درس خارج اصول آیت الله سبحانی

95/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقدمه فی حال الایصال

کسانی همانند آیت الله بروجردی، آقا ضیاء عراقی و آیت الله حائری که نتوانستند مقدمه ی موصله را به صورت صحیح تصور کنند و اشکالاتی که به آن بار بود را وارد دانستند طرح دیگری ریختند تا از باب نتیجه، همان موصله باشد ولی نام موصله بر آن نباشد. اینها می خواهند با صاحب فصول همراه باشند ولی مشکل قید ایصال را نتوانستند حل کنند و یا آن را صحیح ندانستند در نتیجه مقدمه را بحال الایصال واجب دانسته اند. به عبارت دیگر این گروه از طریق قضیه ی حینیه اقدام کرده اند نه مشروطه.

در جلسه ی گذشته گفتیم قضیه ی حینیه تصور صحیحی ندارد و به عبارت دیگر قضیه ی حینیه ثبوتا تصور دارد ولی اثباتا قابل تصور نیست. در قضیه ی رأیت زیدا قائما در مقام ثبوت من زید را در حال قیام دیدم نه حال دیگر ولی در عین حال، قیام قید نیست ولی در عالم اثبات می گوییم: (قائما) یا قید است و یا نیست اگر باشد به مشروطه بر می گردد و اگر قید نباشد به مطلقه راجع است.

در مطول آمده است: الاوصاف قبل الاخبار بها اخبار اما بعد الاخبار بها اوصاف یعنی در رأیت زیدا قائما هرچند قائما حال است ولی بعد از اخبار، تبدیل می شود به رأیت زید القائم.

به هر حال، این گروه مقدمه را در حال ایصال واجب می دانند نه بقید الایصال.

نقول: قضایا گاه خارجیه است و گاه حقیقیه

در قضایای خارجیه، موضوع در خارج وجود دارد مانند: قُتل من فی العسکر، نُهب من فی الدار. به این قضایا می توان با انگشت اشاره کرد.

اما در قضایای حقیقیه حکم روی موضوعی می رود که اعم است از اینکه الآن در خارج باشد یا در آینده موجود شود. بنا بر این، این گروه که می گویند: یجب المقدمة فی حال الایصال، اگر از باب قضیه ی خارجیه باشد چون در خارج موجود است و مقدمه به ذی المقدمه متصل می باشد مشکلی ایجاد نمی شود ولی در مورد مقدماتی که بعدا ایجاد می شود می گوییم که چگونه می توان مقدمه را به ذی المقدمه متصل کرد. این کار هنگامی صحیح می شود که قید ایصال را اضافه کنیم و بگوییم: مقدمه باید موصله باشد. اگر این قید را نیاوریم مقدمه ی موصله از غیر موصله متمایز نمی شود.

نکته ی دیگر این است که آیت الله بروجردی گفتند که مقدمه ی موصله چیز جدیدی نیست و همان سبب است که قدماء گفته اند و آن اینکه مقدمه سبب و علت تامه برای انجام ذی المقدمه می باشد.

در جواب می گوییم: مقدمه ی موصله معادل و هم رتبه ی سبب نیست. مثلا یک شیء پنج جزء دارد که همه مقدمه هستند، هر یک از آنها باید موصله باشد و این در حالی است که سبب، یک مقدمه بیشتر نیست. کسانی که قائل هستند مقدمه ی موصله واجب است هم معدّ را می گویند و هم شرط و هم مقتضی را.

 

البیان الثانی: آیت الله ضیاء الدین عراقی می گوید: هی الحصة التوأمة مع وجود سائر المقدمات الملازمة لوجود ذی المقدمة. [1]

امام قدس سره می فرمود: هر کسی در حل مشکلات علمی کلید خاص خود را دارد. مرحوم محقق خراسانی از واژه ی (نحو) استفاده می کنند مثلا در باب وضع می فرماید: الوضع نحو تخصیص یا ارتباط لفظ با معنی است. این در حالی است که ما درصدد فهم همین نحو و چگونگی هستیم.

مرحوم آقا ضیاء نیز از واژه ی (حصّه) استفاده می کند.

مرحوم آیت الله نائینی نیز در بسیاری از موارد از طریق قضایای حقیقیه و خارجیه می کند.

به حال آقا ضیاء عراقی می فرماید: مقدمات در خارج دو حصّه دارد: گاه حصّه با ذی المقدمه ملازم است. و گاه غیر ملازم با ذی المقدمه می باشد. مولی در میان این دو می گوید که آن حصّه ی اول را می خواهد که اگر با سایر مقدمات ضمیمه شود به ذی المقدمه برسد. بنا بر این مولی مقدمه را به قید ایصال نمی خواهد بلکه آن حصّه ای که ملازم با ذی المقدمه است را می خواهد.

یلاحظ علیه[2] : مقدمات اگر از قبیل قضایای خارجیه بود حق با ایشان بود ولی بحث ما در مقدمات، در طول زمان تا روز قیامت است بنا بر این چگونه می توان توأم را از غیر توأم جدا کرد؟ این جداسازی فقط هنگامی قابل تحقق است که قید ایصال به آن اضافه شود. بنا بر این محقق عراقی در واقع اسم مقدمه ی موصله را عوض کرد و آن را مقدمه ی توأمة نامید.

آیت الله خوئی نیز در اجود التقریرات همین نظریه را انتخاب کرده است.

البیان الثالث: این بیان از علامه حائری است. نظر ایشان در کتاب اصولی ایشان که درر الفوائد است ذکر شده است ولی در عین حال بیان مزبور در کتاب درر نیست و امام قدس سره این بیان را در درس از ایشان شنیده و نقل کرده بود.

علامه حائری می فرماید: معلول را نمی توان با علت مقید کرد ولی در عین حال، معلول اوسع از علت نیز نمی باشد.

مثلا حرارت آتش مقید به آتش است (زیرا شیء متأخر نمی تواند مقید با مقدم باشد) و در عین حال، اوسع از آتش نیز نیست زیرا این حرارت از آن آتش است و نمی تواند از آن آتش گرمتر باشد. با این حال، یک نوع ضیق ذاتی دارد زیرا این حرارت مخصوص آن آتش است و مال آتش دیگری نیست.

با توجه به این مثال می گوییم: اراده ی مولی در مقدمه، معلول است برای اینکه فرد به ذی المقدمه برسد. در فلسفه آمده است که علت غائی وجودا متأخر است ولی تصورا متقدم می باشد. مثلا کسی که منبر می سازد برای اینکه در آن درس گفته شود، تصور منبر متقدم است زیرا نجار تا این تصور را نکند منبر را نمی سازد ولی وجود منبر متأخر می باشد. در ما نحن فیه نیز اراده ی مولی معلول است و علت غایی آن ایصال می باشد. بنا بر این ایصال، قید برای اراده نیست زیرا معلول نمی تواند مقید به علت باشد ولی در عین حال، این اراده از آن ایصال اوسع نیز نمی باشد. بنا بر این اراده ی مزبور نه اوسع از ایصال است تا مطلق مقدمه واجب باشد و نه مقید به ایصال است تا مقدمه ی موصله واجب باشد.

یلاحظ علیه: کبری که می گوید: معلول نمی تواند مقید به علت باشد زیرا از آن متأخر است صحیح نیست زیرا تقدم علت بر معلول، تقدم رتبی است نه تقدم زمانی. تقدم رتبی مانعی ایجاد نمی کند زیرا علت و معلول زمانا با هم یکی هستند. از این رو مانعی ندارد که حرارت مقید به خورشید باشد و در ما نحن فیه اراده ی مقدمه می تواند مقید به ایصال باشد تا مقدمه ی موصله تحقق یابد.

در خاتمه می گوییم: اگر مقدمه ی واجب، واجب باشد، غیر از مقدمه ی موصله قول دیگری صحیح نیست زیرا تمام افعال انسان به وسیله ی غایات، محدود می شود. افعال عقلاء نمی تواند اوسع از آن غایات باشد. از این رو چون مقدمه محدود نیست بلکه کمکی است که ما را به ذی المقدمه برساند، نمی تواند اراده ی آمری و یا فاعلی در آن اوسع از موصله باشد.

اضافه می کنیم که در سابق هم گفتیم که موصله بودن یعنی بقید الایصال نه اینکه ذی المقدمه را به آن متصل کنیم.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد ثمرات قول به وجوب مقدمه را بیان می کنیم (آنچه در سابق بیان کرده بودیم ثمره ی قول به مقدمه ی موصله بود.)

 


[1] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص582.
[2] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص583.