درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله ی قائلین به عدم حجیّت خبر واحد

قائلین به اینکه خبر واحد حجت نیست با سه[1] آیه استدلال کرده اند و ما نیز جواب هایی به آنها دادیم.

مرحوم نائینی در پاسخ به آنها می فرماید: ادله ی حجیّت خبر واحد بر این آیات حاکم می باشد. زیرا مضمون ادله ی حجیّت خبر واحد این است که به احتمال خلاف اهمیت نده و یا اینکه خبر واقع «محرزِ واقع» است. بنا بر این معنای آن این است که خبر واحد ظن نیست بلکه در حکم علم می باشد.

بنا بر این آیات ناهیه، از ظن نهی می کند ولی ادله ی حجیّت خبر واحد می گوید که اینها ظن نیست بلکه علم است.

یلاحظ علیه:

اولا: اگر فرمایش ایشان صحیح باشد باید از لفظ «ورود» استفاده می کرد نه «حکومت». «حاکم» مفسر است. مثلا آیه ی شریفه از ربا نهی می کند و روایت «لا ربا بین الوالد و الولد» آن را تفسیر می کند. این در حالی است که «وارد» اصل موضوع را نفی می کند. مثلا حجیّت خبر واحد بر اصل برائت عقلی وارد است زیرا موضوع اصل برائت عقلی عدم البیان است و خبر واحد ادعا می کند که بیان است بنا بر این با وجود خبر واحد، اصل برائت عقلی موضوعا از بین می رود. «حاکم» موضوع محکوم را از بین نمی برد بلکه آن را تفسیر می کند.

ثانیا: خواهیم گفت که دلیل حجیّت خبر واحد فقط سیره ی عقلاء است و شارع نیز این سیره را امضاء کرده است. همچنین خواهیم گفت که تمام اخباری که در مورد حجیّت خبر واحد آمده است ناظر به کبری نیست بلکه به صغری نظر دارد یعنی این فرد آیا ثقه هست یا نه.

مکرر شنیده ایم که سیره دلیل لبی است و دلیل لبی فاقد لسان می باشد. این در حالی است که «حکومت» قائم به لسان است. حتی اگر بگوییم که آیه ی نبأ و نفر دلیل بر حجیّت خبر واحد است لسان این دو آیه تفسیر نیست.

ما در پاسخ می گوییم: جواب ما سطحی نیست بلکه عمقی است به این گونه که باید آیات قرآن را در مورد ظن مطالعه کنیم. در فلسفه و منطق بین علم، ظن، وهم و مانند اینها فرق گذاشته شده است ولی ما هنگامی که به سراغ قرآن می رویم باید ذهن خود را از این مباحث فارغ کنیم و ببینیم که از قرآن چه نکته ای به دست می آوریم.

در قرآن «ظن» سه[2] نوع استعمال دارد:

    1. گاه از ظن، علم اراده می شود:

﴿وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعِينَ[3] ﴿الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ[4]

ظن در اینجا به معنای علم است زیرا خاشعین مقام بزرگی را دارا هستند و آنها به آخرت گمان ندارند بلکه یقین کامل دارند.

نکته: فرق بین خوف و خشیت در این است که خوف در جایی است که انسان از عذاب و کیفر می ترسد ولی خشیت در جایی است که عظمت فرد سبب می شود که انسان در مقابل آن خضوع کند و خاشع باشد. خشیت هم قریب با خشوع است مانند آنجا که خداوند می فرماید: ﴿الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى‌ بِاللَّهِ حَسيبا[5]

    2. گاه ظن به معنای اطمینان است.

یکی از غزوه های مشکل غزوه ی تبوک بود. این غزوه در زمانی اتفاق افتاد که اول تابستان بود و میوه ها رسیده بود و فصل زراعت نزدیک بود. آنها به دستور پیامبر قرار بود به نقطه ای دور روند که تبوک نام داشت و حدود ششصد کیلومتر تا مدینه فاصله داشت. رسول خدا (ص) در غزوه ها غالبا مقصد را مشخص نمی کرد ولی در تبوک مشخص کرد زیرا راه دور بود و باید توشه بر می داشتند. جمعیت عظیمی حدود سی هزار نفر تشکیل شد که با پیامبر همراه شدند. در این میان سه نفر تخلف کردند و گفتند که ما میوه ها را چیده و گندم را درو می کنیم و بعد به شما ملحق می شویم. حضرت وقتی به تبوک رفت و دشمن از آنجا خارج شده بود و رسول خدا (ص) پیمانی با عشایر بست و برگشتند ولی آن سه نفر هنوز به حضرت ملحق نشده بودند. رسول خدا (ص) بالای منبر رفت و فرمود که با این سه نفر معامله و خرید و فروش و رفت و آمد نداشته باشید. میوه ها و زراعت در دست این سه نفر ماند. حتی زن های آنها به پیغمبر اکرم (ص) عرضه داشتند که آیا ما باید از آنها جدا شویم حضرت فرمود نه ولی با آنها رابطه نداشته باشید.

آنها پشیمان شدند و در اینجا این آیه نازل شد: ﴿وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ[6]

این سه نفر دیدند که مدینه برای آنها زندان شده است و متوجه شدند که باید به سوی خدا بر گردند. از مدینه خارج شده و چهل روز تنها ماندند و توبه نمودند و آیه ی فوق بر رسول خدا (ص) نازل شد.

    3. گاه ظن به معنای احتمالات بی اساس و تخیل است.

مثلا کفار می گفتند که ملائکه دختر هستند. این به سبب آن بود که عکس آنها را در دیوارها می دیدند که به شکل دخترها کشیده بود. خداوند در قرآن در این مورد می فرماید: ﴿إِنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى﴾‌[7] ﴿وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‌ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً[8]

در سوره ی انعام نیز می خوانیم: ﴿وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ[9]

خرص به معنای تخمین است و عبارت ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ ﴾ در هر دو آیه وجود دارد و خداوند در آیه ی دوم آن را به خرص تفسیر کرده است.

واضح است که ظن نوع سوم ارتباطی به خبر ثقه و خبر موثوق الصدور که زندگی بشر بر پایه ی آنها گذرانده می شود ندارد.

 

الدلیل الثانی: [10] کسانی که خبر واحد را حجت نمی دانند به روایات نیز استدلال کرده اند:

چهار دسته روایت داریم:

    1. یک دسته می گوید که باید به علم عمل کرد.

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ نَصْرٍ الْخَثْعَمِی قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ مَنْ عَرَفَ أَنَّا لَا نَقُولُ إِلَّا حَقّاً فَلْیکتَفِ بِمَا یعْلَمُ مِنَّا فَإِنْ سَمِعَ مِنَّا خِلَافَ مَا یعْلَمُ فَلْیعْلَمْ أَنَّ ذَلِک دِفَاعٌ مِنَّا عَنْهُ.[11]

    2. به روایاتی باید عمل کرد که مطابق کتاب و سنت باشد.

به فرموده ی آیت الله بروجردی اگر چنین باشد خبر واحد دیگر حجت نیست بلکه حجت همان کتاب و سنت است.

    3. به روایتی باید عمل کرد که با کتاب و سنت مخالف نیست.

دایره ی قسم دوم از قسم سوم مضیّق تر است.

    4. روایتی که هم موافق با کتاب و سنت باشد و هم با کتاب و سنت مخالف نباشد.

محقق خراسانی[12] جوابی دم دستی می دهد و آن اینکه تک تک این روایات خودش خبر واحد است و شما هم قائل هستید که با خبر واحد نمی توان استدلال کرد از این رو باید روایات متفق علیه را گرفت که همان قسم چهارم است که هم موافق کتاب و سنت است و هم مخالف با آن نیست. بنا بر این به جای سالبه ی کلیه، موجبه ی جزئیه ثابت می شود.

نقول: پاسخ ایشان صحیح نیست زیرا اگر چنین باشد خبر واحد حجت نیست بلکه کتاب و سنت است که ارزش دارد. واضح است که با وجود کتاب و سنت نیازی به خبر واحد نداریم.

 

برای فهم بهتر روایات باید آنها به بخوانیم و بعد نتیجه گیری کنیم:

اما روایات قسم اول: [13] در این مورد یک روایت بیشتر وجود ندارد باید این روایت را خواند و شأن صدور آن را دانست.

در چند روایت امام صادق علیه السلام زراره را نفی کرده و پشت سر او بدگویی کرده است. خبر به زراره رسید و حضرت فرزند زراره را خواست و فرمود که علت این بدگویی ها این است که زراره بر خلاف ابو بصیر، سرشناس است و اگر بدانند که صد در صد وابسته به من است او را اذیت می کنند. من با این بدگوئی ها می خواهم از او محافظت کنم:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ نَصْرٍ الْخَثْعَمِی قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ مَنْ عَرَفَ أَنَّا لَا نَقُولُ إِلَّا حَقّاً فَلْیکتَفِ بِمَا یعْلَمُ مِنَّا (کسانی که می دانند ما بی پایه حرف نمی زنیم فقط اکتفاء کنند به آنچه که علم دارند از ما صادر شده است) فَإِنْ سَمِعَ مِنَّا خِلَافَ مَا یعْلَمُ فَلْیعْلَمْ أَنَّ ذَلِک دِفَاعٌ مِنَّا عَنْهُ (یعنی ما آن را از روی تقیه و برای حفظ او گفته ایم.).[14]
زراره بیش از سه هزار روایت دارد.

 

ان شاء الله در جلسه ی آینده به سراغ سه طائفه ی[15] [16] [17] دیگر از روایات می رویم.


[1] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص246.
[2] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص249.
[3] بقره/سوره2، آیه45.
[4] بقره/سوره2، آیه46.
[5] احزاب/سوره33، آیه39.
[6] توبه/سوره9، آیه118.
[7] نجم/سوره53، آیه27.
[8] نجم/سوره53، آیه28.
[9] انعام/سوره6، آیه116.
[10] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص251.
[11] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص108، ابواب صفات القاضی، باب9، شماره33336، ح3، ط آل البیت.
[12] کفاية الاصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص295.
[13] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص252.
[14] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص108، ابواب صفات القاضی، باب9، شماره33336، ح3، ط آل البیت.
[15] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص253.
[16] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص255.
[17] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص256.