درس هایی در مورد وهابیت آیت الله سبحانی
وهابیت
جلسه 19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:شفاعت یا تطهیر و پالایش گنهکاران
مسائلی را که تا کنون مطرح کردیم عناوین آنها عبارتند از:
1: توحید و شرک
2: بدعت و سنت
3: زیارت قبور، مخصوصاً زیارت قبر پیغمبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام
4: پاسداری از قبور اولیای الهی و امامان
5: حیات برزخی، که بشر بعد از این جهان حیات برزخی دارند.
6: مسئلهی توسل به انبیاء و اولیاء و...،
مسئلهی شفاعت و طلب شفاعت
اکنون وارد مسئلهی شفاعت میشویم، قبل از هر چیز باید بدانیم که مسئلهی شفاعت با طلب شفاعت دو مسئله هستند نه یک مسئله.
به بیان دیگر ما در اینجا دو مسئله داریم:
الف: شفاعت، ب: طلب شفاعت،
فلذا ما باید بین این دو مسئله فرق بگذاریم، مسئلهی اول را حتی ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب پذیرفتهاند، یعنی علمای وهابی به طور عموم میگویند که مسئله شفاعت حق، و قرآن کریم بر آن ناطق است، پس اختلافی که ما با آنها داریم در طلب شفاعت است نه در اصل شفاعت، و لذا ما مسئله شفاعت را به صورت موجز بحث میکنیم که یک مسئله عمومی است و ارتباطی به وهابیها و غیر آنها ندارد، بر خلاف بحث دیگر که فقط در مقابل وهابی هاست.
جریان فیض الهی از طریق اسباب
حقیقت این است که خداوند منان همیشه آن عطای خودش را از طریق اسباب میفرستد، خواه عطاء مادی باشد یا معنوی، همان گونه که در این جهان روزی را از طریق اسباب و مسببات میرساند، خورشید انرژی میدهد، زمین هم برای خودش قابلیت و ارزش دارد، علل و معالیل طبیعی دست به دست هم میدهند، گندم و میوه را در اختیار ما قرار میدهند و همه این اسباب و مسببات مربوط است به مقام ربوبی، یعنی همه اینها جنود حق هستند و مظهر اراده خدا، اتفاقاً معنویات نیز چنین است، خدا میخواهد مغفرتش را بفرستد، گاهی مغفرتش را از طریق اسباب میفرستد و آن این است که پیغمبر اکرم در حق گناهکاران شفاعت کند و خداوند منان هم مغفرت خود را بفرستد،این سنت الهی است که عطایای خودش را از طریق اسباب بفرستد که در حقیقت برای خود سبب هم یکنوع احترامی هست که دعای او پذیرفته میشود، هنگامی که انسان وارد برزخ میشود، قهراً آدم های مجرم و گناهکار درآنجا یکنوع پالایش پیدا میکنند، یعنی یکنوع شکنجه ها و عذابهای در آنجا هست که سبب میشود که اینها کمی از نظر روح پاب بشوند، زیرا با روح آلوده قابلیت آن ندارند که پیغمبر در حق آنها شفاعت کند، در عالم برزخ پالایش و تطهیری است وکارهای است که این افراد تا حدی سبک بال و سبک بارند، و قابلیت این را دارند که پیغمبر در حق آنها در محشر و در آخرت دعا کند.
شفاعت اولیای الهی بی قید و شرط نیست
حال این سوال مطرح است که پیغمبر در حق چه کسانی دعا و شفاعت میکند،آیا شفاعت آن حضرت بی قید و شرط است یا اینکه برای خودش قید و شرطی دارد؟
در جواب باید عرض کنم که شفاعت آن حضرت دارای دو شرط است.
1: ارتباطش با خدا قطع نشود، یعنی ارتباط ایمانیش با خدا قطع نشود، ایمانش به خدا ایمان توحیدی باشد، موحد باشد، چون خداوند منان در قرآن میفرماید:
. « إِنَّ اللَّـهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّـهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِيمًا» النساء: ٤٨.
خدا هرگز از مشرک نمیگذرد، بنابراین، باید یکنوع ارتباط ایمانی و توحید با خدا داشته باشد.
2: ارتباط روحی و روانی با شفیع (که پیغمبر و ائمه اهل بیت و صالحان است) داشته باشد، اما اگر هیچ نوع همگونی بین او و شفیع نیست، هرگز شایستگی برای شفاعت ندارد.
بنابراین، شفاعت یک امر مسلم و غیر قابل انکار است و حقیقت شفاعت هم این است که فیض الهی از طریق شفیع به افراد برسد، که این خودش یکنوع احترام نسبت به شفیع است، علاوه براین، سنت الهی نیز بر همین جاری است، منتها باید دو شرط را دارا باشد:
الف: موحد باشد، چرا؟ « إِنَّ اللَّـهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّـهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِيمًا».
ب: ارتباط روحی و روانی با پیغمبر (که شفیع است) داشته باشد.
شفاعت با اذن خدا صورت میگیرد
ضمناً باید بدانیم که شفاعت انبیاء و اولیاء در حد اذن الهی است، یعنی آنچنان نیست که به کس شفاعت کنند، بلکه یک محدوده و ضابطه خاصی است و تحت آن ضابطه اینها افراد را شفاعت میکنند، قرآن کراراً میفرماید که شفاعت بدون اذن الهی ممکن نیست.من دراینجا آیات چهار گانه را میخوانم که از آنها استفاده میشود که شفاعت در حد اذن الهی است، و اگر اذن الهی نباشد، شفاعتی در کار نیست البته غیر از این آیات، آیات دیگر نیز داریم ، اما این آیات،آیات اجمالی است و آیات روشن و لذا ما به همین چهار آیات اکتفا میکنم:
1: «مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» البقرة/255،
کیست که بدون اذن او شفاعت کند.
2:« مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِن بَعْدِ إِذْنِهِ» یونس/3، شفیعی نیست مگر بعد از إذن او
3:«. لَّا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَـٰنِ عَهْدًا» مريم/ ٨٧،
هیچ یک از معبود های آنان، مالک شفاعت نمیگردد مگر آن که با خدا عهدی داشته باشد.
4:«. يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَـٰنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا » طه/ ١٠٩،
در روز رستاخیز شفاعت کسی در باره کسی سودی نمیبخشد مگر شفاعت آن کس که خدا به او اذن دهد و به گفتار او راضی گردد، سخنی نگوید که خشم خدا را بر انگیزد
این مطالب در شفاعت مسلم است و من اینها را مفصلاً در کتابی بنام: شفاعت از نظر قرآن، حدیث و عقل نوشتهام و تقریباً همه علما در این مسائل وحدت نظر دارند.
تفاوت شفاعت با وساطت های دنیوی
ممکن است افرادی تصور کنند که شفاعت در آخرت، عیناً مانند وساطت تراشی در این عالم است، در این عالم هم افرادی هستند واسطه ها را میتراشند و این واسطه میروند و مقام بالا را میبینند تا از گناه این افراد بگذرند یا تخفیف در عذاب قائل بشوند.
پاسخش این است که اینها با همدیگر یک جهان فرق دارند، وساطت در این جهان غیر از شفاعت درآخرت است، وساطت تراشی در این جهان که میگویند پارتی بازی، مجرم سراغ شفیع میرود، مجرم سراغ کسی میرود که پیش رئیس یا قاضی مقام دارد، در حقیقت او را جلو میکشد، او میتواند تاثیر در ملک یا رئیس بگذارد، در حالی که در شفاعت، کار از بالا شروع میشود، یعنی خدا به پیامبر دستور میدهد که در باره این افرادی که موحدند و رابطه ایمانی با من دارند، رابطه روحی با تو دارند، در باره آنان شفاعت کن، میان ماه من تا ماه گردون تا آسمان است، در این دنیا افراد مجرم، خود شان سراغ شفیع میروند و با دادن مبلغی یا با گریه کردن و زاری کردن، عواطف او را جلب میکند تا برود در مقام بالا، تبعیض در قانون بشود، قانون را بشکند، در حالی که در اینجا عکس است، یعنی کار از بالا شروع میشود، یعنی خدا به رسول خدا و ائمه اهل بیت و صالحان که در باره افرادی که دارای چنین شرائط هستند، اگر دعا یا شفاعت کنی، من میپذیرم،در حقیقت یک روزنهی امیدی است که انسان کمتر گناه کند، اگر ما قائل به شفاعت نباشیم، بیشتر گناه میکنیم، اما اگر قائل به شفاعت باشیم، کمتر گناه میکنیم، چرا؟ چون شرط شفاعت این است که رابطه ایمانی محفوظ است و رابطه روحی با پیامبر محفوظ، ولذا کوشش میکنیم که کمتر گناه کنیم تا این رابطه محفوظ بماند، الآن هم در جهان کسانی هستند که زندانی هستند و در حقیقت محکوم به ده سال زندان هستند، میگویند اگر اینها در زندان ادب بشوند و اخلاقی بشوند و قوانین را رعایت کنند، این سبب میشود که از گناهان آنان بگذرند و تخفیف قائل بشوند، همین قانون دوم در حقیقت مجرم را در زندان مودب میکند،یعنی کاری میکند که انشاء الله مشمول آن قانون تخفیف و عفو بشود.
داستان حاجب
حاجب یکی از شعرای تهران دوران ناصر الدین شاه است،ایشان قصیده در باره علی بن أبی طالب علیهما السلام گفت و در آخرش تخلصش را چنین بیان کرد:
حاجب اگر معامله حشر با علی است
من ضامنم تو هر چه بخواهی گناه کن
شب درعالم رؤیا امیر المؤمنین را دید که چهرهاش دگرگون است، وقتی قصیده را خواند، حضرت به او دستور داد که شعرت را عوض کن و بگو،
حاجب، اگر معامله حشر با علی است
شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن
حالا این داستان حقیقت داشته باشد یا نه، رؤیای حقیقی باشد یا غیر حقیقی، ولی حقیقتی است که در این داستان نهفته است، این یک روزنه امید است، نباید به اتکای شفاعت گناه کنیم، چون این کار بر خلاف شفاعت است،حفظ شفاعت بستگی دارد که مرزها را حفظ کنیم، به آن نقاط سرخ و خط قرمز نرویم که در آنجا شفاعت به درد نمیخورد. این یک اجمالی است در باره شفاعت، چون مورد اتفاق همه فرقه های اسلامی است،یعنی هم در کلام ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب حتی آخرین مفتی سعودی آمده که شفاعت یک اصلی است از اصول اسلامی.
آیا طلب شفاعت از انبیاء و اولیاء شرک و حرام است؟
پس اختلاف در کجاست؟ آنان میگویند شفاعتت مسلم است ولی شما باید ساکت بمانید، تا خدا به پیامبر دستور دهد که در حق شما شفاعت کند یا به خدا بگویید خدایا پیامبر را در حق ما شفیع قرار بده
« اللّهم شفّع محمداً فیّ أو فی حقّی»
اما حق ندارید که با خود شفیع سخن بگویید و بگویید:« یا محمد، اشفع لنا عند الله»، چرا؟ چون این شرک است، اما اینکه کجای این حرف شرک است، فقط خدا میداند، شرک این است که من در طرف قائل به ربوبیت و الوهیت بشوم، سر نوشت خودم را در دست او بدانم، و حال آنکه در شفاعت هیچکدام آنها نیست، من میدانم که رسول خدا از افرادی است که میتواند شفاعت کند و خدا هم حق شفاعت را در یک چهار چوبی به او داده، من اظهار علاقه می کنم که رسول خدا در حق دعا کند تا خدا از گناهان من بگذرد، اگر واجد شرائط باشم، یعنی مشرک نباشد و رابطه ایمانی من با خدا محفوظ باشد و رابطه روحی من با پیغمبر محفوظ باشد، شفاعت میکند، اما من این مرز ها را ویران کرده باشم، قابلیت برای شفاعت را ندارم، بنابراین، درخواست دعا چه اشکالی دارد؟! اگر در حال حیات پیغمبر اکرم بگوییم:« یا رسول الله، اشفع لنا فی الآخرة» آیا این شرک است؟ ابداً شرک نیست، جناب انس بن مالک عرض میکند که یا رسول الله در حق من شفاعت کن، بعد سوال میکند که در کجا میخواهی در حق من شفاعت بکنی؟
پیامبر اکرم میفرماید من در صراط در حق تو شفاعت خواهم کرد.
بنابراین، چگونه شفاعت خواهی در این جهان از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در حالی که زنده است، شرک نیست،اما در حالی که پیغمبر در جهان دیگر رفت، اگر بگوییم درحق ما شفاعت کن، این میشود شرک؟!
این حدیث را دقت کنید.
در سنن ترمذی است که انس بن مالک عرض میکند:« سألت النبی أن یشفع لی یوم القیامة ، فقال: أنا فاعل- یعنی من این کار را انجام میدهم و از تو شفاعت میکنم- قلت: فأین اطلبک- کجا دامن تو را بگیرم؟- فقال: علی الصراط» سنن ترمذی ، شماره حدیث 2433،
از پیامبر درخواست کردم که در روز قیامت در باره من شفاعت کند، وی پذیرفت و گفت: من این کار را انجام میدهم.
به پیامبر گفت: شما را کجا جستجو کنم؟
فرمود: در کنار صراط.همین جناب مالک که در حال حیات پیامبر عرض می کند بر اینکه در حق من شفاعت کن، همین مالک روزی که آن حضرت فوت کرد، اگر این جمله را بگوید، آیا این شرک است؟ محال است یک شیء در حال حیات بشود عین توحید، اما اگر آن شفیع بمیرد، بشود شرک، اگر بگویید فایده ندارد، این یک مسئله دیگری است، اما اینکه شرک است، این درست نیست، چون ممکن نیست که« شیء واحد» در یک حالت شرک و درحالت دیگر توحید باشد و حال آنکه یک شیء بیش نیست.
آیا طلب شفاعت به معنای درخواست دعاست؟
آیا طلب شفاعت به معنای درخواست دعاست؟ بلی، صحیح بخاری را ببیند:
«إذا استشفعوا إلی الإمام لی لیستسقی لهم لم یردّهم» صحیح بخاری:2/29- 30،
هرگاه مردم از امام درخواست کردند که برای آنان باران بطلبد، نباید در خواست آنان را رد کند.بلکه باید بیاید نماز استسقاء بخواند
«إذا استشفعوا» طلب شفاعت، یعنی طلب دعا کند و طلب نماز کند، ما اگر در حال حیات پیامبر اکرم شفاعت میطلبیم، همان ها را بعد از ممات هم میطلبیم، در هردو طلب دعاست،یعنی پیامبر اکرم مقامی که در نزد خدا دارد، در حق ما دعا کند، همان گونه که امیر المؤمنین فرمود:« أذکرنی عند ربّک».
اشکال
آنان (وهابیها) میگویند شفاعت حق مطلق خداست
«قُل لِّلَّـهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَّهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» الزمر/ ٤٤،
این را باید از خدا بطلبیم نه از بندهی خدا، با این حال چطور شما از انبیا و ائمه معصومین (علیهم السلام) طلب شفاعت میکنید؟
جواب
البته شفاعت به معنای حق شفاعت، مخصوص خداست، اما خدا شفیع نیست، حق شفاعت با خداست، نه اینکه خدا شفیع باشد، زیرا خدا بالاتر از آن است که شفیع بشود، حق شفاعت با خداست، ولی آن حق را خدا به بنده خودش لطف فرموده است، اما در یک چهار چوب خاصی، مثل این میماند که ثروت مال پدر است، پدر بعداً مبلغی از این ثروت را در اختیار فرزندش نهاد و من با فرزندش معامله میکنم، شما بگویید نه خیر ثروت مال پدر است و شما حق ندارید با این پسر معامله کنید، این درست نیست،حق شفاعت با خداست، نه خود شفاعت، خدا بالاتر و برتر از آن است که شفیع بشود، اگر در سوره میخوانیم :
« قُل لِّلَّـهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا » الزمر/ ٤٤، مراد حق شفاعت است، نه شفاعت کردن، بله!ً حق مال اوست، هر کس را بخواهد شفیع قرار میدهد
برادران عزیز! طلب شفاعت، طلب دعاست، طلب دعا که اشکالی ندارد.
اگر بگویید فایده ندارد، این یک حرف دیگری است که در آینده بحث خواهیم کرد، اما اینکه بگویید شرک است، این درست نیست چون شرک آن است که من در طرف یکنوع الوهیت و ربوبیت قائل بشوم، اگر بگویید این شفاعت کار خداست،در جواب عرض میکنیم این شفاعتی که پیامبر دارد،کار خدا نیست، حق شفاعت با خداست، شفاعت کردن کار خود پیامبر اکرم است و خدا این کار را در یک چهار چوب خاصی به پیامبر اکرم داده، در مقابل بت پرستان که فکر میکردند که بت ها مالک حق شفاعت هستند و مقام شفاعت را دارا هستند و به هر که دل شان بخواهد شفاعت میکند.
آیا صحابه از رسول خدا طلب شفاعت کردهاند؟
ببینیم آیا بزرگان ما تا کنون از پیامبر طلب شفاعت کرده اند یا نه؟
بلی! یکی جناب انس بن مالک است، دوم سواد ابن عازم است که یکی از یاران رسول خداست، ایشان در باره پیامبر مرثیه سروده (بعد از وفات آن حضرت) و میفرماید:
و کن لی شفیعاً یوم لا ذو شفاعة
بمغن فتیلاً عن سواد بن عازب
ای پیامبر گرامی روز رستاخیز شفیع من باش، روز شفاعت دیگران به حال سواد بن عازب به مقدار رشته وسط هسته خرما، سودی نمیبخشد.
یعنی روزی که هیچ شفیعی در کار نیست، تو در حق من شفاعت کن، روزی که هیچ شفیعی به درد نمیخورد،تو در حق من شفاعت کن.
سواد بن عازب از صحابه پیامبر است و از هر کسی بهتر حلال و حرام را درک میکند،
ایشان این قصیده را سرود و احدی هم بر این قصیده ایراد نگرفت، قصیده هم همین است،فلذا ما نباید آن را تحریف کنیم.
یکی هم علی بن أبی طالب است، یعنی باب علم النبی، ایشان هنگامی که از غسل و تکفین جسد مبارک پیامبر اکرم فارغ گردید، صورت آن حضرت را باز نمود و چنین گفت:
«بأبی أنت و أمّی طبّت حیّاً و طبّت میّتاً، و اذکرنا عند ربّک» نهج البلاغة، خطبه، 23.
پدر و مادرم فدای تو، تو پاک و پاکیزه هستی هم در حال حیات و هم در حال ممات، ما را نزد پرورگارت یاد کن.
حتی خلیفه اول (ابوبکر) نیز این جمله را گفت، یعنی هنگامی که آمد کنار جسد آن حضرت، رو پوشی که بر چهره پیامبر بود کنار زد و چهره آن حضرت را بوسید و سپس گفت:«أذکرنا عند ربّک» یعنی ما را نزد پرورگارت یاد کن.
بنابراین، این همه سخت گیری و اشکال تراشی و تفرقه ایجاد کردن در مقابل یک مسئلهای که این همه ادله بر خلافش است درست نیست، میگویند شفاعت مال خداست و چیزی که مال خداست از غیر خدا نخواهید.
ما در جواب میگوییم کدام شفاعت را میگویید؟ مقام شفاعت و حق شفاعت مال خداست، اما شفاعت کردن، خدا که شفیع نیست، این مال پیامبر اکرم است، مقام شفاعت مال خداست
« قُل لِّلَّـهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَّهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ » الزمر/ ٤٤،
این حق مال اوست، غفران ذنوب مال او است، و لی در عین حال ممکن است به پیامبر بگوییم عرض کنیم: یا رسول الله! «استغفر لنا». همه ما میگوییم:
« وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّـهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَىٰ مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ »
آل عمران: ١٣٥،
جز خدا غافری نیست، چرا؟چون حق مغفرت همهاش در دست خداست، اما به وسیلهی سبب هم مغفرت حاصل میشود. « قُل لِّلَّـهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَّهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ » الزمر/ ٤٤،
مقام شفاعت و حق شفاعت در بست در اختیار خداست، اما شفاعت کردن و آن کلی را جزئی کردن، این مال پیامبر است، خدا بالاتر از آن است که شفیع بشود، معنای شفیع این است که از او برتر و بالاتر باشد، باز روایات دیگری داریم، ولی من به همین مقدار اکتفا میکنم تا مشکل این دوستان را برسیم.
اشکال
یکی از مشکلات شان این آیه است که مکرر آن را میخوانند و کار موحدان را با مشرکان یکسان میگیرند، میگویند چرا مشرکان، مشرک شدند؟چون از بت ها طلب شفاعت میکردند، شما هم از پیامبر طلب شفاعت میکنید، پس شما هم مشرک هستید، چون کار شما با کار مشرکان هیچ فرقی ندارد، آیه این است:
« وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَـٰؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّـهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّـهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ » يونس/ ١٨،
موجوداتی را میپرستند که به آنها زیان و سودی نمیرساند و میگویند آنها شفیعان ما در نزد خدا هستند، میگویند شما هم مثل بت پرستان هستید.
جواب
ولی ما در جواب میگوییم:« حفظتم شیئاً و غاب عنکم اشیاء»، ما کی مثل آنها هستیم، این آیه دو جمله دارد « وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ »، یعنی بت ها را میپرستند، بعداً میگویند در حق ما شفاعت کن، و حال آنکه ما غیر خدا را نمیپرستیم، بلکه خدا را میپرستیم و عبادت میکنیم، بنابراین،ما داخل در این آیه نیستیم،این آیه در باره مشرکان است که بت ها را میپرستند و بعداً از آنها درخواست شفاعت میکنند و حال آنکه ما خدا را میپرستیم و بعداً از پیامبر در حدی قانونی که خدا معین کرده طلب شفاعت میکنیم،آیا ما داخل در این کبری هستیم؟!
بعید است که کسی ما را داخل در این آیه بداند، مگر اینکه خیلی جاهل و بیگانه به زبان عربی و معارف اسلامی باشد.
در این آیه دو جمله است:
الف: « وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ».
ب: وَيَقُولُونَ هَـٰؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّـهِ»
ما دومی را داریم، اما اولی را نداریم، زیرا غیر از خدا احدی را نمیپرستیم، فقط طلب شفاعت میکنیم از بهترین بندگان خدا، افضل خلائق، کسی که خدا به او اجازه شفاعت در حد معین داده، اختیاری به او داده که در این چهار چوب شفاعت کند، ما از او طلب شفاعت میکنیم با اعتقاد به اینکه غیر خدا معبودی نیست.عبادت یک مسئله است و طلب شفاعت مسئله دیگر، مقوم عبادت یک مسئله است، طلب شفاعت مسئله دیگر،مقوم عبادت این است که در آن یک نوع الوهیت و ربوبیت قائل بشویم و اینکه زندگی من در دست اوست، در جهان متصرف است و کار گردان .
بلی! اگر کسی یک چنین اعتقادی داشته باشد، می شود عبادت، ولی ما هرگز این مقام را به غیر خدا قائل نیستیم، اما دومی را قائلیم، منتها با این تفاوت که آنها میگویند هؤلاء(بت ها) شفائنا، ولی ما میگوییم انبیاء، اولیا و امامان معصوم شفعای ما هستند.چرا؟ چون اینها بندگان برگزیده خدا هستند که خدا به اینها مقام شفاعت کردن را داده است . «وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَىٰ» الضحى: ٥،
مفسرین میگویند مقام شفاعت است، چون پیامبر به غیر این راضی نمیشود، پیامبر اگر بخواهد راضی بشود، به همین راضی است که خدا شفاعت را به او لطف کند تا بتواند امت را از عذاب نجات دهد، البته نه هر امت، بلکه امتی که دارای ضوابط هستند و ایمان به خدا دارند و مشرک نیستند و رابطه روحی با پیامبر اکرم دارند.
خلاصه اینکه آیهای که در باره مشرکان است، نسبت دادن آن به مؤمنان بسیار دور از ادب و اخلاق است.
اشکال
آخرین مشکل اینها این است که درخواست شفاعت کردن از کسانی که از این جهان رفتهاند، کار لغو و بی فایده است.
جواب
ما میگوییم شما از کجا میگویید که کار بی فاید است، آیا شما علم غیب دارید، خود همین حرف در حقیقت یک نوع افتراء بر نبی و پیامبر است، مگر ما ثابت نکردیم که در برزخ زندهاند و ارتباط ما محفوظ است و شما هر روز میگویید:«السلام علیک أیها النبی و رحمة الله و برکاته»، عرض کردیم که علمای بزرگ تمام شان هنگامی که به محضر پیامبر میرسند، میگویند:
یا رسول الله! جئنا مستغفرین،جئنا مستشفعین، آیه را میخوانند «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّـهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّـهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»
النساء: ٦٤،
از کجا میگویید بی فایده است،علم غیب دارید،آیا این حرف شما رجم علی الغیب نیست،آیا یکنوع افترا بر کتاب و سنت نیست؟
بنابراین، مسائلی که تا کنون ما مطرح کردیم، آنهم در حد عموم،یعنی نمیرویم سراغ مسائل کلامی و فلسفی، بلکه در حد عموم مردم که آشنا به کتاب و سنت هستند.
پس معلوم شد که طلب شفاعت، طلب دعاست، فرق نمیکند که از حی باشد یا کسانی که در برزخ زندگی میکنند، در جلسه آینده در باره مقامات اولیاء بحث میکنیم، چون غالباً کسانی که به این مسئائل اشکال میکنند، نبی شناس و امام شناس نیستند، ما در جلسه آینده مقداری مقام انبیاء واولیاء را از نظر قرآن ثابت میکنیم تا بدانند که اینها دارای قدرت های غیبی هستند به اذن خداوند تبارک و تعالی.