درس هایی در مورد وهابیت آیت الله سبحانی

وهابیت

جلسه 11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:پاسداري از مراقد انبياء و اولياء الهي

سخن در باره مسئله‌ چهارم است، يعني از توحيد و شرك فارغ شديم و مسئله بدعت را هم تشريح كرديم، مسئله‌ي سوم مربوط به زيارت انبياء و الأولياء، بالأخص رسول اكرم و امامان معصوم عليهم السلام بود، كه آن نيز به آخر رسيد.

اكنون در مسئله چهارم هستيم بنام: پاسداري از مراقد انبياء و اولياء، بالأخص از مرقد پغمبر اكرم و ائمه‌ي معصومين عليهم السلام.

آيا پاسداري از مراقد پيغمبران و امامان عليهم السلام شرك است يا عين توحيد؟

آيا پاسداري از مراقد آنان عين توحيد است يا شرك؟ آيا بدعت است يا سنت؟

بياناتي كه در باره شرك و توحيد و بدعت و سنت ارائه كرديم، حكم مسئله چهارم نيز براي همگان واضح و روشن خواهد شد.

نخست مي‌خواهيم اين مسئله را يك تحليل عقلي و اجتماعي كنيم، آنگاه ببينيم كه قرآن مجيد در باره پاسداري از مراقد انبياء و اولياء چيزي گفته است يا نه؟ و اگر گفته است، نسبت به آن چه حكمي كرده است؟

تحليل عقلي

تحليل عقلي اين است كه جامعه‌هاي متمدن و ملت هاي زنده دنيا، نسبت به آثار گذشتگان خود كاملاً حساس هستند و اجازه نمي‌دهند حتي يك خشت خامي كه مربوط به گذشتگان آنهاست از بين برود، سفال آنها را حفظ مي‌كنند، دست خط آنها را حفظ مي‌كنند، حتي اگر پول كهنه‌اي هم از آنها به يادگار مانده باشد، آن را به عنوان نمونه تمدن حفظ مي‌كنند.

به بيان ديگر آثار باستاني براي آنها قيمت دارد و براي حفظ آثار باستاني خود، مديران لايق را انتخاب مي‌كنند تا آنها را از گزند روزگار، سرما و گرما، به بهترين وجه حفظ كنند. چرا؟ مي‌گويند اينها دليل برتمدن ماست و بايد ملت هاي جهان بدانند كه ما تمدن عريض در جهان و در زمان داريم،يعني ملتي نيستيم كه تازه به نوا و به تمدن رسيده باشيم، بلكه تمدن ما نشانه پيشين دارد و نياكان ما پايه گذار اين تمدن است و اين هم آثارش.

وظيفه‌ي مسلمانان در قبال آثار اسلامي

ما عين همين مطلب را در باره اسلام پياده مي‌كنيم، پيغمبر اكرم چهارده قرن قبل بلكه بيشتر توانست تمدني را پي ريزي كند كه الآن هم مانند آفتاب مي‌درخشد و در حقيقت اين تمدن صنعتي هم از همين جا بهره گرفته و پيشرفت كرده، تاريخ به ما مي‌گويد كه مردي در سال 570 ميلادي متولد شده است، در سال 610 در غار حرا به نبوت رسيده است و آنگاه ‌ سييزده سال تمام در مكه به تبليغ پرداخته، و ده ده سال آخر عمرش را هم در مدينه سپري كرده است و در مدينه براي خودش كارهاي كرده و آثاري را از خود به يادگار گذاشته است، تاريخ تمام اينها را درج كرده است، يعني ريزو درشت آنها را درج كرده،‌يعني اينها در لابلاي كتاب ها موجود است.

هرچند آثاري كه مكتوب است محترم است، اما آثاري كه جنبه‌ي عيني دارد بيشتر دلالت بر اصالت دارد مي‌كند، از كجا مي‌گوييم كه چند سال قبل، يعني در سال 570 ميلادي مردي بنام محمد صلّي الله عليه و آله متولد شده، و در چه سالي به رسالت مبعوث شده، يا آن نقطه‌اي كه براي او وحي نازل شده كجاست؟

يا آن نقطه‌اي كه حضرتش از بيم كفار قريش مخفي شده تا آنها بر او دست رسي پيدا نكنند، كجاست؟

اين آثار عيني، بهترين دليل بر واقعيت اين جريان هاست، اگر تمام اين آثار عيني را تحت لواي شرك از بين ببريم، ديگر براي ما چه خواهد ماند.

به بيان ديگر اگر تحت لواي شرك، آثار توحيد را از بين ببريم، اين آثار مكتوب به تدريج مورد شك و ترديد قرار مي‌گيرند.

بايد مسلمانان از تاريخ عبرت بگيرند

فلذا ما بايد از تاريخ عبرت بگيريم، يعني تاريخ مسيحيت براي ما عبرت است، زيرا جوان مسيحي چند سال قبل نسبت به حضرت مسيح سلام الله عليه و علي نبينا عليه و آله تا حدي ايمان داشت، اما بعد از آنكه جامعه شناسي پديد آمد و مسائل روز پيش آمد و قرار شد كه مسائل را عيني درك كنند نه سمعي، كم كم وجود حضرت مسيح براي آنان مشكوك شد، چرا؟ چون آثار ملموسي از پيغمبر خود ندارند، غربيان همه چيزشان غربي است، اما دين شان شرقي است، و اين هم يكي از عجايب عالم است، مي‌گويند همه چيز ما غربي است، اما دين ما شرقي است و در فلسطين بوده است،‌چگونه يقين پيدا كنند، اثر ملموسي از مسيح ندارند، يعني حضرت مسيح نه قبري از نظر آنان دارد و نه كتاب ملموسي دارد و نه چيزهاي كه بتواند بر واقعيت حضرت مسيح قضاوت كنند، و لذا كم كم جوانان آنها به صورت يك مسيحي جغرافيائي و سجلّي در آمده است نه مانند يك جوان مومن به تمام معنا نسبت به حضرت مسيح و آثار او، اين براي ما عبرت است، از همين جا بايد عبرت بگيريم، آنچه كه منسوب به پيغمبر اكرم و آل او اصحاب او است، و آنچه دلالت بر اصالت اسلام مي‌كند، بايد آن را به نحو احسن حفظ كنيم.

توسعه مسجد الحرام، نبايد سبب محو آثار اسلامي بشود

البته بايد مسجد النبي توسعه پيدا كند، اما در عين حال توسعه، مي‌توانيم اين اصالت ها را نيز به صورت هاي كوچك و چشم گير حفظ كنيم، نبايد توسعه مسجد الحرام سبب بشود كه همه‌ي اين آثار را از بين ببريم، تا براي نسل هاي آينده وجود اين آثار و صاحبان اين آثار، فقط مكتوب در كتاب باشد و اثر عيني از آنها نماند، از تاريخ بهره بگيريم، تا مانند مسيحيان دچار ترديد و شك در اسلام و واقعيت اسلام و آورنده آن نشويم، اما مسلمانان جهان مي‌گويند اصالت ها محفوظ است، اينجا مولد النبي است، اينجا دار التبليغ حضرت پيغمبر اكرم است، در اين «نقطه» براي او وحي نازل شده است،‌در اين نقطه با دشمنان جنگ كرده است، در اينجا پيروز گشته است و اينجا قبور اصحاب و ياران، و يا وفرزندان اوست، همه‌ي اينها را حفظ كرده‌اند، تا براي آيندگان يك وسيله قطعي و علمي براي ايمان و اصالت ها باشد.

نگاهي به آيه كريمه «تحمله الملائكة» لازم است يك نگاهي به اين آيه كريمه كنيم. آل موسي و آل فرعون آثاري از خود نهاده‌اند، امت بني اسرايئل مامورند كه اين‌ آثار را حفظ كنند و با اين آثار تبرك بجويند، آثاري كه جناب موسي و هارون از خود به جا گذاشته‌اند، به قدري مبارك و پاك است كه قرآن مي‌فرمايد: «تحمله الملائكة» هنگامي كه بني اسرائيل دچار ترديد و شك در جنگ شدند كه آيا ما در زير لواي اين پيغمبر يا اين ملك بجنگيم يا نه؟ پيغمبر شان به آنان اين پيام را داد:

«وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَىٰ وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ البقرة/ ٢٤٨،

پيامبر شان گفت بهترين شاهد كه اين ملك،‌ملك حق است، يعني داوود و غير داوود ملك حق است و آن اينكه هنگامي كه شروع به جنگ كنيد، تابوتي كه شما از دست داده‌ايد، تابوت آن صندوقي بود كه آثار موسي و هارون در ميان آن نهفته بود، يعني عصاي موسي، لباس موسي، عصاي هارون و لباس هارون در ميان آن بود، اينها را دشمنان از بني اسرائيل گرفته بودند، قول مي‌دهد كه اگر سراغ اين نبي و اين ملك برويد و جنگ كنيد،‌ ملائكه آنها را به شما بر مي‌ گردانند، چقدر آثار منتسب به انبياء مانند موسي و هارون،‌به قدري گرامي و عزيز است كه فرشتگان معصوم بايد آنها را حمل كنند و از خاك دشمن به خاك بني اسرائيل بياورند،‌آيه شأن نزولي دارد، جعبه‌ و صندوقي كه در آن آل موسي و آل هارون،‌تركه‌اش بود، بني اسرائيل از دست داده بودند و لذا در جنگ ها مغلوب مي‌شدند، خدا وعده مي‌دهد كه اگر اين بار پشت سر اين ملك بجنگيد، خدا آن آثار را بر مي‌گرداند و به قدري اين آثار كريم و گرامي است كه :«تحمله الملائكة»، عصاي موسي همان عصاي چوبين است، لباس موسي در حقيقت يك لباس پنبه‌اي و پشمي است، همين پشم و همين پنبه، چون منستب به نبي الله عظيم است، قطعاً احترام دارد و بايد آنها را حفظ كرد‌،اين تحليل عقلي بود كه در اين مسئله كرديم،.

بنابراين‌،حفظ اين‌ آثار حفظ اصالت هاست. حفظ دلائل حقانيت اسلام است، حفظ واقعيت هاي است كه بايد به آنها ايمان بيارويم، كه اگر اينها را محو كنيم و از بين ببريم، اثري براي اسلام نمي‌ماند جز قرآن مجيد، فردا مردم در همه چيز شك و ترديد پيدا مي‌كنند.

فرزندان عزيز اسلام‌، شما كه علاقمند هستيد كه اسلام تا روز رستاخيز پايدار بماند، پايداري اسلام براي خود مباني دارد و آن حفظ عينيت هاست،‌ تنها مبنا نيست،‌اما همين مبنا خودش يك پايه محكمي است براي حفظ اصالت اسلام و حقانيت آن، تا در آينده كسي نتواند آن را انكار نكنند،‌اين تحليل عقلي و فكري ماست.

دليل قرآني براي پاسداري از مرقد پيغمبر و امامان عليهم السلام

ممكن است كسي در باره اين تحليل عقلي بحث و گفتگو كند، فلذا بايد برگرديم و ببينيم كه قرآن مجيد در باره پاسداري از مرقد پيغمبر اكرم و مرقد امامان و معصومان و اولياء الهي چه مي‌گويد، اين تحليل در جاي خودش محفوظ است، حالا بايد ببينيم كه قرآن چه مي‌گويد:

«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» النور/ ٣٦،

آنگاه آنان را اين گونه توصيف مي‌كند:

«رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ»

﴿النور: ٣٧،

آن نور الهي: «اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ يَهْدِي اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّـهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»النور/ ٣٥، اين انوار الهي «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» در بيوتي است كه خدا امر كرده است كه ما در رفع آن بيوت بكوشيم.

مقصود بيوت در آيه چيست؟

قبل از هر چيزي، چند نكته را توضيح بدهم تا اين استدلال روشن بشود.

الف: بايد ببينيم كه رفيع چيست و بيت چيست؟ قبلاً بيت را معنا كنيم تا به معناي رفع برسيم، مراد از بيت در آيه چيست؟

برخي از مفسرين بيوت را به معناي مسجد گرفته‌اند، «في بيوت»، يعني «في مساجد يذكر فيها اسم الله»، ولي اين تفسير اشتباه است، زيرا ما يك بيت داريم و يك مسجد، بيت از بيتوته است، يعني استراحتگاه،

اما «مسجد» معبد و پرستشگاه است، در كدام لغت اين دوتا يكي است؟! بيت از بيتوته مشتق است، كه انسان روز كه كار مي‌ كند، شب بر مي‌گردد به خانه، در آن خانه بيتوته مي‌كند، شب را سحر مي‌كند و استراحت مي‌كند و حال آنكه مسجد معبد است و در آنجا پرستش مي‌‌كند نه استراحت.

ب: نكته دوم اينكه خداوند متعال هر جا كه بخواهد از مسكن تعبير بياورد،‌ كلمه‌ي«بيت» مي‌آورد، مسكن و مأوي، و هرجا كه بخواهد از معابد عمومي تعبير بياورد، كلمه مساجد را به كار مي‌برد و اين دوتا را با هم مخلوط نمي‌كند.

پس نكته اول اين شد كه بيت از بيتوته است، يعني استراحتگاه، ولي «‌مسجد» معبد است و پرستشگاه، از اين رو نمي‌توانيم،«في بيوت» را تفسير به مساجد كنيم.

‌ نكته دوم اينكه در قرآن مجيد هم بيت و هم بيوت آمده است و هم مسجد و مساجد آمده است، آنجا كه بخواهد نعمت هاي خودش را بشمارد، كلمه بيت و بيوت و مسكن را به كار مي‌برد، ولي آنجا كه مي‌خواهد، مسئله‌ي عبادتگاه را بيان كند،‌كلمه‌ي مسجد و مساجد را به كار مي‌برد.

ج:‌ نكته سوم اينكه ماهيت بيت، سقف مي‌خواهد،‌بيت آن چهار ديورايي است كه داراي سقف باشد، تا انسان را از سرما و گرما حفظ كند، در حالي كه مسجد سقف نمي‌خواهد، فلذا مسجد الحرام سقف نمي‌خواهد، همچنين بخشي از مسجد النبي است كه فاقد سقف است، مسجد لازم نيست كه داراي سقف باشد، يعني مي‌تواند با سقف باشد و مي‌تواند بدون سقف باشد، در حالي كه بيت بدون سقف نمي‌تواند باشد و معنا ندارد ولذا قرآن مي‌فرمايد: اگر اراده ما بر اين تعلق نگرفته بود كه همه مردم يكرنگ بشوند، ما سقف بيوت كافران را از نقره قرار مي‌داديم تا متميز بشود:

«وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَـٰنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ»الزخرف/ ٣٣،

اگر نبود كه اراده خدا بر اين تعلق گرفته كه همه‌‌ي ملت ها يكسان و يكرنگ باشند، براي تميز كافر از مسلمان و مشرك از موحد، بيوت آنها را از نقره قرار مي‌داديم تا مردم بيت كافر و مشرك را از بيت مسلمان بشناسند،‌معلوم مي‌شود كه بيت حتماً‌ داراي سقف است و لذا قرآن مي‌فرمايد سقف آنها را از نقره قرار مي‌داديم.

با اين سه بياني كه عرض كرديم، دانسته شد كه مراد از بيت در آيه مباركه، مساجد نيست بلكه بيت است، حالا اين بيت كدام بيت است؟ در آينده بيان خواهد شد.

بيان اول اين بود كه ماهيت بيت، غير از ماهيت مسجد است.

بيان دوم اين بود كه قرآن هر كجا كه بخواهد «مأوي» و مسكن بگويد، كلمه‌ي بيت را به كار مي‌برد و هر كجا كه پرستشگاه بگويد،‌ كلمه مسجد را به كار مي‌برد.

بيان سوم اينكه در ماهيت بيت سقف خوابيده است و حال آنكه در ماهيت مسجد سقف نخوابيده است، مرحله چهارم بر گرديم به روايت، سيوطي در «الدّر المنثور» نقل مي‌كند هنگامي كه اين آيه نازل شد:

«اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ يَهْدِي اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّـهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ**

«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ».

مردي بلند شد و عرض كرد يا رسول الله، اين بيوت كدام بيوت است؟ پيغمبر اكرم فرمود بيوت الأنبياء، آنگاه ابوبكر عرض كرد يا رسول الله! مشيراً إلي بيت علي و فاطمة عليهما السلام،‌ آيا اين هم از همان بيوت است؟

پيغمبر اكرم فرمود: نعم،‌من أفاضلها، يعني از برترين آنها، هنگامي كه به روايت مراجعه كنيم، بيت همان بيوت انبياء و اولياء و بيت علي و فاطمه هم جزء آن است، و بلكه از بالاترين آنهاست.

مقصود از رفع در آيه چيست؟

تا اينجا توانستيم يك پايه از مقدمات برهان را روشن كنيم و آن اينكه بيت، غير از مسجد است.

اما نكته دوم «في بيوت أذن الله أن ترفع»،‌أي أمر الله أن ترفع، امر كرده است كه اين خانه رفيع باشد، رفع در لغت گاهي به معناي ايجاد است، «رفع سمكها» يعني آسمان را بر افراشت، گاهي كلمه‌ي رفع را به كار مي‌برند و مراد از رفع در آنجا به معناي ايجاد است، قرآن مي‌فرمايد: . «أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا*‌*رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا» النازعات/ ٢٧، و 28.

أي أوجدها و أنشأها، ولي در اينجا مراد از كلمه‌ي «رفع» ايجاد بيوت نيست، بيوت هست، پس معلوم مي‌شود كه مراد از «رفع» چيز ديگري است و آن عبارت است از:« تكريم و تعظيم و احترام»،‌أذن الله أن ترفع، اين رفع نمي‌تواند رفع تكويني و به معناي ايجاد و انشاء باشد، بلكه به معناي ترفيع، تكريم و تعظيم است، خانه هاي هستند كه در آنها خانه ها كساني زندگي مي‌كنند كه خدا را تسبيح مي‌كنند، خدا مي‌فرمايد: من امر كرده‌ام كه اين خانه ها را تكريم، تعظيم و احترام كنيد و بزرگ بشماريد و پاسدار اينها باشيد، يعني نگذاريد خراب بشوند و اگر خراب شد، از نو آبادش كنيد، نگذاريد كه اطراف آن آلوده بشود، نگذاريد كه در آنجا آلودگي ها جمع بشود و هميشه كوشش كنيد كه اين خانه ها تر و تازه بمانند، «أذن الله آن ترفع» أي أمر الله أن ترفع البيوت» رفع در اينجا به معناي رفع معنوي است نه به معناي ايجاد و انشاء، رفع معنوي همين هاي است كه عرض كردم، اتفاقاً بسياري از خانه ها كه گاهي ويران شده و برخي ديگر باقي است، اين خانه ها، خانه هاي انبياء و اولاد انبياء بوده‌‌اند، مرقد پيغمبر اكرم در خانه حضرت است، الآن همان گنبد و قبه‌ي خضرائي كه براي همه روشن است، هنگامي كه چشم انسان بر آن قبه‌ي خضراء و سبز مي‌افتد، دل ها مي‌لرزد، همان قبه و همان خانه، خانه پيغمبر اكرم بوده است، چون رسول الله در همان جاي كه در گذشت، در همانجا هم دفن شد، يعني منتقل به جاي ديگر نشد، ولذا خانه‌اي كه داشت بر افراشته و موجود است و در همان جا به خاك سپرده شد، به چه دليل شما اين خانه را ويران كنيد، قرآن مي‌فرمايد «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ». اين خانه ها را تكريم و تعظيم كنيد، آيا تعظيم و تكريمش اين است كه با خاك يكسان كيند، آيا اين ضد قرآن نيست؟

خانه عسكريين كه در سامرّاء‌ است، خداوند كساني كه اين خانه ها را ويران كردند، دست شان را از كشورهاي اسلامي كوتاه كند، خانه هاي عسكرين، يعني امام هادي و امام حسن عسكري عليهما السلام و حتي حضرت در آنجا معبد داشت، يعني خانه اينها عبادتگاه شان بوده است.

آيا كساني در خانه هم عبادت مي‌كنند؟

بله! اتفاقاً پيغمبر اكرم دستور مي‌دهد كه تمام نماز هاي مستحبي را در خانه بخوانيد، فقط نماز واجب را در مسجد برگزار كنيد، و اين يكي از اشتباهات است كه خيال مي‌كنند،‌ بايد همه نماز ها را در مسجد خواند و حال آنكه اين گونه نيست، فقط نماز واجب را در مسجد خواند نه نماز هاي مستحبي را.

روايتي از صحيح مسلم

در صحيح مسلم آمده است:« إنّ خير صلاة المرأ في بيته إلّا الصلاة المكتوبة» صحيح مسلم:2/187، باب استحباب صلاة النافلة في بيته، از كتاب صلاة.

بهترين نقطه براي عبادت و نماز خانه است تا اهل بيت و بچه ها نيز با نماز آشنا بشوند، در و ديوار اين خانه هم نمازي بشود، فقط نماز واجب را در مسجد بخوانيم

صلات تراويح نبايد در مسجد خواند شود

بنابراين،صلات تراويح نبايد در مسجد خوانده بشود چه با جماعت و يا فرادا، از نظر اين روايت كه صحيح مسلم نقل مي‌كند، بايد در خانه ها خوانده شود كما اينكه مالك كه يكي از ائمه اربعه است مي‌گويد در خانه خوانده شود و فرادا خوانده شود.

پس اين خانه هاي كه الآن هستند و يا بودند، اينها همان خانه هاي هستند كه قرآن مي‌فرمايد:

«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَر»

چرا؟ چون در اين خانه ها كساني بودند كه:

«يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ،‌«رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ»

النور: ٣٧،

بنابراين، ذيل آيه كه مي‌گويد در اين خانه نماز مي‌خوانند، فكر نكنيد كه آنها مسجد باشد، بلكه آنها خانه است و در عين حالي كه خانه است، اما براي نماز فرادا هم جايگاه است، پس چه كنيم؟

اين آيه براي ما حاكي و دليل است كه مراقد انبياء، خانه هاي آنها بوده است، آنها را حفظ كنيم، البته آنجا كه خانه‌ي آنها نباشد، اين آيه گواه بر آن نيست، ولي قبر پيغمبر اكرم، خانه‌اي اوست، حضرت زهرا سلام الله عليها طبق روايت امام هشتم در خانه خود مدفون است، عسكريين در منزل خود مدفون هستند.

ما بايد طبق اين روايت آنها را تكريم و تعظيم كنيم، نگذاريم كه ويران بشود و نگذاريم كه آلوده به آلودگي ها بشود.اما اگر بخواهيم آنها را توسط بلدوزير با خاك يكسان كنيم، يكنوع ضديت با آيه كريمه و تناقض با آيه است، اين يك برهان.

از نظر ديگر احترام اين خانه ها يا احترام مراقد هر چند خانه آنها نباشد، يكنوع محبت به صاحب قبر است، فرض كنيد كه خانه بوده و در آن دفن شده، يا در خانه دفن نشده‌اند، بلكه يك نقطه‌اي ديگر دفن شده‌اند كه خانه نبوده، مردم آمده‌اند، يك سايه باني درست كرده‌اند، سقفي زده‌اند تا اين قبر محفوظ بماند، اين كار اينها در حقيقت يكنوع اظهار محبت به پيغمبر و آل او است. آيا اگر يك شخصيت علمي و سياسي كه در واقع خدماتي را انجام داده، اگر بميرد، دوستان و عزيزانش او را در نقطه‌اي دفن كنند و سايه باني بسازند و اطاقي براي او بسازند، آيا نسبت او اظهار محبت كرده‌‌اند يا اظهار عداوت؟

همگان خواهند گفت كه اظهار محبت نسبت به او كرده است. ما انشاء الله در بحث آينده خواهيم گفت كه يكي از وظايف مسلمانان محبت به پيغمبر اكرم و آل اوست و اظهار محبت براي خود مظاهري دارد و يكي از مظاهر همين است.