درس هایی در مورد وهابیت آیت الله سبحانی
وهابیت
جلسه 20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقامات و کرامات انبیاء و اولیاء
بحث ما مربوط به مقامات و کرامات اولیاء و انبیای الهی است، علت اینکه ما این فصل را گشودیم این است که در مکتب ابن تیمیه، مقامات انبیاء و اولیاء خیلی پایین آمده است، همچنین در مکتب شاگرد ایشان محمد بن عبد الوهاب مقامات اولیاء و انبیاء درست شناخته نشده است و تصور شده که اینها همانند انسان های معلومی هستند و فقط از این نظر که به مقام رسالت و ولایت رسیدهاند پیام آور هستند از جانب خدا و بس، اما اینکه خود اینها مقامی دارند و خداوند عالم به اینها قدرتی داده است، این جهتش در مکتب اینها مطرح نیست، یعنی آنان کاملاً ین بخش را نادیده گرفتهاند، ولی اگر به قرآن مراجعه میکردند و میدیدند که اولیای الهی دارای مقاماتی هستند حتی میتوانند در جهان تکوین تاثیر بگذارند، البته همهاش به اذن خداست.
از باب مقدمة عرض میکنم که اگر انسان بخواهد دارای قدرت فوق العاده باشد، دو راه دارد:
1: یک راه این است که تن و بدن را به کلی فراموش کند و فقط به باطن و روان بچسبد، از طریق درون گرائی به مقامی برسد که بتواند کار های خارق العاده انجام بدهد، این راه همان کار مرتاضان است، یعنی کسانی که اهل ریاضت هستند، کار شان این است که تن رها میکنند و به روان میچسبند و درون گرائی میکنند و در اثر ریاضت و درون گرائی، قدرت های نهفتهای را که در روح و روان انسان است بیرون میکشند، مرتاضان هندی میتوانند مدت یکسال روی یک پای خود بایستند، گاهی روی میخ ها خوابیده و سنگ را هم در سینهاش میشکنند بدون اینکه صدمهای ببینند، اینها در حقیقت این قدرت را از طریق ریاضت های مشقت آور کسب کردهاند که همگی در اسلام حرام شمرده شده است.
2: راه دیگر این است که راه مشروع است و حتی غیر انبیاء هم میتوانند به این کمالات برسند و آن این است که از طریق اطاعت اوامر و نواهی خدا، به قدرت مقام عالی برسند و خداوند منان قدرت فوق العاده به اینها عطا فرماید، و این از روایتی که علمای اهل سنت و شیعه هردو نقل کردهاند استفاده می شود که پیامبر اکرم فرمود خدا میفرماید بنده من در صورتی برای من محبوبتر میشود که هم فرائض را انجام دهد و هم نوافل را، اگر بنده من فرائض را انجام داد و نوافل لیلیه و نهاریه را انجام داد، به تدریج در او یک روزنهای به قدرت های عجیبی پیدا میشود، در حدیث قدسی آمده و امام هم از حدیث قدسی نقل میکند:
« ما تقرب إلیّ عبدی بشیء أحبّ إلیَّ ممّا افترضتُ علیه و ما یزال عبدی یتقرب إلیّ بالنوافل حتیّ أحبّه، فإذا أحببته کنت سمعَه الذی یسمع به، و بصره الذی یُبصر به، و یده التی یبطش بها، و رجله التی یمشی بها و إن سألنی لأعطینّه و لان استعاذنی لأعیذنه ». بخاری، 8/131 ( باب ما جاء فی الزکاة )؛ این حدیث نیز در کافی، 2/352 با مختصر اختلافی نقل شده است.
هیچ بندهای به وسیله کاری، نسبت به من تقرب نجسته که محبوب تر از انجام فرایض بوده باشد، آنگاه فرمود: بندهی من با گزاردن نماز های نافله آنچنان به من نزدیک می شود که او را دوست می دارم، وقتی او محبوب من شد، من گوش او می شوم که با آن می شنود، و چشم او می شوم که با آن می بیند، و دست او می شوم که با آن حمله می کند، و پای او می گردم که با آن گام بر می دارد، هر گاه مرا بخواند اجابت می کنم و اگر به من پناه آورد، پناهش میدهم.
این مقام مال همه نیست، مال آن جمعیتی است که در طول عمر گناهی نکند، مکروهی مرتکب نشود، در حقیقت بشود مجسمهی اطاعت،آن قدرت های درونی آشکار میشود، چشم برزخی، گوش برزخی و قدرت برزخی، به جای میرسد که اگر دعا کند، خدا لبیک میگوید و دعایش را مستجاب میکند و اگر پناه بیاورد، خدا پناهش میدهد، انبیاء و اولیاء از این راه، این قدرت ها را پیدا کردند، اگر الآن برای انبیاء و اولیاء قدرتها و کراماتی را نقل کردیم، تعجب نکنید، این حدیثی است که هم علمای شیعه نقل کرده است و هم علمای سنی، از علمای سنی، جناب بخاری و از شیعه مرحوم کلینی در کافی .
بنا براین، در دو کتاب صحیح عند الطائفتین آمده که اگر اطاعت کردی، انسان عادی و مادی نیستی بلکه قدرت فوق العاده پیدا میکنی.
بینش خاص انبیاء و اولیاء
آیا در قرآن برای بشرهایی که اهل اطاعت و تقوا هستند و چشم و گوش آنها حساب دارد، دست و پای آنها حساب دارد، با من یکسانند؟ نه! یکسان نیستند، قرآن میفرماید:«یا أیها الذین آمنو إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً» عنکبوت/69،
ای کسانی که ایمان آوردید، اگر پرهیزگار باشید خدا به شما نیروی میبخشد که با آن، حق و باطل را به خوبی تشخیص میدهید.این یکی از کرامامت و مقامات اولیاء است که میتوانند با یک بینش خاص، حق و باطل را تشخیص بدهند،«إن تتقوا الله»، شرط است، جزایش عبارت است از :« یجعل لکم فرقاناً» در میان شما یک قوهای قرار بدهد که به راحتی، حق و باطل را ازهمدیگر تشخیص دهید و لذا ما گفتیم اگر امام معصوم در میان مردم باشد، هیچگاه این نحله ها و اختلاف ها پیدا نمیشود، این همه مکتب هایی که الآن درست شده، بخاطر این است که یا به امام معصوم مراجعه نشده یا امام معصوم در ظاهر در میان ما نیست
«و الذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا» عنکبوت/69،
کسانی که در راه ما سعی و کوشش کنند، آنان را به راه خویش هدایت و رهبری میکنیم.معلوم میشود که تقوا اثرش بینش جدید است و باز معلوم میشود که جهاد با نفس، سبب میشود که خدا آنان را به مقاصد واقعی هدایت و رهبری کند.
از همه این آیات استفاده میشد که یکی از آثار تقوا و پیمودن راه حق، بینش خاص در افراد است،که فوراً حق و باطل را تشخیص میدهند، این یک مرحله، البته این اختصاص به اولیاء و انبیاء ندارد، بلکه کسانی که واقعاً طبق آیهی قرآن، تقوا را پیشهی خود قرار دهند و نفس را بر عهده بگیرند، اینها بینش خاصی و دیدگاه خاصی پیدا میکنند.
تخلیه بدن از روح
کسانی که اهل تقوا باشند، گاهی قدرت بر تخلیه بدن پیدا میکنند، به قدری بر نفس مسلط است و اهل تقواست، پنجاه سال است که گناه و خلاف نکرده، خدا به او قدرت میدهد که روحش را از بدن جدا و تخلیه کند، ما کسانی را دیده بودیم که اهل تخلیه بودند،البته ابن کار برای آنان دکان نبود، بلکه یک کراماتی در آنان بود که ما مطلع بودیم.
آیة الله سید علی قاضی طباطبائی اهل تخلیه بودند
من از مرحوم آیة الله علامه طباطبائی پرسیدم که آیا مرحوم آقای سید علی قاضی اهل تخلیه بودند؟ فرمود این مسئله برای او کمترین کار بود ، که هر موقع بخواهد روحش را از بدن جدا کند و بعداً به بدن بر گرداند.
البته کسانی مادی هستند و مادی فکر میکنند و اصلاً در این وادی ها نیستند، خواهند گفت که این گونه مسائل یک افسانه است،البته برای آنها افسانه است،چون در این وادیها نیستند،و الا واقعیات بر خلاف آنهاست.
مشاهدهی اجسام لطیفه
کسانی که اهل تقوا و بینش خاصی هستند، یعنی رجال الهی، کم کم اجسام لطیفه را میبینند، ما و امثال ما نمیببینیم، ولی او میبیند، اصوات لطیفه را میشنود، ولی ما و امثال ما نمیشنویم، مثلاً جناب حضرت مریم در حالی که دور از مردم است (و شاید در سن چهارده سالگی است) جبرئیل را میبیند،البته جبرئیل را در متمثل به صورت یک انسان زیبا میبیند، چشم من یارای دید او را ندارد و صدای او را نمیشنود،اما مریم عذراء که در حقیقت «وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ» التحريم: ١٢،
یعنی پیوسته اهل اطاعت و تقوا بوده، دارای چنین قدرتی میشود و یک چنین قدرتی را پیدا میکند که اجسام لطیفه و اجسام برزخی را میبیند، البته اجسام لطیفه و ملائکه به صورت اجسام لطیفه برای آنها متمثل میشود، در باره میفرماید:
«فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا» مريم: ١٧،
روح(جبرئیل) برای او به صورت انسان کامل مجسم گردید.بعداً با حضرت مریم سخن گفت و مریم هم سخنان او را شنید،هنگامی که جبرئیل به صورت انسان کامل متمثل شد، حضرت مریم گفت:
من به خدا پناه میبرم اگر نظری سوئی داشته باشی، جبرئیل گفت این گونه نیست، بلکه من مأمور الهی هستم و میخواهم به تو فرزندی بدهم.
علی (علیه السلام) صدای جبرئیل را میشنود
علی علیه السلام با حضرت پیامبر صلّی الله علیه و آله در غار حراست، حضرت علی صدای جبرئیل را میشنود، حتی گاهی چهره جبرئیل را می بیند، فلذا پیامبر فرمود: «إنّک تسمع ما أسمع و تری ما أری إلّا إنّک لست بنبیّ»،
هر چند نبی نیستی، اما این کمال را داری که جبرئیل را ببینی و صدای او را هم بشنوی.
بنابراین، رؤیت جبرئیل کار انبیاء است و کار اولیاء است و این قدرت را خدا به علی(علیه السلام) و جناب مریم داده است که این صور برزخی را ببینند و اصوات برزخی را بشوند.
البته ما که دارای چنین مقامی نیستیم، نباید منکر آن بشویم.
اگر نبود که در مکتب ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب مقام انبیاء و اولیاء پایین آمده است، من این بحث را باز نمیکردم.
تصرف در جهان آفرینش
آیا مقام انبیاء و اولیاء منحصر به همین هاست؟ نه! بلکه علاوه براینکه بینش جدید پیدا میکنند و هم میتوانند اجسام لطیفه را ببینند و اصوات ملائکه و شیاطین را بشنوند و چهرهی آنها را ببینند، میتوانند در تکوین به اذن خدا تصرف کنند،یعنی در عالم آفرینش تصرف کنند.
به بیان دیگر هر چند خالق و مدبر عالم خداست، اما گاهی خداوند متعال به بندهاش بخاطر تقوایی که پیدا کرده به گونهای که گوش خدا،چشم خدا، دست خدا و پای خدا شده،یعنی مظهر قدرت حق شده، در عالم آفرینش اثر میگذارد.
تصرف یوسف و بینایی یعقوب
برای روشن شدن مطلب سری به سوره یوسف میزنیم، آنجا که به یوسف خبر آوردند که پدرت در اثر فراق تو، بینائی خود را از دست داده و بینائی خود را از دست داده، یوسف گفت کدام یوسف؟ همان یوسفی که نزدیک به چهل سال از مرز الهی پا فراتر نگذاشت و در مقابل سخت ترین امتحانات سر افراز بیرون آمد، جوانی است قدرتمند و زیبا، در برابرش هم زیباترین زنان مصر قرار گرفته و آن هم با آن قدرت، گفت: معاذ الله،اگر این کار را نکنی، تو را به زندان میافکنم.
گفت: تن دادن به زندان و سختی های آن، بهتر از این است که تن به یک چنین گناهی بدهم،از این رو سالها در زندان ماند، اما تن به چنین گناهی نداد، این غیر از ماست، این باید دارای مقام، قوه و قدرتی باشد، خداوند منان هم به او قدرت میدهد وقرآن از زبان او نقل میکند:« اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَـٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ» يوسف: ٩٣،
بروید پیراهنم را بر چهره پدرم بیفکنید تا او بینایی خود را باز یابد.
«فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُون» يوسف: ٩٦،
هنگامی که مژده رسان آمد و پیراهن یوسف را بر صورت یعقوب افکند، او بینا گشت.
این کار، کار یوسف است،این اراده یوسف است که در تکوین اثر میگذارد،البته این اثر مال دست یوسف است، «قمیص» در حقیقت یکنوع وسیله و سبب است، همه وهمه به اذن الله تبارک و تعالی است، یعنی خدا بخاطر اینکه یوسف به تمام معنا بندهی اطاعت گر است، یک چنین مقامی را به او داده که حتی میتواند در تکوین هم تصرف کند و اراده او سبب باز گشت بینایی به نابینا بشود.
اگر واقعاً «یوسف» در این مسئله مدخلیت ندارد یا پیراهن یوسف مؤثر نیست و خواستن یوسف مؤثر نیست، پس این همه مسئله (که بشیر بیا و پیراهن مرا ببر، و آن را بر صورت پدرم بیفکن و ...،) برای چیست؟!
باز اشتباه نکنیم که جهان، جهان اسباب و مسببات است که یکی از انها اراده یوسف است،همه اسباب و مسببات بر میگردد به اذن خداوند متعال.
قدرت نمایی یاران سلیمان
حال سراغ غیر انبیایی برویم که پاکدامنند، جناب سلیمان بلقیس را اسیر کرده، بلقیس را میآورند، به اطرافیان خود گفت قبل از آنکه ملکه سبا بیاید، تخت او را بیاورید،
«قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ» النمل: ٣٨، نمل/38.
ای جمعیت کدامیک از شما میتواند تخت بلقیس را برای من بیاورد، پیش از آن که (بلقیس و همراهان) او مطیعانه وارد شوند؟
یک نفر از حاضران در مجلس گفت:
« قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ» النمل: ٣٩،
پیش از آن که تو از جای خود بر خیزی(مجلس به پایان برسد) من آن را میآورم و من بر این کار توانا و امینم.و حال آنکه بین حضرت سلیمان و تخت بلقیس صد ها کیلومتر فاصله است، فلسطین کجا و و یمن کجا؟
فرد دیگری گفت:- اما اینکه این فرد چه کسی بوده؟ قرآن از این جهت ساکت است و ما هم در باره او ساکتیم، هر چند مفسران نام اورا « آصف برخیا» وزیر و خواهر زاده او میدانند- من در یک چشم به هم زدن میآورم
« قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَـٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ» النمل: ٤٠،
کسی که نزد او دانشی از کتاب بود، چنین گفت:پیش از آنکه که تو چشم برهم بزنی، من آن را در این مجلس حاضر میکنم، ناگهان سلیمان تخت را در برابر خود حاضر دید و گفت:این نعمتی است از جانب خدا بر من.
آیا این حرکت سخت تر از حرکت نور است، سریع تر از حرکت نور است، آیا در و دیوار فاصله نشد؟ نه خیر! اینها از نظر من و شما فاصلهاند،اما رجال الهی که اهل طاعت هستند و گوش شان گوش خداست، چشم شان چشم خداست، و دست شان دست خداست، برای آنان این در و پنچره و امثالش حائل نیست، فلذا سلیمان ناگهان تخت را در برابر خود دید.
اینها کسانی هستند که در کنار سلیمان به سر میبرند، خود سلیمان چه باشد؟ از فهم ما بیرون است.
بنابر این، ما نباید مقام انبیاء و اولیاء را کم بگیریم، یعنی خیال نکنیم که اینها یک مردم عادی هستند و فقط پیام آور و خبر رسان از طرف خدا هستند، بلکه اینها دارای ولایت تکوینی هستند، منتها نه به معنای کار گردان و مدبر جهان، بلکه به معنای اینکه اینها در سایه اطاعت و بندگی خدا به جای میرسند که خدا میفرماید:
« کنت سمعَه الذی یسمع به، و بصره الذی یُبصر به، و یده التی یبطش بها، و رجله التی یمشی بها و إن سألنی لأعطینّه و لان استعاذنی لأعیذنه »
گفتیم اینها اطرافیان سلیمان بودند که یک چنین کار های خارق العاده را انجام میدادند، اما خود سلیمان چگونه است؟
قرآن میفرماید:
« وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَالِمِينَ»الأنبياء: ٨١،
باد وزنده و تند را برای سلیمان رامم کردیم، به طوری که به فرمان وی به سوی سر زمینی که برکت دادیم، جریان پیدا میکرد و ما به همه چیز عالم هستیم.
یعنی سلیمان خودش هم دارای قدرتی است که خدا باد را در اختیار او قرار داده، باد به فرمان سلیمان حرکت میکند و او را از نقطهای به نقطهی دیگر میبرد.
به بیان دیگر باد از هر جهت مطیع و فرمانبردار سلیمان است، کی حرکت کند، کی بایستد، در کدام نقطه او را پیاده کند،در تمام اینها مطیع حضرت سلیمان است، آیا این مقام کم مقامی است، آیا این مقام، مقام یک فرد عادی است؟!
چرا نسبت به مقام انبیاء و اولیاء این همه کم لطفی میکنید؟.
تصرف های حضرت مسیح
کمی هم در باره حضرت مسیح بحث کنیم و بینیم که خداوند آن حضرت را چگونه معرفی میکند؟ آیا او را یک بشر عادی میداند؟ نه خیر! بلکه یک بشری که بیماری برص را شفا میدهد، نابینا را بینا میکند.
« أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّـهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّـهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ»
آل عمران: ٤٩،
من برای شما از گل، شکل مرغی میسازم و در آن میدمم که به اذن خدا پرنده میشود، کور مادر زاد و مبتلایان به بیماری پیسی را شفا میدهم و مردگان را به اذن خدا زنده میکنم.
همین موجود خاکی و بی ارزش، به خواست جناب مسیح تبدیل به یک مرغ زنده میشود.
از آنجا که ما نه مسیح شناسیم و نه علی شناس و نه پیامبر شناس، فکر میکنیم که چطور میشود از مقدار گل بی ارزش، یک پرنده و مرغی ساخت، ما اگر اینها را میشناختیم، چنین اعجازهایی را انکار نمیکردیم.
در این آیات حضرت مسیح، امور زیر را به خود نسبت میدهد:
1: ساختن پرندهای از گل « أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ»
2:دمیدن در پرنده و زنده کردن آن «فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّـهِ»
3: شفای کور مادرزاد «وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ»
4: درمان بیماری پیسی «وَالْأَبْرَصَ»
5: زنده کردن مردگان «وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّـهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ»
این چند کار را به خودش نسبت میدهد، البته کار در حقیقت کار خداست و به اذن اوست، منتها خدا هم اسباب و مسبباتی دارد، گاهی اسباب و مسبباتش دارو ها و درمان هاست و گاهی از طریق اعجاز این کار ها را انجام میدهد.
کجا رفتهاند کسانی که میگویند همه کار ها مباشرة فعل خداست و همه چیز را فعل مستقیم خدا میدانند در حالی که حضرت مسیح میگوید من بسیاری از این کار ها را انجام میدهم، همان گونه که شما میگویید «أکلت» من خورد، «مشیت» من راه رفتم، «طالعت»، من مطالعه کردم، اینها کار من است،
البته به قدرت خدا، اکل و مشی فعل خدا نیست، اما به اذن الهی من انجام میدهم، عیناً همین مسئله در آنجاست،یعنی«وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّـهِ»
من کور مادر زاد و ابرص را شفا میدهم،حتی خود قرآن تصریح میکند که عیسی تو این کار را میکنی
«وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِي» المائدة/110.
هنگامی که از گل صورت پرندهای را به اذن من ساختی در آن دمیدی، و به اذن من پرنده شد و کور مادرزاد و پیسی را به اذن من شفا دادی، و مردگان را زنده کردی.
خدا میفرماید که این کارها تو میکنی، ولی ما میگوییم مسیح هیچ کاره است و حال آنکه این گونه نیست، درست است که به یک معنا همه کاره خداست و حتی شفا اصلش به دست خداست، اما این خدا اسباب و مسبباتی دارد، گاهی از طریق علل طبیعی و اسباب طبیعی این فیض را میرساند و گاهی ا زطریق معحزات و کرامات.
ما نباید نسبت به مقامات انبیاء و اولیاء کم عقیده باشیم
بنابراین،ما نباید نسبت به اولیاء و انبیاء در این حد کم عقیده باشیم و من خیلی کمتر این بحث را کردم، این ولایت تکوینی را کمتر گفتم، ولایت تکوینی نه ولایت بر تدبیر جهان، چون مدبر و خالق خداست، اما مجاری و اسباب فرق میکند، گاهی انبیا و اولیا مجاری این فیض هستند و اسباب این فیض هستند،حالا این مربوط است به انبیای گذشته، اما اینکه مقام خاتم انبیاء چه باشد؟ فقط خدا میداند،حالات پیغمبر اکرم را در قرآن بخوانید که ایشان در قرآن چه مقامی دارد، آیات مربوط به شق القمر پیغمبر را بخوانید، این کلام معجزی که خدا به پیغمبر داده و به دیگران نداده بخوانید، کرامات و معجزاتی که در طول بیست و سه سال قریش و غیر قریش از آن حضرت دیدهاند بخوانید، معجزات و کرامات مفصل و مرتب، اینها را اگر بخوانید،به گوشهای از مقامات آن حضرت میرسیم.
عرض میکنیم که: آقای أحمد بن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب و کسانی که از آنها الهام میگیرید،کمی تجدید نظر کنید، یعنی در باره انبیا و اولیا تجدید نظر کنید.
توحید در خالقیت و ربوبیت محفوظ است، اما گاهی در گوشهای جهان خدا حق تصرف به اولیا داده، اراده آنها میتواند کارساز باشد، اگر میبینید امیر المؤمنین قالع باب خیبر میشود، نه به قوه بشری، بلکه به قوه الهی،یعنی خدا یک چنین قوه و قدرتی را میدهد که این درب را از جا میکند و آن را پل قرار میدهد، چون که ما با این مسائل معنوی دوریم و سر کار ما با مسائل مادی است و همه و همه در مادیات خلاصه میشویم و لذا این مسائل غیبی در نظر ما خیلی عجیب است، ولی آنهای که رهروان این راه هستند و امام شناس و نبی شناس هستند و در قرآن فرو رفتهاند و در حقیقت قرآن با گوشت و خون شان عجین شده، انبیاء و اولیا را به گونهی دیگر تصور میکنند، من به همین مقدار به ولایت تکوینی که مقامات انبیا و اولیا را بیان میکند اکتفا کردم، از اینجا میفهمیم که اگر متوسل شدیم و کار ما انجام گرفت، این ممکن است در اثر دعای آنها باشد و گاهی هم ممکن است خود آنها در عالم تکوین تصرف کنند( البته به اذن الهی).
تا کنون میگفتیم دعای پیغمبر و دعای امام، چنین اثری دارد، اما بعد از خواندن این آیات میگوییم دو راه دارد، یعنی
گاهی میگوییم در اثر دعای آنها، یک چنین کار های صورت میگیرد، و گاهی میگوییم خدا به انبیا و اولیا این قدرت را میدهد که تصرف کنند و نابینا بشود بینا و انسانی نا شنوا بشود شنوا، بیمار بشود آدم سالم، و کارها از این مجرا صورت بگیرد« کل الأمور فی یده تبارک و تعالی بإذنه و أمره»