درس خارج اصول آیت الله سبحانی

97/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله ی قائلین به اشتغال در اقل و اکثر ارتباطی

بحث در جریان برائت عقلی در اقل و اکثر ارتباطی است در مقابل ما، گروهی هستند که قائل هستند در اقل و اکثر ارتباطی برائت عقلی جاری نیست و قائل به اشتغال شده اند. در رأس این گروه محقق خراسانی است. تا به حال پنج دلیل از ادله ی آنها را بررسی و نقد کردیم.

الدلیل السادس: برائت عقلی فقط می تواند چیزی را رفع کند ولی نمی تواند چیزی را وضع کند. اگر با برائت عقلی جزئیت سوره و یا قنوت را قیچی کرده اید از کجا ثابت شود که با این حذف، آنچه باقی مانده است واجب است یا نه.

نقول: از آنجا که بحث ما در برائت عقلی است نه شرعی ولی این دلیل هم با برائت عقلی کار دارد و هم با برائت شرعی (و می گویند که حدیث رفع حدیث وضع نمی تواند باشد). پاسخ آن را در بحث بعدی بیان می کنیم.

 

حال باید دید آیا برائت شرعی جاری هست یا نه (آنچه تا به حال گفتیم در برائت عقلی بود.)

غالب کسانی که می گویند برائت عقلی جاری نیست معتقد هستند که برائت شرعی جاری می باشد. در رأس آنها محقق خراسانی است که می فرماید: جزئیت سوره یا قنوت فعلا برای ما مجهول است. بنا بر این حدیث «رفع عن امتی ما لا یعلمون»[1] در آن جاری می شود.

ثم ان ههنا اشکالا: حدیث رفع کار شرع است و در جایی جاری می شود که مرفوع یا حکم شرعی است و یا موضوع برای حکم شرعی. حکم شرعی مانند احکام خمسه است و موضوع آن مانند نجاست، کریت و بلوغ است. حدیث رفع در این موارد جاری است.

اما جزئیت نه مجعول شرعی است (زیرا در جایی ندیدیم که شارع جزئیت را واجب کرده باشد) و نه موضوع برای حکم شرعی (در بیان شارع جائی عنوان «جزئیت» موضوع برای حکم شرعی قرار داده نشده است).

این کلام هم در رسائل است و هم در کفایه ولی در کفایه یک اضافه ای وجود دارد و آن اینکه ممکن است کسی بگوید که «جزئیت» اثر شرعی دارد و آن اینکه اگر جزئیت جزء نماز باشد و من بعد از نماز متوجه شوم که آن را نیاورده ام باید نماز را اعاده کنم.

محقق خراسانی می گوید: این کلام صحیح نیست زیرا وجوب اعاده اثر شرعی جزئیت نیست بلکه اثر عقلی آن است و عقل می گوید اگر کسی جزء را نیاورده است باید آن را تدارک کند. این در حالی است که ما به دنبال اثر شرعی هستیم.

علاوه بر آن، وجوب اعاده از آثار اطاعت مولی است زیرا به سبب آنکه اطاعت مولی واجب است باید نماز را اعاده کرد تا به ﴿أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ[2] عمل شده باشد.

یلاحظ علیه: پاسخ آن روشن است و آن اینکه جزئیت هرچند مجعول نیست ولی منشأ انتزاع آن مجعول شارع است و آن اینکه شارع فرمود: «صل مع السورة» و ما از آن جزئیت را انتزاع می کنیم. بنا بر این همین مقدار که جزئیت بالواسطه مجعول شارع است برای ما کافی است. همچنین است در مورد مانعیت و غیره مثلا شارع می فرماید: «لا تصل فی النجس» و ما از آن مانعیت را انتزاع می کنیم.

اشکال آخر: این همان اشکالی است که در بالا مطرح کردیم و گفتیم هم در برائت عقلی جاری است و هم در برائت شرعی و آن اینکه عقاب بلا بیان و حدیث رفع فقط برای رفع کاربرد دارد و برای وضع نمی تواند کاری انجام دهد. بنا بر این اینکه می گویند بعد از رفع سوره، ما بقی واجب است کلام صحیحی نیست.

محقق خراسانی از این اشکال پاسخ می دهد و می فرماید: شارع مقدس که امر به «صلّ» امر می کند یعنی در واقع می گوید: «کبّر، اقرأ الحمد، ارکع تا آخر» و بعد که نمی دانیم دستور به سوره هم داده است یا نه حدیث رفع به مثابه استثناء کار می کند. مثلا وقتی می گوییم: «جاء القوم الا زیدا» اگر زید را استثناء کنیم آنچه باقی می کنند ما بقی قوم است. حدیث رفع هم همین کار را می کند و وقتی سوره را حذف کرد ما بقی که همان «کبّر، اقرأ الحمد، ارکع تا آخر» به قوت خود باقی است. بنا بر این باقیمانده امری است قهری نه اینکه باقیمانده توسط حدیث رفع وضع شده باشد.

نقول: این پاسخ صحیح است ولی ما پاسخ بهتری داریم و آن اینکه در سابق گفتیم اقل همان طور که بر اکثر صدق می کند بر اقل هم صدق می کند بنا بر این اگر ما سوره را حذف کردیم وجوب باقیمانده را از همان امر به «صلّ» متوجه می شویم.

نتیجه اینکه در اقل و اکثر ارتباطی برائت عقلی و شرعی جاری است و اشتغال جاری نمی باشد.

 

در اینجا سه بحث مهم باقی مانده است:

    1. الاجزاء التحلیلیة مانند: «اعتق رقبة مؤمنه» که تقید داخل است و قید خارج مثلا نمی دانم در عتق رقبه ایمان شرط است یا نه. آیا اگر در اجزاء تحلیلیه شک کنیم برائت عقلی و شرعی جاری است؟

    2. تا به حال بحث در اقل و اکثر ارتباطی در شبهه ی حکمیه بود که ناشی از فقدان نص، اجمال نص و تعارض النصین است. ولی شبهه ی موضوعیه را در اقل و اکثر ارتباطی بحث نکردیم.

    3. شک در محصّل (مثلا وضو اسم برای طهارت نفسانی است و ما نمی دانیم مضمضه در آن جزء هست یا نه). شیخ انصاری دومی را با سومی یکسان فرض کرده است و حال آنکه این دو با هم فرق دارند.

 

بحث اخلاقی:

قرآن کریم می فرماید: ﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِق[3]

برای شناسایی اشخاص و موجودات دو راه وجود دارد. یکی اینکه وضع فعلی آن را مطالعه کنیم مثلا انسان عبارت است از «حیوان ناطق» و مانند آن و سابقه را در نظر نگیریم. اما در مقابل، یکی از بهترین راه ها شناخت انسان نسبت به ما سبق است. در آیه ی فوق به این نوع از شناخت اشاره شده است. انسان از آب گندیده آفریده شده است ولی همین آب به جایی رسیده است که خداوند در مورد او می فرماید: ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‌ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‌ كَثيرٍ مِمَّنْ‌ خَلَقْنا تَفْضيلاً[4]

حال آیا نباید خداوند را شاکر و سپاسگزار باشیم که ما را به این درجه رسانده اند. کسانی که خدا را قبول ندارند باید مشاهده کنند که چه بوده اند و اکنون چه شده اند.

در آیه ی دیگر می خوانیم: ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ‌ مِنْ‌ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[5] یعنی ابتدا انسان هیچ چیز نمی دانست ولی خداوند به او ابزار شناخت را داد تا شاید انسان شکرگزار باشد.

شکر عبارت است از «صرف النعمة فی محلها» یعنی چشم و گوش و قلب را باید در همان مسیری که محلش است و برای آن خلق شده است به کار گرفت. ولی اگر این نعمت ها را در جای دیگری مصرف کنیم مثلا چشم را در حرام به کار ببندیم شکر خدا را به جا نیاورده ایم.

 


[1] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج15، ص369، باب56، ابواب جهاد النفس، شماره20769، ح1، ط آل البیت.
[2] نساء/سوره4، آیه59.
[3] طارق/سوره86، آیه5.
[4] اسراء/سوره17، آیه70.
[5] نحل/سوره16، آیه78.