درس تفسیر آیت الله سبحانی

94/04/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احزاب آیات 22 تا 24
﴿وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً[1]
یکی از صفات مؤمنین این است که در مقابل احکام خدا، صد در صد تسلیم هستند و اوامر و نواهی آن را کاملا بپذیرند و به آن عمل کنند.
در سوره ی حجرات آیه ی اول، خداوند به این مطلب اشاره می کند و می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِه‏ یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید بر خدا و پیغمبر او پیشی نگیرید ﴿اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم﴾‏[2] از مخالفت خدا بترسید و خدا سمیع و علیم است. مراد از تقدم، تقدم از نظر عمل است یعنی انسان نباید آنجا که به نفعش است از خدا اطاعت کند و در جایی که به ضررش است عمل نکند.
رسول خدا (ص) در روز هشتم از مدینه برای فتح مکه حرکت کرد و همه با رسول خدا (ص) روزه داشتند. هنگامی که رسول خدا (ص) به نقطه ای رسید کاسه ی آبی را خواست و آب نوشید و دستور خدا را با این کار به دیگران ابلاغ کرد که نباید در سفر روزه گرفت. با این حال عده ای از مقدس نماها روزه ی خود را افطار نکردند و گفتند عمل هرچه سخت تر باشد ثوابش بیشتر است. رسول خدا (ص) این گروه را عصات و گنهکار نامید.
یا اینکه خداوند در آیه ی دیگری می فرماید: ﴿فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً[3] یعنی سوگند به پروردگارت که مردم مؤمن نمی شوند مگر اینکه تو را در میان چیزی که اختلاف دارند حاکم قرار دهند بعد هر چه داوری کردی قلبا بپذیرند و تسلیم محض باشند.
بنا بر این تسلیم واقعی از علائم ایمان است.
در نهج البلاغه آمده است: الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِيمُ[4]
در جنگ احزاب نیز عده ای وقتی لشکر ده هزار نفری دشمن را دیدند چون منافق و کسانی که در قلبشان مرض بود بودند گفتند: ﴿ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورا[5]
در آیه ی محل بحث نیز از گروه مؤمنین سخن گفته می فرماید: ﴿وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ
این نشان می دهد که رسول خدا (ص) از قبل حضور این جمعیت را پیشبینی کرده بود و وعده ی نصرت و پیروزی داده بود. این گروه سپس می افزایند: ﴿وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ
حتی از آن بالاتر اینکه: ﴿وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً﴾ یعنی با این کار درجه ی ایمان و تسلیم آنها بالا رفت و از قبل درجه ی ایمان آنها علم الیقین بود و بعد به عین الیقین رسیدند. خداوند در سوره ی تکاثر به این دو درجه اشاره می کند و می فرماید: ﴿كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ[6]
سپس خداوند در آیه ی بعد می فرماید که جامعه ی مؤمنین بر دو دسته اند، دسته ای هستند که در جنگ های سابق مانند احد و بدر جام شهادت را نوشیده اند و دسته ای هستند در انتظار شهادت به سر می برند: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً[7] یعنی بعضی از مؤمنین در پیمانی که با خدا و رسولش در مورد جهاد بسته اند راستگو هستند و بر پیمان خود پابرجا هستند.
بعضی از آنها در راه خدا شهید شده اند: ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ
نحب در زبان عرب گاه به معنای موت است و گاه به معنای نذر است که بیانگر این است که آنها چیمان بسته بودند که راه خدا بمیرند و یا شهید شوند.
گروه دیگر نیز کسانی هستند که زنده اند و منتظر مرگ در راه خداوند هستند: ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ
آیات قبلی در مورد کفار و منافق بود و ویژه گی های دهگانه ی آنها را بیان می کند ولی از آنجا که خداوند در قرآن از سنت تقابل بسیار استفاده می کند در این آیات به سراغ مؤمنان ثابت قدم رفته است.
سپس می افزاید: ﴿وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً
در جنگ جمل، امام حسن و امام حسین علیهما السلام در مورد دشمنشان به نام مروان بن حکم شفاعت کردند و گفتند که او پیمان بسته است. حضرت فرمود: پیمان او مانند پیمان یهود است که با یک دست پیمان می بندد و با دست دیگر آن را می شکند.
سپس خداوند در آیه ی بعد می فرماید: ﴿لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقينَ بِصِدْقِهِمْ[8]
لام در ﴿لِيَجْزِيَ﴾ برای علت است و آن اینکه جمله ای در تقدیر بوده مانند: و امرناهم بالجهاد. یعنی آنها را به جهاد امر کردیم تا خداوند کسانی را که به آن عمل کرده اند و در وعده ای که داده اند صادق بودند جزای خیر دهیم.
بعد اضافه می کند ﴿وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقينَ﴾ یعنی لیعذب المنافقین. این سؤال مطرح می شود که امر خداوند به جهاد می تواند علت برای پاداش باشد ولی چگونه علت برای عذاب منافقین است. یعنی آیا می توان گفت که خداوند به جهاد امر کرده است تا منافقین را عذاب کند؟
جواب این است که لام که علی القاعده بر سر ﴿يُعَذِّبَ﴾ هم در می آید لام عاقبت است نه علت. لام عاقبت به معنای نتیجه است نه علت کما اینکه خداوند در قرآن می فرماید: ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَنا[9] زیرا واضح است که آل فرعون موسی را نگرفتند به علت اینکه دشمن آنها شود بلکه یعنی تا سرانجام موسی دشمن آنها گردد.
بنا بر این لام در ﴿لِيَجْزِيَ﴾ علت و در ﴿وَ يُعَذِّبَ﴾ برای عاقبت است.
سپس خداوند بعد از آنکه به صورت جزم می فرماید: ﴿لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقينَ بِصِدْقِهِمْ﴾ در مورد منافق دیگر به صورت جزم سخن نمی گوید بلکه اضافه می کند: ﴿إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ این برای آن است که راه رأی برای منافقین برای برگشت باز بگذارد.
تاب علیه به معنای رجع علیه است و در مورد خداوند یعنی رجع علیهم بالرحمة. در هر جا که فاعل تاب خداوند باشد معنا همین است.
در خاتمه می فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً﴾ دقت کنیم که دو وصف غفور و رحیم مناسب با مفاد و مضمون آیه است.

کلامی پیرامون ولادت با سعادت امام حسن مجتبی علیه السلام:
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ دَعَا بَنِيهِ وَ بَنِي أَخِيهِ فَقَالَ إِنَّكُمْ صِغَارُ قَوْمٍ وَ يُوشِكُ أَنْ تَكُونُوا كِبَارَ قَوْمٍ آخَرِينَ فَتَعَلَّمُوا الْعِلْمَ فَمَنْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ أَنْ يَحْفَظَهُ فَلْيَكْتُبْهُ وَ لْيَضَعْهُ فِي بَيْتِهِ. [10]
امام علیه السلام روزی فرزندان خود و فرزندان برادر و بستگان دیگر را جمع کرد تا نصیحت کند. این نشان می دهد که امام علیه السلام حتی فرزندان کوچک و نوباوه را نصیحت می کرد. ایشان در مقام تربیت ابتدا فرمود: شما الآن کودکان این جمعیت هستید و به زودی بزرگان جمعیت خواهید بود. امام علیه السلام با این عبارت در صدد شخصیت دادن به آن کودکان بود زیرا اگر کسی احساس شخصیت کند، کلام انسان بیشتر در او اثر می کند. بنا بر این اگر فردی در مقام تربیت است نباید شخصیت افراد را خورد کند بلکه ابتدا باید به او شخصیت دهد تا با این کار او سخن انسان را گوش دهد.
بعد اضافه می کند که باید درس بخوانید زیرا مسئولیت بدون دانش و علم امکان پذیر نیست. و باید علم را حفظ کنید و کسی که نمی تواند حفظ کند، از قلم کمک بگیرد و بنویسد و در خانه اش بگذارد.
مسئولیت درس خواندن اولاد به پدر و مادر است و باید به آنها علم و نوشتن را یاد دهند.
موقع دفن امام علیه السلام حتی مروان نیز اشک می ریخت و وقتی از او سؤال کردند گفت این مرد صبری داشت به اندازه ی کوه ها.



[1] احزاب/سوره33، آیه22.
[2] احزاب/سوره33، آیه1.
[3] نساء/سوره4، آیه65.
[4] نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 125.
[5] احزاب/سوره33، آیه12.
[6] تکاثر/سوره102، آیه5.
[7] احزاب/سوره33، آیه23.
[8] احزاب/سوره33، آیه24.
[9] قصص/سوره28، آیه8.
[10] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج2، ص152، ط بیروت.