حرام بود، چگونه پیغمبر اکرم به پدر سائل قسم می‌خورد و این روایت هم در صحیح مسلم است.

 برادران عزیز! به جای اینکه به گفتار ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب گوش بدهید، به کتاب های حدیثی خود مراجعه کنید، ببینید که در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم چه نوشته است، این در سنن نیست که در آن خدشه کنید، اما صحیحین از نظر شما قابل خدشه نیست.

٢: مسلم در صحیح خود نقل میکند که:

«جاء رجل إلی رسول الله- من نجد- یسأل عن الإسلام ، فقال رسول الله : خمس صلوات فی الیوم و اللیل .

فقال : هل علیّ غیرهنّ؟ قال: لا...إلّا أن تطوع ، و صیام شهر رمضان.

فقال: هل علیّ غیره؟

قال:لا... إلّا أن تطوع، و ذکر له رسول الله الزکاة .

فقال الرجل: هل علیّ غیره؟قال: لا إلّا أن تطوع . فأدبر الرجل و هو یقول: و الله لا أزید علی هذا و لا أنقص منه. فقال رسول الله : أفلح و أبیه إن صدق . أو قال: دخل الجنة و أبیه إن صدق»

  صحیح مسلم:1/32.

 مرد ی از اهل نجد به حضور پیامبر رسید و از اسلام سؤالاتی نمود، پیامبر فرمود پایه‌ های اسلام امور زیر است:

الف: پنج نماز در روز و شب ، مردی نجدی گفت : آیا غیر از اینها باز نمازهایی هست؟

 فرمود : بلی به طور مستحب .

ب: روز ماه رمضان ،آن مرد پرسید ، غیر از آن باز روزه‌ای هست؟

 فرمود : به طور مستحب.

ج: زکات، آن شخص پرسید آیا زکات دیگری هست:؟

 فرمود به طور مستحب.

 آن مرد حضور پیامبر را ترک کرد در حالی که می‌گفت نه کم می کنم و نه زیاد.

 پیامبر بر پدر وی سوگند یاد کرد و گفت: سوگند بر پدرش رستگار می‌شود ، اگر راست بگوید.

 یا فرمود: به پدر وی سوگند که اگر راست بگوید وارد بهشت می‌شود.

 پیامبر به پدر سائل قسم می‌خورد.

قسم خوردن علی علیه السلام به جان خودش

 امیرمؤمنان علی بن ابی طالب که نمونه عالی تربیت اسلامی است در خطبه‌ها و نامه‌ها و کلمات خود به طور مکرر به جان خود سوگند یاد کرده و فرموده است:«ولعمری»، و در خطبه ای به جان پدر مخاطب سوگند یاد می کند و می گوید: «لعمرأبیک».

 آیا باب علم النبی برای اسوه باشد یا دیگران؟!

 این رسول خداست که به پدر سائل قسم می‌خورد، این امیر المؤمنان است که گاهی به جان خودش و گاهی به جان مخاطبش و گاهی به جان مخاطبش قسم می‌خورد.

نگاهی به فتاوای فقیهان اهل سنت

 ابن قدامه در کتاب مغنی - که از کتاب‌های بسیار جامع است و بر اساس فقه احمد بن حنبل نگارش یافته- می‌نویسد: اگر کسی به پیامبر سوگند یاد کند، قسم او منعقد می‌شود، زیرا پیامبر یکی از دو رکن شهادت است، و اگر تخلف کند باید کفاره بپردازد، مغنی : 9/517.

 حنفی ها می‌گویند سوگند به پدر و زندگانی مکروه است، یعنی قائل به حرمت نیستند.

دیدگاه اما شافعی

 شافعی می‌گوید:سوگند به غیر خدا به دور از عنوان شرک تراشی مکروه است.

فتوای امام مالک

 از مالک دو قول نقل شده، که یکی از دو قول،قول به مکروه بودن سوگند مزبور است.

 شما لا اقل به قول علمای خود عمل کنید، چرا فقط سراغ این دو نفر(ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب) می‌روید.

 این روایات ما بود که کاملاً تجویز می‌کند.

دلائل قائلین به تحریم

 اما آنها روایاتی دارند که ظاهر شان این است که نباید قسم خورد، روایت این است:

 پیغمبر اکرم فرمود:

«إنّ الله لا ینهاکم أن تحلفوا بآبائکم و من کان حالفاً فلیحلف بالله أو یسکت»

 پیامبر خدا شنید که عمر به جان پدر خود سوگند یاد می‌کند، پیامبر فرمود: خدا شما را از سوگند به جان پدر ها باز داشته است، هر کس سوگند یاد می‌کند، به خدا قسم بخور یا ساکت باشد.

 منتها باید بدانیم که کدام پدران مراد است؟ پدرانی که مشرک بودند، چون کسانی که در زمان پیامبر اکرم بودند، پدران شان مشرک بوند ولذا می‌فرماید: بر این پدران قسم نخورید، به دلیل روایت دیگر که می‌گوید: «لا تحلفوا بآبائکم و لا أمّهاتکم و لا بالأنداد»

 به پدران و مادران خویش و نیز بت ها، سوگند نخورید.

 از اینکه انداد را در کنار آباء و أمهات آورده است، معلوم می‌شود که پدران و مادران شان یک نوع رابطه با این بت ها داشته‌اند.

 بنابراین،‌هر پدر و مادر را نمی‌گوید، بلکه مراد پدر و مادر مشرک است، چون عرض کردم که قسم دو انگیزه دارد، یکی اینکه رموز وجود او را درک کنیم، مانند شمس و قمر، دیگر اینکه «مقسم به» یکنوع قداست دارد و حال آنکه مشرک قداستی ندارد،

 بنابراین، پیامبر به جان پدر سائل قسم می‌خورد، معلوم می‌شود که او مشرک نبوده.

  بنابراین،‌ اگر این روایات صحیح هم باشند، اینکه می‌گوید بر پدر و مادر قسم نخورید، چون در کنارش می‌گوید:‌«و لا بالأنداد»، انداد جمع ند است،‌ند هم به معنای بت، یعنی مثل خدا، شما با این روایات می‌خواهید عمل رسول خدا را تکذیب کنید، در حالی که رسول خدا این روایات را معنا می‌کند،اینکه در کنارش انداد را می‌آورد، بخاطر همین است، در تاریخ آمده که مردی پیش پیغمبر به پدرش قسم خورد، فرمود قسم نخور، چرا؟ چون پدرش مشرک بود.

 بنابراین، اگر پدر و مادری، انسان های مقدسی بودند، نه ارتباطی به این روایات دارد و نه ارتباطی به نهی پیامبر اکرم، جایی که خدا می‌فرماید: «لعمرک» به ما الگو می‌دهد که انسان می‌تواند به موجود مقدس قسم بخورد، انسان می‌تواند به کعبه قسم بخورد «أقسم بالله و آیاته و المشعر الحج و میقاته»، همه اینها قابل قسم است، چرا؟ چون قداست دارند و انسان بخاطر قداست شان به آنها قسم می‌خورد، انگیزه یا کشف رموز است، مانند قسم به خورشید و ماه(شمس و قمر) یا انگیزه قداست است، قداست در همه اینها است، یعنی هم در کعبه است و هم در پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام و قرآن و حتی کتب آسمانی که تحریف نشده‌اند، فلذا باز قابل قسم خوردن هستند.

 بلی! یک مسئله است و آن اینکه در دادگاه اگر بخواهند فصل خصومت کنند، فقط باید به لفظ جلاله یا صفات خدا قسم بخورند، مسئله فصل خصومت یک مسئله دیگری است، فقها می‌گویند: قاضی اگر بخواهد فصل حکومت کنند، منکر یا باید به خدا یا به صفات خدا قسم بخورد، آن یک مسئله‌ی دیگر است، ولی بحث در قضاوت و دادگاه نیست، مسئله ما این است که طرف باور نمی‌کند که من این کار را کرده ام یا نکرده‌ام، فلذا به خدا، به حسین بن علی و سایر امامان یا به جان دوستم قسم می‌خورم که یکنوع قداست دارد‌،این نه شرک است و نه حرمت دارد، اگر این روایات می‌گویند: «لا تحلفوا بآبائکم و لا أمّهاتکم چون در کنارش می‌گوید:

« و لا بالأنداد».

  چرا؟ چون آباء و امهات آنها بت پرست بودند و لذا می‌گوید به آنها قسم نخورید.

 امید وارم که این دو بحث برای ما روشن شد باشد.

 پس ما هم می‌توانیم خدار را سوگند بدهیم به مقدساتش و هم می‌توانیم به مقدس ها سوگند بخوریم، به قول امام شافعی به شرط اینکه شرک تراشی نباشد، سوگند به کعبه و پیامبر، علی و امامان معصوم (علیهم السلام) و کتاب های آسمانی که تحریف نشده‌اند، انسان می‌تواند به همه‌ی اینها قسم بخورد.

 یک بحث دیگر باقی ماند و آن اینکه عزاداری بر حسین بن علی و بر آل محمد، یا گریه کردن در فراق عزیزان هر چند حسین بن علی نباشد، آنها به شدت جلوگیری می‌کنند، در مرگ عزیزان گریه ممنوع است، در عزاداری امام حسین علیه السلام گریه ممنوع است، ما در جلسه آیند باید بحث کنیم آیا عزاداری یا گریه در فراق عزیزان در اسلام آمده است یا اسلام از آن جلوگیری کرده است؟ در جلسه آینده بررسی خواهیم کرد.