درس تفسیر آیت الله سبحانی

92/04/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: تفسیر سوره یس
 «لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِ‌هِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلَا يَشْكُرُ‌ونَ *سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ» [1]
 خلاق متعال در این آیات مبارکه حدود یازده برهان بر معاد و غیر معاد اقامه می کند، در جلسه قبل فقط برهان اول را خواندیم.
 براهین معاد
 الف: برهان اول این بود که خداوند منان زمین مرده را که در زمستان عبوس است و حرکتی ندارد با تابش خورشید و نزول باران زنده می‌کند، آنکس که قادر بر چنین احیاست، بر احیای روز قیامت نیز قادر خواهد بود.
 در ذیل آن می‌فرماید: «لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِ‌هِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ ۖ أَفَلَا يَشْكُرُ‌ونَ*سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْ‌ضُ» [2]
 همان گونه که می‌بینید قرآن کریم
 ضمیر را مفرد بر می‌گرداند و حال آنکه ماقبلش تثنیه است، ماقبلش عبارت است از: «وَجَعَلْنَا فِيهَا (الأرض المیتة) جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ » تثنیه است، اما در موقع بر گرداندن ضمیر، ضمیر را مفرد بر می‌گرداند و می‌فرماید: «لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِ‌هِ» و حال آنکه قاعدتاً باید بفرماید: «لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِ‌هما». چرا ضمیر را مفرد بر گردانده است؟ چون این مسئله در لغت عرب یک قاعده است، گاهی از اوقات ضمیر را به صورت تثنیه بر می‌گرداند و بعضی از اوقات هم مفرد، یعنی کل واحد واحد مقصود است، اگر هردو را ملاحظه کرد، ضمیر را تثنیه می‌آورد، اما ا«گر کل واحد واحد» را ملاحظه نمود، ضمیر را مفرد می‌آورد، در این آیه مبارکه هم که می‌فرماید: «لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِ‌هِ» ضمیر بر می‌گردد به «نخیل و اعناب»،‌منتها به صورت کل واحد واحد.
 شاهد مطلب
 قرآن در جای دیگر می‌فرماید: ۗ «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ فَبَشِّرْ‌هُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» [3]
  آنان که طلا و نقره را گنج می‌زنند «وَلَا يُنفِقُونَهَا» قاعدتاً باید بفرماید: «وَلَا يُنفِقُونَهَما» چون ضمیر به «ذهب و فضة» بر می‌گردد، چرا ضمیر «وَلَا يُنفِقُونَهَا» مفرد آورده است؟ چون این قانون عرب است،‌اگر دوتا را یکجا در نظر بگیرد، ضمیر را تثنیه می‌آورد، اما اگر آنها را تک تک مطالعه کند، ضمیر را مفرد می‌آورد ولذا ضمیر «وَلَا يُنفِقُونَهَا» را مفرد آورده. چرا؟ چون «کل واحد واحد» را در نظر گرفته است.
 حال که این مطلب روشن شد، باید ببینیم که آیه چه می‌گوید:
 « لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِ‌هِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ»
 آیا حرف «ما» در این آیه نافیه است یا موصولة ؟
 بعضی می‌گویند که کلمه‌ی«ما» در این آیه نافیه است «لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِ‌هِ» از ثمر این نخل و انگور بخورید «وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ» و حال آنکه دست شما آنها را درست نکرده، اناری به این زیبایی،‌که چینش دانه هایش به تنهایی عقل انسان را متحیر می‌کند، انگور با این دانه های ریز در کنار هم، «وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ»دست شما این کار ها را انجام نداده است، بلکه یک دست غیبی آمده و این انار را به این زیبایی آفریده، پوستی دارد واقعاً قرمز و رنگین، بعداً هم پوستی در زیر دارد، دانه‌های زیبا، و همچنین است انگور،«وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ» اینها را دست شما درست نکرده، بلکه دست خالق این کار را انجام داده و درست نموده است.
 احتمال موصوله بودن حرف«ما»
 ولی احتمال دارد که کلمه‌ی «ما» در جمله‌ی«وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ»موصوله باشد.چطور؟ « لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِ‌هِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ» از میوهای این دو درخت بخورید و چیزی که«وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ»،‌مثلاً از انگور شربت درست می‌کنید،و هکذا از انار شربت درست می‌کنید، از همین انار و انگور چیزهای مختلف درست می‌شود، شبها بعضی ها فسنجان می‌خورند و می‌دانید که ماده اولیه فسنجان انار است«وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ» دست ساز شان « أَفَلَا يَشْكُرُ‌ونَ» چرا شکر نمی‌کنید،‌تا اینجا برهان اول تمام شد.قرآن کریم در این سوره مبارکه از آیه سی و سه (33) تا آیه چهل و شش (46) ده برهان یا یازده برهان برای معاد اقامه می‌کند،‌این برهان اول بود که بیان شد، یعنی زمین را زنده کردیم، آثار حیات را نشان دادیم، شما هم در روز قیامت چنین حیاتی را خواهید داشت.
 
 برهان دوم
 «سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْ‌ضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ» [4]
 کلمه‌ی « سُبْحَانَ » مصدر است،سبّح، یسبّح، سبحاناً» در حقیقت تنزیه خداست، یعنی خداوند منزه از آن است که شریک، همسر یا ولدی داشته باشد، «سُبْحَانَ الَّذِي» منزه و پاک است آن خدایی که در عالم آفرینش سه نوع ازواج آفریده، «ازواج» جمع زوج است، زوج در لغت عرب مذکر و مونث را می‌گویند،‌من فکر می‌کنم که ازواج در اینجا به معنای همان مذکر و مونث است «سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْ‌ضُ»یعنی منزه است خدایی که مذکر و مونث را آفرید در سه مرحله:
  الف: مرحله اول در گیاهان و نباتات، عرب در آن زمان به مذکر و مونث بودن خرما پی برده بود و الآن هم تعبیر یکی از کارهای مهم نخل هاست، اگر نخل‌ها را تعبیر نکنند، یعنی گرده نر را با گرده ماده قاطی نکنند ثمر نمی‌دهد
  «سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْ‌ضُ»
 در آن زمان علم بشر از نظر ازواج فقط منحصر در گیاهان بود، اما الآن دانش بشر به قدری گسترده شده است که در بسیاری از نباتات مسئله ازواج مسلم است، یعنی نر و ماده در بسیاری از نباتات موثر است، البته بشر نمی‌تواند تمام گیاهان عالم را رصد کند،‌اما بیشترین آنها را رصد کرده که آنها دو نوع هستند، یعنی هم ‌مذکر دارند و هم مونث ، «سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْ‌ضُ».
 نقل داستان
 من در اینجا داستانی را بیان کنم، چون امروز میهمان محترمی درمجلس ماست،سال یک مرتبه می‌آید و دفتر را امضا می‌کند و می‌رود،برای این میهمان یک داستانی را نقل کنم،‌همگی بشنوید.
  مثلاً، در صحیح بخاری و هکذا در صحیح مسلم دارد که پیغمبر اکرم در مدینه آمد و در آنجا از نخلستانی می‌گذشت،‌دید که آنها بالای نخل رفته‌اند و تعبیر می‌کنند، یعنی گرده نر را با گرده ماده مخلوط می‌کنند، حضرت فرمود چه کار می‌کنید؟
 گفتند: تعبیر می‌کنیم.
 فرمود: اگر نکنید نمی‌شود؟
  گفتند:‌نه.
  فرمود: نکنید،چون خداوند منان خودش قادر است، از این رو، آنان نخل ها را در آن سال تعبیر نکردند، نتیجه این شد که بعد از چند ماه اصلاً ثمر ندادند.
  خدمت پیغمبر آمدند و گفتند: یا رسول الله! به ما فرمودید که تعبیر نکنید و ما هم به فرمایش شما گوش دادیم و تعبیر نکردیم و نتیجه این شد که درختان ما ثمر ندهد.
  حضرت فرمود:« أنتم أعلم منّی»، شما امور زندگی را بهتر از من می‌دانید،عیب ندارد سال دیگر تعبیر کنید، این حدیث در صحیح بخاری است و هم در صحیح مسلم.
  سوال از صحیح بخاری و مسلم
  من سوال می‌کنم،:جناب بخاری! شما که این حدیث را نقل می‌کنید، بالفرض (نعوذ بالله) پیغمبر اکرم، پیغمبر هم نبود، اما بچه خرما و ‌بچه نخلستان بود، یعنی در عربستان به دنیا آمده و در آنجا بزرگ شده بود، طائف رفته و به طائف آمده بود، طرف شام رفته و برگشته بود، در دروان کودکی مدت ها در مدینه بوده، با این وجود، آیا نمی‌دانست که باید درخت خرما را تعبیر کنند تا سوال کند که شما چه می‌کنید؟ معلوم نیست که چنین سوالی درست باشد.
 به بیان دیگر ‌محال است که پیغمبر اکرم نداند بر اینکه اینها چه می‌کنند، چون خودش بچه خرما و بچه نخلستان بود، فرض کنید یک نفر بچه مازندران است و در آنجا برنج کاری است، بیاید بگوید شالی کاری چیست؟!
  آدمی که در مازندران بزرگ شده، از اهالی آنجا سوال کند که چرا شالی کاری می‌کنید، این غیر معقول است. اصلاً اگر پیغمبر اکرم بالفرض پیغمبر هم نباشد، بچه همان محیط است،‌آیا این حرف عیب بر پیغمبر نیست که مردم را از زندگی انداخت،‌سال دیگر فرمود که تعبیر بکنید چون شما به راه و روش زندگی از من آگاه تر هستید،اینجاست که ما می‌ گوییم صحیح بخاری هر چند کتاب خوبی است،‌اما اسمش را صحیح نگذارید، بلکه بگویید کتاب حدیث بخاری.
  البته صحیح بخاری هم حدیث صحیح هم دارد و هم غیر صحیح ، این داستان را عرض کردم تا خیال نشود که این کتاب هایی که بنام صحیح بخاری و مسلم و...، نوشته شده از اول تا آخرش چکش خور ندارد،‌این گونه نیست، خیلی چکش خور دارد، یکی از آنها همین داستان است که نقل کردم،که پیغمبر از جریان تعبیر نخل آگاه نباشد و دستور خلاف بدهد و این باعث شود که ثمر ندهند،‌بعداً دستور وفاق بدهد و بعداً بگوید شما در راه و روش زندگی از من بهتر وارد هستید.
  «سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْ‌ضُ»
  در در جه اول مونث و مذکر در عالم نباتات و گیاهان بود.
 ب: مرحله دوم‌
 «وَمِنْ أَنفُسِهِمْ» این خیلی واضح است، چون بشر نر و ماده دارد،مذکر و مونث دارد.
 ج: مرحله سوم
  «وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ» باز مونث و مذکری است که علم شما به آن نرسیده شاید آن گیاهانی که در اعماق دریا هستند، آنها نیز دارای مذکر و مونث باشند که علم بشر هنوز به آنها نرسیده، یا ممکن است در جنگل های بزرگ نباتاتی باشند دارای مذکر و مونث که بشر از آنها آگاه نیست.
 خلاصه این آیه سه تا ازواج برای ما نشان می‌دهد:
 1: عالم نباتات،
 2:‌عالم انسان،
 3: چیزهایی که بشر هنوز آنها را نمی‌داند و فقط خدا از آنها آگاه است.
 باید دانست که یکی از اعجاز قرآن خبرهای علمی قرآن است، خبرهای علمی راجع به آفرینش از جهاتی جزء اعجاز قرآن شمرده می‌شود.
 البته هنگامی که قرآن بر پیغمبر اکرم نازل شد و آن حضرت به آن تحدی کرد، به وسیله همان فصاحت، بلاغت، شیرینی بیان و بلندی معنای آن بود،‌اما در طول زمان یک رشته معجزه هایی در قرآن است که بعداً بشر به آنها راه یافته است، یکی از معجزه ها اینکه قرآن معتقد است آنچه در عالم آفرینش هست، همه آنها زوج‌اند ، یعنی زوج آفریده شده‌اند، این غیر از آیه ماست، چون این آیه فقط ازواج را و زوجیت را در نباتات و در در انسان بیان کرد و بعداً هم به صورت کلی فرمود : «وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ»
  اما آیه‌ی دیگر داریم که می‌گوید هر چه در عالم آفرینش کلمه‌ی «شیء» برآن صدق می‌کند، جفت هستند و آن آیه در سوره و الذاریات می‌باشد، در آنجا می‌فرماید: «وَمِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُ‌ونَ» [5] . پیغمبر امی، درس نخوانده و مکتب نرفته و در غار حرا بزرگ شده، غار حرا اگر بروید، آنجا جای علم و دانش نیست، غار حرا عقرب پرور و مار پرور است،‌سر تا پا بالا کوه است، اما در آنجا چنین مسئله‌ای برای او القا می‌شود:«وَمِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُ‌ونَ» [6]
 هر چیزی که نام شیء بر آن اطلاق می‌شود، او جفت است، «لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُ‌ونَ» ‌
 خلاق و آفریننده‌ای که این همه زوج ها را آفریده،قادر است که در روز قیامت همین بشر ها را زنده کند و به حساب و کتاب آنها برسد، این غیر از برهان اول است، برهان اول راجع به احیای زمین بود،‌اما این آیه ارتباطی به احیای زمین ندارد، بلکه این آیه تکیه می‌کند روی ازواج.
 البته ازواجی که در نباتات و ازواجی که در انسان است و هکذا زوجیت هایی که بشر نمی‌داند «وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ»
  در آیه دیگر و در سوره دیگر زوجیت را گسترش می‌دهد و می‌فرماید: «وَمِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُ‌ونَ»
  نر و ماده در همه موجودات است، حالا این چگونه است، کسانی که علوم طبیعی خواند‌ه‌اند، می‌گویند شاید نظر قرآن راجع به همان شکافتن اتم است، اتم را که شکافتند، یک مرکزی برای او جستند بنام پروتن و یک مقدار اقماری برایش جستند بنام الکترون، این زوجیت است « و الله أعلم».
  ما به صورت احتمال نقل می‌کنیم،‌«العلم عند الله» آنها می‌گویند اتم را تا نشکافته بودند، بشر خیال می‌کردند که به آخر رسیده‌اند،‌اما به بعد از شکافتن اتم،‌معلوم شد که این گونه نیست، بلکه هر اتمی خوش مرکب و مزدوج است از یک مرکزی و یک اقماری که به دور آن می‌گردند و می‌چرخند.
 دیدگاه فلاسفه قدیم
  در قدیم الأیام فلاسفه می‌گفتند که مراد از: «وَمِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُ‌ونَ» صورت و ماده است، یعنی هر موجودی ماده‌ای دارد و صورتی ،‌این گلهایی که در اینجاست، یک ماده‌ای دارند و یک صورتی، آنها چنین تفسیر می‌کردند‌.
  برخی از فلاسفه می‌گویند مراد از: «وَمِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُ‌ونَ» وجود و ماهیت است، یعنی هر چیزی وجودی دارد و ماهیتی، و «کلّ یدعی وصلاً بلیلی و لیلی لا تقرّ بذاک اصلاً».
  همه می‌گویند فهمیدیم و حال آنکه «العلم عند الله»، ولی بعید نیست که همان معنای اول بهتر باشد تا معنای دوم که ماده و صورت باشد و تا معنای سوم که وجود و ماهیت باشد، و این خبر غیبی است.
  «انیشتین» اگر این آیه را می‌دید که قبل از او در جهان، پیغمبر امی، درس نخوانده، مکتب نرفته و ابجد نخوانده خبر داده است، حتماً اسلام می‌آورد، ولی متاسفانه ایشان از این آیه آگاه نبوده، اگر این آیه را قبلاً خوانده بود، اگر توحید مفضل را خوانده بود و آدم منصفی هم بود،‌ حتماً می‌آمد و مسلمان می‌شد و کلمه‌ی شهادت را به زبان جاری می‌کرد.
  البته گاهی می‌گویند که ایشان (انیشتین) قبل از آنکه بمیرد از این مسائل آگاه شد، خصوصاً از طریق توضیح توحید مفضل،‌می‌گویند محضر مرحوم آیة الله بروجردی آمده و اظهار اسلام کرده است، البته ما در آن زمان در قم بودیم، منتها خبر نداشتیم،‌اما یک چنین خبری را گاه و بیگاهی از دیگران می‌شنیدیم. «وَمِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُ‌ونَ». [7]
  نقل خاطره
 حال که نام مرحوم آیة الله بروجردی را به زبان آوردیم، هم ایشان استاد ماست و هم ‌مرحوم آیة الله حجت که در اینجا (مدرسه حجتیه) دفن شده است، البته خدمت آیة الله حجت سه سال و اندی درس خواندیم، اما خدمت مرحوم آیة الله بروجردی سال ها درس خواندیم.
  ایشان (آیة الله بروجردی) نسبت به این آیه یک داستانی دارد، به شرط اینکه ضبط کنید، پدرم از تبریز آمده بود، ایشان(مرحوم بروجردی) به دیدن پدرم آمد، بنا بود که باز دید برویم و رفتیم باز دید و نشستیم، بعد از ما مرحوم آیة الله علامه طباطبائی با پسر عمویش مرحوم آیة الله سید حسین قاضی آمدند، ما برای تشکر و در واقع باز ده رفته بودیم، آنها هم برای تشکر آمده بودند، چون یک نفر از خانواده طباطبائی ها بنام «سید محمد رضا طباطبائی که از علمای تبریز بود» فوت کرده بود،‌مرحوم بروجردی ختمی برای ایشان گذاشته بود، این دو بزرگوار آمده بودند که تشکر کنند،‌در همین احوال بودیم که خادم مرحوم آیة الله بروجردی (مرحوم حاج احمد) وارد شد و سلام کرد و سپس عرض نمود که آقا! دو نفر آمده‌اند، یکی پسر عموی آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی است که طبیب تهران و بیمارهای روانی است،‌یک نفر هم دبیر مبارزه با مواد الکلی است در آنکارا.
 فرمود: برای چه آمده‌اند؟
  گفت: آمده‌اند تا نظر اسلام را در باره «الکل» بفهمند، آیا تشریف بیاورند؟ ایشان کمی فکر کرد، سپس فرمود: بیایند.
  آنها آمدند، پسر عموی آیة الله سید ابوالحسن ایرانی بود دو زانو نشست، ما هم که دو زانو نشسته بودیم،‌این دکتر سعودی که در حقیقت عادت دارند که روی صندلی بنشینند، هر طرف نگاه کرد، صندلی پیدا نکرد،‌همینطور نیم خیز نشست تا آخر، ولی با تمام دقت در چهره مرحوم بروجردی نگاه می‌کرد،‌چشم های گیرا، ابروهای گیرا،صورت نورانی (آمیخته با قرمزی).
  سوالش را مطرح کرد، ظاهراً سوالش را با زبان فرانسه مطرح کرد، دکتر ایرانی (که پسر عموی آیة الله سید ابو الحسن بود) آن را به فارسی ترجمه کرد.
  سوالش این بود که چرا اسلام مواد الکلی را حرام کرده و ما یک مؤتمری در آنکارا داریم، می‌خواهیم نظر اسلام را هم در آنجا بخوانیم.
  من در فکر فرو رفتم که آقا! چگونه می‌خواهد جواب بدهد، اگر بخواهد ضرر های الکل را بیان کند که بر کبد، روده و همه جای بدن ضرر دارد.
  خب! اینها استاد این مسائل هستند، اما از عالم بالا القا شد و فرمود: امتیاز بشر از حیوان به وسیله عقل است، «الکل» دشمن عقل اوست ولذا حرام است ( چه قدر کوتاه و زیبا، صغرا و کبرا؟!)
  دکتر سعودی چشمش باز شد و دید عجب برهان خوبی دارد، امتیاز بشر از حیوان به وسیله عقل و خرد اوست و الکل دشمن عقل او می‌باشد.
  آنگاه سوال کرد که شنیدم که شما مسلمانان حتی یک قطره را هم حرام می‌دانید، یک قطره که به عقل ضرر نمی‌زند، یک بطری ضرر به عقل می‌زند نه یک قطره؟
  آقا فرمود: انسان زیاده طلب و زیاده خواه است، اگر امروز یک قاشق را به او اجازه دادند، فردا می‌شود دو قاشق ، پس فردا می‌شود سه قاشق و کم کم سر از بطری وبطری ها در می‌آورد، بخاطر همین الکل را تحریم کرد است.
  آنگاه دکتر سعودی گفت: آقا شما می‌توانید پیامی بنویسید تا ما آن را در کنکره‌ای که در آنکارا بر گزار می‌شود بخوانیم( از نظر تاریخ شمسی یکهزار و سیصد و سی و نه شمسی بود، این را با میلادی تطبیق کنید).
  ایشان یک نگاهی به مجلس کرد، چشمش به مرحوم آیة الله طباطبائی افتاد، فرمود: آقای سید محمد حسین طباطبائی از علمای اسلام است، تفسیری دارد، ایشان در این زمینه می‌نویسد و ارائه می‌کند و ما برای شما می‌فرستیم، اتفاقاً مرحوم آقای طباطبائی هم این پیام را نوشت، آقا (مرحوم بروجردی) هم دید و آن را برای کنگره‌ آنکارا فرستاد.
 بعد مرحوم آقای بروجردی دید که زمینه خوبی است برای تبلیغ اسلام،‌این آیه را خواند و فرمود شما نگاه کنید قرآن را خبر از یک خبر علمی می‌دهد که بشر امروز به نحوی آن را فهمیده، ولی در موقع نزول قرآن خبری از این فهم نبود،‌کدام آیه؟
 ‌این آیه را از سوره و الذاریات خواندند که: «وَمِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُ‌ونَ»الذاريات: ٤٩.
 این آیه در طرف اثر گذاشت،اگر ما از این تبلیغ های علمی بکنیم، قهراً می‌تواند اسلام جهانگیر بشود.
 چرا الآن غرب دست پاچه شده است؟ چون می‌‌بیند که اسلام در جهان پیشرفت می‌کند،پیشرفت اسلام با حکومت آنها و خودکامگی آنها سازگار نیست، پس چه کنند تا جلوی پیشرفت آن را بگیرند؟
  نقشه می‌کشند، نقشه این است که مسلمانان را به جان هم بیندازند، القاعده و طالبان را درست می‌کنند، تکفیری ها را درست کنند، اخوان دستور بدهند، شیعه را هم این طرف تحریک کنند تا اینها با همدیگر بجنگند تا جلوی اسلام گرفته شود، ضمناً یگانه کشور عربی که مقاومت را حفظ کرده بود، آنهم از بین برود.چرا؟
  تا اسرائیل آسوده باشد،‌اینها خبرهای علمی قرآن است که اگر در جهان منتشر شود، اسلام ما جهانگیر خواهد شد.


[1] یس/سوره36، آیه34
[2] یس/سوره36، آیه34
[3] توبه/سوره9، آیه34
[4] یس/سوره36، آیه36
[5] ذاریات/سوره51، آیه49
[6] ذاریات/سوره51، آیه49
[7] ذاریات/سوره51، آیه49