درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقاصد الشریعه

گفتیم افعال خداوند تکوینا و تشریعا معلل بالاغراض است. فعل خداوند نمی تواند خالی از غرض باشد. البته این غرض عائد به فاعل نیست بلکه به مخلوق بر می گردد.

آیات و روایاتی که در این مورد بود را اجمالا بررسی کردیم.

ثمره ی بحث: دو ثمره برای آن مطرح شده است

ثمره ی اول: جایی که مقاصد شریعت مشخص شود غرض اهم مقدم بر غرض مهم می شود. شیوه ی بحث علماء اهل سنت با علماء شیعه فرق می کند. برای اینکه با روش اهل سنت آشنا شویم ابتدا نظر آنها را مطرح می کنیم:

اهل سنت قائل هستند که اغراض شارع بر سه قسم است: الضروریات، الحاجیات و التحصیلیات.

اغراض شارع گاه ضروری است و گاه حاجی می باشد یعنی به مرتبه ی حاجت رسیده ولی جنبه ی تحصیلی ندارد و گاه به مرتبه ی تحصیل رسیده است.

ضروریات را پنج چیز می دانند: الدین، النفس، العقل، العِرض و المال. بنا بر این اگر امر بین دین و نفس دائر مدار شد، دین را مقدم می دانند زیرا اسلام برای حفظ دین دعوت به جهاد کرده است و در جهاد نفس از بین می رود تا دین محفوظ بماند.

اذا دار الامر بین النفس و العقل، نفس مقدم است زیرا کسی است که عقرب او را نیش زده است داروی آن در زمان گذشته منحصر به مسکر بود. او اگر مسکر بخورد عقلش چند ساعت از بین می رود ولی نفسش نجات پیدا می کند ولی نفس مقدم است.

اذا دار الامر بین النفس و العِرض، نفس مقدم است زیرا اگر کسی را به عمل زنا وادار کنند و بگویند که اگر این کار را نکند او را می کشند. نفس در اینجا مقدم است.

اذا دار الامر بین العرض و المال یعنی او را مجبور کنند مالی را بدزد و یا عمل منکر را انجام دهد در اینجا باید دزدی کند تا عِرضش محفوظ بماند.

البته در بعضی جاها ممکن است عِرض مقدم بر نفس باشد. مثلا در بحث تقیه مطرح شده است که اگر فقیهی را وادار کنند که یا شراب بخورد علنا و یا او را می کشند او باید تن به کشتن دهد ولی این کار را انجام ندهد زیرا اگر این کار را انجام دهد مردم از دین بیرون می روند.

مثلا اگر کمیل و میثم تمار امثال او امیر مؤمنان علی علیه السلام را سب می کردند نجات پیدا می کردند ولی حاضر نشدند. این در حالی است که می توانستند تقیه کنند این افراد انسان های مهمی بودند و اگر تقیه کرده حضرت را سب می کردند بسیاری از مردم از تشیع بیرون می رفتند.

اذا دار الامر بین الحاجیات و التحصیلات: مثلا مزارعه و مساقات مشتمل بر مجهولات مختلف است مثلا نمی دانند چقدر دانه بپاشد چند روز آبیاری کند و مانند آن ولی چون مردم به زندگی نیاز دارند و اگر قرار باشد در مزارعه و مساقات دقت کنیم اصلا کارها پیش نمی رود بنا بر این جهل را در این موارد قبول کردیم (هرچند رسول خدا (ص) از بیع غرر نهی کرده است) ولی غرر را قبول می کنیم به سبب حاجیات و به سراغ تحصیل نرفتیم.

به هر حال ضروریات بر حاجیات مقدم است و حاجیات هم بر تحصیلیات مقدم می باشد. مثلا در زندگی می گوییم که بعضی چیزها جزء لوازم اولیه است و بعضی جزء لوازم ثانویه.

 

علماء شیعه از این راه وارد نشده اند بلکه مسأله ی اهم و مهم را مطرح کرده اند. یعنی از ثمرات مقاصد الشریعة اهم را بر مهم مقدم می کنیم.

مثلا: اذا دار الامر بین النفس و غیر النفس، حفظ نفس مقدم است.

علماء اصول در قرن اخیر بابی تحت عنوان تعارض و بابی تحت عنوان تزاحم مطرح کرده اند. فرق تعارض با تزاحم در این است که اگر اختلاف دو دلیل در مقام انشاء باشد آن تعارض نام دارد مانند: «ثمن العذرة سحت» و «لا بأس ببیع العذرة» و محال است که شارع هر دو را انشاء کرده باشد. در مقابل تزاحم به این معنا است که در مقام انشاء هیچ اختلافی وجود ندارد بلکه در مقام امتثال مشکل ایجاد می شود. مثلا وارد مسجد شدیم و دیدیم آلوده است. تطهیر مسجد واجب مضیّق است و نماز واجب موسع. انسان در حالت واحد نمی تواند هم مسجد را تطهیر کند و هم نماز بخواند. این از باب تزاحم است. در مقام امتثال اهم را بر هم مقدم می کنند:

مورد اول: ما لیس له بدل یقدم علی ما له بدل. مثلا ظهر وارد شده و من وضو ندارم اگر منتظر شوم تا آب گیرم بیاید وقت نماز می گذرد. در اینجا وقت، بدل ندارد ولی وضو بدل دارد که همان تیمّم است در اینجا باید تیمّم کرد و نماز خواند. در اینجا اهم و مهم را از لسان دلیل استفاده می کنیم.

مورد دوم: تقدم المضیق علی الموسع: مثلا از خارج متوجه شدیم که تطهیر مسجد فوری است و وقت آن مضیّق است ولی وقت برای نماز موسع است. در اینجا مضیّق اهم است و موسع غیر اهم. در نتیجه تطهیر مسجد مقدم بر خواندن نماز می شود.

مورد سوم: سبق وجوب احد الحکمین علی الآخر: مثلا در آخر رمضان است و دو روز باقی مانده است من فقط یک روز را می توانم روزه بگیرم. در اینجا باید پنجشنبه را روزه بگیرم و جمعه را افطار کنم و بر عکس نمی توانم انجام دهم.

مورد چهارم: تقدیم الواجب المطلق علی الواجب المشروط: مثلا صاحب جواهر نذر کرده بود که تا جواهر را به جایی نرساند هر سال در روز عرفه به زیارت قبر امام حسین علیه السلام بروم. این نذر را کرد تا حج برایش واجب نباشد تا بتواند جواهر را تمام کند. صاحب جواهر با آن عظمت در اینجا اشتباه کرده است و نذر او صحیح نبوده است و اگر مستطیع شده بود ادله ی حج بر دلیل نذر مقدم بود. مثلا اگر کسی نذر کند که اگر در امتحان قبول شود هر روز از اول فجر تا اول آفتاب قرآن بخواند. چنین نذری صحیح نیست زیرا با عمل به این نذر دیگر نمی تواند نماز بخواند زیرا این نذر با وجوب مطلق که نماز صبح است مزاحم است.

در نذر صاحب جواهر نیز این مشکل وجود دارد که نذر بر زیارت امام حسین علیه السلام در روز عرفه اگر مطلق است و حالت استطاعت برای حج را هم شامل می شود می گوییم: مشروط بر مطلق مقدم می شود (که اشتباه است) زیرا دلیل نذر مشروط به عدم معصیت و فوت واجب است ولی دلیل حج مطلق است و مطلق مقدم بر مشروط است.

مورد پنجم: التزاحم بین الضررین: مثلا سیلی در حال آمدن است و متوجه مزرعه ی من است من نمی توانم جلوی این سیل را بگیرم و متوجه مزرعه ی دیگری کنم. اما گاه متوجه مزرعه ی دیگری است در اینجا لازم نیست که جلوی ضرر او را بگیرم و سیل را متوجه ی مزرعه ی خودم بکنم.

 

ان شاء الله در جلسه ی آینده به سراغ ثمره ی دوم می رویم و آن اینکه از طریق علم به مقاصد، حکم سازی کنیم. یعنی مقاصد الشریعه در کنار کتاب و سنت و عقل و اجماع قرار گیرد. در اینجا ما بین حکمت و علت فرق می گذاریم.