موضوع: تفسیر سوره یس
(إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَىٰ وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ» ﴿١٢﴾
در دادگاهای امروز اگر بخواهند کسی را محاکمه کنند، سه راه برای محاکمهاش وجود دارد:
الف، اقرار خودِ مجرم، یعنی اگر مجرم خودش اقرار کند ثابت میشود،.
ب، در درجه دوم شاهد است،یعنی بیّنه، اگر شاهد و بیّنة بر جریان باشد، ثابت میشود.
ج، راه سوم جمع قرائن و شواهد است، دادستان شواهد و قرائن را جمع میکند که آیا این آدم صاحب یک چنین جرمی است یا صاحب این جرم نیست، غالباً در دادگاههای امروز روی همین تکیه میکنند یعنی جمع قرائن و شواهد.
مثلاً سوال میکنند که در آن ساعت که این حادثه رخ داد،شما کجا بودید؟ میگوید فلان جا بودم،فوراً میروند و سوال میکنند که آیا در همان جا بوده یا نه؟
دهها سوال میکنند و به اصطلاح سوال پیچ میکنند،بالاخره حقیقت مطلب به دست میآید که آیا این آدم مجرم است یا مجرم نیست؟
به این میگویند: جمع قرائن و شواهد،اما در دادگاه الهی و در روز قیامت از ده راه استفاده میشود و اینها در عرض هم هستند نه در طول هم،در این آیه فقط کتابت را فرموده و (وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ).
اما نه تای دیگر مانده، من میخواهم همه آن شاهد ها را که در روز قیامت هستند عرض کنم، چون آن شاهدها ابزار ملائکه خداست در محاکمه انسان.
شاهد اول
(وَاللَّـهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعْمَلُونَ)
[1]
یعنی خدا بر افعال ما شاهد است، چطور شاهد است؟
چون خدا یک موجود محیطی است و جای مشخصی هم ندارد، یعنی خدا نه در آسمان است و نه در زمین و نه در جای دیگر، جا و مکان معین کردن برای خدا کار غلط است، خدا یک موجود محیطی است بر همه جهان، در عین اینکه با ما هست، بدون ما نیز هست، (وَاللَّـهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعْمَلُونَ)
آیا میشود در روز قیامت شهادت خدا را انکار کنیم؟
اخیراً در سعودی جمع شدهاند، در این مسئله که خدا قابل رؤیت است هم در دنیا و هم در آخرت، البته دهها مقاله در این باره نوشتهاند و در شش جلد هم چاپ کردهاند،در حالی که اینها به یک معنا میخواهد منکر خدا بشوند،این خدای مرئی چگونه خدای مرئی است، لابد اگر بخواهیم او را ببینیم جا و مکان میخواهد، بین چشم ما و او باید یک رابطهای باشد، تا رابطهای بین چشم و بین این گلهایی «که پیش روی من قرار دارند» نباشد، رؤیت محقق نمیشود، خدا باید در یک نقطهای باشد، تا رابطهای بین چشم من و خدا باشد و اگر خدا در یک نقطهی خاصی شد، خدا میشود محتاج به آن جا و مکان،و حال آنکه جا و مکان را خدا خلق کرده،قبلاً این خدا کجا بوده؟
یکی از وهابی ها یک شب افتخار میکرد و میگفت مردم نمیدانستند که خدا در زمین است یا در آسمان، ابن تیمیه آمد و تکلیف مردم را روشن کرد و گفت، خدا در آسمان هاست.
ما از این وهابی و ابن تیمیه سوال میکنیم اگر به گفته شما خدا در آسمان هاست، قبل از آنکه آسمان ها را خلق کند در کجا بود،این سوال را جواب بدهید؟(وَاللَّـهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعْمَلُونَ)
یعنی احاطه قیومی دارد،ما قائم با خدا هستیم و خدا هم قائم بنفسه است، ما قائم به خدا،پس خدا محیط است و ما محاط.
نقل خاطره
مرا در ترکیه برای یک سیمناری دعوت کرده بودند، برای من «احتراماً» یک نفر مراقب معین کرده بودند که اگر نیازی پیدا کردم، کار بنده را انجام بدهد و نیازم را برطرف نماید، این شخص اهل انطاکیه بود و عرب، انطاکیه جزء شامات است و الآن در اختیار ترکیه است، وقتی در باره رؤیت خدا سخن آمد،گفت: بلی، خدا قابل رؤیت است، گفتم اگر خدا را ببینی، همه خدا را میبینی یا یک تکهای از خدا را میبینی؟
نتوانست جواب بدهد، اگر همه خدا را ببینی،شما میشوید محیط،او میشود محاط، اگر یک تکه از خدا را ببینی،خدا میشود مرکب، مرکب که خدا نیست،مرکب میشود ممکن، «تحیّر» یعنی متحیر ماند و نتوانست جواب بدهد.
(وَاللَّـهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعْمَلُونَ) این شهادت به معنای مکان نیست،احاطه بر همه عالم دارد،همه عالم در قبضه قدرت اوست.
مثال
فرض کنید که شما در اینجا نشستهاید،من به شما میگویم: صورت حضرت حرم معصومه را در ذهن خود حاضر کن، شما هم فوراً حاضر میکنید، این صورت حرم حضرت قائم با نفس شماست، نفس شما نسبت به این محیط است و آن محاط، قیامش قیام قیومی است، مثلِ ما نسبت به خدا، از قبیل همین صور ذهنیهای است که با نفس شما قائم است که اگر یک لحظه غفلت کنید، آن صور ذهنیه هم از بین میرود.
شاهد دوم
از هر امت یک نفر شاهد است که انبیای شان باشد، مثلاً حضرت عیسی شاهد بر بنی اسرائیل است، موسی هم شاهد بر قوم خودش است و هکذا حضرت ابراهیم و بقیه پیغمبران.
(وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ)
[2]
.
هر امتی برای خود شهیدی دارد،معلوم میشود که این شهید یک انسان عادی نیست، این شهید یک انسانی است که اگر هم در مدرسه حجتیه است،اما خبر دارد که بیرون مدرسه چه خبر است تا شهادت بدهد، این انبیا از نظر ما یک انسان عادیاند،اما از نظر قرآن یک موجودی هستند که میتوانند بر همه امت شهادت بدهند،این حرفی را که بیان کردم خبر و روایت نیست، بلکه قرآن است (وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ).
حضرت عیسی بر تک تک مسیحیان شهادت میدهد، موسی بر تک تک امت خود شهادت میدهد،که امروز اسلحه جمع میکنند،جوانان را تحریک میکنند، که بروید در سوریه و مردم بیگناه آنجا را بکشید،همه اینها را حضرت موسی و مسیح شهادت خواهند داد.
شاهد سوم
شاهد سوم نبی مکرم اسلام است و لذا قرآن در این باره میفرماید:
( فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَىٰ هَـٰؤُلَاءِ شَهِيدًا)
[3]
انبیا بر امت خود شهادت میدهند، پیغمبر اکرم هم بر آنها، در حقیقت پیغمبر اسلام شهید الشهداء است،معلوم میشود که شهادت پیغمبر اسلام حتی بر خود آن امت های پیشین خواهد بود، قهراً بر امت ما هم خواهد بود.
پرسش
این پیغمبری که الآن قبر شریفش در مدینه منوره است و در آنجا به خاک سپرده شده است، چگونه شهادت میدهد که در روز هفتم ماه مبارک رمضان ما مشغول تفسیر قرآن بودیم؟
پاسخ
روح پیغمبر اکرم شهادت میدهد، روح پیغمبر اکرم، روح مجرد است، در عالم برزخ است،او احاطه بر همه این جریان ها دارد.
به قول ملا جلال الدین بلخی:
تو به تاریکی علی را دیدهای *** زین سبب غیری بر او بگزیدهای.
ما امام شناس نیستیم، پیغمبر شناس نیستیم، که این پیغمبری که چهارده قرن پیش در گذشته است، چطور در روز قیامت بر ما شهادت خواهد داد، و حال آنکه در میان قبر خفته است،معلوم میشود که یک وجود برزخی محیط دارد که شهادت بر ما خواهد داد،اما این شهادت چگونه است؟
این جهتش برای ما روشن نیست.
یادی از مرحوم شهیدی
تبریز ما یک عالمی داشت به نام: آیة الله شهیدی، ایشان مرد پخته، فقیه و مدرس مکاسب بود مانند شیخ انصاری، جوان های تبریز که از راه به در رفته بودند،نامهای به ایشان نوشته بودند: آیا شما قائل به سوال و جواب در قبر هستید؟
فرموده بود: بلی.
آیا از ما که سوال میکنند، دراز کش از ما سوال میکنند یا اینکه ما را مینشینانند، آیا دهان ما باز میشود یا باز نمیشود، از این قبیل سوال ها کرده بودند؟
او «مرحوم شهیدی» آدم زرنگی بود، در جواب نوشته بود:
بسمه تعالی
انشاء الله میروید و میبینید.
چرا؟ چون اینها از قبیل امور غیبی هستند فلذا ما نمیتوانیم کیفیت آن را بفهمیم. از این رو، در جواب آنها فرموده بود که انشاء الله میروید و میبینید که آیا دراز کش است یا ایستاده.
آنها خیال کرده بودند که سوال از این بدن مادی است و حال آنکه این گونه نیست، این بدن مادی یک لباسی بود که تمام شد و دور انداختیم هر چند هم محترم است، بعد یک انسان دیگری داریم که برزخی است و دارای روح است و سوال هم از اوست.
شاهد چهارم
از خود این امت برای ما گواهان اعمال است
(وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا )
[4]
.
یک جمعی از این «امت» بر همه امت شهادت خواهند داد،این کدام جمع است؟
مسلماً همه امت نیستند، بلکه برخی از این امت هستند و آنان ائمه معصوم «علیهم السلام» هستند، هر چند خطاب به همه است، اما جمع خاصی را میگوید، امام صادق «علیه السلام» میفرماید: همه امت نیستند، چون برخی ازاین «امت» شهادت شان حتی برای چند بسته سبزی هم پذیرفته نمیشود تا چه رسد که در روز قیامت بیایند و در محشر علیه و یا له انسان شهادت بدهند
پرسش
اگر واقعاً ائمه معصومین «علیهم السلام» مراد هستند، پس چرا میگوید: (جَعَلْنَاكُمْ) باید بگوید و جعلنا الإئمة، چرا میگوید (جَعَلْنَاكُمْ)؟
پاسخ
پاسخ این پرسش روشن است، چون گاهی حکم بعض را به همه نسبت میدهد، چطور؟ قرآن میفرماید: بنی اسرائیل
(وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنبِيَاءَ وَجَعَلَكُم مُّلُوكًا وَآتَاكُم مَّا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِينَ)
[5]
.
و حال آنکه همه بنی اسرائیل پادشاه نبودند، پادشاه داوود، سلیمان و بعض دیگر بودند، اما قرآن میفرماید: (وَجَعَلَكُم مُّلُوكًا).
چرا؟ چون گاهی حکم بعض را به همه نسبت میدهند، اینجا هم که قرآن میفرماید: (وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً) هر چند همه امت را مخاطب قرار میدهد، اما مراد و مقصود بعضی از این امت هستند که وسطی و برتر هستند، وسطی به معنای برتر است نه به معنای وسط. مثلاً میگویند: أوسط القوم، أی أفضلهم.
شاهد پنجم
شاهد پنجم اعضای بدن انسان است، مثلاً قرآن در این زمینه میفرماید:
(يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ)
[6]
.
پرسش
پرسش این است که چگونه اعضای بدن انسان گزارش میدهد و سخن میگویند؟
پاسخ
مفسرین میگویند: خدا به اینها قدرت گزارش میدهد، ولی از نظر حضرت امام «ره» این گونه نیست، بلکه خود اینها قدرت گزارش را دارند، اما در حد خودِ شان.
شاهد ششم
پوست های انسان است «الجلود= پوست ها». قرآن در این زمینه میفرماید:
(حَتَّىٰ إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ)
[7]
.
امروز انگشت نگاری در دنیا رواج دارد و بدینوسیله جرائم را پیدا میکنند ولذا هنگامی که خانهای مورد سرقت قرار میگیرد، میگویند دست به چیزی نزنید تا انگشت نگار بیاید و از آن عکس برداری کند.
جهان امروز تا حدی به این مسئله رسیدهاند که میشود از خطوط انگشتان انسان جرائم را شناخت، و نیز میگویند در میان میلیارد ها انسان،حتی دو نفر یافت نمیشوند که خطوط انگشتان شان یکی باشد.
اما قرآن تنها انگشتان را نمیگوید، بلکه میفرماید: (وَجُلُودُهُم) معلوم میشود آن جلدی که گناه میکند،خواه جلد دست باشد یا جلد پا و جلد بقیه اعضای بدن انسان.
شاهد هفتم
شاهد هفتم ملائکه و فرشتگان خداست «الملائکة» و لذا قرآن میفرماید:
(وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ)
[8]
.
روز قیامت دو فرشته همراه انسان است، یکی انسان را سوق میدهد،یعنی میراند، دیگری هم بر ما شهادت میدهد، حالا چه رقم انسان را هل میدهد، پشت سر انسان میآید، جلوتر میآید،اینها از امور غیبی «غیبیات» قرآن است،
( الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ)
[9]
.
پس ما باید بدانیم که در روز قیامت دو ملک همراه مان است، یکی سائق، یعنی ما را میراند، دیگری هم بر ما شهادت میدهد.
شاهد هشتم
شاهد هشتم صحیفه اعمال انسان است، مثلاً در این باره میفرماید:
(وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ)
[10]
.
شاهد نهم
شاهد نهم زمین است که روی آن راه میرویم «الأرض».
در جلسه گذشته عرض کردیم که:
(يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا)
[11]
.
شاهد دهم
شاهد دهم تجسم اعمال است،عمل انسان مجسم میشود، الآن شما عمل را مجسم میکنید.
مثلاً، گاهی از اوقات در یک مراکزی دوربین های مخفی میگذارند، افرادی که کار را انجام میدهند از همه شان عکس میگیرند، الآن در عالم جاسوسی این مسئله خیلی فراوان است،دوربین های جاسوسی را در یک جاهایی میگذارند، افراد بی خبر همه نوع کار انجام میدهند بدون اینکه بدانند دوربین های مخفی به کار گذاشتهاند، فردا که بخواهند آنها را در دادگاه انکار کنند،هم صدای شان میگذارند و هم عکس ها را.
قرآن بالاتر از این را میگوید، یعنی عکس نیست، جهان امروز عکس است، ولی قرآن بالاتر از این را میگوید، این نمازی که جناب عالی خواندید، در روز قیامت یک وجود اخروی دارد، اعمال شما یک وجود دنیوی دارد و یک وجود اخروی، وجود دنیویاش همین است که در این مسجد با هم نماز خواندیم، روز قیامت همین نماز یک وجود اخروی دارد که خدا میداند چیه؟
جهان امروز اگر ترقی کرده، فقط عکس برداری میکند، عکس و فیلم را میگذارد، اما در روز قیامت خودِ عمل را مینشان میدهد، این آیه را تدبر کنید که در سوره توبه است:
( يَوْمَ يُحْمَىٰ عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ ۖ هَـٰذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ)
[12]
.
همان طلا ها و نقره ها که گنج کردهاند و بازار را شکستهاند، روز قیامت اینها را میآورند، داغ میشوند،( يَوْمَ يُحْمَىٰ عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ داغ میشوند، فَتُكْوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ. پیشانی، پهلوها و پشت های شان را داغ میزنند، هَـٰذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ)
همان طلا ها و نقره های دنیا یک وجودی دارد که خیلی براق است، انسان وقتی که از جلوی زرگری عبور میکند، چه میبیند؟
طلا ها و نقره ها را میبیند که خیلی میدرخشند، در دنیا این است، البته اگر از راه حلال به دست آمده باشند، خوب است.
اما اگر از راه حرام باشد،همین طلا ها و نقره ها در آخرت یک وجود اخروی دارد که قرآن میفرماید: (هَـٰذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ).
این بالاترین شاهد و مدرک است که هرگز قابل انکار نیست،یعنی انسان هر عملی را که انجام داده، به وجود اخروی حاضر میشود،انسان محکوم است.
واقعاً اگر جوانی، یا جامعه و دولتی معتقد به این شاهدهای ده گانه باشند، آیا گناه میکنند؟
اگر نگوییم که اصلاً گناه نمیکنند، حد اقل میگوییم کمتر گناه میکنند.
کسانی که این همه خون ریزی میکنند و افراد نا آگاه را تعلیم میدهند که اگر در فلان مسجد دست به عمل انتحاری بزنید و مردم بیگناه را بکشید و اگر خود کشته بشوید، همین امشب با پیغمبر اکرم افطار خواهید کرد، توجه کنند برای این دنیای چند روزه، برای تاج و تخت چند روزه، این اعمال جنایی را انجام بدهید، ده تا شاهد در آخرت داریم، این همه نماز گزاران را در مسجد به وسیله یک بچه نا آگاه و انسان نا آگاه میکشید، اگر کسی مؤمن به این شهود و روز قیامت باشد، ابداً یک چنین کاری را انجام نمیدهد.
آیه بعدی (وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ) ﴿١٣﴾
نقل داستان
این آیه یک داستانی را نقل میکند و این داستان از آیه 13 شروع شده و تقریباً تا آیه 30 ادامه دارد.
قرآن مجید داستانی های از امت های پیشین نقل میکند، چرا؟ چون هم برای مؤمنان مفید است و هم برای کافران، برای مؤمنان مفید است تا بدانند که امت های پیشین هم گرفتار بودهاند، یعنی گرفتاری منحصر به شما نیست، پیشینیان هم مؤمنان را در آتش میسوزاندند، گاهی رجم میکردند و گاهی سنگسار میکردند،این سبب میشود که مؤمنان قوی بشوند.
اما چرا برای مشرکان مفید است؟
تا بدانند که چنین عذابی در کنار و کمین آنها نیز است، ممکن است که عذاب خدا،عذاب دنیوی باشد،کما اینکه در این داستان عذاب خدا اخروی است، داستانی که شروع میکنند، طبق نقل مورخان سه نفر از جانب حضرت عیسی عازم هستند که بیایند انطاکیه، تا مردم آنجا را از بت پرستی به خدا پرستی دعوت کنند، اول دو نفر ر ا فرستاد، یکی اسم شان شمعون است و دیگری هم یوحنّا، این دو نفر را فرستاد، این دو نفر نتوانستند کاری انجام بدهند، فلذا سومی را هم فرستاد بنام بولس، حالا داستان اینها چیست؟
بماند برای آینده، بد نیست که من در اینجا یک نکته ادبی بگویم که برای دوستان یا تذکر است یا مفید.
(وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ).
پرسش
سر گذشت این ده و آبادی را به عنوان ضرب المثل بگو.
ما سوال میکنیم که «ضرب المثل» یعنی چه؟ مثل این است که یک جملهای را در یک حادثهای میگویند، بعد در مشابهش بسیار تکرار میکنند و در اثر تکرار زیاد، میشود: مثل، مثل زاییده یک روز نیست، مثل زاییده یک دوران است، فرض کنید یک مثل میزنیم و میگوییم: به در میگوییم تا دیورا بشنود، به دختر میگوییم که عروس بشنود،این روز اول نیست، یک روز گفته شده، سه روز گفته شده، تا حالت مثل به خود گرفته، مثل زاییده یک روز نیست، شما میگویید: «فی الصیف ضیعت اللبن» این را در باره یک زنی گفتهاند، بعد کم کم در مشابهش گفته شد، هی گفته شد، تا اینکه شد: مثل، قرآن میگوید:
(وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا)،این مثل نیست، یعنی داستان یک قومی را «گفتن» مثل نیست، پس یعنی چه ( وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا)؟
پاسخ
یک پاسخ دارد و آن اینکه ضرب المثل در قرآن غیر ازاین ضرب المثلی است که در عبارت های ماست، «وضرب مثلاً»، یعنی سرگذشت قومی را توصیف کن، ضرب المثل،یعنی توصیف حال یک قوم، ضرب المثل در قرآن، غیر از آن ضرب المثل های است که در الفاظ میگویند،ضرب المثل در قرآن به معنای توصیف یک قوم است، من یک آیهای را در این زمینه بخوانم،
(وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا *
انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا)
[13]
.
پیروی نمیکنند مگر از یک انسان سحر شده، بعد قرآن میفرماید: (انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ) معنای (ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ) یعنی چه؟ یعنی «انظُرْ كَيْفَ وصفوک » ضرب المثل یعنی وصف، بهترین شاهد من همین است، این ضرب المثل عرفی ما نیست، توصیف یک قوم، قرآن مجید ضرب المثل را در توصیف به کار میبرد.
بنابراین، ضرب المثل در قرآن غیر از مثل در کلمات ماست.
[1]
آل عمران/سوره3، آیه98
[2]
نحل/سوره16، آیه89
[3]
نساء/سوره4، آیه41
[4]
بقره/سوره2، آیه143
[5]
مائده/سوره5، آیه20
[6]
نور/سوره24، آیه24
[7]
فصلت/سوره41، آیه20
[8]
ق/سوره50، آیه21
[9]
بقره/سوره2، آیه3
[10]
یس/سوره36، آیه12
[11]
زلزله/سوره99، آیه4
[12]
توبه/سوره9، آیه35
[13]
فرقان/سوره25، آیه8