درس خارج اصول آیت الله سبحانی

95/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ثواب بر امر غیری و طهارات ثلاث

گفتیم در مسأله ی ثواب و عقاب[1] [2] دو مکتب وجود دارد:

یک مکتب از متکلمین است که قائل به تفضل شده اند گفتیم که اگر قائل به این قول شویم نمی توانیم با حکم عقل به جایی برسیم بلکه باید آیات و روایات را بررسی کنیم تا ببینیم آیا بر امر غیری ثواب داده می شود یا نه.

مکتب دوم قول به استحقاق[3] است که خود چهار قول دارند و همه قائل هستند که امر غیری مستحب نیست.

القول الاول: قول المحقق الخراسانی امام قدس سره است و آن اینکه واجبات غیری ثواب ندارد. [4]

القول الثانی: قول المحقق القمی: امر غیری اگر خطاب مستقل دارد و وجوبش اصلی ثواب دارد و الا اگر وجوب آن تبعی باشد نه.

القول الثالث: اگر هدف از واجب غیری انجام واجب نفسی باشد ثواب دارد. اگر قائل به استحقاق شویم این قول، قول خوبی است. مثلا سحری خوردن به نیّت روزه ثواب دارد و الا اگر کسی سحری بخورد ولی نه به قصد روزه، ثوابی نمی برد.

القول الرابع: واجب غیری ثواب دارد به شرط اینکه اولا واجب نفسی قصد شود و ثانیا به ذی المقدمه هم برسند و آن را انجام دهند و الا اگر در وسط پشیمان شوند فایده ای ندارد.

اما القول الاول:

الدلیل الاول: قیاس الاطاعة بالعصیان[5]

اگر انسان نماز نخواهد و یا روزه نگیرد یک عصیان دارد بنا بر این در اطاعت هم باید همین گونه باشد و اگر کسی روزه بگیرد باید یک اطاعت داشته باشد نه دو تا که یکی برای ذی المقدمه باشد و یکی برای مقدمه.

یلاحظ علیه: این قیاس صحیح نیست زیرا عصیان امری است واحد و آن عبارت است از تمرد و سرکشی و لذا یک عقاب بیشتر نیست. این بر خلاف اطاعت است که دو امر است؛ فرد هم امتثال امر مقدمی کرده است و هم امتثال امر ذی المقدمه. بنا بر این جایی که دو فعل است را نباید به جایی که یک فعل است قیاس کرد.

الدلیل الثانی[6] : امام قدس سره می فرماید: ثواب فرع اطاعت است و اطاعت نیز فرع این است که آن امر، باعثیّت و محرکیّت داشته باشد. یعنی امر مولی فرد را تحریک به انجام کار کند. متأسفانه امر غیری نمی تواند محرّک باشد. زیرا به شکل یک قضیه ی منفصله می گوییم: اگر بنده می خواهد ذی المقدمه را بیاورد، امر ذی المقدمه محرّک است و این موجب می شود که مقدمه را بیاورد و دیگر لازم نیست امر مقدمی نیز محرّک باشد. اما اگر امر به ذی المقدمه محرّک نیست امر مقدمی به طریق اولی محرک نمی باشد.

یلاحظ علیه: مراد از محرّک بودن امر مولی چیست؟ آیا مراد محرّک بودن تکوینی است مانند اینکه گردن انسان ریسمانی می گذارند و می کشند یا مراد محرک انشائی است. واضح است که اگر مراد محرکیت تکوینی باشد نه امر غیری محرک است نه نفسی. اگر مراد محرکیت انشائی باشد هم امری غیری محرک است و هم امر انشائی. هم امر به نماز محرک برای نماز است و هم امر به وضو برای نماز.

به بیان دیگر، آنی که انسان را تحریک به نماز می کند نه امر نفسی است نه غیری بلکه خوف از خدا یا طمع در بهشت است. اگر این خوف در روح انسان باشد محرک بودن صدق می کند و الا نه.

تم الکلام حول القول الاول

 

القول الثانی: قول المحقق القمی که امر غیری اگر مثل وضو خطاب مستقل دارد مانند اینکه خداوند می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ[7] بر آن ثواب بار می شود و اگر خطاب مستقل ندارد ثوابی هم ندارد.

این قول دلیل صحیحی ندارد زیرا سؤال می شود که بین این دو خطاب چه فرقی است؟ زیرا هر دو خطاب برای ما حجّت است. محقق قمی بر این قول دلیلی اقامه نکرده است یا شاید ما به دلیل او دست پیدا نکردیم.

 

القول الثالث: محقق نائینی و صاحب محاضرات می فرماید: اگر نظر از آوردن مقدمه رسیدن به ذی المقدمه باشد این یک نوع محبوبیت تبعی دارد و الا ندارد.

نقول: اگر کسی مبنای استحقاق را قبول کرد باید این قول را بپذیرد حتی ما طبق قول به تفضل هم باید این قید باشد زیرا کسی که قدم به سوی جبهه بر می دارد باید نظرش رسیدن به جهاد باشد.

 

القول الرابع: واجب غیری هم باید در آن رسیدن به ذی المقدمه لحاظ شود و هم باید به ذی المقدمه برسد.

این یک نوع احتیاطی است که غیر لازم است کسی که برای نماز وضو گرفته است امر غیری را امتثال کرده است و اینکه قضا و قدر مانع شود و مثلا از دنیا برود به نماز موفق نشود ضرر به امر غیری نمی زند.

 

در اینجا محقق خراسانی که قائل است امر غیری ثواب ندارد متوجه می شود که بعضی از اوامر غیری مانند وضو و غسل ثواب دارد همچنین آیه ای که در مورد جهاد است از این رو در مقام جواب و توجیه بر آمده می گوید:

اولا: بعضی از ذی المقدمه مقدمه ای دارند که سخت و سنگین است. مثلا جهاد از این قبیل است (مثلا در جنگ تبوک صد فرسخ در هوای گرم راه رفتند) حتی گاه مقدمه از ذی المقدمه سخت است این موجب می شود که خداوند بر ذی المقدمه دو ثواب عنایت کند. بنا بر این سختی مقدمه جهت تعلیلی می شود نه جهت تقییدی.

اگر تعلیلی باشد خودش علت است ولی اگر تقییدی باشد خودش موضوع می شود.

یلاحظ علیه[8] : این یک نوع تأویل است که صحیح نمی باشد و حال آنکه خداوند در قرآن می فرماید: که بر خود مقدمه ثواب می دهد: ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ في‌ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ[9]

نباید آیات قرآن را بر خلاف ظواهر آن معنای کرد حتی آیاتی مانند: ﴿الرَّحْمنُ عَلَى‌ الْعَرْشِ‌ اسْتَوى‌[10] را هم باید بر ظاهر حمل کرد ولی ظاهر گاه پایدار است و گاه پایدار و این از ظواهر متزلزل است که باید به قرینه ی سایر آیات معنا شود.

ثانیا: گاه شروع به مقدمه از باب شروع به ذی المقدمه می باشد و به همین دلیل است که به مقدمه ثواب می دهند.

یلاحظ علیه: در مقدمات داخلیه حق با محقق خراسانی است ولی در مقدمات خارجیه چنین نیست. آیا شروع به وضو گرفتن به معنای شروع در ذی المقدمه می باشد.

تم الکلام فی التنبیه الاول که حاوی بحث های کلامی بود.

 

التنبیه الثانی: الطهارات الثلاث ثوابا و عبادة[11] [12]

این تنبیه ناشی از قول اول است یعنی چون محقق خراسانی قبول کرد که اوامر غیری ثواب ندارد در طهارات ثلاث دچار مشکل شده است. همچنین گفته اند که امر غیری عبادت ساز نیست و آنی که عبادت را عبادت می کند امر غیری می باشد. این در حالی است که امر در طهارات ثلاث غیری است و حال آنکه همه می گویند که طهارات ثلاث عبادت است و باید در آن امر غیری را قصد کرد. به تعبیر محقق خراسانی امر غیری امری است توصلی و امر توصلی احتیاج به قصد قربت ندارد و حال آنکه طهارات ثلاث احتیاج به قصد قربت دارد.

البته ما که تابع تفضل هستیم مشکلی از این حیث نداریم.

به هر حال طبق مبنای علماء ابتدا ثواب داشتن طهارات ثلاث را حل می کنیم:

بر اساس کلام محقق نائینی امتثال امر غیری برای انجام امر نفسی ثواب دارد و طهارات ثلاث هم برای خواندن نماز می باشد بنا بر این ثواب دارد.

محقق خراسانی نیز از همان دو راهی که بیان کرد می تواند مشکل را حل کند.

 

اما حل مشکل عبادت بودن طهارات ثلاث را بر اساس نظر محقق خراسانی در جلسه ی آینده بیان می کنیم.

 


[1] کفاية الاصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص110.
[2] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص522.
[3] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص527.
[4] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص530.
[5] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص531.
[6] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص531.
[7] مائده/سوره5، آیه6.
[8] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص534.
[9] توبه/سوره9، آیه120.
[10] طه/سوره20، آیه5.
[11] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص536.
[12] کفاية الاصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص111.