درس تفسیر آیت الله سبحانی

92/05/02

بسم الله الرحمن الرحیم

  موضوع: تفسیر سوره یس
 ﴿وَالشَّمْسُ تَجْرِ‌ي لِمُسْتَقَرٍّ‌ لَّهَا ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ‌ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ﴿٣٨﴾ وَالْقَمَرَ‌ قَدَّرْ‌نَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ كَالْعُرْ‌جُونِ الْقَدِيمِ ﴿٣٩﴾ لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِ‌كَ الْقَمَرَ‌ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ‌ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾.
 تقویم طبیعی
 خداوند متعال برای بشر یک تقویم طبیعی آفریده که همه بشر می تواند از این تقویم بهره گیری کنند و آن تقویم طبیعی عبارت است از ماه در آسمان که در یک ماه زمان را به ما نشان می‌دهد که زمان،‌چه زمانی است.
  یکی از ویژگی های اسلام این است که از ابزار و ادوات طبیعی استفاده می‌کند، یعنی ادواتی که در اختیار همگان باشد، سال شمسی هر چند خوب است،‌ولی در اختیار همگان نیست ولذا مقیاس بلوغ ماه قمری است،‌نه ماه شمسی. ‌چرا؟ چون سال شمسی یک جنبه علمی و فنی دارد و هر کس آن را به این آسانی نمی‌فهمید، بلکه انسان باید فلکی و منجم باشد تا بتواند رصد کند یک سال شمسی را. هر چند این هم خوب است،
 اما اسلام تنها برای منجم ها و فلکی ها نیامده است، بلکه برای کل کره زمین آمده است، فلذا چه بسا در کره زمین مناطقی باشد که دسترسی به این وسائل فلکی نباشد ولذا آمده است یک تقویم طبیعی در آسمان آفریده که همه انسان ها با یک نگاه می‌فهمند که اول ماه است یا دوم و سوم و...،‌ماه است،‌این یکی از ویژگی های اسلام است.
  البته این حرف بدان معنا نیست که اسلام به علم ارزش قائل نیست، علم سر جای خودش، کارهای منجم ها و فلکی ها در باره سال شمسی بسیار محترم است ولذا ما در رساله‌ های خود نوشته‌ایم که اگر کسی سال خمسی خود را سال شمی قرار دهد، هیچ اشکالی ندارد، اما اسلام میزان عمومی را سال قمری قرار داده است،‌چرا؟ چون قمر در اختیار همگان است در حالی که حساب شمسی در اختیار همگان نیست.
  آیا سوره یس از جانب خداست؟
 در عصر و زمان یکی از ابزار و ادواتی که در دادگستری ها مرسوم شده این است که با جمع قرائن و شواهد می‌توانند مجرم را از غیر مجرم بشناسند و حق را از باطل تشخیص بدهند،هر چند میزان عبارت است از:
 « البیّنة للمدعی و الیمین علی من أنکر».
  اما علاوه براین،‌جمع قرائن و شواهد هم است،مثلاً دادستان با سوال پیچ کردن متهم و فرستادن افراد به این نقطه و آن نقطه،‌و با جمع آوری قرائن و شواهد می‌تواند حق را از باطل، و یا مجرم را از غیر مجرم تشخیص بدهد، ما می‌خواهیم در این جلسه در باره قرآن این مسئله را پیاده کنیم و ببینیم که آیا این قرآن و مخصوصاً سوره «یس» از جانب خداست یا از جانب پیغبر اکرم؟
 خلاصه با قطع نظر از اینکه که به اسلام ایمان آورده‌ایم، با قطع نظر از اینکه فرزند مسلمان هستیم و با قطع نظر از اینکه صائم و روزه دار هستیم،همه‌ی اینها مسائل‌کنار، یعنی منهای اینها مسائل می‌خواهیم امتحان کنیم که آیا سوره یس و مفاد سوره یس از جانب خداست یا از جانب خود پیغمبر اکرم؟
 به بیان دیگر مانع ندارد که انسان گاهی خودش را تجرید کند از عقاید پیشین، جناب ابراهیم چه کرد؟ خودش را از عقاید پیشین (فرضاً لا حقیقة) تجرید کرد ﴿ فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَ‌أَىٰ كَوْكَبًا قَالَ هَـٰذَا رَ‌بِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ ﴿٧٦﴾ فَلَمَّا رَ‌أَى الْقَمَرَ‌ بَازِغًا قَالَ هَـٰذَا رَ‌بِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَ‌بِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ ﴿٧٧﴾ ﴾.
  انسان خودش را از عقاید پیشین (فرضاً) تجرید کند و ببیند که آیا این کتاب آسمانی و این سوره یس ساخته خداست یا ساخته بشر؟
  برای دانستن این مطلب، باید سراغ هیئت بطلمیوسی در زمان نزول قرآن و حتی بعد از نزول قرآن تا نهصد سال برویم و ببینیم که هیئت بطلمیوسی چه می‌گفت؟
 هیئت بطلمیوسی می‌گفت:
  زمین مرکز است، چهار تا کره ثابت می‌کرد: 1، کره زمین. 2، ‌کره آب،یعنی خیال می‌کرد که دریا ها دور زمین است.
  3، ‌کره هوا. 4، کره نار.
  بعداً می‌گفت که نه فلک داریم، این فلک ها بلورین هستند، ستاره ها حتی قمر و حتی شمس در میان این فلک های بلورین میخکوب هستند و از خود حرکت ندارند، حرکت مال فلک است، آن حرکتی که قمر در آن است، آن حرکت می‌کند، خوریشد حرکت ندارد، فلکی که در حقیقت جای این خورشید است، آن حرکت می‌کند، قائل افلاک نه گانه قائل بودند، هر یک از این سیاره ها را در یک فلکی قرار داده بودند، فلک هشتم، فلک ستارگان است، فلک نهم اطلس است، یعنی نه ستاره دارد و نه چیز دیگر، عالم تمام شده (لا خلأ و لا ملأ).
 حال باید ببینیم پیغمبر اسلام در زمانی که هیئت بطلمیوس در تمام جهان حکومت می‌کرد(بر غرب،بر شرق، بر یونان، بر ایران و روم) چه می‌گوید،قرآن عکس آن را بیان می‌کند و می‌گوید: ﴿وَالشَّمْسُ تَجْرِ‌ي لِمُسْتَقَرٍّ‌ لَّهَا ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ‌ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ﴾ در حالی آنها می‌گفتند آفتاب در ظرف این بلورین میخکوب است، آن ظرفش حرکت می کند.
 وی قرآن می‌گوید: ﴿وَالشَّمْسُ تَجْرِ‌ي لِمُسْتَقَرٍّ‌ لَّهَا ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ‌ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ﴾ من در جلسه گذشته برای شمس چهار نوع حرکت بیان کردم، یک حرکت شبانه روزی، دوم حرکت به همان عناوین سابق که می‌گفتند منطقة البروج است، شش ماه در ظل شمالی است و شش ماه در ظل جنوبی است.
  من عرض کردم که یک خط استواء موهومی است که جهان را دو نیم کرد، شمال و جنوب، خورشید شش ماه در ناحیه جنوب است،‌آنهم نه تا قطب، بلکه ظل بیست و سه، شش ماه هم در ظل شمالی آنهم تا قطب که نود است، بلکه بیست و سه، یعنی بیست و سه میل می‌رود و بر می‌گردد، شش ماه تابستان است،‌شش ماه هم زمستان.
 به آن شش ماه اول (که بهار و تابستان را تشکیل می‌دهد) می گفتند: برج حمل، برج ثور، برج جوزا،‌این سه تا بهار است،‌تابستان از سرطان شروع می‌شود و به سنبله ختم می‌شود،و سط تابستان اسمش اسد است، شش ماه دیگر هم پاییز و زمستان است، پاییز از میزان شروع می‌ شود و به قوس پایان می‌یابد،یعنی قوس آخرین ماه پاییز است، خلاصه سه برج پاییز عبارتند از:
  1، میزان. 2، عقرب.3،قوس.
  سه برج زمستان هم عبارتند از:
  الف، جدی، ب، دلو، ج، حوت.
  البته این نقشه ها نقشه های خیالی است،‌مثلاً چند ستاره‌ای که در کنار هم بودند، شبیه عقرب‌اند، یک ماه که آفتاب در آنجا هست،‌می‌گفتند برج عقرب، یا فرض کنید اول بهار که فروردین است، چند ستاره در آنجا است،‌دور هم جمع شده‌اند، شکل یک بچه گوسفند و بره مانند را تشکیل می‌دهند، به او می‌گوید حمل.
  ثالثاً، گفتیم که میزان حرکت خورشید است به دور خودش، چهارم هم حرکت خورشید است با سیاره ها، به یک نقطه‌ی نامعلوم، هر چه هست شمس حرکت می‌کند، یعنی در این نظریه حرکت مال شمس است.
  اما هیئت بطلمیوسی می‌گفت،‌حرکت مال مظروف نیست،‌بلکه مال ظرف است، آن ظرف هم قابل کون و فساد نیست، شکستن بر نمی‌دارد، او حرکت می‌کند، اگر پیغمبر اکرم این درس ها را از دیگری گرفته،‌نباید بفرماید: ﴿وَالشَّمْسُ تَجْرِ‌ي لِمُسْتَقَرٍّ‌ لَّهَا ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ‌ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ﴾.
 بر گردیم نقش قمر، قرآن می‌فرماید: ﴿وَالْقَمَرَ‌ قَدَّرْ‌نَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ كَالْعُرْ‌جُونِ الْقَدِيمِ﴾، برای ماه هم منازلی است، ماه روز اول که طلوع می‌کند خیلی باریک است، به هفت روز که برسد،‌در حقیقت نیمی از دایره پر شده، هنگامی که به چهارده برسد،‌تمام دایره پر می‌شود، دو مرتبه بر می‌گردد به کم شدن،‌کم می‌شود و بر می‌گردد به همان حالت اول تا شب بیست و هشتم، دو شب هم قابل رؤیت نیست. چرا؟ چون زیر آفتاب است، فلذا اجازه نور آفتاب اجازه نمی‌دهد که انسان ماه را ببیند، ماه همیشه نصفش روشن است، نصف دیگرش تاریک است، آن ماهی که شب بیست و هشتم یا بیست و نهم دیده نمی‌شود، تحت الشعاع محاق نور خورشید است و نور خورشید اجازه نمی‌دهد تا پنج درجه از خورشید دور بشود، کمی نوار گونه دیده می‌شود، تا به تدریج برود بالا، قرآن می‌فرماید:﴿وَالْقَمَرَ‌ قَدَّرْ‌نَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ كَالْعُرْ‌جُونِ الْقَدِيمِ﴾ این منازل را در بیست و هشت روز طی می کند، در بیست و هشت روز این منازل را طی می‌کند، یعنی با طی کردن این بیست و هشت منازل، یک دور، دور زمین گردیده و چرخیده، دور زمین را در ظرف یک ماه می‌گردد و می‌چرخد، این منازل را تشکیل می‌دهد،این منازل فشیئاً سبب تکامل ماه می‌شود، بعداً سبب تناقص ماه می‌شود ﴿وَالْقَمَرَ‌ قَدَّرْ‌نَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ كَالْعُرْ‌جُونِ الْقَدِيمِ﴾ عرجون، عبارت است از آن شاخه خرمای کهنه که بر گردد، مانند یک نیم دایره ضعیف،﴿حَتَّىٰ عَادَ كَالْعُرْ‌جُونِ الْقَدِيمِ﴾ تشبیه را ببینید،‌عرجون عبارت است از آن شاخه خرما،‌که نازک و زردِ کم رنگ است، اتفاقاً ماه هم زرد است و کم رنگ.« القدیم» یعنی به نظر می‌رسد که فرسوده است، تمام این تعبیرها در قرآن روی حساب و کتاب صورت گرفته است،‌﴿حَتَّىٰ عَادَ كَالْعُرْ‌جُونِ الْقَدِيمِ﴾ رنگِ عرجون زرد است، آفتاب هم زرد است،‌»القدیم» کهنه است، ماه نیز به نظر می‌رسد که آخرین مراحل خود را می‌گذارند، تمام این تشبیهات حساب شده است﴿وَالْقَمَرَ‌ قَدَّرْ‌نَاهُ مَنَازِلَ﴾ این منازل را طی می‌کند، در ظرف یک ماه دور زمین می‌گردد و می‌چرخد، یک تقویم طبیعی برای بشر.
  در زمان سابق در دهات ایران با یک نگاه انداختن به ماه، می‌گفتند که چند ماه است،‌ مثلاً می‌گفتند پنجم یا چهارم ماه است، خلاق متعال برای عموم بشر در این قاره های پنجگانه که از نظر ثقافت و فرهنگ مختلف هستند، یک نعمت کلی قرار دارد، ماه در گردش خود در این منازل،‌به انسان حساب های که دارد نشان می‌دهد، یعنی نشان می‌دهد که فلان روز چندم ماه است و اول بدهی رسیده،پس قسط بانک را بده،‌وجه اجاره را بده، روز بیستم یا بیست و یکم است، یا وعده‌ای که به فلان کس داده‌اید که در فلان شب به میهمانی بروید، آن شب را به شما نشان می‌دهد، همه اینها را از ماه می‌فهمیم، علت اینکه الآن فهم ما کم شده،‌چون ما عادت به ساعت،‌تلویزیون و رادیو و تقویم کرده‌ایم، ولذا دید ما کم شده، ولی کسانی که در مناطق کوهستانی زندگی می‌کنند در قدیم الایام ، ماه برای آنها یک تقویم طبیعی است.
 نتیجه
 ‌نتیجه می‌گیریم که این قرآن ساخت پیغمبر نیست، اگر ساخت پیغمبر بود، باید مثل هیئت بطلمیوسی سخن بگوید،یعنی بگوید که ماه در این فلک ثابت است، فلک می‌چرخد، آفتاب در این فلک ثابت است،‌فلک می‌چرخد، و حال آنکه عکس آن را می‌فرماید، یعنی می‌فرماید که خودِ خورشید جریان دارد، ماه هم برای خودش حرکت دارد﴿وَالْقَمَرَ‌ قَدَّرْ‌نَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ كَالْعُرْ‌جُونِ الْقَدِيمِ﴾.
 در جلسه قبل که من چهار نوع حرکت را بیان کردم، به آن حرکت های اول و دوم اشکال کردند،اشکالم این بود که گفتیم در اولی و دومی خورشید نمی‌گردد، بلکه زمین می‌گردد و این شب و روز پیدا می‌شود، زمین می‌گردد ک شش ماه تابستان است و شش ماه زمستان،‌به نظر می‌رسد که شش ماه در عرض شمالی است و شش ماه در عرض جنوبی.
  یکی از اصحاب درس به من اشکال کرد و گفت قرآن با زبان عمومی سخن می‌گوید،‌عموم مردم از حرکت خورشید همان دوتای اول را می‌فهمند،‌دوتای اول عبارت بودند از حرکت شبانه روزی، یا حرکت در ابراج دوازده گانه،‌همان برج هایی که عرض کردم که عبارت بودند از:حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد،‌سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو و حوت.
  قرآن با زبان عمومی سخن می‌گوید، در زبان عمومی حرکت شمس یا معنای اول است یا معنای دوم، معنای سوم و چهارم دقیق است، معنای سوم این است که خورشید به دور خودش در ظرف یکسال می‌چرخد، چهارم، اینکه خورشید با این ستارگان به یک نقطه‌ای عازم است،‌اینها علم است و علم محترم است ولی قرآن با زبان عمومی سخن می‌گوید، فلذا بهتر آن است که همان معنای اول و دوم را بگیریم نه معنای سوم و چهارم را.
  من نیز در نوشته‌ام به این مطلب اشاره کرده‌ام،‌ولی در موقع بیان از آن غافل بودم.
 در هر حال می‌توانیم بگوییم که هر چهار تا حرکت درست است، یعنی خداوند منان که می‌گوید ﴿وَالشَّمْسُ تَجْرِ‌ي لِمُسْتَقَرٍّ‌ لَّهَا ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ‌ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ﴾ هم معنای اول مراد است و هم معنای دوم، هم معنای سوم و چهارم، هر کسی ظرف خودش را از این دریا پر کند و برود کنار،‌افراد عادی معنای اول و دوم را می‌گیرند،‌افراد عالم و دانشمند معنای سوم و معنای چهارم می‌پسندند.
 خلاصه قرآن دریایی است نا پیدا کرانه،‌«لایدرک ساحله» روایتی که از پیغمبر اکرم است، چنین است، یعنی مضمونش همین است هر چند متن آن را فعلاً به یاد ندارم،.
 بنابراین،‌ قرآن «بحر لا یدرک ساحله»یعنی پایان ناپذیر است و گذشت زمان سبب خواهد شد که از قرآن بهره های بیشتری بگیریم. آنگاه می‌فرماید:﴿لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِ‌كَ الْقَمَرَ‌ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ‌ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾
  آفتاب نمی‌تواند ماه را درک کند، ﴿وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ﴾ شب هم نمی تواند بر نهار سبقت بجوید.
 ‌این آیه را دو جور می‌توانیم معنا کنیم، یکی اینکه آفتاب حق ندارد که ماه را درک کند،‌خدا می‌خواهد ‌بگوید حق ندارد که این نظام را بهم بریزد،‌اگر آفتاب بر ماه بتازد، نظام بهم می‌‌خورد،‌آفتاب باید در مقام خودش باشد،‌ماه هم در مقام خودش، نباید آفتاب درک کند قمر را،و با هم جمع بشوند، چون اگر جمع بشوند، نظام بهم می‌خورد،‌لذا در روز قیامت یکی از علائم قیامت ﴿وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ‌ * يَقُولُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ ﴾ [1]
  ما می‌گوییم خدا می‌خواهد را بگوید که برای حفظ نظام،‌نباید خورشید در کنار ماه باشد و نباید شب هم در کنار روز باشد، چون ‌نظام بهم می‌خورد، این یک معناست،‌در واقع می‌خواهد از یک نظام حاکم در عالم خبر بدهد، برای حفظ این نظام نباید خورشید در کنار قمر و شب هم نباید در کنار روز باشد،‌نظام بهم می‌خورد و زندگی بشر مختل می‌شود و این بر خلاف اراده خداست.
 ولی یک معنای دیگر هم می‌شود کرد،‌البته ما قبلا گفتیم هر چه می‌گوییم برداشت خود را بدون اینکه به خدا نسبت بدهیم (‌العلم عند الله)، معنای دیگر این است که ماه در ظرف سی روز یا بیست و هشت روز،‌منازل خودش را طی می‌کند،‌در ظرف یک ماه،‌ماه دور زمین می‌چرخد، اما خورشید به دور خودش در ظرف سیصد و شصت و پنج روز درک می‌کند، حرکت خورشید کند است،‌اما حرکت قمر سرعت دارد،‌هردو می‌گردند و می‌چرخند، ماه به دور زمین می‌چرخد و می‌گردد، در ظرف سی روز، آفتاب در حرکت وضعی خودش سیصد و شصت روز یا سیصد و شصت و پنج روز‌ می گردد،پس ‌می‌فرماید: ﴿ لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِ‌كَ الْقَمَرَ‌ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ‌ ﴾ شایسته نیست که قمر را در سرعت درک کند، هردو حرکت وضعی دارند،‌حرکت وضعی عبارت است از حرکت شیئ به دور خودش، ماه هم به دور زمین می‌چرخد، آفتاب هم بر گرد خودش می‌چرخد، ماه در ظرف سی روز است، آفتاب در ظرف سیصد و شصت و پنج روز، شایسته نیست آفتاب ماه را درک کند، چون او سرعت دارد،‌اما این دیگری آن سرعت را ندارد.
 ما هردو معنا را عرض می‌کنیم و حق انتخاب با شماست، آنچنان حرکت کند که با قمر جمع بشود، شب نباید حرکت کند و وارد روز بشود،چون اختلال نظام پیش می‌آید، معنای دوم خبر از اختلال نظام نمی‌دهد، بلکه مسئله‌ دیگری است، آن کدام است؟ می‌گوید ماه هم می‌گردد، آفتاب هم می‌گردد، هردو حرکت وضعی دارد، او حرکت وضعی خودش را در ظرف سی روز،‌اما آفتاب حرکت وضعی خودش را در ظرف سیصد و شصت و پنج روز، ﴿لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِ‌كَ الْقَمَرَ‌ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ‌ ﴾
  لیل هم آن سرعت را ندارد که داخل در نهار بشود، اندازه گیری شده،‌نه لیل سرعت دارد که نهار را از بین ببرد و نه نهار سرعت دارد که لیل را از بین ببرد، البته یک طرف گفته شده، اما طرف دیگر گفته نشده، ﴿وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ‌ ﴾ ما می‌توانیم عکسش بکنیم و بگوییم:«و لا النهار سابق اللیل» هردو معنا را بیان کردیم، باقی ماند ﴿وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾ که در جلسه آینده بیان خواهیم کرد.
 یادی از امام حسن مجتبی علیه السلام.
 روز میلاد مسعود سبط اکبر پیغمبر اکرم حضرت حسن بن علی (علیهما السلام) است، دو روایت در اینجاست ، حضرت متولد شد،‌او را در یک حریر بهشتی پیچاندند و خدمت پیغمبر اکرم آوردند، در روایت دیگر دارد که او را در یک پارچه زردی پیچاندند و آوردند خدمت حضرت، در معنای دوم دارد که پیغمبر اکرم اعتراض کرد و فرمود که من کراراً گفته‌ام که نوزاد را در ثوب زرد نپیچانید، گویا این از آثار نصرانیت بوده،‌حسن بن علی مظلوم دنیاست به تمام معنا.چرا؟ چون در هیچ دوره انسان ندیده است که کسی مثل حسن بن علی به تمام معنا مظلوم باشد، آیا مظلومیت بالاتر از این است که در مجلس بنشیند، معاویه برود بالای منبر،‌هم علی را دشنام دهد و هم فرزندان او را، هنگامی که حسن بن علی را به خاک سپردند، مروان بن حکم گریه کرد، آقا حسین بن علی گفت تو چرا گریه می‌کنی، تو که دشمن حسن بودی؟ گفت گریه من برای این است که این برادرت صبر و حلمی داشت کالجبال،‌حلمش مانند این جبال بود،‌چه حلمی بالاتر از این که یک مرد شامی بیاید، بر حسن بن علی فحش بدهد،اما حسن بن علی در مقابل فحش آن مرد،‌به او احسان کند و بگوید اگر حاجتی داری،‌حاجت تو را برآورده کنم، اگر انسان های عادی باشند،‌از جا تکان می‌خورند،.ولی حسن بن علی فهمید که این پیره مرد،‌یک آدمی است که فریب خورده، این قابلیت هدایت را دارد و لذا هدایت کرد.
 ‌البته بحث در باره حسن بن علی (علیهما السلام) فراوان است منتها فعلاً از موضوع بحث ما خارج است، ما ولادت این اختر آسمان ولایت و امامت را به عموم مسلمانان جهان و به حضرت ولیعصر و سروران معظم تبریک می‌گوییم.
 
 


[1] قیامه/سوره75، آیه9