درس هایی در مورد وهابیت آیت الله سبحانی
وهابیت
جلسه 21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تبرک به پیامبر و آثار باز مانده از وی
در جلسه گذشته مقامات انبیاء را به صورت مجمل بیان کردیم و گفتیم آنان مقامامت و توانائیهای دارند که در آدم های دیگر پیدا نمیشود و نیز گفتیم برای رسیدن به این مقامات و قدرت های خارق العاده دو راه وجود دارد:
الف: راه حرام ،و آن این است که انسان از طریق ریاضتهای غیر مشروع به این قدرت برسد مانند مرتضان هند.
ب: راه حلال، یعنی اینکه انسان از طریق اطاعت و بندگی خداوند به این مقامات برسد، اگر انسان از نظر بندگی به مقام عالی برسد، خداوند میفرماید: من چشم او ، گوش او، و دست او هستم، یعنی چشم، گوش و دست او قدرت فوق العاده پیدا میکند، همهی اینها عین قرآن و حقیقت قرآن است، فلذا ما حق نداریم که بر خلاف «قرآن» این حقائق را منکر بشویم و بگوییم انبیاء قدرتهای خارق العاده نداشتهاند، قرآن میفرماید: مسلمان کسی است که بعد از حکم الهی در باره چیزی تردید نکند
«وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّـهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا » الأحزاب: ٣٦،
بعد از آنکه خدا مطلبی را فرمودند که انبیاء میتوانند بیماران را شفا بدهند و باد را در اختیار بگیرند، ما حق نداریم در مقابل این آیات صف آرائی کنیم و در غیر این صورت از حد و دائره ایمان به خدا بیرون میروییم
«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا » النساء: ٦٥. مومن کسی است که بعد از آنکه خدا و رسول او فرمان داد، قبول میکنند و در مقابل آن صف آرائی نمیکنند، روی این مبنا مسئله تبرک حل است،یعنی یکی از چیز هایی که ما با وهابی ها اختلاف داریم عبارت است از: تبرک به آثار انبیاء و اولیاء و صالحان.
معنای لغوی تبرک
« تبرک» از کلمهی برکت است و «برکت» به معنای نمو و افزایش شیء است، در لغت عرب «برکت» به معنای نمو و افزایش است، یعنی افزایش خیر و نموء نعمت، «بارک الله الشیء» یعنی خدا در آن نمو و رحمت و برکت نهاد.
معنای اصطلاحی تبرک
در اصطلاح تبرک این است که انسان از آثار «انبیاء» خیری بطلبد و رحمت از آن سبب بخواهد، تبرک در اصطلاح غیر از این، چیزی نیست.
به بیان دیگر: گاهی رحمت حق تعالی از طریق اسباب طبیعی وارد میشود و گاهی از طریق اسباب غیر طبیعی، مثلاً باغی است که میخواهیم از نظر میوه افزایش پیدا کند و میوهاش دچار آفت زدگی نشود، سبب طبیعیش این است که از علوم مهندسان کشاورزی (که در این رشته تحصیل کردهاند و در مسئلهی کشاورزی استاد و دارای مهارت کافی هستند) استفاده کنیم،تا باغ ما بهتر شود و میوهاش بی عیب به عمل آید.
گاهی سبب دیگری است بنام سبب غیر طبیعی،مثلاً به دعا و آثار انبیاء متوسل میشویم و بیماری خود را از این طریق شفا میدهیم.
به بیان دیگر گاهی شفای ما از طریق رفتن در بیمارستان و طبیب و خوردن دارو است و گاهی از طریق همین اسباب غیر طبیعی، مثلاً آدم نابینا از دو طریق و راه میتواند نابینائی خود را مبدل به بینائی کنند:
الف: از طریق مراجعه به پزشک و طبیب ( اگر مرحلهاش نگذشته باشد) ، یعنی اطبایی هستند که جراحی میکنند و در اثر جراحی شخص بینائی خود را باز مییابد.
ب: گاهی از طریق غیر طبیعی به این بینائی راه پیدا میکند، کما اینکه حضرت یوسف پیراهن خود را پیش پدر میفرستد و او هم پیراهن را در چشمش مینهد و از این طریق بینائی خود را به دست میآورد.
به بیان دیگر خیر و رحمت حق را از این طریق بر گرفت، این رحمت بینائی مال خداست، منتها از طریق ارادهی یوسف و پیراهن یوسف به دست آمد.
پس تبرک این است که رحمت، خیر وافزایش نعمت را یا دوری از نقمت را، از طریق اسباب غیر طبیعی که در قرآن و سنت معین شده است باز یابیم،« برکت» به معنای خیر و افزایش خیر است، قرآن میفرماید:
« إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ »الدخان: ٣.
شب قدر مملوء از نعمت و برکت است، قرآن مسجد اقصی را مبارک میشمارد و میفرماید: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» الإسراء: ١،
مسجد اقصی مبارک است، منطقهای مسجد الأقصی پر از نعمت و میوه است.
بنابراین، اگر ما تبرک میجوییم، یعنی رحمت حق را از طریق این اسباب میطلبیم و آن رحمت هم به ما میرسد، هیچ تعجبی ندارد و مشکلی پیش نمیآید.
البته اسباب را باید خدا و رسول خدا و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) و صالحان برای ما معین کنند، زیرا ما نمیتوانیم و حق هم نداریم که از هر سببی رحمت حق را بر گیریم،حتماً باید این سبب از طریق قرآن و از طریق سنت و روایات معین بشود، هنگامی که ما تاریخ اسلام را مطالعه میکنیم.
تبرک به دستمال حضرت مسیح
دیار بکری کتابی دارد بنام:
« تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس» که در باره زندگانی پیغمبر اکرم نوشته است و در آنجا نوشته شده که در دوران المتقی بالله (یکی از خلفای عباسی) حدود پنج هزار نفر از مسلمانان اسیر رومیان و مسیحیان شده بودند ، ملک روم نامهای به خلیفه نوشت که ما شنیدهایم دستمالی پیش شماست که حضرت مسیح با آن دستمال صورت خود را پاک کرده، اگر این دستمال را برای ما رد کنی، چند هزار مسلمانی که اسیر ماست،آزاد میکنیم و به شما بر میگردانیم،« المتقی با لله» با فقهای عصر خود مشورت کرد، آنان گفتند مانع ندارد این دستمال را بفرستید تا مسلمانان آزاد شوند، ما از اینجا میفهمیم که تبرک به آثار انبیاء، یک سنت رحمانی است که در ملل گذشته و در جریان گذشته نیز بوده است و معلوم میشود که این را از انبیاء و اولیاء یاد گرفتهاند.
دستمال را برای آنها فرستاد و آنها در مقابل اسیران مسلمان را آزاد کردند.
چرا؟ چون دست مبارک مسیح به این دستمال خورده بود و آن حضرت با این دستمال چهره و گرد صورت خود را پاک کرده بود.
پس معلوم میشود که در شرائع پیشین هم این سنت بوده و هر گز کسی نگفته که این بت پرستی، بدعت و شرک است، یعنی این گونه کلمات را به کار نبردهاند، چرا؟ چون رحمت را از خدا میخواهند، منتها از همین سبب و از همین طریق.
دلائل قرآنی تبرک
قرآن مجید نیز تبرک را برای ما تثبیت میکند، یعنی این مطلب در دوجای قرآن مجید صریحاً آمده است، یکی در باره اصحاب کهف، یعنی بعد از آنکه اصحاب کهف پیدا شدند، مردم دو دسته و گروه گشتند:
الف: بت پرستان، ب: موحدان،
دستهی بت پرستان، چندان اظهار علاقه نکردند و فقط گفتند یاد بودی بر قبور آنان بسازیم «وَكَذَٰلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِم» الكهف: ٢١،
اما موحدان که در اکثریت بودند و بر آئین مسیح عمل میکردند، گفتند اینها انسانهای شریف هستند و ما باید به وجود اینها تبرک بجوییم «قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا»
یعنی کسانی که بر امر اصحاب کهف آگاه بودند، « غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ» یعنی« کشفوا أمرهم» گفتند: کنار قبر اینها مسجد میسازیم ونماز میخوانیم و تبرک میجوییم.
به بیان دیگر هر چند بناء یاد بود خودش یکنوع احترام است، ولی این برای احترام آنان کفایت نمیکند و شایستهی مقام شان نیست، شایسته مقام آنان این است که از وجود اینها در مقام عبادت برکت بگیریم و تبرک جوییم، تمام تفاسیر یا اکثر مینویسند که در کنار قبر اینها مسجد بسازیم و نماز بخوانیم و تبرک بجوییم، اگر واقعاً تبرک به قبور اولیاء و آثار اولیاء یک امر حرام بود، قرآن آن را نقل نمیکرد و اگر هم نقل میکرد، فوراً رد مینمود، این از قبیل تمسک به شریعت شرائع پیشین نیست تا بگویید این مسئله خلافی است، بلکه این تمسک به قرآن است، یعنی قرآن این حقیقت را نقل میکند، آنهم به عنوان آموزش و تربیت نقل میکند در حالی که از این نقل خوشحال است، اگر خلاف بود، به دنبالش رد میکرد، هنگامی که فرعون در دریا غرق میشود، میگوید:
« وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّىٰ إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ» يونس: ٩٠،
من به رب و پروردگار موسی ایمان آوردم، ولی چون این غلط است، یعنی ایمان در این حالت به درد نمیخورد، قرآن آن را نقل میکند و به دنبالش فوراً رد میکند و میگوید:« آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ » يونس: ٩١ ،
معلوم میشود در جایی که مسئله قبلی غلط باشد، قرآن آن را انتقاد میکند، ولی در اینجا با خوشحالی بیان میکند و میگوید:
« قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا»
کسانی که از واقعیت اصحاب کهف آگاه شدند، که اینها برای توحید این همه مشکلات و درد سر را متحمل شدند فلذا گفتند در کنار قبر آنان مسجد میسازیم و در آنجا عبادت میکنیم.
باز در قرآن مجید، مسئله تبرک هست، یک مقدار قرآنی باشیم، به جایی اینکه کتاب های ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب را بخوانیم، مقداری قرآنی باشیم و قرآن را به دقت بخوانیم، قرآن میفرماید، هنگامی مرگ موسی بن عمران رسید، یک صندوقی ساخت یا آن را قبلاً داشت، صندوق در لغت عرب به معنای تابوت است در حالی در اصطلاح ما، صندوق به چیزی میگویند که میت را در آن میگذارند، ولی در اصطلاح عرب هر صندوقی را میگویند تابوت.
در هر صورت صندوقی ساخت یا قبلاً صندوقی داشت ( صندوقی که مادرش او را در آن نهاده و به نیل فرستاده بود)
ایشان عصا، زره، پیراهن، الواح مقدسه و کفش هایی خود را در آن نهاد و به وصی خود «یوشع بن نوح» سپرد، این صندوق با تمام آثارش در میان بنی اسرائیل بود، هر موقع به جنگ امالقه میرفتند، این تابوت را همراه خود میبردند، خداوند بخاطر همین پیغمبر و آثارش عظمت و عزت را به بنی اسرائیل میداد و در تمام جنگ ها پیروز میشدند.
ولی کم کم بنی اسرائیل فاسد شدند و از دائره اطاعت بیرون رفتند و مادی گری بر آنها حکومت کرد، فلذا بار دیگر که به جنگ رفتند، تابوت از دست آنها در رفت و به دست دشمن شان افتاد، یعنی امالقه این تابوت را گرفتند، سالیان دراز و طولانی بنی اسرائیل در ذلت و مهانت و خاری بودند، تا اینکه وسیله پیغمبری به بنی اسرائیل پیام داد که من ملکی را میفرستم بنام:«طالوت» شما زیر پرچم او جنگ کنید وبدانید که اگر زیر پرچم او جنگ کنید، آن تابوت به شما بر میگردد« وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّـهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا» البقرة: ٢٤٧،
شما زیر پرچم او جنگ کنید، بعد از حجت ها و بحث های بنی اسرائیلی حاضر شدند، ولی گفتند از کجا بدانیم که این طالوت از جانب خداست؟ قرآن میگوید، آن پیغمبر گفت: «وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَىٰ وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ » البقرة: ٢٤٨،
آن این است که هنگامی که جنگ کردید، آن تابوت از دست دشمن به دست شما می رسد، چه کسی آن را میآورد؟
تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ».
فرشتگان بخاطر کفش ها و ا لواح مقدسه و زره و پیراهن حضرت موسی،ملائکه حمل میکنند و به سوی شما میآورند.
پس معلوم میشود که تبرک به آثار انبیاء در شرائع پیشین بوده، باز من نمیخواهم تمسک به احکام شرائع پیشین کنم تا بگویید محل بحث است، بلکه من تمسک به قرآن کریم میکنم که این مسئله را به کمال شگفتی نقل میکند و نقد نمیکند،حتی میفرماید:
«تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ »
آن آرمایشی که خدا به شما بدهد از طریق همین تابوت است
« إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ»
آقایان وهابی! کمی تقلید را کنار بگذارید و مقداری منصف باشید و پیش داور نباشید، به گفتار سایر مسلمانان هم گوش کنید، خداوند منان در این چوب و نعلین و پیراهن که از پنبه بوده، این عظمت را داده و لذا تابوت آمد، آنان زیر سایه همین تابوت جنگ کردند و پیروز شدند.
بنابراین، تبرک جستن ، یعنی نعمت و خیر یافتن و رحمت یافتن گاهی سسب طبیعی دارد و گاهی سبب غیر طبیعی، به شرط اینکه این سبب غیر طبیعی را قرآن و سنت و اخبار معین کند.
تبرک به آب وضو و غسل پیامبر صلّی الله علیه و آله
حال ببینیم که در حیات پیغمبر اکرم چگونه تبرک میجستند؟
هنگامی که پیغمبر اکرم در سال هشتم هجری آهنگ مکه کرد، عروة بن مسعود نماینده قریش) آمد تا با پیغمبر اکرم صلح نامهای بنویسد که آن حضرت امسال را به مدینه بر گردد و سال آینده برای عمرة بیاید،عروة بن مسعود ثقفی هنگامی که آمد و وضع مسلمانان را مشاهده کرد، بسیار تعجب نمود ، زیرا دید هنگامی پیامبر اکرم وضو میگیرد، قطرهای از قطرات آب وضوی آن حضرت به زمین نمیریزد،یعنی صحابهاش آن قطرات آب را میگیرند و به سرو صورت خود میمالند، آیا این شرک است؟
شما که میگویید توسل به غیر خدا شرک است و حال آنکه رفتار صحابه آن حضرت این گونه بوده است که با وضویش تبرک میجستند و چنین کارهایی را میکردند،
همان صحابهای که شما در خط اول، بسیاری از احکام را از آنها میگیرید،
آنگاه که عروة بن مسعود به مکه برگشت تا پیام پیغمبر و مسلمانان را به ابوسفیان و کفار قریش برساند، گفت: ابو سفیان، فلان و فلان! تعجب میکنم، من هیچ ملکی را به این عظمت ندیدم، قطرهای از قطرات آب وضوی محمد به زمین نمیریزد، بلکه اصحابش آن را به عنوان تبرک میگیرند و به سر و صورت خود میمالند.
تبرک به ظرفی که پیغمبر از آن آب نوشیده
ابو برزه میگوید من در خانهی یکی از صحابه پیغمبر اکرم بودم، گفت مایلی من ظرفی را که پیغمبر اکرم از آن آب خورده بیاورم و شما هم از آن آب بخورید،ظرفی که حضرت از آن آب نوشیده، یک کاسهای از چوب یا سفال بوده،روزی پیامبر اکرم در خانهی این آدم آمده و از این ظرف آب خورده، او هم این ظرف را نگه داشته است، سال های بعد که مهمان پیدا میکند، میگوید مایلی که من آن کاسه را بیاورم و شما از آن کاسه آب بخورید؟
همه گفتیم: خوشا به حال کسانی که از کاسهای که لب های پیغمبر اکرم به آن خورده،آب میآشامند و به آن کاسه تبرک میجویند و رحمت حق و شفای بیماران را از این طریق میخواهند.
البته سبب واقعی و همه کاره خداست.
در هر صورت ما اگر بخواهیم تبرک صحابه را بگوییم،میتوانیم چند جلسه در باره تبرک صحابه از آثار آن حضرت صحبت کنیم،دوست عزیز ما جناب مرحوم حاج میرزا علی احمدی میانجی کتابی دارد بنام «تبرک الصحابة» که در آن صد ها مورد را ذکر کرده که صحابه به آثار پیامبر تبرک میجستند.
تبرک به قبر پیامبر صلّی الله علیه و آله
ابو ایوب انصاری (مضیف النبی) موقعی که پیامبر وارد مدینه شد، همه میگفتند یا رسول الله منزل ما وارد شوید، پیامبر اکرم چه کند؟ برای اینکه آنها را ساکت کند، فرمود شتر مرا رها کنید « فإنّها مأمورة» در هر کجا که این شتر زمین نشست، من در همان خانه وارد میشوم، شتر آمد و آمد، تا دم درب خانه ابو ایوب انصاری رسید و در آنجا زانو زد، پیغمبر اکرم وارد خانه او شد (من خانه ابو ایوب انصاری را دیده بودم، یعنی در سال1335، که مشرف شدم، این خانه بود، ولی بعداً به عنوان توسعه مسجد، تمام این آثار رفت، در حالی که میتوانستند نمای از این خانه را حفظ کنند و در ضمن مسجد را هم بدهند)
در هر حال ایشان بعد از وفات پیغمبر اکرم کنار قبر آن حضرت آمد و صورت خود را بر قبر آن حضرت نهاد، مشغول گریه و زاری و دعا شد، مروان حکم آمد و یخهی او را گرفت و عقب کشید و گفت چه میکنی؟ گفت من به قبر نیامدهام، من به صاحب قبر متوسل شدم، بعداً سخنی در باره مروان بن حکم گفت که فعلاً جای بحثش نیست، شخصیت عظیمی مانند ابو ایوب انصاری( مضیّف النبی، مردی که پیغمبر اکرم به او افتخار داد و وارد خانه او شد) بر قبر پیغمبر اکرم صورت میگذارد و میبوسد و اشک میریزد و تبرک میجوید، نه اینکه او را خدا یا مدبر بداند، ولی میداند که خدا خیر و رحمت خود را از این طریق میفرستد.
از زبان عایشه بشنوید
سالی مدینه و اطراف آن را قحطی عظیمیی فرا گرفت و از باران خبری نشد، مردم پیش ام المؤمنین عایشه آمدند که چه کنیم؟
گفت: رسم بر این بود که هر موقع قحطی میشد، پشت بام خانه ما را (که قبر پیغبر در آن است) سراخ میکردند به گونهای که بین قبر پیغمبر اکرم و آسمان فاصلهای نباشد، یعنی نور آفتاب از همان جا بر قبر پیغمبر اکرم بتابد، همین کار را کردند و باران آمد.
حتی الآن نیز هر موقع که در مدینه منوره قحطی و خشکسالی پیش آید یا کم آبی میشود، از همین راه نعمت حق و رحمت حق را میخوانند.هر چند ممکن است در این چند سال اخیر، افرادی مانع از این کار باشند، منتها سالیان دراز و طولانی، بلکه قرن ها مردم مدینه از این راه و طریق رحمت حق را جلب میکردند.
بنابراین،تبرک جستن از این گونه آثار و اسباب، یک مسئلهی مشروع و یک سنت رحمانی بوده، هم در شرائع پیشین و هم در شریعت ما.
اختلاف ما با وهابی ها
مشکلات آقایان (وهابی ها) چیست؟
آنها میگویند: ما نیز تبرک به آثار پیغمبر را قبول داریم، یعنی تبرک به چیزی را که جسد پیغمبر به آن خورده باشد قبول داریم، کاسهای که لب های مبارک آن حضرت به آن خورده، قبول داریم، اما چیز هایی که جسد پیغمبر اکرم به آن تماس نگرفته، و الآن برای او ضریح ساختهاید و در و دیوار ساختهاید، آن را قبول نداریم.
استاد سبحانی
ما اشکال شما را تحویل گرفتیم، شما نیز آماده پاسخ ما باشید.
شما میگویید آثاری که از پیغمبر باقی مانده و جسد آن حضرت با آن تماس داشته، از آن طریق تبرک را جایز میدانیم، اما ضریحی که دست پیغمبر به آن نخورده، یا بابی که جسد حضرتش به آن نرسیده جایز نیست.
جواب
شیخین (ابوبکر و عمر) هردو وصیت کردند که در کنار پیغمبر مدفون شوند، عایشه پدر خود را در آنجا دفن کرد، هنگامی که مرگ عمر بن خطاب رسید، او از طریق پسرش پیامی به عایشه رساند که بدنش در کنار بدن پیغمبر و ابوبکر دفن شود،عایشه هم قبول کرد، آیا اینها که در کنار قبر پیغمبر اکرم دفن شدهاند، چرا دفن شدهاند؟ از باب تبرک به نبی، آیا همه خاک های که در قبر ابوبکر و عمر است، با جسد پیغمبر تماس داشته؟ نه، بلکه در کنار او بودن خودش تبرک است، این چه قاعدهای است که شما میگویید، وقتی به تنگنا قرار میگیرید،میگویید من قاعده را عوض میکنم، اول تبرک را منکر هستید، آنگاه در مقابل این آیات و روایات قرار میگیرید، میگویید جایی که جسد پیغمبر تماس داشته باشد اشکال ندارد.
ما از شما سوال میکنیم:آیا این دو نفر که آنجا دفن شدهاند «تبرکاً بالنبی» است یا نه؟ قطعاً تبرکاً بالنبی است،، آیا جسد پیغمبر اکرم با خاک قبر آنها در تماس بود؟نه،
چون پیغمبر اکرم در جایی مدفون است و این دو نفر در جای دیگر، چگونه این را منکر هستید؟
علاوه براین، این حرف با مبنای شما تطبیق نمیکند، چون مبنای شما این است که فقط موثر خداست، اسباب و علل نزد شما ارزش ندارد، منطق شما این است که در دنیا فقط یک علت است که خدا باشد، بقیه نمایش هستند و اصلاً تاثیری ندارند، منظومهای که در نز شما است این است که:
و من یقول با لطبع او بالعلة
فذاک کفر عند أهل الملة
هر کس بگوید فلان چیز علت طبیعی است یا سبب است، این کفر است، اگر واقعاً چنین است، بنابراین، اگر چییزی با جسد پیغمبر تماس بگیرد یا نگیرد یکسان است، شما همه اسباب را الغاء کردهاید و فقط سبب را خدا میدانید و میگویید غیر خدا اصلاً تاثیری ندارد، در حقیقت مکتب جبر را شما احیاء کرده اید، تمام اسباب و علل را منکرید، در مقابل عقلای دنیا میگویید، جایی که جسد پیغمبر خورده،بله! خب! جسد پیغامبر که اثر ندارد، اگر اثر داشته باشد بر خلاف مکتب شماست.
تبرک به موی پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله
بنابراین، تبرک در همه جا درست است، به شرط اینکه آیه و روایتی آن راتایید کند، همچنین در جای دیگر تبرک است، صحابه با موی پیغمبر اکرم تبرک میجستند، پیغمبر اکرم در حجة الوداع سر خود را تراشید و هر بخشی از موی خود را به یک نفر از صحابه داد، صحابه به آن تبرک میجستند، الآن هم موی های مانده از آن حضرت مورد تبرک است.
تبرک جستن عبد الله بن عمر به مکانی که پیغمبر در آن نماز خوانده
عبد الله بن عمر در هر جایی که پیغمبر دو رکعت نماز خوانده بود، در آنجا نماز میخواند، از مدینه تا مکه جاهایی که رسول خدا دو رکعت نماز خوانده بود،در آنجا دو رکعت نماز میخواند در حالی خاک های آنجا زیر آسمان قرار داشت و در اثر وزیدن باد عوض شده بود، حتی فرزند عبد الله بن عمر هم چنین میکرد، چرا؟ میگفت تبرک است.
تبرک جستن احمد بن حنبل به پیراهن امام شافعی
برادران! مقداری کتاب ها را مطالعه کنید، آثاری که علمای شما نوشتهاند مطالعه کنید،ببینید اوضاع چیست و علمای شما چه نوشتهاند ؟ هنگامی که محمد بن ادریس شافعی (متوفای 204) فوت کرد، موقع غسل دادن وقتی پیراهن او را از تنش در آوردند، جناب احمد بن حنبل آن را شست و با آب آن تبرک جست، یعنی با پیراهن شافعی تبرک جست، آن را شست و بعداً آبش را خورد، در جایی که شخصی مانند احمد بن حنبل به پیراهن شافعی تبرک میجوید، آیا با پیراهن امام حسن، حسین و سایر ائمه معصومین نمیشود تبرک جست؟!
از کدام یکی باید تعجب کرد، از تعجب ابن تیمیه یا از جواب احمد بن حنبل؟
کتابی است بنام «العلل» که آن را یاران احمد بن حنبل نوشته است، یعنی پسرش از پدر نقل میکند و میگوید از پدرم پرسیدم،بوسیدن منبر پیغمبر اکرم چگونه است؟ گفت اشکالی ندارد، بوسیدن قبر پیغمبر اکرم چگونه است؟ میگوید اشکالی ندارد، ابن تیمیه میگوید من وقتی این مطلب را از احمد دیدم تعجب کردم، زیرا احمد در پیش من مقامی دارد، حالا منبر پیغمبر را میبوسیدند، آیا همان منبری بود که آن حضرت رویش مینشست؟ احمد بن حنبل در سال 186 یا 176 متولد شده در سال 241 در گذشته، 250 سال از آن زمان گذشته است، آیا منبر، همان منبر است؟ ده ها منبر عوض شده است، مسلمانان افتخار میکردند که منبر های متعددی بیاورند ، اما می گوید بوسیدن آن مانعی ندارد، پس معلوم میشود که لازم نیست که حتماً جسد پیغمبر اکرم به آن بخورد.
صحابه،« موقعی که مسجد خلوت میشد»
چه میکردند؟
روای نقل میکند هر موقع مسجد خلوت میشد، صحابه پیغمبر قبر و منبر پیغمبر را میبوسیدند، دختر گرامی پیغمبر اکرم، سیدة النساء العالمین،که معصومة است، خاک قبر آن حضرت را گرفت و بویید و بوسید و فرمود:
صبّت علیّ مصائب لو أنّها
صبّت علی الأیام صرن لیالیا
بعد به قدری از بوییدن خاک قبر پیغمبر اکرم خوشحال است که میفرماید من این خاک را با مشک های گران بها عوض نمیکنم، ایشان معصومة است، شما میروید سراغ دیگران، این نه بدعت است، چون در شریعت هست، و نه شرک است، چون نه آن را خدا میدانیم، نه مقدّر و نه مربی، ما مدبر و خالق را خدا میدانیم، منتها خدا رحمت را از این طریق میفرستد، حالا چرا مستقیماً نمیدهد؟ خدا خودش بهتر میداند، در این دنیا هم مستقیماً نمیفرستد، خورشید است و باران و باد، باد و باران این کار ها را انجام میدهند، همچنین در اینجا هم رحمت را از این اسباب میفرستد.
آقایان آمران امر به معروف و ناهیان از منکر، اگر میبینید که مردم در و دیوار مسجد پیغمبر اکرم را میبوسند،در حقیقت اظهار محبت میکنند، محبت پیغمبر اکرم اصلی است از اصول اسلامی، بوسیدن اینها نوعی اظهار علاقه به رسول خداست«فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» الأعراف: ١٥٧، یعنی او را تفخیم کنید، اگر میبینید که ضریح را میبوسند، درب مسجد را میبوسند و آثار مسجد را میبوسند،
علاوه براینکه جلب رحمت حق میکنند، اظهار محبت هم میکنند، آیا بوسیدن در مسجد اظهار محبت است یا اظهار عداوت؟ هیچ عاقلی نمیگوید اظهار عداوت است، بلکه همگی میگویند اظهار محبت است و محبت به پیغمبر اکرم اصلی است از اصول اسلامی،
دیوار مسجد پیغمبر اکرم را میبوسند، اظهار محبت میکنند و محبت پیغمبر اکرم هم اصلی است از اصول اسلامی:
الف: «فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ، ب: وَعَزَّرُوهُ، وَنَصَرُوهُ .
علاوه براین، آیاتی دیگری نیز داریم که حب النبی یکی از اصول ماست، من در باره تبرک میتوانم بیش از این سخن بگویم، منتها به همین مقدار اکتفا میکنم، علاقمندان میتوانند به کتابهایی که در این مورد نوشته شده مراجعه نمایند.