موضوع: تفسیر سوره یس
﴿ وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَىٰ أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّىٰ يُبْصِرُونَ ﴿٦٦﴾ وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَىٰ مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ ﴿٦٧﴾ وَمَن نُّعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ﴾ ﴿٦٨﴾
مقدمه
قبل از بیان تفسیر این آیات سه گانه، یک مقدمهای را برای فهم این آیات نقل میکنیم و آن این است که امت اسلام یک امت مرحومه است، مسلماً امت های دیگر هم امت مغضوبه نبودند، بلکه آنها نیز امت های مرحومه بودهاند،یعنی رحمت حق تعالی شامل همه امم است، اما در عین حالی که رحمت حق اعم است، امت اسلامی را میگویند:« امت مرحومة».
علت مرحومه بودن امت اسلامی
چرا امت اسلامی را،امت مرحومة میگویند؟ زیرا آن عذاب هایی که در امت های پیشین بوده،حق تعالی نسبت به این امت روا نخواهد داشت، مثلاً آنها را با صیحه آسمانی نابود میکرد، یا به وسیله زلزله های ناگهانی همه را در دل زمین فرو میبرد، یا همه را در آب غرق میکرد.
خلاق متعال این عذاب ها را نسبت به این امت (امت اسلامی) نخواهد داشت. چرا؟ یک آیهای در قرآن است که باید به آن دقت شود،
﴿ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ ﴾ ولي (اي پيامبر!) تا تو در ميان آنها هستي، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد؛ یا میفرماید:
﴿ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يسْتَغْفِرُونَ ﴾
[1]
. و (نيز) تا استغفار ميکنند، خدا عذابشان نميکند
خلاق متعال میفرماید: ای پیغمبر مادامی که تو در میان آنها هستی، ما اینها را عذاب نخواهیم کرد،﴿ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ ﴾.﴿ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يسْتَغْفِرُونَ ﴾
مادامی که یک امت در حال استغفار و پیشرفت هستند، عذاب ما شامل حال آنها نخواهد شد، هنگامی که پیغمبر اکرم در گذشت، امیر المؤمنان فرمود:« کانا فی الأرض امانان»، دوتا وسیله امنیت در روز زمین بود، «رفع احدهما و بقی الآخر» مراد از:«رفع احدهما» پیغمبر اکرم است «و بقی الآخر» که آن استغفار باشد.
حضرت علی (علیه السلام) چه قدر زیبا از این آیه استفاده میکند؟ همه این آیه را میخواندند،اما آن معنایی را که امیر المؤمنان درک میکند، درک نمیکردند؟ ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ ﴾
تا پیغمبر اکرم در میان مردم است، خداوند آنها را عذاب نخواهد کرد، عذاب های کذائی ﴿ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يسْتَغْفِرُونَ﴾.
قرآن در اینجا میفرماید: ﴿وَلَوْ نَشَاءُ، لَطَمَسْنَا عَلَىٰ أَعْيُنِهِمْ﴾
یا رسول الله این دشمنانی که تو الآن داری، اگر بخواهیم چشم اینها را کور میکردیم، «طمس» یعنی چشم را کور کردن، میل کشیدن بر چشم، ﴿لَطَمَسْنَا عَلَىٰ أَعْيُنِهِمْ﴾ چشم اینها را کور میکردیم، ﴿فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّىٰ يُبْصِرُونَ﴾ اینها میخواستند به خانه خود بروند، میخواستند دنبال بازار بروند، ﴿فَأَنَّىٰ يُبْصِرُونَ﴾، چطور میتوانند ببینند.
یا رسول الله! اگر بخواهیم چشم اینها را کور میکنیم، اینها بخواهند بازار یا در خانه بروند،نمیتوانند.
چرا در این آیه مبارکه نگفته :«و إن نشاء» بلکه فرمود: ﴿وَلَوْ نَشَاءُ﴾ ؟
به باین دیگر فرق این دو کلمه چیست و چرا حرف «لو» را آورد نه حرف «إن» را؟
چون اگر حرف «إن» را میآورد، معنایش این بود که این یک امر ممکن است، ولی حرف «لو» برای امتناعیه است ولذا به آن میگوید لو امتناعیه ، ﴿وَلَوْ نَشَاءُ﴾ یعنی اگر بخواهیم، ولی هرگز نخواهیم خواست. چرا؟ ﴿ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ ﴾.
تا پیغمبر اکرم در میان مردم است، خدا چنین مشیتی را نخواهد کرد، حرف «لو» لو امتناعیه است،مانند:
﴿ لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يصِفُونَ ﴾
[2]
.
اگر در آسمان و زمين، جز «الله» خدايان ديگري بود، فاسد ميشدند (و نظام جهان به هم ميخورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفي که آنها ميکنند! «لو» را در امتناع میآورند، اما حرف « إن» را در جای میگویند مشکوک باشد، کلمهی «إذا» را در جایی میآورند که قطعی باشد.، اگر بگویید «لو جاء» معلوم میشود که نخواهد آمد، اگر بگویید:« إن جاء» مشکوک است، اما اگر بگویید:« إذا جاء» قطعی است، ولذا راجع به معاد میگوید:﴿ و إذا وقعت الواقعة﴾، حرف «إذا» را به کار میبرد. چرا؟ برای اینکه قطعی باشد، اما آنجا که میخواهد شریک خدا را بیان کند، کلمهی «لو» را به کار میبرد و میگوید:﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا ﴾.
در این آیه کریمه خداوند قدرت خود را بیان میکند و میگوید: یا رسول الله! اگر ما بخواهیم: ﴿لَطَمَسْنَا عَلَىٰ أَعْيُنِهِمْ﴾ چشم آنها را کور میکنیم، ﴿فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ﴾ با هم دیگر سبقت میگذارند که بروند به خانه و لانه خود و یا به کار و کاسبی خود، ﴿فَأَنَّىٰ يُبْصِرُونَ﴾ کی اینها میتوانند، اما نخواهند کرد. چرا؟ ﴿ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ ﴾
«وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَىٰ مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ».
ما جور دیگر هم میتوانیم اینها را گوشمال بدهیم، یعنی همان جا که ایستادهاند، اینها را مسخ شان میکنیم، مثلاً به صورت میمون یا حیوان دیگر در میآوریم، همین ابوسفیان و ابوجهل، ربیعه و امثالش را میتوانیم در جا اینها را مسخ شان کنیم،»ولو نشاء» کور نمیکنیم، «لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَىٰ مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ». در همان جایی که هستند، اینها را مسخ کنیم، لباس انسانیت را بکنیم،لباس بوزینه، سگ و خنزیر بپوشانیم.
هنگامی که ما اینها را مسخ کردیم،نه جلو میتوانند بروند و نه عقب، عقل شان را از دست میدهند نُّعَمِّرْهُ ﴿ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا﴾ پیش بروند. ﴿وَلَا يَرْجِعُونَ﴾عقب بروند.
خلاصه اگر بخواهیم اینها را مسخ شان میکنیم، کما اینکه امت های پیشین را مسخ کردیم، همان جمعیتی که بنا بود ماهی نگیرند،اما آمدند روی کلاه شرعی ماهی گرفتند، چه کار کردند؟ روز شنبه جدول هایی را به سمت دریا باز کردند، وقتی که آب دریا بالا آمد، تمام ماهیی ها گنده و بزرگ را توی این جدول ها و نهر ها آورد، هنگامی که میخواست آب سرازیر بشود، در جدول را بستند و یکشنبه شکار کردند، خب! معلوم است که این یک کلاه شرعی است، چون خدا میخواست که شما شنبه کار نکنید،ولی اینها میدیدند که دریا موقع شنبه ماهیان چله و چاقی دارد، بعد ها ماهیان ظریف، ولی دیدند که اگر شنبه شکار نکنند، چیزی گیرشان نمیآید، از آن طرف هم خدا فرموده که این کار را نکنید، پس چه کنیم؟ هم خدا و هم خرما، فلذا جدول های را درست کردند،شنبه که آب دریا بالا آمد (مانند مدّ»،تمام جدول ها پر از آب و ماهی شد، میخواستند، هنگامی که جزر شروع بشود، آمدند دریچه ها را بستند، یکشنبه ماهی را در آورند، خدا اینها در جا مسخ شان کرد،یک جا همه را به صورت بوزینه در آورد، اما خداوند در اینجا یک چنین کاری را نمیکند. چرا؟ «وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَىٰ مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ». همان جا اینها را مسخ شان میکنیم در آفرینش، نه عقب میتوانند بروند و نه جلو، ولی خدا این کار را نمیکند. چرا؟ ﴿ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ ﴾.
یا
﴿ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يسْتَغْفِرُونَ ﴾ حال میرویم سراغ آیه سوم و من میدانم که همه شما این آیه را جوری معنا میکنید و من جور دیگر، الآن آیه سوم را میخوانم و من قول میدهم که همه شما این آیه را چنین معنا میکنید:
﴿وَمَن نُّعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ﴾
[3]
.
شما این آیه را چنین معنا می کنید که هرکس را ما بیشتر عمر بدهیم، در خلقت او نکسی به جا میآوریم، «نکس» یعنی واژگونی، هر چه انسان پیر تر بشود، عقل و فکر و درایت را از دست میدهد، شما این گونه معنا میکنید، هر کس را بیشتر پیر کنیم «نُنَكِّسْهُ» «نکس» به معنای واژگون است، آفرینش او را واژگون میکنیم و در حقیقت بر میگردد بر دوران کودکی، ﴿أَفَلَا يَعْقِلُونَ﴾ شما چنین معنا میکنید و همه مفسرین مگر کمی از ایشان چنین معنا کردهاند.
اشکال
ولی این معنا یکدانه اشکال دارد و آن اینکه این چه ارتباطی به دو آیه قبلی دارد و حال آنکه باید این ارتباط محفوظ باشد،دو آیه قبلی راجع به مشرکان بود و گفت اگر بخواهیم مشرکان را در جا کور شان میکنیم، در جا مسخش میکنیم، بعداً بگوید هر کس را بیشتر عمر بدهیم، او را واژگون میکنیم، یعنی بر میگردانیم بر دوران بچگی تا چیزی نفهمد، این چه ارتباطی به ماقبل دارد؟.
باید این آیه را به گونهای معنا کنیم که به ماقبل مربوط بشود، ماقبل میگوید که ما در جا میتوانیم آنها را کور کنیم،در جا میتوانیم آنها را لباس انسانیت بکنیم و لباس حیوان بپوشانیم، آنگاه بگوید:
﴿ وَمَن نُّعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ﴾ هر کس را عمر بدهیم،او را در آفرینش واژگون میکنیم و بر میگردانیم به دوران بچگی، این مطلب درست است، ولی ارتباط به ماقبل ندارد،این مطلب را خدا در آیه دیگر فرمود:
﴿ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَىٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا﴾ سوره حج،آیه 5. یا در آیه دیگر می فرماید:
﴿ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ﴾
[4]
.
مطلب درست است، اما اینکه این آیه مبارکه این مطلب را میگوید درست نیست، تکرار میکنم که مطلب به صورت کلی درست است،در جاهای دیگر هم فرموده مانند این مورد: ﴿ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَىٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا﴾. یا فرموده است: ﴿ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ﴾.
مطلب درست است، اما اینکه این آیه مبارکه این مطلب را میگوید،درست نیست. چرا؟ چون اگر این را بگوید ارتباطش با ما قبل از بین میرود.
ولی من فکر میکنم که معنای ﴿نُّعَمِّرْهُ﴾ باقی گذاشتن است، یعنی باقی بگذاریم،باقی گذاشتن، «عمّر،یعمّر» یعنی به همان حالت باقی گذاشتن.
آیا در قرآن کریم «عمّر یعمّر» به معنانی باقی گذاشتن آمده است؟ بلی،مانند این آیه مبارکه :﴿ أولم نعمّرکم ما یتذکرفیه من تذکر﴾ یعنی «ألم نبقیکم» یعنی به شما مهلت ندادم که تذکر کنید و ازجهالت بیرون بیایید، «أولم نعمرکم» معنایش این نیست که آیا شما را پیر نکردیم، بلکه معنایش این «أولم نعمّرکم» یعنی آیا به شما عمر ندادیم و شما را باقی نگذاشتیم، مهلت ندادیم تا متذکر بشوید، این آیه میگوید ما سه جور میتوانیم با مشرکان معامله کنیم:
الف، چشم شان را کور کنیم.
ب، آنها را مسخ کنیم.
ج، به همین حالت بمانند و هلاک بشوند، ﴿وَمَن نُّعَمِّرْهُ﴾ اگر این کار را نکردیم، آنکس که به او، بقا دادیم،حیات دادیم، یعنی نه کورش کردیم و نه او را مسخ نمودیم، بلکه به همان حالت گذاردیم، ﴿ وَمَن نُّعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ﴾ آفرنیش اینها را واژگون میکنیم، یعنی خاموش و نابود و مستاصل میشوند.
البته من نمیگویم که خداوند حتماً این را اراده کرده است، ولی این معنا که من میکنم با آیات قبلی میخورد و تطبیق میکند و الا آنچه که معروف است، خب! کسانی که عمر میکنند ﴿ وَمَن نُّعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ﴾.
این چیزی است که همه میگویند، این مطلب درست است،اما این آیه آن را نمیرساند، این آیه میگوید: ما سه جور میتوانیم با اینها معامله کنیم، یا چشم شان را کور کنیم،یا اینها را مسخ کنیم، یا اینها را به همان حالت باقی بگذاریم،یعنی نه کور کنیم و نه مسخ، بلکه به همین حالت باشند،خلقت اینها واژگون شوند، یعنی به همین حالت هلاک بشوند و از بین بروند بدون اینکه آنها را کور کنیم یا آنها را مسخ.
[1]
انفال/سوره8، آیه33
[2]
انبیاء/سوره21، آیه22
[3]
یس/سوره36، آیه68
[4]
تین/سوره95، آیه5