درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/02/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مجمَل و مبیَّن

الفصل الخامس فی المجمَل و المبیَّن

مناسب بود که محقق خراسانی چند مطلب دیگر را نیز در این فصل اضافه می کرد مانند: الظاهر و النص، المحکَم و المتشابه، و المؤوَّل.

فقیه با تمامی این عناوین خمسه روبرو است ولی صاحب کفایه فقط از مجمل و مبین در این فصل سخن گفته است و آن هم به طور مختصر از آن گذشته است. ما ان شاء الله همه را مورد بحث قرار می دهیم.

المجمل: این واژه در لغت از جَمُلَ یجمُل است به معنای مختصر یعنی چیزی که سربسته باشد که به آن «جمله» می گویند. از این رو در آیه ی قرآن می خوانیم: ﴿وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً[1] یعنی چرا قرآن یک جا بر پیامبر نازل نشد.

اما مجمل در اصطلاح اصولیون این است که لفظ، هرچند قالب معنا است ولی به صورت فشرده می باشد.

المبیَّن: چیزی است که باز می باشد. و در اصطلاح اصولیون یعنی چیزی که هرچند قالب معنا است ولی در آن فشردگی وجود ندارد بلکه باز و واضح است.

شرایط گاه ایجاب می کند که انسان به شکل مجمل سخن بگوید و گاه به صورت مبین. مثلا در مقام شمارش واجبات هستیم و می گوییم: نماز و زکات واجب است. این به صورت اجمال می باشد. ولی گاه واقعیات نماز را می خواهیم بیان کنیم در اینجا باید مبین سخن گفت و از تکبیرة الاحرام تا سلام نماز را بیان نمود.

سپس محقق خراسانی اضافه می کند که اجمال و تبیین دو امر نسبی هستند و مطلق نمی باشند. یعنی گاه کسی عالم به وضع است در نتیجه لفظ در نظر او مبین است ولی اگر کسی عالم به وضع نباشد، لفظ برای او مجمل می باشد.

همچنین گاه کلام مشتمل بر قرینه ای است که ظهور را از بین می برد ولی برخی به آن قرینه توجه دارند و گاه توجه ندارند.

نقول: فرمایش دوم محقق خراسانی صحیح است زیرا ممکن است چیزی در نظر بعضی قرینه باشد و مایه ی اجمال باشد و گاه در نظر بعضی قرینه نیست و این مایه ی تبیین می باشد. مثلا امری عند توهم الحذر وارد شده است که برخی می گویند: توهم حذر قرینه است که امر به معنای افاده ی وجوب نباشد بلکه به معنای رفع حرمت باشد. بعضی نیز به این قرینیت قائل نیستند.

اما فرمایش اول ایشان را قبول نداریم زیرا لازمه ی آن این است که از ابتدا تا انتهای قرآن، برای غیر عرب زبان مجمل باشد.

سپس محقق خراسانی چند آیه را به عنوان مجمل مطرح می کند:

﴿وَ السَّارِقُ‌ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما[2] هرچند معنای این آیه واضح است ولی از نظر میزان قطع کردن مجمل است. زیرا آیا باید چهار انگشت را قطع کرد یا از مچ یا از آرنج یا از کتف در اینجا حق با محقق خراسانی است ولی در عین حال او بعضی از آیات دیگر را جزء مجمل شمرده است که برای ما جای تعجب است:

﴿حُرِّمَتْ‌ عَلَيْكُمْ‌ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ[3] او قائل است که حرام بودند مجمل است زیرا نمی دانیم از نظر نگاه حرام است یا نکاح یا لمس.

ما می گوییم اگر به ما قبل و ما بعد آیه نگاه کنیم متوجه می شویم که مراد نکاح است. زیرا در آیه ی قبل می خوانیم: ﴿وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساء[4] و الا مگر می شود کسی دختر داشته باشد و بعد تصور کند که نگاه او حرام است؟!!!

آیه ی دیگری که او مجمل شمرده است در سوره ی مائده است که می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ‌ لَكُمْ‌ بَهيمَةُ الْأَنْعامِ إِلاَّ ما يُتْلى‌ عَلَيْكُم﴾‌[5] ایشان قائل است که عبارت ﴿إِلاَّ ما يُتْلى‌ عَلَيْكُم (آنی که بعدا خواهیم گفت) مجمل است.

نقول: ممکن است این بخش از آیه مجمل باشد ولی در آیه ی سوم به تفصیل بیان شده است که مراد از ﴿ما يُتْلى چیست.

حال به سراغ تعریف نص و ظاهر می رویم که صاحب کفایه از آنها سخنی به میان نیاورده است:

نص یعنی لفظ در معنا به قدری روشن است که اگر کسی بخواهد خلاف آن را بگوید، مبتلا به تناقض گویی می شود. مثلا ﴿قُلْ‌ هُوَ اللَّهُ‌ أَحَدٌ[6] به حدی در توحید صریح است که اگر کسی بخواهد قائل به تثلیث شود این موجب تناقض می شود.

ظاهر یعنی هرچند لفظ، قالب معنا است ولی قابل دستکاری است به گونه ای که اگر کسی آن را دستکاری کرد و خلاف آن را گفت نمی گویند تناقض گفته است بلکه می گویند که خلاف ظاهر را مرتکب شده است. البته مراد ظهوری است که پابرجا و غیر متزلزل باشد. اگر این ظواهر را بر خلاف آن حمل کنیم مانند علماء تورات و انجیل می شویم که در تورات و انجیل دست برده آنها را بر خلاف ظاهر حمل می کردند.

البته برخی از ظواهر به گونه ای است که می توان آنها را دستکاری کرد زیرا در این موارد قرینه وجود دارد این مانند عمومات و مطلقات است که اگر خاص و مقیدی آمد می توانیم از ظاهر آنها دست بر داریم زیرا سیره بر این قائم است که عام را بگویند و بعد خاص را و یا مطلق را بگویند و بعد مقید را. بنا بر این ظهور عام و مطلق، مستقر نیست از این رو انسان باید برای عمل به آنها به دنبال مخصص و مقید بگردد.

اصطلاح بعدی، متشابه و محکم است همان گونه که خداوند می فرماید: ﴿هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ‌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ[7]

محکم چیزی است که از استحکام برخوردار است یعنی قرآن نسبت به آن معنا ظهور مستقری دارد و هرگز در فهم آیه منتظر چیز دیگری نیستیم. بسیاری از آیات قرآن جزء محکمات است و آن آیاتی است که ظهور آن یا نص است یا ظاهر.

اما متشابه چیزی است که ظهور آن مستقر نیست بلکه لرزان می شود و در آن مراد، با غیر مراد شباهت دارد. مانند ﴿وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُون﴾‌[8] این در حالی است که در آیه ی دیگری که جزء محکمات است می خوانیم: ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ‌ شَيْ‌ءٌ[9] بنا بر این خداوند نباید «دست» داشته باشد. ظهور آیه ی قبلی متزلزل است و باید آن را به محکم برسانیم و آن این است که مشرکین معتقد بودند که خداوند در کارهای خود از اصنام و اوثان و آلهه کمک می گیرد. در اینجا خداوند می فرماید: چنین نیست بلکه ما سماء را با دست خود ساختیم و فعل خلق آسمان از خود ما بود نه بر اثر کمک از اصنام و امثال آن. بنا بر این خداوند در کار خود شریک ندارد.

این مانند آن است که کسی می گوید: خانه را با دست خودم ساختم که به این معنا است که فرد دیگری در طراحی و انجام کار ساختمان دخالت نداشته است نه اینکه ساختمان را با دو دست خود ساخته باشد.

آیه ی دیگر متشابه می فرماید: ﴿قالَ يا إِبْليسُ‌ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَي﴾‌[10] ذکر «دو دست» در این آیه جزء متشابه است و مراد اصلی این است که خداوند می خواهد به ابلیس بفرماید که من نسبت به این مصنوع و مخلوق خود اهتمام داشتم و اگر تو به او سجده نکردی به او توهین نکردی بلکه به من که خالق هستم توهین کرده ای.

اما مؤول و غیر مؤول: مؤول همان متشابه است که قابل تأویل است و غیر مؤول همان محکم می باشد.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد آیه ی وضو و آیه ی تیمّم را بررسی می کنیم. صاحب المنار از استاد خود نقل می کند که در تفسیر آیه ی وضو بیست و پنج تفسیر را بررسی کرد ولی چیزی عائد او نشد و برای او، آیه ی وضو همچنان مجمل بود. آلوسی متوفای 270 در کتاب تفسیر خود به نام روح المعانی قائل است که این آیه از نظر اجمال عجیب است.

ما می گوییم که آیه ای که برای تعلیم آمده است و جنبه ی عملی دارد نباید مجمل باشد.

آیه ی دیگر مربوط به مسأله ی متعه است که قائل هستند مجمل است.پ

آیه ی سوم در مورد روزه است که آیا مسافر می توان روزه بگیرد یا نه. اهل سنت قائل هستند که می تواند وضو بگیرد ولی از نظر شیعه صوم در سفر حرام است.

آیه ی دیگر مربوط است به عدالت در طلاق که اهل سنت قائل هستند که حضور دو عادل در هنگام طلاق لازم نیست زیرا آیه مربوط به رجعت است.

 

بحث اخلاقی:

حضرت زینب که چند روز قبل سالروز وفات ایشان بود این آیه را در محضر ابن زیاد خواند: ﴿ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى‌ أَنْ‌ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ[11] ﴿كانَ﴾ فعل ناقصه است و اسم آن ﴿أَنْ‌ كَذَّبُوا﴾ می باشد که تأویل به مصدر می رود و می شود «تکذیب آیات الله» یعنی «ثم کان التکذیب عاقبة الذین اساؤا السؤای» این علامت این است که اگر انسان همچنان گناه کند، این ممکن است انسان را به کفر بکشاند.

نباید تصور کرد که فرد مؤمن و مسلمان است و اگر گه گاه گناه هم کند اشکالی نداشته باشد. البته بعضی از گناهان سبب کفر نمی شود ولی استمرار در گناهان کبیره موجب می شود که انسان گاه خدا و قیامت را نیز منکر شود.

در کتاب سفینة البحار، به حسن عاقبت تأکید بسیاری وجود دارد. بسیاری از افراد هستند که در زندگی خود پاک هستند ولی حسن عاقبت پیدا نمی کنند. مثلا حر بن یزید ریاحی حسن عاقبت پیدا کرد و در کنار آن شبث بن ربعی بود که حضرت به او نیز خطاب کرد که شما به من نامه نوشتید و الآن چرا علیه من هستید ولی شبث بن ربعی به او ملحق نشد. گاه گناهان ممکن است انسان را به سرحد ارتداد بکشاند.

 


[1] فرقان/سوره25، آیه32.
[2] مائده/سوره5، آیه38.
[3] نساء/سوره4، آیه23.
[4] نساء/سوره4، آیه22.
[5] مائده/سوره5، آیه1.
[6] اخلاص/سوره112، آیه1.
[7] آل عمران/سوره3، آیه7.
[8] ذاریات/سوره51، آیه47.
[9] شوری/سوره42، آیه11.
[10] ص/سوره38، آیه75.
[11] روم/سوره30، آیه10.