موضوع: تفسیر سوره یس
﴿ أَوَلَمْ يرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيدِينَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ﴾(يس/71)
آيا نديدند که از آنچه با قدرت خود به عمل آوردهايم چهارپاياني براي آنان آفريديم که آنان مالک آن هستند؟!
﴿وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يأْكُلُونَ﴾ (يس/72)
و آنها را رام ايشان ساختيم، هم مرکب آنان از آن است و هم از آن تغذيه ميکنند؛
﴿ وَلَهُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا يشْكُرُونَ﴾ (يس/73)
و براي آنان بهرههاي ديگري در آن (حيوانات) است و نوشيدنيهائي گوارا؛ آيا با اين حال شکرگزاري نميکنند؟!
چنانچه خاطرتان هست روز اول یا دوم ماه مبارک رمضان عرض کردم که در روایات هست که سوره «یس» قلب قرآن است. همانطوری که قلب در انسان مرکز است و بقیه از قلب سیراب میشوند، خون در قلب جمع میشود و بعد به وسیلهی شریانها به تمام بدن پخش میشود؛ کانّه سوره «یس» هم قلب قرآن است و بقیه سورهها نیز از این سوره منشعب هستند.
عرض کردم احتمال دارد این باشد. قرآن در سه موضوع سخن می گوید: 1) درباره خدا و صفات خدا؛ 2) درباره آخرت و اشراط آخرت؛ 3) درباره پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و معجزه او. اتفاقاً بازگشت تمام آیات سوره «یس» به همین سه مورد است. یا درباره توحید است، یا درباره نبوت پیغمبر و یا معاد. در اینجا به توحید برگشته است. اول از توحید بحث کرد، زمین مرده؛ اگر خاطرتان باشد همه اینها را بحث کردیم، هم در توحید، هم در نبوت و هم در معاد. دومرتبه برگشته به توحید
﴿أَوَلَمْ يرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيدِينَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ﴾
[1]
آيا نديدند که از آنچه با قدرت خود به عمل آوردهايم چهارپاياني براي آنان آفريديم که آنان مالک آن هستند؟!
سئوال من این است که آیا این رؤیت، رؤیت حسّی است، ما که ندیدیم! ما کی دیدیم که خدا چهارپایان را با دستهای خودش آفریده است، چطور به ما این را میگوید؟ هنگامی که خدا اولین بار چهارپایان را آفرید من و شما و نیاکان ما نبودند، اما چطور میگوید ندیدید؟ این رؤیت، رؤیت حسّی نیست، بلکه رؤیت علمی، فکری و عقیدتی است. چون معتقدیم همه عالم مخلوق خداست و انعام هم جزء این عالم هستند پس انعام هم مخلوق خدا هستند. بنابراین در این مورد که میگوید ﴿أَوَلَمْ يرَوْا ﴾ ندیدید، این رؤیت، رؤیت حسی و بصری نیست بلکه رؤیت فکری و علمی است. علم داریم که جهان مخلوق خداست، انعام هم جزء جهان است پس مخلوق خداست.
نکته دیگر: میفرماید ﴿مِمَّا عَمِلَتْ أَيدِينَا ﴾ ما با دست خودمان چهارپایان را آفریدیم ﴿عملت أی خلقت ایدینا﴾. سئوال این است که خدا که دست ندارد تا بگوید ﴿ایدینا﴾، اینجاست که ما از سلفیها و وهابیها جدا میشویم، آنها معتقدند که ایدی به معنای همان دست است، خدا دست دارد، فقط برای اینکه زیر سئوال نروند میگویند کیفیتش معلوم نیست. خدا دست دارد اما اینکه دستش چگونه است برای ما معلوم نیست، خود دست معلوم است اما کیفیتش مجهول میباشد. این مطلب را در تمام کتابهای عقیدتی خود پر کردهاند که اصلش معلوم، اما کیفیتش مجهول است.
اما ما میگوییم ﴿ایدی﴾ به معنای همان دست میباشد اما این کنایه از عنایت است. شما اگر بخواهید بچه خودتان را معرفی کنید میگویید من با دست خودم این بچه را تربیت کردهام، انسان که با دست خودش بچه را تربیت نمیکند! بلکه با اخلاق، عمل و حرف است که تربیت صورت میگوید. اینجا میخواهد بگوید عنایت داشته باشید که این بچه را من با دست خودم تربیت کردم، این مدیر را من با دست خودم پرورش دادهام. هر موقع شما بخواهید مفهوم عنایت را برسانید از کلمه ﴿ایدی﴾ استفاده میکنید. میخواهید تا عنایت داشته باشد که آفرینش انعام به قدری شرف دارد که خدا آن را به خود نسبت میدهد.
ممکن است که شما این مسئله را از ما نپذیرید که
﴿ایدینا﴾ در اینجا کنایه از عنایت خداوند است. در این صورت آیات دیگر را ملاحظه کنید خداوند منّان هنگامی که به حضرت آدم هم میرسد درباره او میگویدیا ابلیس! چرا سجده نکردی کسی را که من آفریدم
﴿بایدینا﴾. در اینجا خداوند میخواهد چه چیزی را نشان بدهد؟ میخواهد بگوید عنایت داشت باش ای شیطان که من نسبت به حضرت آدم کمال عنایت را داشتهام.
﴿بایدینا﴾ کنایه از عنایت است، قرآن را باید طبق عرف معنا کرد، عرفاً در این موارد اگر کسی بخواهد بگوید من به این کار خودم اشراف و عنایت داشته ام کلمهی
﴿ایدینا﴾ را به کار میبرد. آن آیه را اگر ملاحظه بفرمایید
﴿ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيدَي﴾
[2]
من با دو دستم آدم را آفریدم، خدا نه با یک دست و نه با دو دست آدم را آفریده است، بلکه خدا اگر اراده کند فوراً محقق میشود
﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيئًا أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ﴾
[3]
«فرمان او چنين است که هرگاه چيزي را اراده کند، تنها به آن ميگويد: «موجود باش!»، آن نيز بيدرنگ موجود ميشود!». نه با یک دست و نه با دو دست ، بلکه خدا میخواهد با این بیان به ابلیس بگوید که ای ابلیس! این مخلوق مورد عنایت من بود، چرا سجده نکردی؟
﴿ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيدَي﴾
[4]
در اینگونه موارد، کلمهی «ید» کنایه از عنایت است. عیناً مثل همان که شما میگویید من با دست خودم این بچه را فرستادم دبستان، با دست خودم فرستادم دبیرستان، دانشگاه، و به دست من پرورش یافته که الآن چنین و چنان شده است. شما که با دست نفرستادید، اما اینها نشان از عنایت و اشراف انسان به انجام کاری و یا به شیئ یا شخص خاصی است.
پس در این آیه دو نکته را عرض کردیم:
نکته اول: رؤیت، رویت حسی نیست بلکه رؤیت علمی و عقلی است.
نکته دوم: اینکه میفرماید
﴿ مِمَّا عَمِلَتْ أَيدِينَا﴾ ایدی به معنی دستهاست اما کنایه است. مثلاً شما میگویید فلانی در خانهاش باز است. این به این معنا است در خانهاش شب و روز باز است، دزد بیاید و اساسش را ببرد. در خانهاش باز است یعنی مهمان نواز است. یا اینکه میگویند فلانی دستش بسته است، کی دستش بسته است؟! در اینجا منظور این است که آن فرد اهل بذل بخشش نیست. همیشه باید کنایههایی که در قرآن است در نظر بگیریم. اگر در اینجا میفرماید
﴿عملت ایدینا﴾؛ یا در آنجا که به ابلیس میفرماید که چرا به آدم سجده نکردی؟
﴿ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيدَي﴾
[5]
اینها همه کنایه از اشراف و عنایت خداوند متعال است.
بنابراین فرق ما با وهابیها این است که آنها مجسمه هستند. هر چند اسم مجسمه را نمیبرند،اما در واقع مجسمه هستند و میگویند دست دارد اما کیفیتش را نمیدانیم، خب! دست هر کیفیتی که داشته باشد جسم میشود. اما ما منزهه هستیم، خدا را از هر نوع جسم و جسمانیات تنزیه میکنیم که یکی از این موارد همین آیهای است که خواندیم ﴿ أَوَلَمْ يرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيدِينَا﴾ یعنی عنایت داشتیم به آفرینش. در واقع میگوید: «ان عملت قدرتنا»، چرا کلمه قدرت را به کار نبرده و فرموده ﴿ایدینا﴾ ؟ به خاطر اینکه کنایه از عنایتش باشد. ﴿فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ﴾ و همچنین در آیه دیگر میفرماید: ﴿ و ذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يأْكُلُونَ﴾ سوره یس ، آیه 72.
اسب خیلی قدرت دارد، مثل معروف است که اگر اسب از قدرت خود آگاهی داشته باشد سواری نمیدهد. ولذا امروز در مسائل نیرو غالباً میگویند ده اسب، چهل اسب و ...، قدرت دارد. اسب به این قدرت در اختیار یک بچه دوازده ساله میافتد و رام او میشود.
﴿وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يأْكُلُونَ﴾ « و آنها را رام ايشان ساختيم، هم مرکب آنان از آن است و هم از آن تغذيه ميکنند»، چهار تا منفعت هم دارد: 1) مرکب است؛ 2) غذا است؛ 3) منافعش مانند جلد و پشم است؛ 4) شیر است. در آیه بعد میرود سرغ بتپرستان.
﴿وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ ينْصَرُونَ﴾ (يس/74)
«آنان غير از خدا معبوداني براي خويش برگزيدند به اين اميد که ياري شوند!»
میفرماید: به جای اینکه بروند مرکز قدرت را پیدا کنند و او را پرستش نمایند، رفتند و غیر خدا را برگزیدهاند تا شاید بت ها آنها را کمک کنند! در حقیقت معتقد بودند که در جنگها بتها آنها را کمک میکند. ولذا در جنگ احد بت بزرگ هبل را آورده بودند. معتقد بودند که این بتها آنها را کمک میکند. شما از اینجا به یک مسئله علمی پی میبرید. این مسئله علمی که میگویم مخصوص اهل علم است و دیگران هم باید دقت داشته باشند تا ببینند اشتباه در کجاست؟
در سوره مبارکه زمر، خداوند منّان مطلبی را نقل میکند:
﴿ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى﴾
[6]
میگفتند ما اگر بتها را عبادت میکنیم هدف این است که ما را به خدا نزدیک کند. وهابی ها میگویند کسانی که پیغمبر اکرم را زیارت میکنند،به نیت اینکه پیغمبر آنان را شفاعت کند، اینها عیناً مثل بت پرست ها هستند، چون بت پرستان هم میگفتند:
﴿ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى﴾ یعنی اگر ما بت ها را عبادت میکنیم، هدف این است که ما را به خدا نزدیک کنند.
بناراین زائرین پیغمبر از هر کجای دنیا که باشند با این بتپرستها فرقی ندارند. آنها هم بتها را برای اینکه شفیع آنها باشد عبادت میکردند. شما هم پیامبر را عبادت میکنید تا شفیع شما در روز قیامت باشد.
ما میگوییم «حفظت شیئا و غاب عنک اشیاء»؛ بین ما و آنها از زمین تا آسمان فرق است. ما پیغمبر اکرم (ص) را هرگز عبادت نمیکنیم ولی آنها بتها را عبادت میکردند. درخواست شفاعت عبادت نیست، آنها عبادت میکردند و درخواست شفاعت نیز داشتند؛ اما ما عبادت نمیکنیم اما از آنها درخواست شفاعت داریم. چرا؟ میزان در عبادت این است که اگر معتقد بشود که سرنوشت من دست این معبود است میشود عبادت. اگر بداند پیروزی من در جنگ در دست این بت است میشود عبادت. آنها معتقد بودند که سرنوشتشان دست بتهاست ﴿وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ ينْصَرُونَ﴾. میگفتند سرنوشت ما دست این بتهاست، معتقد به ربوبیت بتها بودند، توحید در ربوبیت نداشتند بلکه شرک در ربوبیت داشتند. با این اعتقاد اگر کسی درخواست شفاعت کند مشرک است. اما ما در نماز میگوییم «اشهد انّ محمداً عبده و رسوله»، فقط مستجاب الدعوه است؛ والا سرنوشت همه مخلوقات دست خداوند است.
بنابراین اختلاف ما با آنها خیلی است. اهل شرک میگفتند ما از بتها درخواست شفاعت میکنیم، عبادت میکردند تا شفاعت شان کنند. اما ما عبادت نمیکنیم بلکه فقط به شفاعت شان معتقد هستیم. چرا آنها عبادت میکردند و ما عبادت نمیکنیم؟ چون مشرکان توحید در ربوبیت نداشتند و بتها را رب و کارگردان عالم آفرینش میدانستند و میگفتند خدا کار ها را به اینها واگذار کرده است فلذا توحید ربوبی نداشتند. بر خلاف ما که توحید ربوبی داریم. کسی که با اعتقاد به اینکه بتها ناصر، رازق و خالق هستند از آنها درخواست شفاعت کند غیر از بندهای است که درخواست شفاعت از بندگانی میکند که در پیشگاه خدا مقامی دارند «عبادالله الصالحین»، و اگر دعایی در حق ما بکنند دعایشان مستجاب است.
آنها هم درخواست شفاعت داشتند و ما هم همینطور، اما با یک تفاوت؛ آنها معتقد به ربوبیت آنها بودند. نصرت دست آنها است. اما ما اعتقاد به ربوبیت انبیاء و اولیاء نداریم، بلکه ما آنها را «عبادالله الصالحین» میدانیم.
بنابراین درخواست شفاعت از یک نفر بستگی به کیفیت اعتقاد دارد. اگر اعتقادم این است که او ناصر، قاضی حوائج، رزاق و کارگردان جهان است، با این اعتقاد هر نوع درخواستی از او شرک است. اما درخواست شفاعت از یک انسان صالح و معصوم که مقام عالی در پیشگاه خدا دارد عین توحید است.
﴿ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا ﴾
[7]
« و اگر اين مخالفان، هنگامي که به خود ستم ميکردند (و فرمانهاي خدا را زير پا ميگذاردند)، به نزد تو ميآمدند؛ و از خدا طلب آمرزش ميکردند؛ و پيامبر هم براي آنها استغفار ميکرد؛ خدا را توبه پذير و مهربان مييافتند. »
خودش میفرماید بروید پیش پیامبر و بگویید او دعا کند. منافقین را سرکوب میکند:
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَيتَهُمْ يصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ﴾
[8]
« هنگامي که به آنان گفته شود: «بياييد تا رسول خدا براي شما استغفار کند!»، سرهاي خود را (از روي استهزا و کبر و غرور) تکان ميدهند؛ و آنها را ميبيني که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر ميورزند! »
بنابراین میزان ظواهر نیست، میزان بواطن است. ظاهر ممکن اینگونه باشد، کسی که در برابر ضریح پیامبر ایستاده و میگوید یا رسول الله (ص) اشفع لنا یوم القیامه ممکن است با عمل آن مشرک که میگوید اشفع، یکی باشد اما میزان ظواهر نیست بلکه بواطن است. بتپرست معتقد به ربوبیت آن بت است، اما من معتقد به عبودیت پیامبر هستم. عمل من از توحید سرچشمه میگیرد اما عمل او شرک است.
آنها همه جا همین را میگویند که:
﴿ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى﴾
[9]
، باید به آنها گفت که شما آیه را خواندید اما آیا از عقیده آنها هم خبر داشتید؟ که آنها درخواستشان مترتب بر یک عقیده ربوبی آنها بود، الوهیت آنها بود
﴿أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيءٌ عُجَابٌ﴾
[10]
«آيا او بجاي اينهمه خدايان، خداي واحدي قرار داده؟! اين براستي چيز عجيبي است!» . در ما نه اعتقاد به ربوبیت و نه اعتقاد به الوهیت است، بلکه اعتقاد به عبودیت خالص آنها داریم ولذا در نماز میگوییم: «اشهد ان محمد عبده و رسوله». پس این آیه را به خاطر بسپارید
﴿وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ ينْصَرُونَ﴾
[11]
.
[1]
یس/سوره36، آیه71
[2]
ص/سوره38، آیه75
[3]
یس/سوره36، آیه82
[4]
ص/سوره38، آیه75
[5]
ص/سوره38، آیه75
[6]
زمر/سوره39، آیه3
[7]
نساء/سوره4، آیه64
[8]
منافقون/سوره63، آیه5
[9]
زمر/سوره39، آیه3
[10]
ص/سوره38، آیه5
[11]
یس/سوره36، آیه74