درس تفسیر آیت الله سبحانی

94/04/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احزاب آیات 20 تا 22
﴿يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَليلاً[1]
قرآن روی مسأله ی منافقین تأکید بسیاری دارد. تعداد آیاتی که درباره ی نفاق و منافقین وارد شده است بیش از آن است که افراد تصور می کنند. یکی از اساتید مصر کتابی دارد که آیات مربوطه را جمع کرده است و مدعی است که می توان گفت سه جزء از اجزاء سی جزء قرآن در مورد نفاق و منافقین است.
از جمله این آیات سوره ی احزاب است. ممکن است سؤال شود که چرا این جمعیت با عظمت که تا سال نهم که جنگ تبوک است آن همه در زمان رسول خدا (ص) فعالیت داشتند و مسجد ضرار می ساختند چرا بعد از رسول خدا (ص) هیچ خبری از آنها نیست. چگونه چنین جمعیتی که ستون پنجم جامعه بودند و این همه افراد را شامل و فعالیت آنها بسیار بوده است چرا بعد از رسول خدا (ص) هیچ خبری از آنها نیست. البته سخن از کسانی که بعد از رسول خدا (ص) مرتد شده اند نیست سخن از نفاق است. برای پاسخ آن فکر کنید.
در جلسه ی قبل هفت ویژگی از خصوصیات منافقین را بیان کردیم که در ضمن دو آیه ی هجدهم و نوزدهم از همین سوره بیان شده بود.
امروز خداوند به سراغ چند ویژگی دیگر از منافقین عصر رسول خدا (ص) می رود و در ویژگی هشتم می فرماید: ﴿يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا
گفتیم: ده هزار نفر از مشرکین کنار مدینه حضور یافته آماده ی حمله بودند. خداوند می فرماید: این منافقین به حدی ترسو هستند که حتی هنگامی که احزاب مکان را ترک کردند (و این به سبب باد شدیدی بود که خداوند بر آنها مسلط کرد) باز تصور می کردند که احزاب حضور دارند و آماده ی حمله می باشند.
امیر مؤمنان علی علیه السلام در حدیثی ریشه ی این نوع ترس را بیان کرده است و می فرماید: إِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ﴾[2]
یعنی این سه غریزه در انسان (ترس، بخل و حرص) به سبب سوء ظن و عدم اعتقاد صحیح به خداوند در فرد ایجاد می شود. اگر انسان به خداوند اعتقاد داشته باشد تا این حد بخیل نمی شود بلکه به دیگران هم از اموالش می دهد. همچنین است حریص بود و تا این حد ترسو بودن.
این سوء ظن و عدم اعتقاد به خداوند در آیات قبل هم منعکس بود آنجا که خداوند می فرماید: ﴿وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا[3]
البته این سه غریزه باید تا حدی در انسان وجود داشته باشد ولی نباید از حد اعتدال خارج شود. اگر حرص نباشد هیچ کس به دنبال دنیا و جمع آوری مال و منال نمی رود. اگر ترس نباشد، انسان در برابر خطرات از خود محافظت نمی کند. اما اگر از حدش تجاوز کند جزء رذائل می شود.
مؤمن واقعی در معرکه ی جنگ نمی ترسد و میداند که بر اساس ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ[4]یعنی یا می کشند و پیروز می شوند و یا می میرند و شهید می شوند و هر دو به نفع انسان است.
سپس خداوند در بیان ویژگی نهم اضافه می فرماید: اگر دومرتبه همین جمعیت احزاب برگردند آنها از مدینه فرار می کنند تا در بیابان زندگی کنند: ﴿وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ
اعراب اسم جمع است و مفرد ندارد و به معنای بادیه نشین است و به معنای عرب نمی باشد. حتی اگر ایرانی و روسی هم بادیه نشین باشد، اعراب است. بنا بر این این بخش از آیه شدت ترس این گروه منافق را بیان می کند.
اما گروه مؤمن کسانی هستند که خداوند در آیات بعد از آنها سخن گفته می فرماید: ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً
در سال 1320 شمسی، ایران از سه راه مورد اشغال قرار گرفت. انگلیسی و آمریکایی ها از جنوب، شوروی ها از شمال و در ماه شعبان ایران را اشغال کردند و جمعی از آنها نیز در بخش راه آهن قم وارد قم شدند. آن زمان در قم هنگام سحر، افراد مختلف، دیگران را برای سحر صدا می زدند و با بوق زدن و فریاد و زدن به سنگ و شیشه دیگران را برای سحری بیدار می کردند. بعد از اشغال، در اولین شب که صداها بلند شد سربازان دشمن به حدی ترسیدند که به فکر فرار افتاده بودند و تصور می کردند که آلمانی ها به آنها حمله کرده اند. این داستان را استاد رسائل ما میرزا احمد کافی نقل کرده است.
در ویژگی دهم می فرماید: آنها با آنکه در بادیه از شدت ترس قرار دارند از مدینه خبر می گیرند تا بدانند آیا رسول خدا (ص) و اسلام از بین رفته اند یا نه: ﴿يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ
یازدهم اینکه خداوند به رسول خود می فرماید که اگر نباید به آنها دل ببندد حتی اگر وعده ی همکاری دهند زیرا ﴿وَ لَوْ كانُوا فيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَليلاً﴾ زیرا حتی اگر با شما باشند بجز افراد اندکی از آنها با دشمن نبرد نمی کند.
جمهوری اسلامی نیز امروزه باید بر جوانانی تکیه کند که جان بر کف باشند و شیپور جنگ آنها را نهراساند. بنا بر این کارهای کلیدی باید به دست افرادی که قابل اعتماد هستند قرار گیرد.
آنگاه خداوند در آیه ی بعد می فرماید: ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً[5]
أُسْوَة در لغت به معنای الگو است. منبر و سخنرانی برای ارشاد جوانان همه خوب است ولی جوان در کار خود باید الگو هم داشته باشد. غربی ها برای جوانان الگوهای مختلفی مانند بیتل و غیره ساخته اند. الآن هم الگوهای عجیبی برای ما درست می کنند و ماهواره ها نیز آنها را ترویج می کنند. نوع اصلاح موهای یک سری از جوانان مانند همان الگوها شده است.
هر فردی حتما باید در زندگی الگو داشته باشد و الا زندگی انسان دچار اختلال می شود. مثلا کودک، زندگی و زبان را از تقلید یاد می گیرد. تقلید خوب است ولی باید در کارهای خوب باشد نه بد. رسول خدا (ص) اسوه به تمام معنا است و خداوند می فرماید: اگر در اخلاق، آداب و هر چه خوب است الگو می خواهید باید به رسول خدا (ص) بنگرید. امام قدس سره نیز در آن زمان که در مدرسه ی فیضه بود برای طلاب الگو بود. طرز راه رفتن، سلام کردن و نماز اول وقتی که پشت سر مرحوم آیت الله احمد زنجانی می خواند برای دیگران الگو بود. او همواره از منزل خارج شد و وارد مدرسه می شد ده دقیقه زیر سایه ی درخت می نشست و بعد که اذان می شد، نوافل را می خواند و پشت سر ایشان نماز می خواند و بر می گشت.
امام علی علیه السلام در سخنان خود در مورد جنگ رسول خدا (ص) در احد می فرماید: هنگام جنگ، نزدیک ترین افراد به دشمن در پیکار پیغمبر اکرم (ص) بود و هر موقع شر، ما را فرا می گرفت به ایشان پناه می بردیم و با ایشان برای خود سپر درست می کردیم: كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ[6]
سپس از آنجا که سنت قرآن بر این گونه است که بعد از سخن از اهل جهنم و جهنمیان، به سراغ بهشتیان می رود و از آنها سخن می گوید، در آیه ی بعد، بعد از ذکر منافقان به سراغ مؤمنان رفته و خصوصیت آنها را بیان می کند: ﴿وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً[7]
قرآن معمولا بعد از بیان رذائل اخلاقی، فضائل اخلاقی را نیز بیان می کند. این خاصیت تقابل در قرآن چشمگیر است.


[1] احزاب/سوره33، آیه20.
[2] نهج البلاغه، نامه ی 52.
[3] احزاب/سوره33، آیه10.
[4] توبه/سوره9، آیه52.
[5] احزاب/سوره33، آیه21.
[6] نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ی 9.
[7] احزاب/سوره33، آیه22.