درس خارج اصول آیت الله سبحانی

95/03/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جبر و تفویض و الامر بین الامرین

تاریخچه ی این مسأله برای ما روشن نیست و مشخص نیست این مسأله از چه زمانی در میان بشر مطرح بوده است. مسلما مسأله ی جبر قبل از اسلام مطرح[1] بوده است و حتی مشرکین عرب از طریق آن علیه رسول خدا (ص) استدلال می کردند و وقتی رسول خدا (ص) می فرمود: چرا بت ها را عبادت می کنید می گفتند: ﴿وَ اللَّهُ‌ أَمَرَنا بِها[2]

در آیه ی دیگر می خوانیم: اگر خداوند نمی خواست ما بت ها را عبادت نمی کردیم: ﴿وَ قالَ الَّذينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ‌ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‌ء[3]

این مسأله قبلا در فلسفه ی یونان مانند ارسطو، سقراط و افلاطون نیز مطرح بوده است ولی ما نمی توانیم شروع این مسأله را به دست آوریم.

با این حال چهار مسأله همیشه در میان بشر مطرح بوده است:

از کجا آمده ام.

برای چه آمده ام.

کجا خواهم رفت.

در زندگی مخیّر هستم یا مصیّر.

البته الاهیون به هر چهار مسأله پاسخ داده اند و آن را حل کرده اند و فقط مادیون هستند که در حل آن دچار مشکل شده اند.

بحث در مسأله ی چهارم از چهار مسأله ی فوق است و آن اینکه آیا انسان مخیّر است یا مصیّر. یعنی آیا اختیار در دست انسان است و یا اینکه او را می برند مانند اینکه خورشید و ماه را می برند.

در میان متکلمین اسلامی سه مکتب وجود دارد:

جبر

تفویض

امر بین الامرین

بحث در معرفی این سه مکتب است.

اشاعره و اهل حدیث به جبر اعتقاد دارند و بیشتر اشاعره به آن اعتقاد دارند هرچند خود را جبری نمی نامند.

دومین مکتب مربوط به معتزله و قدری ها است.

سومی مکتب اهل بیت می باشد.

 

ادله ی جبری ها: اشاعره بر اینکه انسان در زندگی مجبور است به چند دلیل استدلال[4] کرده اند:

الدلیل الاول: افعال الانسان مخلوق لله تعالی

بنا بر این اگر فعل انسان مخلوق خداست انسان نمی تواند مخیّر باشد و حتما باید مجبور باشد.

افعال انسان مخلوق خداست زیرا:

اولا: خداوند می فرماید: ﴿هَلْ‌ مِنْ‌ خالِقٍ‌ غَيْرُ اللَّهِ[5] بنا بر این فعل بشر یکی از موجودات است و قهرا تحت همین آیه داخل می باشد. وقتی فعل بشر مخلوق خداست بنا بر این انسان اختیاری ندارد.

ثانیا: حضرت ابراهیم به بت پرستان می گوید: ﴿أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ‌ * وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ‌ وَ ما تَعْمَلُونَ[6] آیا آنچه را می تراشید می پرستید و حال آنکه خداوند شما و آنچه انجام می دهید را خلق کرده است. کلمه ی ﴿ما﴾ در اینجا مصدریه است یعنی و الله خلقکم و عملکم.

بنا بر این خداوند عمل انسان ها را خلق کرده است.

اما جواب از آیه ی اول این است که اگر واقعا معنای آیه همین باشد که شما می گویید سه دلیل برای رد آن داریم:

اولا: فطرت هر انسانی درک می کند که آب تشنگی را رفع می کند نه خدا. همچنین غذا است که گرسنگی را برطرف می کند نه خدا. چگونه می توان گفت که در دنیا نه اصالتا و نه تبعا هیچ مؤثری بجز خداوند نیست. یکی از ادله ی قرآن، ارجاع به فطرت است و خداوند با فطرت با ما سخن می گوید: ﴿أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمينَ كَالْمُجْرِمينَ‌ * ما لَكُمْ‌ كَيْفَ‌ تَحْكُمُون‌[7]

فطرت یکی از ادله است. ما در زندگی علم و دانش داریم و بشر از طریق آن به آثار طبیعت پی می برد. بله اثر گذار واقعی در همه ی موارد خداوند است. اثر هرچند مال آب و غذا است ولی اثر گذار واقعی خداوند است. همچنین مثلا خداوند می فرماید: که در عسل شفاء وجود دارد ولی خود او این اثر را در عسل قرار گذاشته است. از این رو اگر کسی تشنه است هرچه غذا بخورد مشکل او بر طرف نمی شود.

ثانیا: این قول با برهان فلسفی نیز سازگار نیست. زیرا از نظر برهان فلسفی، وجود حقیقت واحده است به این معنا که هم خداوند و هم وجود غیر او عدم را طرد می کنند و الا وجود خداوند و غیر او ماهیّت واحده ندارند زیرا خداوند ماهیّت ندارد. هم وجود خداوند و هم وجود غیر او، طرد عدم می کنند غایة ما فی باب خداوند موجودی است مستقل بنفسه و غیر او موجود قائم به غیر است. کسانی که با تشکیک در وجود مخالفت می کنند تصور صحیحی از آن ندارند و تصور می کنند که هر دو ماهیّت واحده دارند و حال آنکه این کلام، صحیح نمی باشد.

حال که وجود حقیقت واحده است می گوییم: حقیقت واحده اگر در یک مرتبه اثرگذار باشد باید در مراحل بعدی نیز اثرگذار باشد و الا حقیقت واحده نمی باشد؛ هرچند اثرگذاری آنها فرق دارد و اثرگذای واجب الوجود با یک موجود طبیعی فرق دارد.

ثالثا: قرآن مجید آشکارا به اثرگذاری موجودات تصریح می کند و می فرماید: ﴿الَّذي جَعَلَ لَكُمُ‌ الْأَرْضَ‌ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً[8]

در این آیه خداوند با باء سببیت به ما نشان می دهد که به سبب آنچه از آسمان نازل می شود ثمراتی برای رزق ما پدید می آید.

همچنین خداوند در آیه ای دیگر می فرماید: ﴿وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ‌ مُتَجاوِراتٌ‌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخيلٌ صِنْوانٌ (گاهی دو درخت از یک ریشه است) وَ غَيْرُ صِنْوانٍ (تنه و ریشه هر دو دوتا است.) يُسْقى‌ بِماءٍ واحِدٍ[9]

در این آیه به تأثیر آب اشاره شده است. در سوره ی رعد غالبا مسائل طبیعی و معارف تکوینی اشاره شده است.

همچنین است در مورد آیاتی که در مورد باد و باران نازل شده است که همه تأثیر عوامل طبیعی را مطرح می کنند. مجموع این آیات در کتاب باد و باران جمع شده است و اینکه چگونه قرآن در اثرگذاری عوامل طبیعی اشاره می کند.

اما جواب از دلیل دوم: مراد از آیه ی ﴿هَلْ‌ مِنْ‌ خالِقٍ‌ غَيْرُ اللَّهِ[10] خالق اصلی است زیرا مشرکین و ثنوی ها قائل به تعدد خدا هستند و یا مسیحی ها قائل به تثلیث هستند. اگر این معنا را قبول نکنیم تناقض لازم می آید زیرا خداوند در آیه ی دیگر می فرماید: ﴿فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ‌ الْخالِقينَ‌[11] [12] این نشان می دهد که بجز خداوند خالق دیگری نیز وجود دارد.

همچنین مسیح می فرماید: ﴿أَنِّي أَخْلُقُ‌ لَكُمْ‌ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّه‌[13]

اما در مورد آیه ی دوم از این دلیل می گوییم:

اشعری کتابی دارد به نام «اللمع» و با این آیه استدلال می کند که افعال بشر مخلوق خداست. این در حالی است که ﴿ما﴾ مصدریه نیست بلکه موصوله می باشد و به بت هایی که تراشیده می شود بر می گردد. یعنی همین بت هایی که شما می پرستید خود، مخلوق خدا هستند.

اشاعره برای اینکه بگویند که ما جبری نیستیم می گویند: خداوند خالق افعال ماست ولی ما هم کاسب هستیم (نظریه ی کسب) یعنی ما هم در افعال خود سهمی داریم و آن اینکه ما کاسب هستیم: ﴿لَها ما كَسَبَتْ‌ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ[14]

سؤال می کنیم که کسب به چه معنا است: آنها در معنای آن هفت یا هشت نظر وجود دارند. بهترین تفسیر را قوشچی در شرح تجرید گفته است و آن اینکه هنگامی که من اراده می کنم و قدرت در من ایجاد می شود و می خواهم قدرت را اعمال کنم در همین حالت خداوند، فعل را انجام می دهد. سهم بشر فقط سهم محل است و اینکه بشر محل برای فعل خداوند است. بنا بر این خداوند خالق حالّ است و بشر هم محل می باشد.

جواب داده می شود که پس بشر هیچ کاره است زیرا تا او می خواهد اراده کند و اعمال قدرت کند، آن موجود قوی آن فعل را انجام می دهد بنا بر این چرا انسان مقصر باشد زیرا فرد دیگر مجرم نیست و فقط اراده ی فعل کرده است.

جالب است بدانیم که گفته شده است که در علم کلام چند چیز است که بشر از آنها تصور صحیحی ندارد یکی مسأله ی کسب اشعری است. دومی نظریه ی ابو هاشم است که می گوید: بین وجود و عدم واسطه وجود دارد که همان احوال است و سومی طفره ی نظّام است.

کسب در آیه ی مزبور به معنای کسب نیست بلکه به معنای فعل می باشد. یعنی لها ما فعلت و علیها ما افتعلت.

حال باید دانست که سهم انسان نیز در این افعال محفوظ است. البته سهم خدا نیز محفوظ است سهم خدا این است که او آفریننده ی من، قدرت من و آفریننده ی ابزار در من است و اما سهم من این است که با اختیار، قدرت موجود را اعمال می کنم و هیچ مانعی ندارد که یک فعل به دو نفر منسوب باشد کما اینکه خداوند در یک آیه موت افراد را به خودش نسبت می دهد و می فرماید: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى‌ الْأَنْفُسَ‌ حينَ مَوْتِها[15] و در جای دیگر آن را به ملائکه نسبت می دهد: ﴿حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُم‌[16]

یا اینکه خداوند می فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ‌ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ[17] و در جایی دیگر بشر را نیز رازق نسبت به یکدیگر حساب می کند. همچنین نصرت، فتح و مانند آن که فعل واحد گاه به خداوند نسبت داده می شود و گاه به بشر.

مضافا بر اینکه به اشعری می گوییم: بعضی از افعالی که بشر اراده ی انجام آن را دارد نمی تواند به خداوند منسوب باشد. مانند اکل، شرب و افعال قبیحی چون سرقت و زنا. این افعال قائم به خود انسان است و به فرموده ی علامه طباطبایی، اکل و شرب به دهان انسان قائم است.

علت این قول از اشعری این است که آنها متحجر شدند و به عقل مراجعه نکردند و فقط به ظواهر قرآن مراجعه کردند و این مشکلات برای آنها پیش آمد.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد به سراغ دلیل دوم اشاعره می رویم که عبارت است از: تعلق علم الازلی بافعال الانسان. [18]

فخر رازی در تفسیرش می گوید که اگر انس و جن جمع[19] شوند این مشکل را نمی توانند حل کنند و حال آنکه حل این مشکل بسیار ساده است.

 


[1] لبُّ الاَثر في الجبر و القدر، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص9.
[2] اعراف/سوره7، آیه28.
[3] نحل/سوره16، آیه35.
[4] لبُّ الاَثر في الجبر و القدر، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص141.
[5] فاطر/سوره35، آیه3.
[6] صافات/سوره37، آیه95 و 96.
[7] قلم/سوره68، آیه35 و 36.
[8] بقره/سوره2، آیه22.
[9] الرعد/سوره13، آیه4.
[10] فاطر/سوره35، آیه3.
[11] مؤمنون/سوره23، آیه14.
[12] لبُّ الاَثر في الجبر و القدر، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص143.
[13] آل عمران/سوره3، آیه49.
[14] بقره/سوره2، آیه286.
[15] زمر/سوره39، آیه42.
[16] اعراف/سوره7، آیه37.
[17] ذاریات/سوره51، آیه58.
[18] لبُّ الاَثر في الجبر و القدر، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص149.
[19] شرح المواقف، ايجى- مير سيد شريف، ج8، ص155.