درس تفسیر آیت الله سبحانی

94/04/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احزاب آیه ی 33
﴿وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً[1]
سخن در آیات مربوط به همسران پیغمبر اکرم (ص) است. خداوند به همسران ایشان مقامی داده است و با عبارت (یا نساء النبی) آنها را خطاب کرده است. بعد بر اساس آن مقام مسئولیتی به آنها داده است و این نشان می دهد که بین مقام و مسئولیت رابطه وجود دارد. به همین دلیل، خداوند هشت تکلیف بر آنها بار کرده است.
برخی از این مسئولیت ها را در آیات قبل بیان کردیم.
سپس خداوند در ادامه ی بیان آن مسئولیت ها می فرماید: ﴿وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ
اقامه ی نماز به معنای برپا داشتن نماز است و با (صلی) که نماز خواندن است فرق دارد. مراد از ایتاء زکات همان صدقه است.
مسئولیت بعدی عبارت است از: ﴿وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ
یعنی باید از خدا و رسول اطاعت کنند و هرچه می گویند بپذیرند. نباید مانند زنان کسری و قیصر تقاضای زر و زیور کنند.
سپس خداوند بعد از عبارتی که در مورد اهل بیت است در آیه ی بعد در ادامه ی مسئولیت ها می فرماید: ﴿وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى‏ في‏ بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ
مراد از این بخش از آیه، صرف قرآن خواندن است. ﴿اذْكُرْنَ﴾ مشتق از ذٌکر است که به معنای تدبر است نه ذِکر که به معنای خواندن است یعنی باید در مورد آیاتی که در خانه ی شما نازل می شود تدبر کنید.
سپس خداوند آیه را با عبارت ﴿إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطيفاً خَبيرا﴾ تمام می کند. خداوند لطیف است که این مسئولیت ها را از باب لطف روی گردن شما گذاشته است. این از باب لطف است و به سبب این نیست که بار شما را بی دلیل زیاد کند. همچنین خبیر است که آیا از عهده ی آن بر می آیید یا نه.
خداوند در این آیات، بیست و دو بار با ضمیر مؤنث با زنان رسول خدا (ص) سخن می گوید. اما در وسط عبارتی ذکر شده است که ضمائر موجود در آن مذکر است و می فرماید: ﴿إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً[2]
این نشان می دهد که این آیه ارتباطی به زنان رسول خدا (ص) ندارد. گاه انسان در میان کلام سابق به کلام دیگری منتقل می شود و بعد دوباره کلام سابق را ادامه می دهد.
مشابه آن در سوره ی یوسف دیده می شود که عزیز مصر دید که در باز شده است و همسرش به دنبال جوانی زیبا به نام یوسف است و به یوسف گفت: ﴿يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِري لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئينَ[3] یعنی ان یوسف تو این مسأله را نادیده بگیر و بعد به زلیخا خطاب کرده می گوید که تو هم از گناهت استغفار کند که جزء خاطئین بوده ای.
در آیه ی محل بحث هم علت اینکه در وسط سخن از اهل بیت به میان آمده است این است که خداوند به زنان پیغمبر اکرم (ص) می خواهد بفرماید که باید از اهل بیت الگو بگیرند.
اما اینکه این آیه در وسط آمده است به امر پیغمبر اکرم (ص) است. به هر حال اگر این بخش از آیه را بر می داشتیم آیات قبل و بعد به هم کاملا مرتبط بود.
به هر حال، در آیات قبل که خداوند در مقام سخن با همسران پیامبر بود از کلمه ی بیوت استفاده کرد نه بیت زیرا زنان پیامبر نه بیت و حجره داشتند. ولی در این بخش از آیه ی از کلمه ی بیت استفاده می کند. اگر مراد زنان پیغمبر بودند می بایست می فرمود: اهل البیوت. این نشان می دهد که مراد از البیت در اینجا غیر از آن بیوت است. همچنین الف و لام در البیت استقراء نیست یعنی همه ی خانه ها مراد نیست. ناچار مراد از آن عهد ذهنی است که همان بیت وحی و نبوت می باشد و مراد بیتی نیست که با مصالحی مانند چوب و آجر درست شده باشد. اینها قرینه بر این است که این آیه در مورد اهل بیت است نه زنان پیامبر.
هنگامی که قتاده با امام باقر علیه السلام روبرو می شود امام علیه السلام به او می فرماید: تو تصور می کنی که این بیت، بیت آجر و سنگ و خشت است؟ این بیت، بیت نبوت و بیت وحی است.
این آیات از آیاتی است که عصمت اهل بیت را ثابت می کند و ان شاء الله در جلسه ی بعد توضیحات بیشتری را ارائه می کنیم.
کلامی به مناسب شهادت امیر مؤمنان علی علیه السلام:
از اصبغ بن نباته روایت است که وقتی امیر مؤمنان ضربت خورد و در خانه اش بستری بود همه نگران حال او بودیم و منتظر بودیم که ابن ملجم را قصاص کنند. امام حسن علیه السلام از طرف علی علیه السلام پیام آورد مبنی بر اینکه مردم متفرق شوند و اینکه مسأله ی ابن ملجم را خودش رسیدگی می کند بدین گونه که اگر زنده ماند خودش تکلیفش را روشن می کند و اگر از دنیا رفت، حسن بن علی یا دیگران در مورد او تصمیم می گیرد.
اصبغ بن نباته می گوید: همه رفتند و من ماندم. امام حسن علیه السلام بعد از مدتی آمد و گفت مگر پیام امیر مؤمنان را نشنیدی؟ گفتم چرا ولی دلم می خواهد در آخرین روزهای حیات ایشان حدیثی از ایشان بشنوم. از امام علیه السلام اجازه بگیر اگر اجازه نداد بر می گردم.
امام حسن علیه السلام عرض اصبغ را به پدر رسانید و امیر مؤمنان علی علیه السلام اجازه ی ورود داد. امیر مؤمنان از اصبغ همان سؤال را پرسید که چرا نرفته است و اصبغ جواب خود را تکرار کرد. امام علیه السلام فرمود: ای اصبغ، در همین حالت که تو به سراغ من آمدی، من خدمت رسول خدا (ص) رسیدم در حالی که ایشان در بستر مرگ بود و به من فرمود: ای علی! به مسجد برو و یک پله از جایی که من می نشستم بنشین و به مردم سه پیام را برسان: أَلَا مَنْ عَقَّ وَالِدَيْهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَلَا مَنْ أَبَقَ مِنْ مَوَالِيهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَلَا مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أُجْرَتَهُ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْه‏[4]
اول اینکه کسی که عاق والدین باشد لعنت خدا بر او باد.
دوم اینکه کسی که از مولایش بگریزد لعنت خدا بر او باد.
سوم اینکه کسی مزد اجیری را ندهد یا کمتر بدهد لعنت خدا بر او باد.
بعد می فرماید: به مسجد رفتم و این سه پیام را رساندم بعد از آخر مسجد کسی گفت: ای ابا الحسن! این پیام ها را رساندی ولی توضیحی ارائه نکردی شاید رسول خدا (ص) منظور خاصی داشت که در این شرایط که ایشان در بستر مرگ افتاده است این سه پیام را می رساند.
امام علیه السلام فرمود: نزد رسول خدا (ص) رفتم و حضرت فرمود: ای علی! انگشتت را به من بده و من دادم. سپس فرمود: این سه پیام، تفسیر دارد و فرمود: قَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَلَا وَ إِنِّي وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ فَمَنْ عَقَّنَا فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَلَا وَ إِنِّي وَ أَنْتَ مَوْلَيَا هَذِهِ الْأُمَّةِ فَعَلَى مَنْ أَبَقَ عَنَّا لَعْنَةُ اللَّهِ أَلَا وَ إِنِّي وَ أَنْتَ أَجِيرَا هَذِهِ الْأُمَّةِ فَمَنْ ظَلَمَنَا أُجْرَتَنَا فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ آمِينَ فَقُلْتُ آمِين‏
ای علی! من و تو دو پدر این امت هستیم و کسی که ما او را عاق کنیم لعنت خدا بر او باد
من و تو مولای این امت هستیم و کسی که از ما فرار کند لعنت خدا بر او باد.
سوم اینکه من و تو کارگر این امت هستیم (زیرا برای این امت بسیار زحمت کشیدیم) کسی که از اجرت ما کم بگذارد لعنت خدا بر او باد.
سپس رسول خدا (ص) آمین گفت و من هم آمین گفتم.
بعد امیر مؤمنان به اصبغ حدیث دیگری می گوید که می توان به منبع کتاب مراجعه کرد.




[1] احزاب/سوره33، آیه33.
[2] احزاب/سوره33، آیه33.
[3] یوسف/سوره12، آیه29.
[4] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج40، ص45، ط بیروت.