درس هایی در مورد وهابیت آیت الله سبحانی
وهابیت
جلسه 2
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: نو اندیشی دینی
«أدع الی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن، إنّ ربّک هو أعلم بمن ضلّ عن سبیله و هو أعلم بالمهتدین » النحل /125.
بحث ما در باره نو اندیشی دینی بود که اخیراً در لباس وهابیت ظهور کرده است و ما گفتیم که مؤسس و پایه گذار افکار وهابیت، محمد بن عبد الوهاب نیست بلکه احمد بن تیمیه است که در سال 728 در دمشق وفات کرده است.
ابن تیمیه و مسئله تجسیم و تشبیه
قبلاً گفتیم که یکی از افکار احمد بن تیمیه،مسئلهی تجسیم و تشبیه است، ایشان در واقع فریب ظواهر روایاتی که غالباً مستسلمهی اهل کتاب آنها را نقل کردهاند خورده است و گاهی هم درظواهر آیات تدبر نکرده و تا حدی قائل به تشبیه و تجسیم شده است.
دلیل از کتاب ابن تیمیه
ممکن است کسی از ما دلیلی از کتابش بخواهد که من برای او بخوانم، من الآن در اینجا دو یا سه کلمه از کتاب ایشان میخوانم، تا معلوم شود که این مرد مجسّم و مشبّه بوده است، ابن تیمیه کتابی دارد به نام :«الرسائل الکبری لابن التیمیه»، رسالههای متعددی از این مرد در این جلد است و این کتاب در مصر چاپ شده است، الآن ببینیم که ایشان در رسالهی «الواسطیه» چه میگوید؟
ایشان کلمهی «عرش» را -که در قرآن مجید آمده است- به معنای سریر و تخت گرفته، یعنی جهان را که تصور میکند، میگوید: «العرش فوق ذلک- یعنی فوق آسمان هاست- والله فوق ذلک-خدا هم بالاتر از عرش است- والله فوق عرشه و هو یعلم ما أنتم علیه» در حقیقت خدا را بالای عرش تصور میکند و برای او جایگاهی قائل است و با جملهی «و هو یعلم ما أنتم علیه» میخواهد آن آیه را تفسیر کند که میفرماید:
«هو معکم أینما کنتم» این معیت، معیت وجودی نیست یا معیت قیومی نیست، بلکه معیت علمی است، یعنی علم دارد، از این نظر میگوید:« هو معکم أینما کنتم»، آیا خدائی که روی سریر بنشیند و بالای آسمان ها باشد، جز خدای مجسم چیز دیگر است؟! شگفتا از ایشان که میگوید خدا بالای آسمان هاست، یک شاهد دیگری هم دارد و این «شاهد» خودش شاهد عجیب و غریبی است، میگوید دلیل بر اینکه خدا بالای آسمان هاست، این است که فرعون به وزیرش هامان گفت برای من کاخی بسازید که تا من از خدای موسی خبر دار بشوم، از اینکه فرعون از هامان میخواهد که برای او کاخی بسازد بالا و بلند تا دستش به خدا برسد، این دلیل بر این است که وجود خدا در آسمان ها و بالای آسمان ها امر مسلم و یقینی بوده است، این عبارتش است در رسالهی «حمویة الکبری» صفحه 429، میفرماید:
«و قال فرعون یا هامان! إبن لی صرحاً لعلّی أبلغ الأسباب، أسباب السموات فأطّلع إلی إله موسی و إنّی لأظنّه کاذباً» غافر/36 و37.
با این آیه استدلال میکند که معلوم میشود وجود خدا در بالای آسمانها یک امر مسلم بین موسی و فرعون بوده است، آیا این آیه بر این مطلب دلالت دارد؟
آیا اندیشه فرعونی میتواند مبنای عقیدهی اسلامی باشد؟ شواهد بر اینکه ایشان اهل تشبیه و تجسیم بوده است فراوان است، ایشان قائل به حرکت برای خداست که خدا حرکت میکند، این را در حدیثی نقل میکند خلاق متعال در آخر شب روی آسمان دنیا میآید و به مردم میگوید:« هل من مستغفر»، حرکت خدا را حرکت مکانی میداند و میگوید از بالای آسمان ها حرکت میکند و روی آسمانهای دنیا فرود میآید و به مردم خطاب میکند که آیا کسی است که استغفار کند.
ممکن است کسی فکر کند که واقعاً این اندیشه شایسته یک مردی همانند ابن تیمیه نیست، ولی باید دانست که این اندیشه را ایشان بالای منبر میگفت، من الآن یک تاریخ کوتاهی برای شما میخوانم، رحلهی ابن بطوطه است، ابن بطوطه جهان گرد است و در همان زمان که ایشان در دمشق منبر میرفت، آمده وارد دمشق شده است، در آنجا داستانی دارد، که من اجمالاً عبارت عربی را میخوانم و بعداً ترجمه اجمالی میکنم و میگوید:« و کان بدمشق من کبار فقهاء الحنابله فقیه الدین بن تیمیه کبیر الشام یتکلّم فی الفنون إلّا أنّ فی عقله شیئاً، یعنی یکی از فقهای بزرگ حنابله در دمشق ابن تیمیه است، در باره هر چیز سخن میگفت، اما در عقل او هم یک کاستی بود «إنّ فی عقله شیئاً» البته کسانی که این کتاب را چاپ میکنند یک پاورقی مختصری میزنند، اما نمیتوانند مشکل را حل بکنند، بعد میگوید من روز جمعه در مجلس ایشان حاضر شدم، ایشان بالای منبر رفت: «و کنت إذ ذاک بدمشق فحضرته یوم الجمعة، روز جمعه پای منبرش نشستم، «هو یعظ الناس علی منبر الجامع»، بر منبر مسجد جامع دمشق منبر میرفت «و یذکرهم، و کان من جملة کلامه»، از سخنانش این بود که: «إنّ الله ینزل إلی سماء الدنیا» خدا از عرش وارد آسمان اول میشود، چگونه؟ «کنزولی هذا»، مثل اینکه من از منبر پایین میآیم، بعد میگوید:« و نزل درجة من درج المنبر»، یک پله پایین آمد و گفت همانطور که من از این منبر پایین میآیم، او نیز از بالای عرش روی آسمانها به همین صورت پایین میآید.
این آدم مردی نیست که دروغگو باشد و داعی هم بر دروغ گفتن ندارد و گاه و بیگاهی هم از او تعریف میکند، همهی اینها حاکی از این است که پایگذار وهابیت یک مرد مجسم و مشبّه به تمام معنی بوده است.
البته من نمیخواهم در اینجا احکام تشبیه و تجسیم را بگویم که کسانی که قائل به تجسیم و تشبیه هستند حکم فقهی آنها چیست، اما من هشدار میدهم کسانی که علاقه مند هستند که این گونه مطالعه کنند، ریشهای مطالعه کنند، نو اندیشی دینی اگر اساس دارد ما هم استقبال میکنیم و اگر فقط هیاهو باشد و بخواهد نظام اندیشی اسلامی را بهم بزند، نتیجهاش همین است.
مراتب توحید
مسئلهی دیگر این است که توحید برای خودش مراحلی دارد، که ظاهراً سه مرحله را گفتیم:
الف: توحید در ذات به معنای اینکه خدا یکی است، نظیر و مثلی ندارد، توحید در ذات، یک معنای دیگر هم دارد و آن این است که خدا وجودش مرکب نیست و دارای اجزاء نیست و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده است،«قل هو أحد و لم یکن له کفواً»، یکی اشاره بر توحید در ذات به معنای بی مثل است و دیگری هم دارای جزء نیست.
ب: آنگاه سراغ توحید در صفات آمدیم که این فقط از خصائص ائمهی اهل بیت علیهم السلام است، سایر فرق اسلامی دیگر به این توحید توجه ندارند و آن این است که صفات خدا نمیتواند زاید بر ذاتش باشد، مثل افراد انسان نیست که هم دارای وجود است و هم دارای قدرت ، یا مثل زید و عمرو نیست که وجودی دارد و دانشی، دانش و قدرت حق تعالی عین ذات اوست، امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید صفات او عین ذات اوست،چرا؟« لشهادة کلّ صفة أنّها غیر الموصوف»، اگر دوتا باشد،نمیتواند واجب الوجود به تمام معنا باشد، تفصیل این مسئله در کتابهای کلامی هست و این از خصائص ائمهی اهل بیت علیهم السلام است که تا این حد قائل به تنزیه هستند، اما مراحل دیگر توحید در خالقیت است، این هم مورد اتفاق تمام فرق اسلامی است مگر یک فرقهی شاذی باشد که از آنها نمیتوان نام برد.
ج: توحید در خالقیت، توحید در خالقیت این است که فقط خدا خالق است و غیر از خدا خالقی نیست، توحید در آفرینش، آفرینش گری فقط و فقط از خصائص حق تعالی است،آیات فراوانی در قرآن مجید است که من یکی یا دو آیه را میخوانم، بقیه باشد برای کتاب های دیگر:«هل من خالق غیر الله و هو الواحد القهّار»؟
از این قبیل آیات در قرآن کریم فراوان است، «خالق کلّ شیء»، و نکتهاش هم روشن است، چون غیر از خدا هر چه هست، ممکن الوجود است، چیزی را واجد نیست، دارای قدرت و عظمت نیست که بتواند چیزی را بیافریند، خالقیت استقلالی فقط و فقط از آن خداست، البته این به این معنا نیست که اسباب و مسببات را منکر بشویم، بلکه اسباب و مسببات سر جای خودش است، اما تمام این اسباب و نظام اسباب مسببات به خدای متعال میرسد، در حقیقت واقعیت از آن اوست و اگر مجموعهای که غیر از حق تعالی است و نظام علت و معلولی است و اگر آنها هم آفرینشگری دارند، آفرینشگری آنها ظلی و تبعی است و در پرتو خالقیت خداست، یعنی خدا یک قدرتی را به این بشر و به این علت طبیعی داده که تا حدی بتواند آفرینشگری کند، اما همه و همه مستند به حق تعالی است، و لذا میفرماید:
« أحسن الخالقین»، برای دیگران هم خالقیت قائل است، اما خالقیت دیگران ظلی، تبعی و حرفی است، هر چه هست قائم به وجود اوست، اگر آنی قدرت ما را سلب کند و اگر آنی ارتباط ما با حق تعالی قطع شود، هیچ موجودی نمیتواند در جهان اثر گذار باشد، این را میگوییم خالقیت و توحید در خالقیت و شاید در میان عرب هم اختلافی در این باب نبوده است و لذا قرآن کریم میفرماید:
« و لإن سئلتم من خلق السموات و الأرض، لیقولنّ خلقهنّ العزیز الحکیم»، حتی اگر از عرب جاهلی سوال کنیم که خالق آسمانها و زمین کیست؟ میگویند خالق حق تعالی است.
پس ما راجع به این مسئله بحث نداریم، فلذا ما هرگز انبیاء و اولیاء را خالق نمیدانیم، و ما هرگز آنان را آفرینشگر نمیدانیم، بلکه آنان نیز مخلوق هستند همانند سایر مخلوقات، البته مخلوق اشرق و افضل و بهتر و برترند، اما خالقیت از آن اوست و اگر احیاناً یک خالقیتهای جزئی در قرآن و جاهای دیگر به افراد نسبت داده میشود، آن یک نوع خالقیت ظلی و تبعی است، آنهم در ظل خالقیت حق تعالی.
مثلاً انسان صوری را در نفس خودش خلق میکند، الآن جناب عالی چشم خود را بهم بگذاری، صحن حضرت معصومه سلامالله علیها را را در لوح نفس خود خلق میکنی، این خالقیت مال نفس است، اما در ظل خالقیت حق تعالی است و اگر قرآن میفرماید غیر از خدا، خالقی نیست، مرادش خالقیت استقلالی است که در خالقیتش به جای منتسب نباشد.
توحید در تدبیر
هـ: توحید در تدبیر، و آن این است که خدا جهان را آفرید و تدبیر جهان هم با خداست، آنچنان نیست که خدا بیافریند و تدبیر جهان را واگذار به ملائکه کند یا واگذار به انبیاء و اولیاء کند یا واگذار کند به نفوس و عقول، این گونه نیست، در حالی که خودش خالق است، مدبر هم است، آیات زیادی در قرآن کریم است و خصوصاً آیاتی که در اول سورهی رعد آمده: «یدبّر الأمر»، بعد از آنکه از آفرینش آسمانها و زمین سخن میگوید، میفرماید:« یدبّر الأمر» تدبیر امر آفرینش با خداست، تدبیر غیر از خالقیت است، خالقیت ایجاد است،تدبیر ادامه عمر است، فرض کنید باغی را شما ایجاد کردید، در مرحلهی اول، اما عمر این باغ و ادامه این باغ، باغبانی لازم دارد که به این باغ برسد و آب یاری کند و علفهای زیادی را بزند و اصول کشاورزی را رعایت کند، به باغبان نمیگویند:« خالق»، بلکه میگویند:« مدبّر و مدیر»، اگر بخواهیم برای این توحید نامی بگذاریم، باید بگوییم توحید در ربوبیت، اولی خالقیت، دومی ربوبیت، ربوبیت از «ربّ» است، رب به معنای صاحب است، صاحب هر چیزی، مدبّر و مدیر او است، ربّ الضیعة، یعنی کسی که صاحب این باغ و زمین کشاورزی است، باغبان کارش ربّ الضیعة است،کارش این است که اداره میکند و به موقع آب میدهد و به موقع حرس میکند، ربوبیت به معنای تدبیر است، خالقیت ایجاد کردن است، ربوبیت به معنای اداره و مدیر است، جهان در عین حالی که مخلوق خداست، مدبّر به صیغه اسم مفعول- خدا نیز هست، خدا تدبیر میکند، یعنی تدبیر جهان را به دیگران واگذار نکرده است، یعنی آنچنان نیست که خدا باز نشسته شود و تدبیر جهان را به دیگران واگذار کند، این خودش یکی از مراتب علو است که اسلام آن را رد کرده است.
اشتباه ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب
در اینجا ابنتیمیه و محمد بن عبدالوهاب یک اشتباهی دارند، و آن است که اسم این مرحله را توحید در خالقیت نهادهاند، یعنی توحید در ربوبیت را اسمش توحید در خالقیت نهادهاند و حال آنکه ربوبیت غیر از خالقیت است، ولذا هر موقع از آنان سوال کنیم میگویند توحید در ربوبیت، و حال آنکه ربوبیت غیر از خالقیت است، مرحله قبلی که آفرینش است و ایجاد آسمانها و زمین است، آن خالقیت است، اما اداره عالم آفرینش، مادامی که جهان باقی است، این تدبیر است و ربوبیت، ما نباید از توحید در خالقیت به توحید در ربوبیت تعبیر کنیم، کسانی که توحید در ربوبیت به خالقیت تفسیر میکنند، اشتباه لغوی و اشتباه تفسیری دارند، چون ربوبیت از رب است و رب به معنای صاحب است و صاحب هر شیئی مدبر و مدیر آن شیء و چیز نیز است.
بنابراین، نباید اسم این مرحله را توحید در خالقیت بنهیم، بلکه باید بگوییم توحید در ربوبیت.
نکته
اما در اینجا یک نکتهای است که باید به آن توجه کرد و آن این است: اینکه میگوییم خدا مدبر این جهان است، آیا «بنفسه» مدبر است و هیچ اسباب و مسبباتی را ایجاب نمیکند، مستقلاً تدبیر میکند، فرض کنید که الآن این درخت میوه میدهد، آسمان میگردد، مستقیماً این کارها را میکند، هیچ رابطهای بین این پدیدهی طبیعی و خدا نیست؟ نه! این گونه نیست، یعنی در عین حالی که مدبر مستقل و به تمام معنا خداست، اما اسباب و مسبباتی را در میان قرار داده است و از طریق اسباب و مسببات کار میکند، کسانی که علل طبیعی را و اسباب طبیعی را منکر هستند، کما اینکه غالباً اشاعره آن را منکر هستند، یا وهابیها منکرند، بر خلاف قرآن است چون قرآن کاملاً به اسباب طبیعی و ابزار طبیعی معتقد است، اما همهی اینها جنود خلاق متعال است، این آیه و امثال این آیه در قرآن زیاد است، ملاحظه بفرماید:
« و أنزل من السماء ماءاً، فأخرج به من الثمرات رزقاً لکم» البقرة: 22.
مراد از آسمان نقطهی بالاست، یعنی «کلّ ما علوک و أظلک فهو سماء».
ابن عباس میگوید هر چیزی که بالای سر انسان قرار بگیرد، آن سماء است،« و أنزل من السماء ماءاً»، از نقطهی بالا باران فرستاد، «فأخرج به» به سبب این آب، «اخرج من الثمرات رزقاً لکم»، اگر واقعاً اسباب طبیعی غلط است و خلاق متعال بلا واسطه این کارها را انجام میدهد، معنای «به» در این آیه چیست؟ و همچنین آیات دیگر :
«أ ولم یروا أنّا نسوق الماء إلی الأرض الجرز فنخرج زرعاً منه أنعامه و أنفسهم أفلا یبصرون» سجدة: 27.
میفرماید: ما از آسمان آب فرستادیم بر زمین خشک، اما به وسیلهی این باران زراعتی پدید آمد که هم خود شما بهره میگیرید و هم انعام شما، پس توحید در ربوبیت، یعنی تدبیر، تدبیر اصلی با خداست، اما اسباب و مسبباتی را قرار داده که همهی اینها قائم با حق تعالی هستند، وجود اینها قائم با حق تعالی است،وجود قیومی اینها با حق تعالی، این هم یک مرحله از توحید است.
در اینجا باز دو نکته را تکرار میکنم و آن اینکه توحید در خالقیت غیر از توحید در ربوبیت است، ثانیاً اشتباه آقایان این است که از توحید در خالقیت به توحید در ربوبیت تعبیر میکنند در حالی که توحید در ربوبیت غیر از توحید در خالقیت است، اولی آفرینشگری است،اما دومی کارگردانی است، در حقیقت گرداندن جهان طبیعت و ما فوق طبیعت، اساسش با خداست، ولی در عین حال اسباب و مسبباتی در کار است که با خدا قائم است و کارها را انجام میدهند به امر حق تعالی و فضلی که خدا به آنها عنایت کرده است، از این بگذریم، توحیدهای دیگری هم داریم، یعنی توحید در اطاعت، مطاع حقیقی فقط حق تعالی است، غیر از خدا مطاعی نداریم، اگر اطاعت انبیا و اولیا لازم است بخاطر امر حق تعالی است، توحید در حاکمیت، حاکم حق تعالی است، اگر دیگران هم حکومت میکنند به اذن حق تعالی است، شفیع مطلق حق تعالی است، آنکه شفاعتپذیر باشد خداست، اگر شفاعت دیگران هم پذیرفته است به امر حق تعالی است، ولی همهی اینها فعلاً محل بحث نیست، آنچه که فعلاً برای محل بحث است، توحید در عبادت است، یعنی توحید در پرستش، باید ببینیم که معنای عبادت چیست؟ کلید این مسئله همین است، ما اگر بخواهیم اختلاف خود را با جناب محمد بن عبد الوهاب حل کنیم، یا اگر بخواهیم با کسانی که آمرین به معروف و ناهین از منکر در حرمین شریفین هستند، یعنی در حرم مکه و حرم نبوی، هر چیزی را نوع شرک میبینند، یعنی شرک در عبادت و شرک در پرستش است، باید صغرا را روشن کنیم، یعنی عبادت را تعریف کنیم، یعنی یک معنای منطقی کنیم، اگر این تعریف برای ما جامع و مانع شد، میتوانیم بگوییم کجا شرک در عبادت است و کجا تکریم و تعظیم است، ما باید مرزبندی کنیم، تعظیم و تکریم را یک طرف، عبادت و پرستش را در طرف دیگر، در حقیقت بیت القصید ما بحث در توحید در عبادت است.