درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیّت خبر واحد از منظر روایات

بر حجیّت خبر واحد گاه به آیات قرآن استدلال شده است که آنها را بررسی کردیم. بر اخبار نیز بر حجیّت خبر واحد[1] [2] استدلال شده است. واضح است که این اخبار باید متواتر باشند و الا با خبر واحد نمی توان بر حجیّت خبر واحد استدلال کرد زیرا مستلزم دور است.

باید در سه مرحله[3] بحث کنیم:

مرحله ی اول: خواندن و بررسی روایات که بر پنج قسم تقسیم می شوند.

مرحله ی دوم: کیفیت استدلال به روایات

مرحله ی سوم: بررسی اشکالات وارده

 

المرحلة الاولی: خواندن روایات

روایاتی که در این زمینه است بر پنج نوع است:

    1. ارجاع الناس الی الرواة بصفاتهم. در این روایات اسم راوی نیست و فقط صفات آنها بیان می شود.

    2. ارجاع الناس الی الرواة باسمائهم (در این روایات اسامی روات ذکر شده است)

    3. ترجیح الروایة بموافقة الکتاب و مخالفة العامة (روایات مرجحه). اگر خبر واحد حجت نبود احتیاجی به این روایات نبود.

    4. ارجاع الناس الی الکتب (کتاب هایی که شاگردان ائمه نوشته بودند مانند کتاب یوم و لیله ی یونس بن عبد الرحمان که حاوی اعمال عبادی است)

    5. ذم الرواة الکذّاب

از مجموع این روایات می توان حجیّت خبر واحد را استنباط کرد.

 

اما القسم الاول: [4]

مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یحْیى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَینِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ... ینْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْیرْضَوْا بِهِ حَكَماً...[5]

این روایت همان مقبوه ی عمر بن حنظلة است. امام علیه السلام در این روایت به قیود و صفات مختلفی اشاره می کند که فقط بر مجتهد قابل تطبیق است.

 

مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یعْقُوبَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یعْقُوبَ فی التوقیع الشریف:... وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ...[6]

 

مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْكَشِّی فِی كِتَابِ الرِّجَالِ عَنْ عَلِی بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیبَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْمَرَاغِی قَالَ وَرَدَ تَوْقِیعٌ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْعَلَاءِ وَ ذَكَرَ تَوْقِیعاً شَرِیفاً یقُولُ فِیهِ فَإِنَّهُ لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِینَا فِی التَّشْكِیكِ فِیمَا یؤَدِّیهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا[7]

در این روایت فقط ثقه بودن در راوی شرط شده است.

 

در روایت دیگری آمده است: لا تأخذنّ معالم دينك من غير شيعتنا

 

قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع اعْرِفُوا مَنَازِلَ شِيعَتِنَا عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا وَ فَهْمِهِمْ مِنَّا.[8]

گفتیم: گاه یک راوی در مجموع کتب اربعه دو یا سه روایت دارد. روایت چنین فردی ارزش چندانی ندارد ولی گاه یک راوی چند صد روایت دارد این علامت معروف بودن و خبره بودن راوی است.

 

المرحلة الثانیة: الارجاع الی الرواة باسمائهم[9]

این افراد عبارتند از: زرارة ابن اعین، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، ابان بن عثمان، العمری و ابنه، عثمان بن سعید، محمد بن عثمان بن سعید، ابو بصیر، زکریا بن آدم و یونس بن عبد الرحمان. اسامی این روایت در وسائل الشیعه، باب یازدهم از ابواب صفات قاضی آمده است.

 

قال ابو جعفر لابان بن تغلب: اجلس فی مجلس المدینة، أفت الناس، فإنی أحب أن أرى فی شیعتی‌ مثلك‌[10]

ابان بن تغلب ‌(متوفای 141)‌ است و امام صادق در سال 148 شهید شده است.

 

عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُتَیبِی عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ الْمُهْتَدِی وَ كَانَ خَیرَ قُمِّی رَأَیتُهُ وَ كَانَ وَكِیلَ الرِّضَا ع وَ خَاصَّتَهُ قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا ع فَقُلْتُ إِنِّی لَا أَلْقَاكَ فِی كُلِّ وَقْتٍ فَعَمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِینِی فَقَالَ خُذْ عَنْ یونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ[11]

عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ عَلِی بْنِ الْمُسَیبِ الْهَمْدَانِی قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع شُقَّتِی بَعِیدَةٌ وَ لَسْتُ أَصِلُ إِلَیكَ فِی كُلِّ وَقْتٍ فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِینِی قَالَ مِنْ زَكَرِیا بْنِ آدَمَ الْقُمِّی- الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّینِ وَ الدُّنْیا قَالَ عَلِی بْنُ الْمُسَیبِ فَلَمَّا انْصَرَفْتُ قَدِمْنَا عَلَى زَكَرِیا بْنِ آدَمَ- فَسَأَلْتُهُ عَمَّا احْتَجْتُ إِلَیهِ. [12]

 

مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لِلْفَیضِ بْنِ الْمُخْتَارِ فِی حَدِیثٍ فَإِذَا أَرَدْتَ حَدِیثَنَا فَعَلَیكَ بِهَذَا الْجَالِسِ وَ أَوْمَأَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَسَأَلْتُ أَصْحَابَنَا عَنْهُ فَقَالُوا زُرَارَةُ بْنُ أَعْینَ[13]

به فرموده ی امام قدس سره در تمامی این روایات صحبت از صغری است و این نشان می دهد که کبری که حجیّت خبر ثقه بوده نزد افراد مسلَّم بوده است.

 

المرحلة الثالثة: [14] ترجیح الروایة بموافقة الکتاب و مخالفة العامة

این روایات در باب تعادل و ترجیح آمده است که راوی می گوید: دو روایت متعارض داریم که امام علیه السلام به موافق کتاب و مخالف عامه ارجاع می دهد. اگر خبر واحد حجت نبود، سؤال از ترجیح معنا نداشت.

البته در خاتمه خواهیم گفت که خبر واحد یک دلیل بیشتر ندارد و آن بناء سیره ی عقلاء است که شارع آن را امضاء کرده است.

 

المرحلة الرابعة: [15] الارجاع الی کتب الاصحاب

در زمان اهل بیت چهار هزار کتاب نوشته شده و حتی به گفته ی مرحوم شرف الدین در آخر کتاب المراجعات، از زمان پیغمبر اکرم (ص) تا آخر غیبة صغری ده هزار کتاب توسط شیعه در علوم مختلف نوشته شده است. چهارصد کتاب از آنها در خصوص فقه است که به اصول اربعمائة معروف است.

 

جَعْفَرِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ بَحْرٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي خَلَفٍ قَالَ: كُنْتُ مَرِيضاً فَدَخَلَ عَلَيَّ أَبُو جَعْفَرٍ ع (امام جواد علیه السلام) - يَعُودُنِي عِنْدَ مَرَضِي فَإِذَا عِنْدَ رَأْسِي كِتَابُ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ- فَجَعَلَ يَتَصَفَّحُهُ وَرَقَةً وَرَقَةً حَتَّى أَتَى عَلَيْهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ وَ جَعَلَ يَقُولُ رَحِمَ اللَّهُ يُونُسَ رَحِمَ اللَّهُ يُونُسَ رَحِمَ اللَّهُ يُونُسَ.[16]

یونس بن عبد الرحمان ‌(متوفای 208)‌ است.

 

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ حَمَّادِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أُسَيْدٍ الْهَرَوِيِّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: أَدْخَلْتُ كِتَابَ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ- الَّذِي أَلَّفَهُ يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ- عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِّ ع فَنَظَرَ فِيهِ وَ تَصَفَّحَهُ كُلَّهُ ثُمَّ قَالَ هَذَا دِينِي وَ دِينُ آبَائِي (كُلُّهُ) وَ هُوَ الْحَقُّ كُلُّهُ.[17]

 

فضل بن شاذان از علماء بزرگ شیعه در خراسان است. او متکلمی بزرگ و فقیهی عالیقدر بود. وقتی کتاب او را به امام حسن عسکری علیه السلام نشان دادند فرمود: من به چنین فردی که در خراسان است غبطه می خورم.

 

المرحلة الخامسة: ذم الکذابین[18]

در زمان اهل بیت علیهم السلام کسانی بودند که از لسان اهل بیت روایاتی نقل می کردند. اینها دو گروه بودند:

گروهی از آنها در مورد ائمه مقاماتی مانند خالق و رازق بودن که مخصوص خداوند است را نقل می کردند و در مجالس ضعفاء شیعه می خواندند و از این راه درآمدهایی داشتند.

گروه دوم افرادی بودند که برای تشویه وجوه ائمه و دور شدن مردم از اهل بیت روایاتی را جعل می کردند.

اهل بیت این گروه را بدترین مردم و یا جزء کذابین معرفی می کردند. این روایات نشان می دهد که خبر واحد در میان مردم حجت بوده در نتیجه این دو گروه از این سیره سوء استفاده می کردند.

 

اما قسم دوم: اگر حجیّت خبر واحد امر مسلمی نبود تمام این روایاتی که در قسم اول خواندیم بی فایده و بی اساس بود. این نشان می دهد که اصل خبر واحد و قبول قول ثقه امری مسلم نزد افراد بوده است.

 

اما قسم سوم: [19] اشکالاتی به این روایات بار شده است که گاه این روایات می گوید که راوی باید مجتهد باشد و گاه می گوید که باید شیعه باشد. از این رو کدام صفت قابل قبول است؟

 

بحث اخلاقی:

خداوند در قرآن می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ[20]

فقر به معنای کسی که پول کمی دارد نیست. این فقر همان فقر ذاتی است یعنی ما بالذات مالک هیچ چیز از افعال و صفات و رفتار خود نیستیم. شبستری در شعر خود می گوید:

سیه روئی ز ممکن هر دو عالم*جدا هرگز نشد و الله اعلم

آیا شایسته است کسی که فقیر محض است متکبر باشد و بر دیگری فخرفروشی کند؟

آیت الله بروجردی کرارا این آیه را برای ما می خواند و ما را نصیحت می کرد.

خداوند در آخر این آیه خود را غنی و حمید می خواند یعنی خداوند غنی است و به همین جهد او را باید حمد و ستایش کرد.

اگر انسان خود را فقیر محض بداند کمتر گناه می کند و کمتر به حقوق دیگران تجاوز می نماید و کمتر فخرفروشی می کند. این آیه موجب می شود که انسان ایمان به معاد داشته باشد و اگر کسی ایمان واقعی به معاد داشته باشد و این ایمان به شکل حق الیقین باشد دیگر چنین کسی گناه نمی کند.

این مانند آتش است که گاه شنیده ایم چیز گرم و سوزنده است ولی گاه به شکل عین الیقین آتش را مشاهده می کنیم و گاه سخن از حق الیقین است که انسان دست را بر روی آتش می گذارد و سوزش گرمای آن را حس می کند.

 


[1] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص309.
[2] کفاية الاصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص301.
[3] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص309.
[4] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص310.
[5] الاصول من الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص67، ط دار الکتب الاسلامیة.
[6] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص140، ابواب صفات القاضی، باب11، شماره33424، ح9، ط آل البیت.
[7] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج1، ص38، ابواب مقدمه ی عبادات، باب2، شماره61، ح22، ط آل البیت.
[8] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج2، ص148، ط بیروت.
[9] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص311.
[10] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج30، ص291، ط آل البیت.
[11] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص148، ابواب صفات القاضی، باب11، شماره33449، ح34، ط آل البیت.
[12] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص146، ابواب صفات القاضی، باب11، شماره33442، ح27، ط آل البیت.
[13] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص143، ابواب صفات القاضی، باب11، شماره33434، ح19، ط آل البیت.
[14] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص312.
[15] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص312.
[16] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص100، ابواب صفات القاضی، باب11، شماره33319، ح74، ط آل البیت.
[17] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص100، ابواب صفات القاضی، باب11، شماره33320، ح74، ط آل البیت.
[18] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص314.
[19] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص315.
[20] فاطر/سوره35، آیه15.