درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیّت قول لغوی

بحث در حجیّت قول لغوی است[1] [2] و دو دلیل بر آن اقامه شد که عبارت است از اجماع[3] [4] و سیره (که عقلاء به متخصص مراجعه می کنند و لغوی متخصص در فهم لغت می باشد.)

گفتیم چنین اجماعی در کار نیست و اگر هم اجماع باشد مدرکی است و مدرک آن همان سیره می باشد.

البته امام[5] قدس سره منکر سیره می باشد و ما در مقابل گفتیم که با توجه به آنچه در تاریخ می بینیم همواره به اهل لغت مراجعه شده است و به همین سبب است که کتب لغت نوشته شده است.

بعضی این اشکال را مطرح کرده اند که اهل لغت موضوع له را بیان نمی کنند و به سراغ موارد استعمال می روند و استعمال اعم از حقیقت و مجاز و حال آنکه فقیه به موضوع له احتیاج دارد و به دنبال حقیقت می گردد.

در پاسخ گفتیم همه ی کتب لغت چنین نیست. لغاتی که در اصول اولیه نوشته شده است غالبا معنای موضوع له را ذکر می کنند. از این کتب می توان به کتاب «عین»[6] ، «جمهره»[7] و بهتر از همه کتاب «مقاییس»[8] تألیف ابن فارس اشاره کرده که همواره به ریشه ی لغات اشاره می کند و گاه می گوید که این لغت یک اصل و یا دو اصل دارد و بعد به موارد استعمال می پردازد.

شیخ انصاری دلیل سومی[9] [10] [11] را بر حجیّت قول لغوی اقامه کرده است که عبارت است از انسداد صغیر در علم به تفاصیل معانی لغات.

توضیح اینکه نوعا معنای اجمالی لغات مشخص است. مثلا قمار در اسلام حرام است و همه ی فقهاء به حرمت آن فتوا می دهند. اما تفاصیل این مسأله روشن نیست آیا قمار چیزی است که در آن پول شرط است یا آنکه قمار بدون پول هم قمار است. آیا آلت مخصوص در قمار شرط است یا نه؟

شیخ انصاری هفت مورد از این موارد را ذکر می کند مانند[12] : وطن، مفازة، فاکهة، تمر، معدن، کنز و غوص که معنای آنها را می دانیم ولی تفصیل آن را نمی دانیم.

مثلا وطن آیا جایی است که انسان در آنجا به دنیا می آید یا اگر کسی در جایی اقامت گزیند آنجا هم وطن او می باشد؟

همچنین فاکهة آنی است که بر سر درخت ظاهر می شود یا اگر چیزی از زمین کنده شود آن هم فاکهة می باشد؟

بنا بر این بحث انسداد را در اینجا جاری می سازیم (انسداد گاه کبیر است که بر اساس آن مطلق ظن حجت است زیرا باب علم و علمی برای ما مسدود می باشد. این انسداد پنج مقدمه دارد ولی در ما نحن فیه، این انسداد را فقط در خصوص لغت جاری می کنیم و می گوییم: چون در باب لغت، راهی به علم و علمی به تفاصیل لغات نداریم، باید به ظن در خصوص لغت اکتفاء کنیم و این ظن از قول لغوی فهمیده می شود.)

محقق خراسانی بر این دلیل شیخ اشکال کرده می فرماید:

اینکه شیخ قائل است که انسداد صغیر را در باب لغات اجرا کرده و نتیجه گرفته است که اگر از قول لغوی ظن به تفاصیل لغات پیدا کنیم، حجت می باشد سؤال می کنیم که شما انفتاحی هستید یا انسدادی؟ یعنی شما قائل هستید که باب علم و علمی (علمی چیزی است که از باب ظن است ولی حجت شرعی بر عمل به آن داریم مانند خبر واحد.) برای ما مفتوح است یا مسدود. اگر انفتاحی باشیم دیگر نیازی به قول لغوی نداریم زیرا باب علم به احکام، باز است و در نتیجه دیگر به ظنی که از قول لغوی به تفاصیل معانی پیدا می کنیم و از آن طریق به حکم شرعی پی می بریم احتیاجی نیست.

اگر هم شما قائل به انسداد باب علم و علمی باشید در این صورت تمامی ظنون حجت می باشند و مفتوح بودن باب علم و علمی در خصوص لغات، ضرر نمی زند. بنا بر این اگر در موردی ظن به حکم شرعی از قول لغوی حاصل شد به همان می توانیم عمل کنیم زیرا طبق فرض، ما قائل به انسداد شده ایم.

یلاحظ علیه:[13] شق اول اشکال ایشان صحیح نیست زیرا می گوید: باب علم و علمی مفتوح است. ما می گوییم: اگر باب علم و علمی مفتوح است یکی از پایه های آن که علم به تفاصیل لغت است از طریق قول لغوی فهمیده می شود از این رو چگونه به قول لغوی احتیاجی نداریم. اگر قول لغوی را کنار بگذاریم دیگر نمی توانیم ادعا کنیم که باب علم و علمی در همه ی موارد به روی ما باز است.

البته شق دوم اشکال ایشان صحیح است.

غالب کتب لغتی که در اختیار ماست به مستعمل فیه اشاره می کنند نه موضوع له ولی اگر انسان با کتاب لغت مأنوس باشد و مدت مدیدی در تفسیر و حدیث و مانند آن به کتب لغت مراجعه کند و با اشعار عرب و ادبیات آنها مأنوس باشد ملکه ای[14] برای او حاصل می شود که بر اساس آن می تواند معنای مستعمل فیه را از موضوع له تفکیک نماید. بنا بر این علماء که به کتب لغت مراجعه می کنند از باب تعبد نیست بلکه از باب اجتهاد و تمییز معنای حقیقی از مستعمل فیه است.

مثلا در قرآن آمده است ﴿وَ عَصى‌ آدَمُ‌ رَبَّهُ‌ فَغَوى‌[15] بسیاری بر اساس این آیه می گویند که آدم گناه کرد و گمراه شد. بنا بر این انبیاء هم گاه گناه می کنند.

در عین حال اگر به کتب لغت مراجعه کنیم متوجه می شویم که «عصی» به معنای مقاومت است و به «عصا» عصا می گویند زیرا در مقابل وزن انسان مقاومت می کند. به معصیت نیز اگر «عصی» می گویند به سبب این است که در معصیت یک نوع مقاومتی در مقابل دستور آمر وجود دارد. بنا بر این آدم ع در مقابل فرمان خدا مقاومت کرد. اگر فرمان خداوند مولوی باشد مقاومت در مقابل آن گناه است ولی اگر ارشادی باشد گناه نیست.

«غوی» نیز به معنای حیرانی است. وقتی گوسفند در بیابان گم می شود به آن می گویند: «غوی» یعنی حیران است. آدم هم بعد از آن عمل وقتی لباس هایش ریخت حیران شد که چه اتفاقی افتاده است.

 

الثالث: الاجماع المحصل المنقول بالخبر الواحد[16]

اجماع گاه محصَّل است یعنی خود مجتهد آن را به دست می آورد. اما منقول، اجماعی است که از دیگری که آن را به دست آورده است نقل می شود. بحث ما در اجماع منقول است نه محصَّل.

البته ما اگر بخواهیم در اجماع منقول بحث کنیم باید قبل از آن دو مسأله را بحث کرده باشیم: اجماع محصَّل و حجیّت خبر واحد.

از آنجا که خبر واحد بحث مفصلی را می طلبد ما آن را به جای خودش موکول می کنیم ولی اجماع محصَّل را بحث خواهیم کرد.

اذا علمت هذا فاعلم:

الاجماع لغة [17] گاه به معنای عزم و قصد است. مثلا در حدیث «لا صوم لمن لم یُجمع من اول اللیل» یعنی کسانی که از اول شب قصد روزه نداشته باشند، روزه ایشان باطل است. در آیه ی قرآن نیز می خوانیم: ﴿فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ‌[18]

گاه اجماع به معنای اتفاق است. حتی می توان گفت که اجماع معنای واحدی دارد و آن، همان اتفاق است زیرا در اتفاق، عزم و جزم نیز وجود دارد.

اما اجماع در معنای اصطلاحی: اهل سنت اجماع محصَّل را به سه گونه تفسیر کرده اند:

     اتفاق امة محمد ص علی حکم (این از باب اجماع نیست بلکه از باب ضروریات است.)

     اتفاق اهل الحلّ و العقد. (که به گفته ی خطیب مصری این مجمل است و این گروه که گشودن و بستن احکام به دست آنهاست چه کسانی هستند و چه چیزی را باید بگشایند و یا باز کنند.)

     اتفاق اهل العصر من العلماء. (این تعریف ظاهرا اقرب التعاریف می باشد.)

به هر حال هم سنی قائل است که اجماع محصَّل حجت می باشد و هم شیعه ولی دیدگاه آنها با هم فرق دارد. سنی برای اجماع به تنهایی ارزش قائل است و حتی اجماع را یکی از مصادر حکم می داند یعنی اجماع به تنهایی سازنده ی حکم است و لو از عالم بالا چیزی نرسیده باشد. بنا بر این اگر علماء یک عصر بر چیزی اجماع کنند، آن حکم در لوح محفوظ نوشته می شود.

اما شیعه قائل است که اجماع، جزء مصادر نیست ولی کشف از وجود دلیل می کند و به همین دلیل حجت است.

 

ما باید نظریه ی اهل سنت[19] را بخوانیم و بعد به سراغ شیعه برویم و بعد از آن اجماع منقول را بحث کنیم.

 


[1] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص158.
[2] کفاية الاصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص286.
[3] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص162.
[4] کفاية الاصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص286.
[5] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص162.
[6] کتاب العین، الخلیل، ج1، ص45.
[7] جمهرة اللغة، ابن دريد، ج1، ص39.
[8] مقاییس اللغة، ابن فارس، ج۱، ص۳.
[9] فرائد الأصول، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج1، ص176.
[10] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص163.
[11] کفاية الاصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص287.
[12] فرائد الأصول، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج1، ص177.
[13] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص163.
[14] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص165.
[15] طه/سوره20، آیه121.
[16] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص167.
[17] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص169.
[18] یونس/سوره10، آیه71.
[19] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج3، ص169.