درس خارج اصول آیت الله سبحانی

95/02/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: واجب اصلی و تبعی

بحث در واجب اصلی و تبعی[1] [2] است. گفتیم در اینجا دو مبنا وجود دارد یکی مربوط به محقق خراسانی که می فرماید: اگر واجب مورد التفات تفصیلی باشد به آن واجب اصلی می گویند و اگر مورد التفات تفصیلی نباشد مثلا مورد التفات اجمالی باشد به آن تبعی می گویند.

مکتب دیگر متعلق به محقق قمی[3] است که می فرماید: مسأله ی اصلی و تبعی مربوط به عالم ثبوت و اراده نمی باشد بلکه مربوط به عالم اثبات است که عالم دلالت و تکلم می باشد. اگر دلالت الفاظ بر وجوب به دلالت مطابقی باشد واجب مزبور اصلی است. چه واجب نفسی باشد یا غیری. یعنی اگر مولی مستقلا گفت: اذهب الی السوق هرچند این واجب غیری است زیرا مقصود از آن خریدن گوشت است ولی واجب مزبور اصلی است. اگر واجب به صورت دلالت مطابقی نباشد بلکه وجوب را از دلالت تضمنی را التزامی متوجه شویم واجب مزبور تبعی است چه نفسی باشد چه غیری.

بعد اضافه می کند که واجب می تواند نفسی باشد ولی وجوب آن به دلالت التزامیه باشد. زیرا گاهی مصلحت ایجاب می کند که مولی وجوب چیزی را به ایماء و اشاره برساند و به آن تصریح نکند. علماء نیز می گویند: الکنایة ابلغ من التصریح.

اشکال کلام ایشان این است که بعضی از واجبات از طریق اجماع فهمیده می شود. چنین واجباتی نه اصلی است نه تبعی زیرا ملاک اصلی و تبعی، دلالت لفظ است و در اجماع که دلیل لبّی است دلالتی در کار نیست.

البته ممکن است از این اشکال جواب داد که تقسیم واجب به اصلی و تبعی مربوط به هر واجبی نیست بلکه مخصوصا به واجباتی است که دلیل لفظی داشته باشند.

اذا دار الامر بین کون الواجب اصلیا او تبعیا[4] [5] : اگر ندانیم واجبی اصلی یا تبعی اصل چیست؟

محقق خراسانی در جایی دیگر می فرماید: مقتضای اصل عملی این است که نفسی نیست و تبعی است. این بر اساس اصالة عدم تعلق الارادة المستقلة به واجب است. یعنی نمی دانیم اراده ی مستقل به واجب تعلق گرفته است یا نه و اصل عدم آن است. بنا بر این واجب مزبور واجب تبعی خواهد بود.

مثلا زنی هست که نمی دانیم قرشی است یا نه که اصالة عدم کونه قرشیا را جاری می کنیم بنا بر این حیض آن تا پنجاه سال است.

مثلا نمی دانیم آب کر است یا نه که اصالة عدم کونه کرا را جاری می کنیم یعنی روزگاری کر نبود و الآن هم کر نیست.

محقق خراسانی در این مورد در عبارتی موجز می فرماید: هر موضوعی که در آن عدم اخذ شود می توان آن عدم را با اصل احراز کنیم.

یلاحظ علیه: هم در مثال اشکال است و هم در ممثّل

اشکال درمثال روشن است زیرا هرچند در موضوع که مثلا آب است عدم اخذ شده است ولی عدمی که اخذ شده است از باب سالبه ی محصّله نیست بلکه معدوله می باشد. مثلا الماء لم یکن کرا یعنی آب نبود در نتیجه کر نبود ولی الآن آب هست ولی شک داریم کر هست یا نه. لم یکن الماء کرا سالبه ی محصله است که حتی با عدم موضوع نیز صدق می کند اما الآن که آب هست معدوله می باشد و کر نبودن صفتی برای آن است. آنی که حالت سابقه دارد سالبه ی محصله است ولی آنی که ما در آن بحث می کنیم موجبه ی معدوله است ولی حالت سابقه ندارد زیرا ممکن است هنگام وجود کر موجود شده باشد همان طور که ممکن است غیر کر به وجود آمده باشد.

البته محقق خراسانی این مثال ها را نزده است ولی بحث فوق در این مثال هایی که مطابق مبنای ایشان است وجود دارد.

در مورد زنی که در قرشی بودن آن شک داریم نیز اگر بگوییم: لم یکن المرأة قرشیة (زیرا زمان حضرت آدم که این زن نبود قرشی هم نبود) این با عدم زن هم سازگار است ولی الآن که زن موجود است سخن از معدوله می باشد که با وجود موضوع سازگار است ولی موجبه ی معدوله حالت سابقه ندارد.

اما در ممثل می گوییم: واجب تبعی به گفته ی محقق خراسانی واجبی است که اراده ی مستقله به آن تعلق نگرفته باشد. ما می گوییم: چنین نیست و باید گفت واجب مستقلی واجبی است که به آن اراده ی غیر مستقله تعلق گرفته باشد. آنچه محقق خراسانی می گوید از باب سالبه ی محصله است که با عدم موضوع نیز سازگار است ولی در تعریف دوم که از باب موجبه ی معدوله است فقط با وجود موضوع سازگار می باشد.

 

المبحث الخامس: وجوب المقدمة اطلاقا و شرطا تابع لوجوب ذیها اطلاقا و شرطا

محقق خراسانی دو بحث را در این مبحث مخلوط[6] کرده است یکی بحث این است که وجوب مقدمه اطلاقا و شرطا تابع وجوب ذی المقدمه است اطلاقا و شرطا. یعنی اگر وجوب ذی المقدمه مطلق باشد وجوب مقدمه نیز مطلق است و اگر وجوب ذی المقدمه مثلا مشروط به دلول شمس است وجوب مقدمه هم مشروط به آن می باشد. یا اینکه وجوب نماز نسبت به جماعت مطلق است بنا بر این وجوب مقدمه که وضو است نیز نسبت به جماعت مطلق است و وجوب آن مقید به جماعت نمی باشد.

بحث دوم در این است که کدام مقدمه واجب است که در آن شش قول است.

بنا بر این ما مبحث پنجم را به اولی و مبحث شش را به دومی اختصاص می دهیم.

دلیل اینکه وجوب مقدمه باید اطلاقا و شرطا تابع وجوب ذی المقدمه باشد این است که افعال اختیاری انسان تابع غایت و غرض می باشد. اگر غایت، مطلق باشد ذی الغایة هم مطلق است و اگر مقید است آن هم مقید می باشد. کار عقلاء به سبب اغراض و مصالح است و آن اغراض وجوب مقدمه را قابل گیری می کند و به آن قالب مطلق یا مقید می دهند. اگر نماز مقید به وقت باشد ولی وجوب وضو مقید به وقت نباشد این موجب لغویت است زیرا می گویند که وجوب وضو برای نماز است حال چرا نماز مقید است ولی مقدمه که در خدمت آن است مقید نیست این لازم می آید که کاسه از آش داغتر باشد.

اما عکس آن وجوب صلاة مقید به جماعت نیست ولی وجوب وضو مقید باشد این از باب نقض غرض است.

 

المبحث السادس[7] : کدام مقدمه واجب است.

تا به حال هر چه گفتیم از باب مقدمه بود و حال به اصل وارد شده ایم که کدام مقدمه واجب است. در این مورد شش قول وجود دارد:

مطلق مقدمه واجب می باشد.

مقدمه حین اراده ی ذی المقدمه واجب است. (قضیه ی حینیه یعنی نصب سلم حین اراده ی صعود به سطح واجب است. مانند کل کاتب متحرک الاصابع حین هو کاتب)

مقدمه به شرط اراده ی ذی المقدمه واجب است. (قضیه ی مشروطه مانند: کل کاتب متحرک الاصابع ما دام کاتبا)

شیخ انصاری می فرماید: مقدمه ای واجب است که قصد آن توصل به ذی المقدمه می باشد و الا اگر قصد توصل نباشد واجب نیست.

صاحب فصول می فرماید: مقدمه ای واجب است که ما را به ذی المقدمه برساند یعنی موصله باشد ولی اگر به ذی المقدمه نرسیم کشف می کنیم که واجب نبوده است. این از قبیل قضیه ی مشروطه است.

مقدمه حین الایصال واجب است. این از قبیل قضیه ی حینیه می باشد.

 

اما القول الاول[8] : مطلق مقدمه واجب است.

دلیل آن این است که علت وجوب مقدمه رفع الاحالة می باشد. یعنی مقدمه، محال را ممکن می کند. این حالت در تمامی مقدمات وجود دارد. چه از قبیل حینیه باشد یا شرطیه یا با قصد توصل باشد و یا غیر آنها.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد سایر اقوال را بررسی می کنیم.

 

بحث اخلاقی:

قال الامام علیه السلام: النعمة اذا فقدت عرفت

انسان تا غرق نعمت است آن را نمی شناسد ولی وقتی آن را از دست داد به ارزش آن پی می برد. انسان اگر به چشم درد مبتلا شود به اهمیت چشم پی می برد به همین دلیل وقتی آن را نعمت را به دست می آورد بسیار خوشحال می شود.

بشر معنای حدیث فوق را می داند ولی به آن توجه ندارد. دوران جوانی برای تحصیل، مطالعه و نوشتن بهترین ایام است. امام قدس سره مکررا به ما می گفت که قدر جوانی را بدانید که هر چه بخواهید در دوران جوانی است و در دوران پیری از انسان کار ساخته نیست. حتی می فرمود: جوانان از لحاظ صفای نفس بهتر از پیران هستند زیرا هنوز آلوده نشده اند.

در ماه رجب و شعبان باید از مسافرت و کارهای اضافی پرهیز کرد و مشغول مطالعه و بحث بود. باید قبل از درس، انسان مسلط به بحث باشد تا علم بهتر تلقی شود.

باید کارها را متمرکز در تحصیل کرد و تا ضرورت ایجاب نکرد کارهای اضافی را تعطیل نمود.

 


[1] کفاية الاصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص122.
[2] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص546.
[3] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص548.
[4] کفاية الاصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص123.
[5] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص549.
[6] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص551.
[7] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص552.
[8] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص553.