درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیّت اجماع

بحث در حجیّت اجماع از منظر اهل سنت[1] است که گفتیم آنها به سه آیه از قرآن تمسک می کنند:

آیه ی دوم: [2] ﴿وَ كَذلِكَ‌ جَعَلْناكُمْ‌ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدا[3]

ظاهر آیه این است که همه ی امت عادلند و شاهد می باشند و «وسط» بودن به معنای «خیر» بودن است و این خیر بودن به همه ی افراد امت تعلق دارد.

نقول: وسط بودن به دو گونه تفسیر شده است:

غالب مفسرین می گویند که مراد از «وسط» یعنی بین مادی و معنوی یعنی امت یهود مادی است و مسیحیت بتمامه معنوی و تارک دنیا ولی مسلمانان در حد وسط هستند. طبق این تفسیر آیه هیچ دلالتی بر اجماع ندارد.

تفسیر دیگر این است که مراد از آن «خیر» می باشد. با این حال، قرینه ی خارجیه داریم که تمام افراد مسلمانان عادل و خیر نمی باشند. بنا بر این باید فقط بخشی از امت، خیر باشند و ما هم آن را قبول داریم. آن بخش به نظر اهل سنت، علماء و اهل حل و عقد هستند. این در حالی است که آنها دلیلی بر این قول ندارند.

حق این است که آن بخش همان کسانی هستند که چشم برزخی دارند و در روز قیامت به اعمال دیگران شهادت خواهند داد و این گروه همان معصومین می باشند.

خلاصه اینکه این آیه نمی تواند دلیل بر حجیّت اجماع باشد.

آیه ی سوم: [4] ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ‌ في‌ شَيْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً[5]

مراد از «تأویل» در آیه ی فوق آینده نگری است و ﴿أَحْسَنُ تَأْويلاً﴾ به معنای «احسن مآلاً» می باشد. یعنی این کار برای آینده ی شما خوب است. (البته این واژه در قرآن معانی دیگری نیز دارد.)

رازی به این آیه استدلال می کند و تا مقدار قابل توجهی مطابق مذهب شیعه جلو می رود ولی در انتها آن را به گونه ی دیگری تفسیر می کند.

فخر رازی[6] می گوید: از اینکه «اولوا الامر» در کنار رسول و خداوند قرار گرفته پس باید با آنها شباهت داشته باشد و از آنجا که آن دو معصوم هستند «اولوا الامر» هم باید معصوم باشند.

بعد اضافه می کند که از آنجا که اطاعت از «اولوا الامر» در آیه ی فوق مطلق است و مقید نیست این علامت آن است که تمامی قضاوت های آنها حق است و الا اگر قضاوت های آنها ناحق هم بود در قرآن دستور مطلق به پیروی از آنها داده نمی شد.

تا اینجا استدلال او خوب است و مطابق مذهب شیعه می باشد ولی او از اینجا به بعد می لغزد و می گوید: مراد از «اولوا الامر» تمام امت می باشد زیرا بعضی از آنها نمی تواند مراد باشد زیرا این بعض که اطاعت از آنها واجب است برای ما شناخته شده نیست بنا بر این چاره ای نداریم مگر اینکه بگوییم تمام امت مراد آیه می باشد. نتیجه اینکه قول تمام امت حجت می باشد و هرچند فرد فرد آنها معصوم نیستند ولی اتفاق آنها از عصمت برخوردار است. بعد در چند سطر دیگر می گوید که مراد از «اولوا الامر» اهل حل و عقد می باشند.

ما در مقابل می گوییم:

اولا: [7] در کلام او تناقض وجود دارد زیرا او ابتدا می گوید: ما معصوم را نمی شناسیم و ناچار باید بگوییم که اتفاق کل امت حجت است. اما چند سطر بعد می گوید که مراد از «اولوا الامر» اهل حل و عقد می باشند.

ثانیا: ما آن بعض که معصوم هستند را می شناسیم و دلیل آن همان روایت ثقلین است که در کتب آنها به وفور یافت می شود و به حد تواتر می رسد. اولین روایت در تواتر حدیث غدیر است که آن را صد و بیست صحابی نقل کرده اند و حدیث ثقلین در رتبه ی بعد قرار دارند.

مضافا بر آن روایات بسیاری از اهل سنت وجود دارد و از جمله مسلم و بخاری در صحیح خود نقل کرده اند و آن اینکه اسلام تا زمانی که دوازده خلیفه بر آن حکومت کنند عزیز خواهد ماند.

ثالثا: اگر همه ی امت مطاع هستند پس مطیع چه کسی است و خداوند در آیه ی فوق به چه کسانی دستور می دهد که اطاعت کنند. بنا بر این لازم می آید که مطیع با مطاع یکسان[8] باشند. بنا بر این مراد از «اولوا الامر» بعض امت هستند نه کل آنها.

رابعا:[9] او در خاتمه قائل می شود که مراد از «اولوا الامر» اهل حل و عقد هستند. ما در پاسخ می گوییم که اهل حل و عقد، «اولوا العلم» هستند نه «اولوا الامر». «اولوا الامر» کسانی هستند که دارای حکومت هستند و امرشان مطاع می باشد. چنین کسانی نمی تواند صرفا عالم و یا راوی باشند.

شاهد بر اینکه مراد از «اولوا الامر» مطلق عالم ها نیستند آیه ی دیگر است که می فرماید: ﴿وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ‌ الْأَمْنِ‌ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‌ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ[10]

این قرینه بر این است که مراد از «اولوا الامر» صرف علماء نیستند و اگر هم باشند باید عالمی باشند که صاحب امر و فرمان باشند.

آیه ی فوق ناظر به افرادی در زمان رسول خدا (ص) که زبانشان هرز بود و به محض اینکه خبری ناگوار به آنها می رسید سریع آن را پخش می کردند. این موجب می شد که روحیه ی افراد پائین آید. در این آیه به آنها دستور داده می شود که این اخبار را به رسول و «اولی الامر» برسانید و آنها تشخیص می دهند که این خبر منتشر شود یا نه.

 

بقیت هنا کلیمة: آنها به حدیث «لا تجتمع أمی علی ضلالة»[11]

این حدیث در صحاح اهل سنت نیست بلکه در سنن آنها است. مثلا ترمذی، ابو داود، ابن ماجه و امثال آنها نقل کرده و سند تمامی آنها ضعیف می باشد.

حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک علی الصحیحین آن را به عنوان حدیث صحیح نقل کرده ولی در سند آن کسی است که می گویند حافظه اش ضعیف بود و در نقل حدیث اشتباه می کرد.

این حدیث در کتب شیعه نیز موجود است و صدوق آن را نقل کرده است. صدوق می گوید که بعد از آنکه مسأله ی سقیفه تمام شد امیر مؤمنان[12] از ابی بکر وقت ملاقات خصوصی خواست و به ابو بکر گفت شما که می گویی: «اقیلونی اقیلونی و لست بخیرکم» از چه رو این مقام را قبول کردی؟ او گفت: به خاطر اینکه من از رسول خدا (ص) شنیده ام که «لا تجتمع امتی علی ضلالة» و امت نیز من را قبول کردند.

امام علیه السلام در حدیث اشکال نکرد بلکه در صغری اشکال کرد و فرمود: من جزء این نبودم؟[13] مقداد و ابوذر و متخلفین از بیعت تو که هجده نفر بودند جزء امت نبودند؟ بنا بر این اجتماعی محقق نشده است. ابوبکر در پاسخ فروماند.

پاسخ دیگر این است که ضلالت غیر از اشتباه است. ضلالت یعنی مشرک شدن و انکار خداوند و یا معاد. بنا بر این امت اسلامی به سبب مجاهدت های فراوانی که در آن اتفاق افتاده است هرگز به گونه ای نمی شود که همه مشرک و مرتد شوند و این بدان معنی نیست که امت، اشتباه نکند.

 

کلامی به مناسبت میلاد با سعادت رسول اکرم (ص):

وهابی ها جشن در میلاد رسول خدا (ص) را جزء بدعت می دانند و می گویند که صحابه ولادت رسول خدا (ص) را جشن نگرفتند.

ما در پاسخ می گوییم که اگر صحابی حجت است فعل او حجت است نه ترک او. مثلا اگر یک صحابی همسری اختیار نکرد ما هم نباید ازدواج کنیم؟ مضافا بر اینکه افعال آنها نیز حجت نیست زیرا شریعتی به نام شریعت صحابی نداریم مگر اینکه آنها قول خود را به رسول خدا (ص) مستند کنند و در این صورت همان قول رسول خدا (ص) است که حجت می باشد.

دیگر اینکه حب النبی (ص) یکی از اصول اسلام است و در قرآن آمده است که اگر اولاد، فرزندان، اموال و زنان شما نزد شما احب از خدا و رسولش باشد ﴿فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ[14] یکی از موارد حب النبی (ص) عمل به دستورات حضرت است. دیگر اینکه در مراسم جشن جمع شویم و آیاتی که در مدح رسول خدا (ص) نازل شده و اشعاری در مورد حب حضرت است خوانده شود. این ابراز محبت که مطابق دستور قرآن است نمی تواند بدعت باشد.

خداوند در قرآن در مورد رسول خدا (ص) می فرماید: ﴿وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَك‌[15] و این مراسم به نوعی رفعت ذکر و یاد رسول خدا (ص) است.


[1] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص169.
[2] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص173.
[3] بقره/سوره2، آیه143.
[4] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص175.
[5] نساء/سوره4، آیه59.
[6] تفسیر الرازی، فخرالدین الرازي، ج۱۰، ص۱۱۲.
[7] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص176.
[8] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص177.
[9] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص178.
[10] نساء/سوره4، آیه83.
[11] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص178.
[12] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص180.
[13] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص181.
[14] توبه/سوره9، آیه24.
[15] انشراح/سوره94، آیه4.