موضوع:تفسیر سوره یس
﴿هَـٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ﴿٦٣﴾ اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ﴾ ﴿٦٤﴾.
هر برنامه اصلاحی و تربیتی باید از دو عامل مرکب باشد، خواه این برنامه تربیتی، سماوی و الهی باشد یا اینکه زمینی و بشری باشد و آن دو عامل عبارتند از:
الف، عامل اول اینکه در آن باید عوامل تشویق باشد، یعنی عواملی که طرف را به کار وادار کند، عوامل تشویق.
ب، عامل دوم،عوامل انذار است، یعنی اینکه او را از مخالفت بترساند، هم در برنامه های الهی این دو عامل لازم است، که هم مبشر باشد و هم منذر، و هم در برنامه های زمینی و بشری.
مثال
مثلاً، یک معلم که میخواهد کلاسی را اداره کند، حتماً باید از این دو عامل بهره بگیرد،دانش آموزان خوب را تشویق کند و جایزه بدهد، آنهایی که عقب ماندهاند گوشمال بدهد، این یک مثال کوچکی بود که برای تفهیم مطلب بیان کردم، شما این را در همه جهان پیاده کنید ولذا قرآن کریم پیغمبران را مبشرین و منذرین خواندهانده است، یعنی در کنار «بشارت» انذار و در کنار انذار هم بشارت است.
به بیان دیگر، اگر تنها بشارت باشد،این راه یهود است، راه یهود همین است، یعنی همه اش بشارت است، از انذار اصلاً خبری نیست، همه شان میگویند نحن أبناء الله
﴿وَقَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللَّـهِ عَهْدًا فَلَن يُخْلِفَ اللَّـهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾
[1]
. اگر هم گناهکار باشیم، چند روزی در جهنم هستیم، هر چه هست همهاش بشارت است و ما شعب مختار و امت بر گزیدهایم، اگر تنها این عامل باشد، نتیجهاش یهود است که میبینید.
در مقابل جمعیت سابق از مسیحیان که همهاش انذار است و ترساندن، اگر آن هم باشد، چندان خوب نیست. چرا؟ چون گاهی از اوقات انسان ها محروم می شوند،یعنی اگر ترس به قدری زیاد باشد که طرف خودش را عاجز بداند، این هم خوب نیست، ولذا قرآن کریم در کنار بشارت انذار دارد و در کنار انذار بشارت.
در آیات قبلی بشارت را خواندیم که میفرمود:
﴿إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ﴾
[2]
.
این همان بشارت است، در این جلسه هم آیه انذار را میخوانیم که میفرماید: ﴿هَـٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾.این آیه خیلی نکته دارد، اینکه میفرماید«هذه»،گاهی یک انسانی پیدا میشود که صد در صد کارها و اعمالی که انجام داده انکار میکند و میگوید چنین چیزی نبوده، شما وقتی که فیلم او را نشان میدهید،جا میخورد.
مثلاً طرف مرتکب سرقت شده و فرار کرده، بعد از مدتی که او را گرفتهاند، منکر همه چیز میشود، شما هم در همان منزل دوربین مخفی به کار گذاشتهاید و همه افعال این آدم را تصویر کردهاید،در محاکمه میگوید من ابداً نه آن خانه را بلدم و نه سرقت کردهام و نه مرتکب سرقت شدهام، قاضی یک مرتبه اشاره میکند که فیلم را نشان بدهید، وقتی میبیند که خودش است، یک مرتبه جا میخورد.
مسئلهی ما نیز چنین است، البته از قبیل تشبیه کامل به ناقص است، اینها جهنم را انکار میکردند،
﴿هَـٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾
[3]
.
گفتند دوزخی نیست، «فما من جنة و لا نار» انکار میکردند، یک مرتبه پرده بالا میرود، جهنم را میبینند، خدا میفرماید: ﴿هَـٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ یعنی اینکه میبینید همان جهنمی است که نسبت به آن وعده داده شده بودید، کلمهی »جهنّم» از مونث های سماعی است فلذا ضمیر مونث به آن بر میگردد، «هذه» یعنی این شعله ها را میبینید، شعلهای که مانند یک شتر بالا میرود، این همان جهنمی است که بدان وعده داده شده بودید و حال آنکه شما آن را تکذیب میکردید.
در این آیه دارد که: ﴿هَـٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾
در آیه دیگر دارد: ﴿هَـٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾
این یک نوع تحقیر است مانند همان قاضی که وقتی طرف منکر میشود، فوراً فیلم جریان جنایت را نشان میدهد، طرف با دیدن فیلم خودش شرمنده، کوچک و حقیر میشود، «ما نحن فیه» هم از این قبیل است،در دنیا میگفتند جهنمی نیست و هکذا بهشتی نیست.
ابوسفیان بعد از آنکه عثمان به خلافت رسید، بنی امیه در خانه عثمان جلسه کردند، ابوسفیان در این خانه غیر از ما کسی نیست؟
گفتند:نه، همگی از بنی امیه هستیم، ابوسفیان سپس گفت: «تلقفهوها تلقف الکره»، فرزندان امیه این خلافت که الآن بعد از عمر به عثمان رسیده است، مانند توپ فوتبال به همدیگر پاس دهید، یعنی اجازه ندهید که از خانه بنی امیه بیرون برود، به دنبالش گفت: من سوگند میخورم که خبری از بهشت و جهنم نیست، این را میگفتند، وقتی که روز قیامت فرا رسید به آنها گفته میشود: ﴿هَـٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ یا گفته میشود: ﴿هَـٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾.
خیلی شرمنده، کوچک و حقیر میشوند، جهنم را که نشان دادند، بعد میفرماید: وارد بشوید به همان جایی که منکرش بودید، ﴿اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ﴾ ﴿٦٤﴾.
کلمهی «صلی، به سکون لام» در لغت عرب گاهی به معنای دخول است، «صلی» یعنی دخل، ولی گاهی «صلی» به معنای سوختن در آتش میآید، یا امروز وارد دوزخ شوید به یک معنا، یا اینکه در آتش بسوزید.
﴿اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ﴾.چرا؟ آیا سبب دارد؟ سببش انکار شماست،رسل ما را مسخره میکردید، سخنان آنان را قبول نمیکردید، بخاطر همان کفران، ﴿اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ﴾ وارد جهنم بشوید. پس همان خدایی که فرمود: ﴿إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ﴾
همان خدا به گروه دیگر میگوید: ﴿هَـٰذِهِ «جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾.
این همان جهنمی است که وعده داده شده بودید، پس داخل آن بشوید یا در آن بسوزید بخاطر کفری که انجام میدادید.
واقعاً اگر در دل انسان به اندازه یک جو ایمان به صدق این گفتار ها باشد،کمتر گناه میکند،واقعاً من خطبهی همام را خواندهام، وقتی حضرت امیر این خطبه را برای یک مردی بنانم همام میخواند، البته حضرت اول نخواست اوصاف متقین را بیان کند، طرف اصرار کرد، آقا احساس وظیفه کرد، حضرت آن خطبه را که خواند و در آن صفات متقین را شمرد، یک مرتبه روح و جان از بدن همام جدا شد، یعنی نتوانست روح در بدنش بماند یا اشتیاق بهشت یا ترس از دوزخ.
خلاصه آنچنان کلمات حضرت در این آدم اثر کرد که نتوانست زنده بماند،سکته قبلی کرد و در همان مجلس از دنیا رفت.
ما در تفسیر سوره «یس» هستیم، باید یک چشم مان به آن آیات جنت باشد، ﴿إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ﴾
یک چشم دیگر ما هم اینجا باشد که: ﴿هَـٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ ﴿اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ﴾
واقعا اگر تنوری را روشن کند و بگوید بفرمایید، تازه تنور در مقابل آتش جهنم چیزی نیست.
پرسش
سخن که به اینجا میرسد، در ذهن سامع و در ذهن کسانی که قرآن را میخوانند یک مسئله و یک پرسش پیش میآید،که آیا اینها را بدون محاکمه به دوزخ میبرند یا اینکه محاکمه میکنند،آیا محاکمه اینها فرمایشی است یا حساب و کتابی است، آنها که به بهشت میروند، حساب و کتاب دارند، آنهایی هم به جهنم میروند، باز هم با حساب و کتاب میروند نه بدون حساب و کتاب؟
یک چنین سوالی درنظر انسان است، تنها که ما نیستیم، این قرآن برای جهان آمده، اگر این را برای یک آلمانی و سوئدی ترجمه کنیم، خواهند گفت که آیا این دادگاه خدا فرمایشی است یا حساب و کتاب دارد؟
پاسخ
قرآن کریم میفرماید حساب وکتاب دارد، نه اینکه فرمایشی باشد، حساب و کتابش چیست؟ آیا از این آدم اقرار میگیریم؟ نه، بلکه از راه دیگر ما واقعیات را به دست میآوریم، چه میکنیم؟ ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ﴾ زبان شان را میبندیم.
«ختم» به معنای بستن است،دهان شان را میبندیم،دهان بسته میشود فلذا نمیتوانند حرف بزنند،یعنی برای اینکه آنها اعتراف به گناه کنند،از طریق زبان استفاده نمیکنیم، بلکه از راه دیگر استفاده میکنیم. ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ ﴿٦٥﴾. دست ها و پاها را به سخن در میآوریم،دست میگوید من دزدی کردم، سیلی زدم، پول ربا گرفتم.
پای انسان هم میگوید من به آن مرکز گناه رفتم،دادگاه قیامت فرمایشی نیست، فوق آن است که شما تصور میکنید، زبان بسته میشود.
به قول معروف:
خدا گر ببندد زحکمت دری
گشاید ز رحمت در دیگری
نه اینکه ز رحمت زند قفل محکم تری.
زبان را میبندد، اما دست ها و پاها به گناهان خود اقرار میکنند.
آیا اقرار پا و زبان یا اقرار پا و دست، همین انگشت نگاری امروز است، انگشت نگاری امروز یک حقایقی را روشن میکند؟
نه،
تو به تاریکی علی را دیدهای
زین سبب غیری بر او بگزیدهای
نه خیر، بلکه همین دست الآن که گناه میکند، گناه را در خودش ضبط میکند، پا گناه را در خودش ضبط میکند، ثواب را در خودش ضبط میکند، روز قیامت چون شرائط عوض میشود،عالم ماده به صورت دیگر هست، اینها قدرت حرف زدن پیدا میکنند، هیچ مانعی ندارد که یک عضوی در یک شرائط صامت باشد، در شرائط دیگر ناطق باشد.
خلاصه مسئله، مسئله انگشت نگاری و پا نگاری نیست، اینها یک چیز های سادهاند ، الآن این بدن ما هر گناه یا کار خیری را که انجام میدهد،در بدن ذخیره است، اما شرائط اجازه حرف زدن را نمیدهد. چرا؟ چون شرائط مساعد نیست، اما اگر شرائط مساعد شد،همین عضو صامت، تبدیل به عضو ناطق میشود.
در این آیه میفرماید،ما دهان شان را میبندیم، دست ها و پاها را به سخن در میآوریم، ولی در یک آیه دیگر میفرماید:
﴿حَتَّىٰ إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾
[4]
.
اینجا میگوید دست ها و پاها،.
در آیه دیگر میگوید گوش، چشم و جلد، آیا اینها با همدیگر منافات دارند؟ نه، یعنی منافاتی ندارد که در یک مرحله دست ها و پاها گواهی دهند، در مرحله دیگر گوش ها، چشم ها و جلد ها گواهی دهند، یعنی خدا از زبان بهره نمیگیرد، بلکه از غیر زبان بهره میگیرد، گاهی غیر زبان پا و دست است و گاهی غیر زبان گوش است چشم و جلد.
ما چون هنوز به آن عالم نرفتهایم فلذا درکش برای ما مشکل است، که جلد گواهی دهد،چشم گواهی دهد،چون به آن عالم نرفتهایم، اگر برویم درکش آسان است، شما جوجه در خانه داشتهاید که در میان تخم است؟ جوجه که در میان تخم است، اگر از آن جوجه بپرسند شرق عالم کجاست؟ خواهد گفت که همین تخم مرغ،غرب عالم کجاست؟ باز خواهد گفت که تخم مرغ،آسمان و زمین و دریا کجاست؟ میگوید همین تخم مرغ، چرا؟ محبوس است.
اما هنگامی مادر تخم را بشکند و جوجه بیاید بیرون،میبیند که عجب، شرق است و غرب، دریا است و صحرا، آسمان است و زمین و ...،
مرغک اندر بیضه چون گردد پدید*** گوید اینجا بس فراخ است و سپید.
عاقبت کان حصن سخت از هم شکست***عالمی بیند بسی بالا و پست.
مثل ما نسبت به آخرت مثل جوجه است در میان تخم مرغ، الآن که میگوییم زبان بسته میشود، چشم ها و گوش ها و جلد ها،پا ها و دست ها گواهی میدهند، چندان درک نمیکنیم. چرا؟ چون محیط ما یک محیط ضیق است، هنگامی که ازاین محیط بیرون برویم و عالم دیگر را ببینم، میبینیم که کار آسانی است.
در اینجا یک نکته باقی است، بلکه دو نکته،من هردو را مطرح میکنم، از شما جواب میخواهم.
پرسش
پرسش من این است خدا در این آیه میفرماید ما سوال میکنیم:
﴿ وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ﴾
[5]
. در آیه دیگر میفرماید:
﴿فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ﴾
[6]
.
این دو آیه با همدیگر متناقضاند. چرا؟ چون در یک ایه میگوید: ﴿ وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ﴾.
اما در سوره الرحمن می فرماید: ﴿فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ﴾.
در قرآن که تناقض نیست
﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّـهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا﴾
[7]
.
پاسخ
ما وقتی مغنی میخواندیم، در باب رابع مغنی این سوال مطرح بود، از امیر المؤمنان (علیه السلام) یک روایتی نقل شده که فرموده:ما در روز قیامت یک موقف نداریم، بلکه مواقف متعدد داریم، جاهای متعدد. فلذا ممکن است در یک موقف و در یک گذرگاه سوال نکنند ﴿فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ﴾.
اما در موقف دیگر سوال کنند: ﴿ وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ﴾
در مغنی باب «رابع» یا باب «لام» ما این مسئله را هفتاد سال قبل خواندیم و یک روایت هم از امیر المومنان است که اختلاف این دو آیه بخاطر اختلاف مواقف روز قیامت است، چون قیامت موقف های متعدد دارد،انسان اگر احوال قیامت را بخواند، میداند که در قیامت موقف و گذرگاه یکی نیست، بلکه متعددند.
پرسش دوم
پرسش دوم این است که در این آیهای که امروز میخوانیم میگوید:
﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ دهان شان را میبندیم، و حال آنکه در آیه دیگر میفرماید: از طریق زبان هم از اینها بازجویی میکنیم، در سوره نور میفرماید:
﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾
[8]
.
در این آیه میفرماید ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾.
زبان قفل میشود، ولی در آن آیه میفرماید: ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾.
پاسخ
الجواب، الجواب، همان جوابی که از دو آیه قبلی گفتیم در اینجا نیز همان جواب میآید، در آنجا گفتیم روز قیامت دو موقف نیست، بازجوی های مختلف از انسان میشود،ممکن است در یک موقف و یک بازجویی دهان بسته شود، اما در باز جویی دیگر زبان باز باشد. «علی ای حال» این آیه ها را ما در پرتو روایتی که از امیر المؤمنان (مفسر اول قرآن بعد از پیغمبر اکرم) آمده تفسیر میکنیم و میگوییم هم ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾درست است و هم ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾
هردوتای اینها درست است،آنگاه میفرماید: ﴿وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ این «کسب» به معنای فعل است، اشاعره قائل به کسب هستند،این آیه دلیل بر کسب نیست.
اشاعره یک عقیدهای دارند که میگویند افعال خدا و افعال بشر همهاش مخلوق خداست، اگر مخلوق خداست، پس چرا من جهنم میروم، من چرا بهشت بروم؟
میگویند خدا خالق است، بشر کاسب است، این کسب یعنی چه؟ نتوانستند کسب را معنا کند.
خلاصه مبادا خیال شود که «یکسبون» همان کسب اشاعره را میگوید و حال آنکه هنوز هم کسی نفهمیده است که کسب یعنی چه؟
اگر افعال بشر همهاش وابسته به خداست و بشر اصلاً در این کار نقشی ندارد و فقط ظرف است، پس چرا من دوزخ بروم؟
میگویند خدا خالق است، بشر کاسب است و کسب را هم نتوانستند معنا کنند،این «یکسبون» به آن معنا نیست، بلکه به معنای «یفعلون» است،تا اینجا خداوند منان بشر را با بشارت های اخروی و وعید های اخروی بشارت میدهد یا میترساند،یعنی گاهی میگوید: ﴿إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ﴾.
و گاهی میگوید: ﴿هَـٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ ﴿اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ﴾.
در جلسه آینده به یک آیات دیگر میرسیم که بشر را با عذاب های دنیوی هم میترساند. یعنی آیههایی که در جلسه آینده خواهیم خواند «وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَىٰ أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّىٰ يُبْصِرُونَ﴾) ٦٦﴾ ﴿وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَىٰ مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ﴾.
هردو آیه ناظر به آخرت نیست، بلکه ناظر به همین دنیا است، هم خداوند ما را نسبت به عذاب اخروی انذار داد و هم نسبت به کیفر های دنیا، دوتا «و لو نشاء» دارد، دوتا «لو» دارد که به معنای امتناع است ولی در عین حال امکان ذاتی دارد. تفسیر این دو آیه را در جلسه آینده بیان خواهیم کرد.
[1]
بقره/سوره2، آیه80
[2]
یس/سوره36، آیه55
[3]
رحمن/سوره55، آیه43
[4]
فصلت/سوره41، آیه20
[5]
صافات/سوره37، آیه24
[6]
رحمن/سوره55، آیه39
[7]
نساء/سوره4، آیه82
[8]
نور/سوره24، آیه24