درس تفسیر آیت الله سبحانی

95/03/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیات 31 تا 38

گفتیم که در این سوره ابتدا آیات توحید ذکر شده است که دلالت بر قدرت خداوند نیز دارد و آن اینکه این نظاماتی که در عالم حاکم است نمی تواند بدون یک خالق واحد و گرداننده ی واحد اداره شود.

سپس خداوند به سراغ ذکر انبیاء ذکر می کند؛ انبیایی که برای تبلیغ این هدف که همان تبلیغ توحید است فرستاده شده اند. خداوند ابتدا داستان حضرت نوح را بیان کرده است.

در اینجا می فرماید: ﴿ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ[1]

بعد از آنکه قوم نوح هلاک شد آنها که سوار بر کشتی بودند بر زمین نازل شدند و زندگی را از سر گرفتند و خداوند می فرماید که از آنها جمعیت ها را خلق کردیم. ﴿أَنْشَأْنا﴾ به معنای (خلقنا) می باشد.

(قرن) در لغت عرب هرچند به معنای مطلق زمان است (هرچند در زمان ما به صد سال اطلاق می شود) ولی به هر حال، در اینجا به معنای جماعت می باشد یعنی بعد از آنها جماعت دیگری را خلق کردیم. (قرن) به جمعیتی که در یک زمان با هدف واحدی زندگی می کنند گفته می شود. بنا بر این مراد امتی است که بعد از حضرت نوح آمدند و اینها فرزندان همان مؤمنین هستند که در کشتی بودند و غرق نشدند.

سپس خداوند می فرماید که ما برای تربیت آنها معلم فرستادیم زیرا بشر برای تکامل آفریده شده است و باید معلم داشته باشد: ﴿فَأَرْسَلْنا فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ[2]

این پیغمبر از خودشان بود ﴿رَسُولاً مِنْهُمْ

دیگر اینکه مکتب این معلم ها یکی بوده است زیرا این رسول هم هرچند که نامش در اینجا نیامده است همان چیزی را به مردم می گوید که نوح علیه السلام گفته بود. نوح علیه السلام به قوم خود گفته بود: ﴿فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ[3] و این پیامبر نیز همان عبارت را تکرار می کند و به توحید تذکر می دهد و از عذاب خدا آنها را می ترساند. توحید اولین قانون در اساس نامه ی انبیاء است و معاد در ردیف دوم قرار دارد.

همچنین گفتیم که ﴿إِلهٍ﴾ به معنای معبود نیست بلکه به معنای خدا می باشد (خدای اعم که هم خدای حقیقی و هم خدای باطل را شامل می شود) و مترجمین به غلط آن را به معبود ترجمه می کنند. به هر حال، ﴿إِلهٍ﴾ به معنای خدا است و به همین دلیل وقتی مشرکین کلمه ی (لا اله الا الله) را می شنیدند می گفتند: ﴿أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْ‌ءٌ عُجابٌ[4] زیرا آنها خدایان متعددی را می پرستیدند و تعجب می کردند که رسول خدا (ص) آنها را یکی می داند.

نکته ی دیگر این است که این رسول کیست شاید اولین پیغمبری بوده باشد که بعد از نوح آمده است که همان حضرت هود می باشد. اما این ظاهر نمی تواند حجّت باشد زیرا در آیه دلیلی وجود دارد که مراد از آن حضرت صالح می باشد و قوم او نیز قوم ثمود می باشد زیرا خداوند قوم هود را با باد شدید هلاک کرد: ﴿وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِريحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ[5] باد عاتیه از عتو است که به معنای باد طغیان گر می باشد که بر اساس فرموده ی قرآن: ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ‌ لَيالٍ‌ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ[6] که هفت شب و هشت روز بر آنها وزید.

اما در آیه ی محل بحث، هلاکت این قوم بر اثر باد نبود بلکه بر اثر صیحه بوده است: ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ[7] بنا بر این سخن از قوم ثمود می باشد که قوم حضرت صالح می باشد که بر اثر صیحه ی آسمانی که قلب ها را از جا می کند از بین رفتند.

در آیه ی دیگر نیز مشابه آن نیز در مورد قوم حضرت صالح می خوانیم: ﴿وَ أَخَذَ الَّذينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا في‌ دِيارِهِمْ جاثِمينَ‌[8]

در مورد حضرت نوح گفتیم که قوم او بر او پنج ایراد گرفته بودند. در اینجا قوم صالح قریب به همان اشکال ها را مطرح کردند: ﴿وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ[9]

ایراد اول: ﴿ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ

جالب اینکه این اشکال را فقراء مطرح نکردند بلکه مانند قوم نوح، (ملأ) که همان اشراف بوده اند آن را مطرح کرده بودند. غالبا این اشراف بودند که در مقابل انبیاء خودنمایی می کردند و کسانی بودند که ﴿أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا﴾ یعنی در زندگی دنیا به آنها نعمت داده بودیم و در رفاه زندگی می کردند. این گروه اجازه نمی دادند که دیگران به انبیاء گرایش پیدا کنند.

این گروه کسانی بودند که به خدا کفر ورزیدند و معاد روز قیامت را نپذیرفتند: ﴿الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ

اشکالی که آنها بیان کرده بودند این بود که این پیامبر بشری مانند ماست. این ایراد عین همان ایرادی است که قوم نوح بر او گرفته بودند.

بعد در توضیح آن ادامه دادند: ﴿يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ﴾ که او مانند شماست که مانند شما می خورد و می آشامد. آنها توجه نداشتند که او بشری پاک بوده است و برای پاک کردن ناپاکان مبعوث شده بود.

ایراد دوم این است که می گفتند: ﴿وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ[10]

اگر شما از این بشر پیروی کنید ضرر می کنید زیرا اگر از صالح تبعیت کنید او که انسانی مانند ماست و در کوچه و بازار راه می رود متبوع و رئیس می شود و شما دچار خسران می شوید. بنا بر این ظاهرا مراد آنها زیانکاری مادی نبوده است.

به هر حال، همان گونه که گفتیم این اشکالات مانند همان اشکالی بود که قوم نوح به آن حضرت بار کردند: ﴿فَقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُريدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ[11]

ایراد سوم: می گفتند که صالح از یک امر محال خبر می دهد و آن اینکه وقتی شما مردید و خاک شدید بار دیگر بر می خیزید و مبعوث می شود و این امری است محال: ﴿أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ[12]

این ایراد در داستان حضرت نوح نبوده است. این ایراد نشان می دهد که انبیاء علاوه بر توحید، مردم را به معاد نیز دعوت می کردند و همچنین انبیاء از قدیم الایام که قرنها قبل از میلاد مسیح بوده است توحید و معاد را برای مردم بازگو می کردند.

بعد اضافه می کردند: ﴿هَيْهاتَ هَيْهاتَ لِما تُوعَدُونَ[13] یعنی ابدا ابدا آنچه وعده می دهند امکان پذیر نیست. ﴿هَيْهاتَ به معنای (بَعُدَ) می باشد. بنا بر این این گروه علاوه بر گفتن اندیشه ای باطل با شعار سعی می کردند که آن را به مردم بقبولانند.

سپس برای تأکید بیشتر می گفتند: ﴿إِنْ هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثينَ[14]

یعنی هر چه داریم همه زندگی دنیا است و ما در اینجا زنده می شویم و می میریم و از مبعوث شدن خبری نیست.

علت اینکه مترفین از معاد می ترسیدند این بود که می دانستند که در معاد حساب و کتاب و جزاء وجود دارد و دوزخ و بهشت دارد و ستمگران در جهنم و افراد مطیع در بهشت هستند. مترفین می دانستند که ستمگر هستند و برایشان سخت بود که حساب و کتاب را بپذیرند. امروزه نیز مردم بر دو دسته هستند: جمعی حسابشان پاک است و اگر بازرس برای حسابرسی کارهای آنها بیاید مشکلی ندارند ولی عده ای حسابشان پاک نیست و از حسابرسی هراس دارند. کفار می دانستند که ستمگر و ناپاک هستند و مترفین می دانستند که حق دیگران را گرفته اند و خودشان ثروتمند شده اند بنا بر این اگر حساب و کتابی در کار باشد برایشان مشکل ایجاد می شود. به همین دلیل هنگامی که مسأله ی معاد پیش می آید بسیار سعی می کردند که آن را باطل جلوه دهند و خداوند در سه آیه کلام آنها را بیان کرده است.

حضرت زینب سلام الله علیها نیز در مجلس یزید یا عبید الله بر آیه ای تأکید کرد که همین نکته را بیان کرده است و آ اینکه گناهان کبیره سبب شد که اصول عقائد را انکار کنند: ﴿ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى‌ أَنْ‌ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ[15] که سرانجام کسانی که کارهای زشت انجام دادند این بود که آیات خدا را تکذیب کرده آنها را به استهزاء می گرفتند.

ایراد چهارم: ﴿إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنينَ[16]

یعنی این فرد به خدا دروغ می بندد و ما به او ایمان نخواهیم آورد. مشابه این ایراد در کلام قوم نوح هم بود آنجا که می گفتند خداوند او را مبعوث نکرده است زیرا اگر می خواست به جای او ملائکه را می فرستاد و او دروغ می گوید: ﴿وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً[17]

ان شاء الله در جلسه ی بعد به عکس العمل حضرت صالح در مقابل قوم خود خواهیم پرداخت.


[1] مؤمنون/سوره23، آیه31.
[2] مؤمنون/سوره23، آیه32.
[3] مؤمنون/سوره23، آیه23.
[4] ص/سوره38، آیه5.
[5] حاقه/سوره69، آیه6.
[6] حاقه/سوره69، آیه7.
[7] مؤمنون/سوره23، آیه41.
[8] هود/سوره11، آیه67.
[9] مؤمنون/سوره23، آیه33.
[10] مؤمنون/سوره23، آیه34.
[11] مؤمنون/سوره23، آیه24.
[12] مؤمنون/سوره23، آیه35.
[13] مؤمنون/سوره23، آیه36.
[14] مؤمنون/سوره23، آیه37.
[15] روم/سوره30، آیه10.
[16] مؤمنون/سوره23، آیه38.
[17] مؤمنون/سوره23، آیه24.