درس هایی در مورد وهابیت آیت الله سبحانی
وهابیت
جلسه 14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: توسل به ارواح مقدسة
بحث در مسئله پنجم بود،یعنی دو مسئلهی کلیدی داشتیم که قبلاً بررسی شد، مسألهی اولی شرک و توحید و دومی بدعت و سنت بود، آنگاه دو مسئلهی دیگر را شروع کردیم، که یکی زیارت بود و دیگری پاسداری از قبور اولیاء الهی.
فعلاً در مسئله پنجم هستیم بنام: توسل به ارواح مقدسه.
عرض کردیم که توسل به ارواح مقدسه، نیاز دارد که سه مرحله را طی کنیم، مرحلهی اول در جلسهی گذشته بیان شد، و آن اینکه انسان علاوه براین بدن، یک واقعیت دیگری دارد بنام نفس یا روح.
حیات برزخی انسان
اما مسئله دوم یا مطلب دومی که به عنوان مقدمه باید گفت، این است که مرگ آن چنان نیست که به معنای فناء و نابودی انسان باشد، بلکه مرگ دروازه و پلی است برای زندگی جهان دیگر که درروایات و لسان علما از آن بنام:« حیات برزخی» یاد شده است، همان روحی که در مطلب اول بیان شد، منتقل میشود به عالم دیگر، عالم برزخ که در آنجا برای او یکنوع حیات است یا حیات زیبا یا حیات نا زیبا، یعنی یا حیات همراه با نعمت است یا حیات همراه با نقمت.
باید دانست که ما در اینجا از ادلهی عقلی، فلسفی و کلامی بهره نمیگیریم، فقط از طریق آیات قرآن این مسئله را پی میگیریم و حل میکنیم.
من در اینجا فقط چهار آیه از قرآن را میخوانم و هر چهار آیه نشان میدهد که مرگ همراه با حیات برزخی است، دو آیه مربوط است به صالحان،و دو آیهی دیگر هم مربوط است به طالحان.
اما دو آیهای که مربوط است به صالحان، یکی آیهی شهداست:
« وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»،
آل عمران: ١٦٩.
مشرکین میگفتند: کسانی که در میدان جهاد مردند، کار شان تمام شد، قرآن این طرز فکر آنها را نقد میکند و میگوید این گونه نیست که شما تصور میکنید، بلکه آنان از یک حیات به یک حیات دیگر منتقل شدهاند، دیگر روشن تر از این چه بگوید؟! «عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»،
یعنی در آنجا مناسب با حال خود و مناسب با حیات خود روزی میخورند.
آیهی دیگری که باز در باره صالحان است و حاکی ا زآن است است که بعد از مرگ حیات برزخی است، انسان در آنجا حی و زنده است،در یکی از آیات سوره یاسین آمده است که ماموران حضرت مسیح در یک نقطهای آمدند تا مردم را دعوت به توحید کنند، جمعیت آن شهر - شاید هنتاکیه بوده- علیه آنها قیام کردند، به جز یک نفر کسی دعوت آنها را پاسخ نگفت
«وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَىٰ قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ » يس: .٢.
فقط آن یک نفر آمد و تصدیق این دو نفرکرد، اما این جمعیت مشرک چه عکس العملی نشان دادند، چون ا زمیان خود شان بود، وحدت اینها را شکست، خشم خود را ریختند، آمدند با چوب و سنگ این مرد را در حد کشتن زدند و کوبیدند، در آن حالتی که میمیرد، خطاب میکند و پیام میفرستد و میگوید:
« قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ» يس: ٢
ای کاش قوم من میدانستند که من در چه حالی هستم، کدام حال؟« قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ».
خطاب میآید که وارد بهشت شو، درحال مردن است، جان میدهد،معلوم میشود که جنت و بهشتی است که این مرد وارد آنجا شد و از همانجا پیام میفرستد و میگوید:
« بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ» يس: ٢٧.
آیات دیگر که گواهی میدهد بر حیات برزخی زیاد است.
دو آیه هم در باره طالحان است، یعنی بد بختها و شقی ها، یکی مربوط است به آل فرعون، دیگر هم مربوط است به کسانی که به وسیله آب غرق شدند.
آیهای که مربوط است به این جمعیتی که آل فرعون باشد، قرآن میفرماید:
«النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» غافر: ٤٦:
آل فرعون است که به وسیله آب دریا غرق شدند، حال که غرق شدند، زندگی اینها تمام نیست، بلکه زندگی مادی را کنار نهادند و زندگی برزخی اینها شروع شد، بد بختانه زندگی برزخی اینها بسیار بد است،یعنی آنان را صبح گاهان و عصر گاهان بر آتش عرض میکنند، وارد نمیکنند، بلکه عرضه میکنند، به گونهای که حرارت آتش اینها را ناراحت میکند
«النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا»
صبح گاهان و عصر گاهان برآتش عرضه میکنند، کی وارد آتش میکنند؟
« وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ»؟ وقتی روز قیامت و رستاخیز فرار میرسد، خطاب میآید که:
« أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ»
وارد دوزخ بشوید، پس معلوم میشود که قبل از آنکه قیامت بر پا بشود، نوعی اینها معذب هستند و بعد از آنکه قیامت بر پا شد، نوع دیگری از عذاب به سراغ شان میآید. قرآن در باره کسانی که به وسیله دریا و سیل غرق شدند، میفرماید:
« مِّمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُم مِّن دُونِ اللَّـهِ أَنصَارًا» نوح: ٢٥: چون خطا کردند بودند، غرق شدند، این کدام نار است که فرمان میدهد وارد آن شوید و حال آنکه هنوز دوزخ نیامده است؟ قیامت که نیامده است؟
معلوم میشود که عذاب اینها بیش از عذاب آل فرعون است،چون آل فرعون« یعرضون علی النار» بر آتش عرضه میشوند، اما اینها در خود آتش میسوزند، اما قبل از قیامت، این چهار آیه حاکی از آن است که بشر بعد از آنکه مرد، حیات برزخی دارد و این حیات برزخی گاهی با نعمت همراه است مانند شهدا و مانند آن مردی که ایمان آورد، و یا با عذاب همراه است مانند آل فرعون یا مانند کسانی که به وسیله دعای حضرت نوح غرق شدند و بعد از غرق، وارد آتش شدند. از مرحله دوم هم رد شدیم
البته اگر بخواهید این مسئله را طول بدهید، هست، حیات برزخی را بخواهیم طول بدهیم هست.
تلقین اموات بهترین شاهد بر حیات بعد از مرگ
تمام علمای اسلام بدون اختلاف همه میگویند: هرگاه انسانی مرد، وقتی که او را در قبر نهادند یا قبل از نهادن در قبر یا بعد از قبر، او را تلقین کنند، در تلقین از او سوال میکنند و به او خطاب میکنند:« إذا جائک ملکان مقربان، الخ»، همه این را میگویند، شما نگاه کنید، جوانان حنفی و عزیزان شافعی، بزرگان حنبلی،« الفقه علی المذاهب الأربعة» هست، ببینید ائمه چهار گانهی شما در تلقین چه میگویند؟ تلقین میکنند و آن میت میشوند، به گونهای که این تلقین به درد او میخورد، حتی جناب بخاری در صحیح خود بابی دارد ، بابی که: « میت تسمع خفقن النعال» این میتی را که تشییع میکنند، کفشهای انسان که صدا میکند، صدای کفش های مشایعین را درک میکند و میشنود.
بنابراین، لازم است یک مقداری به کتاب ها و علمای خود مراجعه کنیم و فکر نکنیم که همهی حقایق نزدن ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب است،باید دانست که حیات برزخی وجود دارد و همه آن را گفتهاند.
مرحلهی سوم
مرحله سوم: حال که دانسته شد آنها زندهاند،منتها یا زندگی شان یک زندگی متنعمانه است یا زندگی معذبانه ،فلذا جای این پرسش است که آیا ارتباطی هم بین ما و آنها هست، یعنی اگر ما حرف بزنیم و سخن بگوییم، حرف و سخن ما را میشنوند و قادر بر جواب هستند هر چند ما نشنویم.
ممکن است گروهی، آن دو مرحله را بپذیرند، یعنی بگویند انسان علاوه بربدن، روح و جانی هم دارد و هم مرحله دوم را بپذیرند که حیات برزخی وجود دارد و مرگ پایان زندگی نیست، بلکه و در واقع دروازهای است به زنگی برزخی به دو نوع، اما آیا ارتباط هم هست، تا من بگوییم:
یا رسول الله اشفع لنا عند الله؟
از بحث قبلی روشن شد که حتماً ارتباط هست، اگر ارتباطی نباشد، پس این تلقینها چه معنا دارد، من در اینجا باب و فصل مستقلی را میگشایم، آن وقت ثابت خواهد شد که ارتباط است و ارتباط ما با آنان قطع نشده است، حال سخن در این است که ما این ارتباط را چه گونه بیان کنیم؟
من در اینجا فقط به آیات قرآنی بر میگردم، چون اگر بخواهیم از کلام متکلمی بگوییم،یا بیان عقلی و تحلیل عقلی کنیم، ممکن است آنان بگویند ما نمیپذیریم،
اما حجت ما بین همگان قرآن است و ما همگی مسلمانیم و باید تابع قرآن باشیم و در این جهت از خود تعصب نشان ندهیم و من خدا را شاهد می گیرم که از روی تعصب سخن نمیگویم، بلکه میخواهم واقعاً حق روشن بشود و حق را بفهمیم، خدا شاهد است که در چنین حالتی اگر حق با هر کدام از این دو نفر(احمد بن تیمیه و محمد ابن عبد الوهاب) بود، من با کمال تواضع دنبال آن میرفتم، ولی چه کنم که میبینم حق با آن طرف نیست، حق در طرف دیگر است، از این رو من هم الآن آیاتی را انتخاب کردهام که این آیات به روشنی گواهی میدهند که ارتباط ما با آنها محفوظ است و هرگز ارتباط قطع نشده است، آیاتی که من انتخاب کردهام عبارتند از: داستان صالح با قوم خودش،بالأخرة خداوند بر قوم صالح عذاب فرستاد وآنها هلاک شدند، هلاکت آنان را چنین بیان میکند:
« فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ» الأعراف: ٧٨.
بر قوم صالح صیحه آسمانی آمد و آنها را فرا گرفت و آنان د رخانههای خود هلاک شدند، بعد ببینیم که جناب صالح چه میکند؟
توجه کنید آیه بعدی بعد از این آیه است؟ لرزش و یا صیحه اینها را هلاک کردند، جسد اینها درخانه خود شان افتاد، جناب صالح چه میکند:« فَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَـٰكِن لَّا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ» الأعراف: ٧٩..اجساد مرده و افتاده آنها را دید، از آنها رو بر گرداند، تبری جست از آنها، چه انسانی ناپاکی بودند که من این همه دعوت به خدا کردم ، گوش ندادند، الآن جسد شان در خانه های شان افتاده، فتولی عنهم، بعد خطاب به خود اینها میکند و میگوید:
« وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَـٰكِن لَّا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ». من که به شما گفتم، اما متاسفانه شما سخن خیر خواهان را الآن هم نمیشنوید،
آیا «نعوذ بالله» در اینجا جناب صالح حرف خلاف میزند؟! مسلماً خطاب میکند، خطاب جدی، شما که علاقه مند هستید که باید ظاهر قرآن را گرفت و نباید در ظاهر قرآن تصرف کرد، دارد خطاب میکند که« لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ». کی؟ بعد از آنکه جسد اینها افتاده است، جسد مرده اینها در خانه های شان افتاده است،
« فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ». در خانههای خود افتادهاند، آمد بالا سر اینها « فَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ»
اولاً یک تنفر و تبری از آنها اظهار کرد، بعد با اینها سخن میگوید: « وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَـٰكِن لَّا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ»
خیال نکنید که سخن گفتن جناب صالح، مثل سخن گفتن کسی است که با با درو دیوار معشوقش سخن میگوید، این گونه نیست، بلکه این خطاب، خطاب حقیقی است،ما حق نداریم که، ما حق نداریم که خطاب حقیقی را مانند خطاب عاشقان نسبت به درو دیوار معشوق بگیریم، اتفاقاً همین آیه به نحو دیگر در غیر صالح هم آمده است، یعنی در حضرت شعیب نیز مطلب همین است، یعنی در داستان شعیب نیز میفرماید: « فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ»
هنگامی که جسدهای مرده اینها افتاد، آمد و شروع کرد با اینها سخن گفتن را، و گفت: «فَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَىٰ عَلَىٰ قَوْمٍ كَافِرِين» الأعراف: ٩٣. یعنی همان سخن حضرت صالح را،حضرت شعیب هم میگوید، در کلام حضرت صالح، رساله به صورت مفرد و در کلام حضرت شعیب به صورت جمع آمده است، پس ارتباط بر قرار است، منتها اگر به قرآن مراجعه کنیم و خود مان را از این مسائل مادی جدا کنیم و قرآنی بشویم روحاً و فکراً، میدانیم که ارتباط باقی است و آنها میشنوند.
در قرآن خداوند منان به پیغمبر اکرم سه نوع خطاب دارد، گاهی میفرماید که از کسانی که تورات و انجیل میخوانند بپرس:«فَإِن كُنتَ فِي شَكٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ» يونس: ٩
٤.
گاهی میگوید از علمای یهود و نصاری بپرس،مسلماً پیغمبر اکرم ایمان کامل دارد، نیاز ندارد که از آنها بپرسد، شاید هدف اتمام حجت بر پیروان آنهاست، هنگامی که سوال کرد، آنها حقایق را گفتند، بر دیگران هم روشن میشود،
گاهی هم خطاب میکند که از دیگران بپرس، یعنی از خود بنی اسرائیل بپرس «وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَىٰ تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا مُوسَىٰ مَسْحُورًا» الإسراء: ١٠١: پس گاهی میگوید از علما بپرس، گاهی میگوید از قوم بنی اسرائیل بپرس، شاهد من در آیه سوم است که میگوید از انبیاء بپرس، خطاب میکند که:
« وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَـٰنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ» الزخرف: ٤٥، ...
یا رسول الله از ارواح انبیاء بپرس، معلوم میشود پیمبر اکرم با عالم بالا و با ارواح در ارتباط است، آنان که میگویند نه، وقتی که مرد، ارتباط ما با آنها قطع است، حتی میگویند حیات برزخی دارند، اما ما مرتبط نیستیم، در مقابل این آیات، سخن خلاف میگویند، جناب صالح ارتباط بر قرار میکند، جناب شعیب ارتباط بر قرار میکند، خداوند منان به پیغمبر اکرم میفرماید: گاهی از علما بپرس، گاهی میگویند از بنی اسرائیل بپرس و گاهی میگوید از خود انبیاء بپرس، اما اینکه پیغمبر اکرم از انبیاء پرسیده، درکجا پرسیده در معراج یا غیر معراج؟
فعلاً من وارد این مبحث نمیشودم، چون هدف ما این است که مسئله توسل را به نحوی که قرآن بیان میکند بفهمیم، آیا مسأله در اینجا تمام است؟ نه!
بلکه بر گردیم روایات را بررسی کنیم، هر چند این آیات که ارتباط را میرساند، منتها باید دید که آیا در روایات هم هست یا نه؟
جوانان عزیز! من خواهش میکنم کتاب های خودتان مانند صحیح بخاری را بخوانید،صحیح بخاری کتابی است که از نظر علمای اهل سنت مقام عالی دارد و هیچ چکش خور و رد خور ندارد.
ولی از نظر من کتابی است که هم صحیح دارد و هم غیر صحیح، اما در عین حال یک کتاب معتبری است، بر گردیم و ببینیم جناب بخاری که در این موضوع چه میگوید؟
جناب بخاری میفرماید: در جنگ بدر، پیغمبر اکرم دستور داد که اجساد کشتگان قریش را در یک قریبی بریزند،« قریب» یک چاه و گودال است، همه اینها را در گودال ریختند، آنگاه پیغمبر اکرم آمد و در مقابل اینها شروع کرد به سخن گفتن ، آقایانی که میگویید ارتباط بر قرار نیست، سخنان ما را ارواح نمیشوند، صحیح بخاری را بخوانید و ببینید در صحیح بخاری چه میگوید؟
رسول گرامی آمد در گودال این جمله ها را گفت:
« فلمّا ألقاهم فی القلیب و قف علیه رسول الله صلّی الله علیه و آله فقال: یا أهل قلیب هل وجدتم ما وعدکم ربّکم حقّاً فإنّی قد وجدت ما وعدنی ربّی حقّاً فقال له أصحابه یا رسول الله أتکلّم قوماً موتی؟! فقال لهم: لقد علموا أنّ ما وعدهم ربّهم حقّاً»
آمد در کنار گودالی که اجساد کفار قریش در آنجا افتاده بود و فرمود: آیا آنچه که پروردگار تان به آن وعده داده بود، یافتید که حق است، بعد از مرگ معادی است، بعد از مرگ حساب و کتابی است، من آنچه را که خدای من وعده داده بود حق یافتم، شاید مراد پیروزی پیغمبر اکرم در جنگ بدر است، در این موقع تازه مسلمانانی که هنوز افکار جاهلیت در مغز شان بود،گفتند:
یا رسول الله! شما با مردگان سخن میگویید، همان مطلبی را که امروز هم تکرار میکنند؟
پیغمبر اکرم فرمود اینها سخنان ما را میشوند، در عبارت دیگر میگوید:
« ما أنتم بأسمع منکم»
شما از آنها شنوا تر نیستید، یعنی همانطور که شما سخنان مرا میشنوید، آنان نیز میشنوند.
پس ما باید به قرآن مجید و صحیح بخاری بر گردیم ، پیغمبر اکرم با مردگان سخن میگوید، وقتی که اعتراض میکنند، میفرماید شما از آنها شنواتر نیست؟
نقل تاریخ
جوانان عزیز! شما مورد علاقهی من هستید، پیروی هر مذهبی که باشید، بالأخرة قرآن و سیره پیغمبر اکرم برای همهی ما حجت است، رسول گرامی در گذشت، مردم در کنار خانه پیغمبر جمع شدند، ابوبکر از آن منطقهای بنام، «صنح» آمد، این هشام در سیره خود مینویسد، ابوبکر آمد و رو پوشی که بر صورت پیغمبر بود، کنار زد و گفت: «بأبی أنت و أمّی أمّا الموتة الّتی کتب الله علیک فقد ذقتها ثمّ إن تصیبک بعدها موتة أبداً»
پدر و مادرم فدای تو، آن مرگی که دیگر بعد از آن مرگی نیست، تو آن را چشیدی، اگر واقعاً پیغمبر اکرم ارتباطش با ما قطع بود، پس ابوبکر با کی سخن میگوید؟!
امیر المؤمنان بهتر از آن سخن میگوید، یعنی همان جمله ها را تکرار میگوید و سپس میفرماید:
«أذکرنا عند ربّک و اجعلنا من بالک»
ما را پیش پروردگارت یاد کن وما را به خاطر بسپار.
امیر المؤمنان شاگرد اول مکتب اسلام و دست پروردهی پیغمبر است و به تمام معنا بعد از پیغمبر اکرم یک انسان والا مقام است، ایشان نیز همان جملهها را تکرار میکند، همان جمله ها را میگوید و سپس این جمله را اضافه میکند «أذکرنا عند ربّک و اجعلنا من بالک».
معلوم میشود که انسان میتواند با مردگان ارتباط برقرار کند و در رأس آنان پیغمبر اکرم، اگر این سه مقدمه را پذیرفتید:
الف: انسان علاوه بر بدن، روحی دارد
ب: این روح در عالم برزخ برای خود حیاتی دارد
ج: ارتباط ما با عالم دیگر،یعنی با عالم ارواح بر قرار است، کم کم مسئله توسل را مطرح خواهیم کرد، که اگر به پیغمبر اکرم متوسل میشویم و میگوییم: یا رسول الله! «اشفع لنا عند الله»،روی این سه اساس حقیقت دارد، یعنی: اولاً، رسول خدا دارای روح است و حیات برزخی دارد، با ما هم ارتباط دارد، از این رو ما نیز میگوییم:« یا رسول الله! اشفع لنا عند الله».
ثانیاً، این همه خطاباتی که ما در کنار قبر رسول اکرم یا خارج از روضه عرض میکنیم، روی همین اساس است، اساس قرآنی دارد، مسلمانان در طی چهارده قرن به پیغمبر اکرم متوسل میشوند، روی همین اساس است، اینکه شما میگویید بعد از موت خبری نیست، این بر خلاف قرآن است،یعنی اینکه حیات برزخی را منکر بشوید، خلاف قرآن است، ارتباط را منکر بشوید، باز هم خلاف قرآن است. روی این سه اساس میگوییم:
« اشفع لنا عند الله، أذکرنا عند ربّک» همانطور که امیر المؤمنان میگوید، حتی امیر المؤمنان در موقع غسل جسد پیغمبر اکرم این را جمله ها را دارد.
بنابراین، این مطلب (ارتباط) بر اساس صحیح استوار است و بدون پایه و اساس نیست.
اگر بگویید این شرک است، این سخن صحیح نیست،چون شرک این است که برای طرف الوهیت و خدایی قائل بشوند، و حال آنکه ما او را بنده صالح و پاکترین بنده خدا میدانم، کجایش شرک در عبادت است؟!.
اگر بگویید بدعت است، باز این سخن شما صحیح نیست،زیرا بدعت این است که در قرآن و سیره پیغمبر اکرم ریشه نداشته باشد، و حال آنکه این مسئله هم در قرآن و هم در سیره آن حضرت ریشه دارد.
به بیان دیگر: این هم توحید است و هم سنت و هم بر روی اساس صحیحی استوار است.